بازیگرانی که به دلایل عجیب و غریب وارد عرصه بازیگری شدند
برخی از بازیگران دلایل غیرمعمولی برای ورود به عرصه بازیگری دارند. برخی از بازیگری به عنوان راهی برای غلبه بر مشکلات روحی و عاطفی استفاده میکنند و برخی دیگر به صورت تصادفی وارد این عرصه شده اند.
به گزارش پارس نیوز،بسیاری از افراد برای انتخاب یک حرفه خاص دلایل ویژهای دارند و این دلایل در اکثر موارد بسیار ساده و قابل درک هستند، دلایلی مانند پای گذاشتن در جای پای پدران یا والدین، احساس یک ارتباط عاطفی با کار و یا الهام گرفتن از زن یا مردی که فرد او را اسوه خود قرار داده است.
این موضوع در مورد بازیگران نیز صدق میکند. بازیگران تراز اولی مانند لارا درن و گوینث پالترو شاید به این دلیل که والدینشان بازیگر بودند پای در این عرصه گذاشته اند. همین موضوع را نیز میتوان در مورد نیکلاس کیج، برادر زاده فرانسیس فورد کاپولای معروف صادق دانست که البته میگویند جیمز دین الهام بخش او برای ورود به دنیای بازیگری بوده است.
داستین هافمن از داستان غذا خوردن خود با لارنس الیویه میگوید که از این بازیگر افسانهای پرسیده است: «چه چیزی باعث میشود ما این کار را بکنیم؟». در پاسخ، لارنس الیویه خم میشود و عبارت «به من نگاه کن» را تکرار میکند. اما برخی از بازیگران دلایل غیرمعمولی برای ورود به عرصه بازیگری دارند. برخی از بازیگری به عنوان راهی برای غلبه بر مشکلات روحی و عاطفی استفاده میکنند و برخی دیگر به صورت تصادفی وارد این عرصه شده اند.
خواکین فینیکس به صورت خانوادگی وارد عرصه بازیگری شد
شاید بسیاری به تنهای حرفه بازیگری را آغاز کنند، اما خواکین فینیکس همراه با کل خانواده اش وارد این عرصه شد. فینیکس در مصاحبهای چنین گفته است: «مادرم در شبکه ان بی سی کار میکرد و سپس از طریق رییسش به یک ایجنت معرفی شدم. او تنها ایجنتی بود که همه پنج نفر ما را قبول میکرد، زیرا والدینم نمیخواستند که ما از هم جدا شویم». وقتی که فینیکس به اولین لحظات خود در مقابل دوربین فکر میکند هیجان زده میشود. او از اولین تجربه بازیگری خود چنین میگوید: «هیجان آنی. لذت بخشترین چیز. برای برخی از کودکان این شادی زمانی که اولین بار به توپ ضربه میزنند یا گل میزنند رخ میدهد. برای من این بود.
هشت ساله بودم و اولین صحنه در سریال را به وضوح به یاد دارم». از آنجا بود که خانواده فینیکس وارد عرصه تبلیغات تلویزیونی، سریال و برنامههای پس از مدرسه شد. اما در طول سالهای بعد فینیکس نشان داد که از سلبریتی بودن فراری است و جوایز صنعت سینما را رد کرده و گاهی سالها دست از بازیگری کشید، اما میگوید که هیچگاه از علاقه اش به بازیگری کاسته نشده است.
لکنت زبان امیلی بلانت را وارد بازیگری کرد
با شنیدن مصاحبه هایش یا ترانهای که در فیلمهای «بازگشت ماری پاپینز» و «به درون جنگل» متوجه آن نخواهید شد، اما امیلی بلانت در کودکی و نوجوانی با مشکل لکنت زبان شدید دست و پنجه نرم میکرد. بلانت خود در این باره چنین گفته است: «لکنت میتواند شبیه لباس مخصوص دیوانگان باشد. من با حرفهای صدادار مشکل داشتم از این رو به زبان آوردن اسم امیلی برایم مثل گیر افتادن در قعر جهنم بود». اما بدترین جنبه داشتن لکنت برای بلانت و امثال او تمسخرها و اذیتهایی است که در این مسیر تحمل میکنند. وی در مورد خود میگوید: «من دختربچه باهوشی بودم و خیلی چیزها برای گفتن داشتم، اما نمیتوانستم آن را به زبان بیاورم. این موضوع برایم کابوس شده بود.
هیچ وقت فکر نمیکردم که بتوانم بنشینم و و با کسی صحبت کنم، مانند آن چیزی که الان بین من و شما رخ داده است». در ادامه، اما یکی از معلمان بلانت برای درمان لکنت او را تشویق میکند که به کلاسهای بازیگری برود و او اولین بازی خود را با صدایی متفاوت و بدون لکنت زبان انجام داد. سپس او زمانی که در نقشش فرو میرفت به کلی از دست لکنت خلاص میشد هر چند امروزه نیز گاهی این لکنت برای وی مشکل ساز میشود.
مایکل شانون برای درک انسانها بازی میکند
مایکل شانون با بازی در نقش شخصیتهای آسیب دیده برای خود نامی دست و پا کرده است. او در نشان دادن آشوب و شکنجه درونی انسانها مهارت خاصی دارد و انتخابهای متوالی این شخصیتهای رنج دیده بدون دلیل نبوده است. وی در مصاحبهای با نیویورک تایمز در این باره چنین میگوید: «من وارد بازیگری شدم، زیرا درمانده و دیوانه بودم و میخواستم کس دیگری باشم، که بچرخم و در برابر دیگران فریاد بزنم بدون این که به دردسر بیفتم».
اما موضوع بسیار عمیقتر از این است، زیرا برای شانون، بازی در نقش شخصیتهای آشفته به او اجازه داده که دیدگاهی متفاوت در مورد معنای انسانیت کسب کند: «یکی از دلایل ورودم به بازیگری این است که سعی داشتم شیوه کارکرد زندگی را درک کنم. برایم جذاب بود که سبک مقابله دیگر افراد، واقعی یا خیالی، را با مشکلات را دنبال و امتحان کنم، زیرا من با مشکلات خودم دست و پنجه نرم میکردم».
خیانت نامزد ویل اسمیت را به بازیگری کشاند
بسیاری از کارشناسان نقش آسیبها و تروماهای دوران کودکی را در شکل گیری شخصیت انسانها بسیار مهم میدانند. زخمهایی که از سالهای کودکی مان با خود داریم، با یا بدون این که آگاهانه آنها را بشناسیم و درک کنیم، ممکن است سالها بعد ما را در مسیری خاص قرار دهند. ویل اسمیت، اما از آسیب کودکی که او را به یک ستاره مشهور تبدیل کرد آگاه است. او لحظهای بزرگ در زندگی اش را باعث تغییر مسیر زندگی خود میداند که نه تنها او را وارد عرصه بازیگری کرد بلکه در تبدیل شدنش به یکی از بزرگترین نامهای عرصه سینما نیز نقش مهمی داشت.
وی در صحبت با بنیسیو دل تورو در این باره چنین گفته است: «وقتی ۱۵ ساله بودم نامزدم به من خیانت کرد. از آن لحظه، در یک پیچش روانشناختی غریب، میخواستم مشهورترین سرگرم کننده روی زمین باشم، زیرا فکر میکردم که در این صورت نامزدتان نمیتواند به شما خیانت کند». البته این موضوع در برقرار کردن ارتباط با شخصیت هایش نیز تاثیرگذار بوده است: «من همیشه در شخصیت هایم به دنبال آن هستم. بر اساس برخی آسیبها آنها چه جهشهای روانشناختی عجیبی ایجاد میکنند؟».
کریستین بیل تنها به یک شغل نیاز داشت
با فهرستی بلند از نامزدیها و برنده شدن در جوایز اسکار و گلدن گلوب، به نظر میرسد که کریستین بیل خوب میداند که چطور نقش هایش را انتخاب کند. او خیلی زود به یکی از بااستعدادترین بازیگران سینمای جهان تبدیل شد و بازی او نقش مهمی در موفقیت فیلم هایش دارد. بیل در نوامبر ۲۰۱۸ در مصاحبهای چنین گفت: «اکنون من خیلی خوش شانس هستم، اما همیشه همینطور نبوده است. من بازیگری را به این دلیل آغاز کردم که خانواده ام به پول نیاز داشتند. این تنها راهی بود که ما میتوانستیم مخارجمان را تامین کنیم. از این رو گزینه دیگری نداشتیم».
امروزه بسیاری تنها برای پول بازی میکنند، اما بیل تنها ۱۱ سال داشت که بازیگری را آغاز کرد. در حالی که بیل جوان این بار مالی را روی دوش خود حس میکرد، فشار مالی هم به شور او آسیب زد و هم آن را به جلو برد: «اینکه بتوانی این کار را بکنی غرور خاصی دارد، اما یک زندان نیز هست، در چنین سن پایینی. اینکه که اکنون میتوانم انتخاب کنم آن را مدیون خودم و مخاطبانی هستم که سعی میکنند تا جایی که امکان دارد با جذابیت انتخاب کنند».
کیرا نایتلی از نوزادی بازیگر شد
اگر چه کیرا نایتلی بعدها از مسیر دیگری وارد بازیگری شد، اما در واقع بخشی از ورود او به این عرصه در نتیجه تلاشهای او برای مبارزه با مشکل در خواندن و نوشتن در کودکی بوده است. به گفته خودش، او از همان ابتدا میدانست که میخواهد بازیگر شود. او در مصاحبهای ادعا میکند که در سن ۳ سالگی درخواست ایجنت کرده است و در سن ۶ سالگی توانسته ایجنت داشته باشد. اما در واقع او با قول به والدینش مبنی بر این که از طریق بازیگری با مشکل خود در خواندن و نوشتن مبارزه خواهد کرد موافقت آنها را با حضور خود در عرصه بازیگری کسب کرد.
نایتلی خود در این باره چنین میگوید: «خیلی خوش شانس بودم، زیرا بازیگری را از قبل داشتم. درست مثل هویجی که در برابرم آویزان شده باشد، زیرا برای انجام آن باید آن دیالوگها را میخواندم». همچنین او میگوید که، اما تامپسون در بازیگری الهام بخش او بوده است، بازیگری که در فیلم «غرور و تعصب» با مادر او بازی کرده بود و مادرش نیز از، اما تامپسون به عنوان ابزاری برای انگیزش کیرا نایتلی استفاده کرد.
افسردگی، اما استون را به بازیگری کشاند
در یک مصاحبه بسیار صادقانه با رولینگ استون، اما استون فاش کرد که در کودکی از افسردگی ناتوان کننده و حملات ترس رنج میبرده است. او میگوید: «افسردگی من دائمی بود. صدها بار از مادرم میپرسیدم که قرار است در ادامه روز چه اتفاقاتی بیفتند. چه ساعتی مرا به مدرسه میبرد؟ کجا میرفت؟ سر میز ناهار چه اتفاقاتی میافتد. احساس تهوع میکردم. در یک مرحله حتی دیگر نمیتوانستم به خانه دوستانم بروم و به سختی میتوانستم برای رفتن به مدرسه از خانه خارج شوم».
در حالی که استون از روشهای مختلفی مانند روان درمانی و نویسندگی برای مبارزه با افسردگی خود استفاده کرد، اما دریافت که بازی کردن یکی از بهترین روشها برای مدیریت افکار و احساسات ناتوان کننده اش است: «در یک تئاتر جوانان شروع به بازی کردم و وارد کمدی شدم. برای بدیهه سرایی باید حاضر باشد و این دقیقاً در مقابل افسردگی قرار میگیرد».
چادویک بوزمن، استادی که شاگرد شد
مدتها قبل از این که در «پلنگ سیاه» بازی کند که یکی از پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینماست، و حتی قبل از اینکه برای بازی در نقش جکسون رابینسون در «۴۲» به شهرت برسد، چادویک بوزمن یک کارگردان و نویسنده بود و حتی نمیخواست بازیگر شود. او خود در این باره چنین میگوید: «من بازیگری را به این دلیل شروع کردم، زیرا میخواستم بفهمم که چگونه میتوانم با بازیگران ارتباط برقرار کنم. وقتی که از من پرسیده میشد کارم چیست، نمیگفتم که من بازیگر هستم، اما بازیگران همواره منتظرند که به آنها نقشی داده شود.
من یک هنرمندم. هنرمندان برای کار نیاز به اجازه ندارند. چه بازی کنم و چه نکنم، مینویسم». او میگوید که در دانشگاه استادی داشته که به شاگردانش میگفته برای یاد گرفتن کارگردانی باید با طرز فکر و کار یک بازیگر آشنا شوند و او نیز با همین هدف وارد دنیای بازیگری شده است.
ارسال نظر