لیلا بلوکات: «یوسف پیامبر» را دوست نداشتم چون پولم را خوردند!
سیدعلی ضیا چهارشنبه شب در برنامه «فرمول یک» میزبان لیلا بلوکات، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون بود که مراسمی نیز به مناسبت تولدش تدارک دیده شده بود. در ادامه صحبت های لیلا بلوکات را می خوانید
سیدعلی ضیا چهارشنبه شب در برنامه «فرمول یک» میزبان لیلا بلوکات، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون بود که مراسمی نیز به مناسبت تولدش تدارک دیده شده بود.
بلوکات در ابتدا در پاسخ به سوال ضیا درباره دلیل غیبت چند ساله اش در تلویزیون، توضیح داد:
من در فیلمی بازی کردم که دوستش نداشتم و اشتباه کردم. رفاقت کردم و مرام گذاشتم اما اشتباه بود. بنابراین از جایی به بعد تصمیم گرفتم مسیرم را عوض کنم. آخرین سریالم کار آقای لطیفی بود. من همیشه سالی دو تا اجرا داشتم و در این مدت نیز بیشتر تئاتر کار کردم. خواستم فاصله ای از تلویزیون بگیرم تا هم مخاطبان و طرفداران دلشان بخواهد مرا ببینند هم اینکه خودم با سخت گیری بیشتری به انتخاب پیشنهاداتم بپردازم. این ها باعث شد پنج سالی کار نکنم.
فیلمی بازی کردم که دوستش نداشتم و پولم را هم خوردند
او افزود:
این فیلم پخش شده و نمی خواهم درباره اش حرف بزنم. هم مردم را با بازی در آن رنجاندم و هم بابت آن ریالی دریافت نکردم چون پولم را خوردند. اشتباه کردم و این اشتباه خیلی آزارم داد.
این بازیگر درباره کارنامه کاری اش اظهار کرد:
من می توانستم بعد از سریال «یوسف پیامبر» مسیر درستتر و ویژهتری را بروم. اما اینگونه نشد و این را روی نادانی و بی تجربگی خودم می گذارم. اما وقتی پخته تر شدم و سعی کردم مدام یاد بگیرم فهمیدم اشتباه بوده و من می توانم کارنامه ام را به مسیر خوبی سوق بدهم.
بلوکات یادآور شد:
من زاده تلویزیون هستم و با حضرت یوسف دیده شدم. بسیار برای تلویزیون و تماشاچی آن احترام قائلم. در این چند سال هم اینجا سومین برنامه ای است که پس از «حالا خورشید» و «دورهمی» در آن حضور پیدا کردم. همواره ترجیح دادم حرفی برای گفتن داشته باشم تا به تلویزیون بیایم.
او با بیان اینکه من تئاترهای خیلی خوبی در این چند سال اجرا کردم و خیلی از آنها راضی هستم، تاکید کرد:
این کارها را دوست داشتم و مخاطب هم از آنها راضی بود. خیلی یاد گرفتم و هنوز هم دارم می آموزم. این روزها در نمایش «شیروانی داغ» بازی می کنم و من از طرف ایوب آقاخانی پنج بلیت رایگان به مخاطبان «فرمول یک» می دهم. ایرانشهر محدودیت مهمان دارد اما شده خودم بلیت بخرم هم ۵ نفر از مخاطبان برنامه شما را دعوت می کنم.
بعد از پنج سال مخاطبان تفاوت بازیام را احساس خواهند کرد
بلوکات درباره کارهایش جدیدش گفت:
«لحظه گرگ و میش» به کارگردانی همایون اسعدیان و «از یادها رفته» ساخته بهرام بهرامیان بعد از پنج سال تنها سریالهایی هستند که از من پخش می شود و مخاطبان می توانند تفاوت بازی مرا احساس کنند. سر یک سریال شبکه نمایش خانگی هم هستم که یک ماه دیگر سی دی هایش منتشر می شود و در این کارها تفاوت بازی من احساس خواهد شد. انتخاب هایم خیلی بهتر از انتخابهای پنج، شش سال پیشم است.
او درباره شایعه انتخاب او به عنوان بازیگر نقش زلیخا در سریال «یوسف پیامبر» توضیح داد:
این موضوع شایعه نیست و خودم اعلام کرده بودم. خداوند آقای سلحشور را بیامرزد آن زمان ۱۵۰۰ نفر تست دادند و من از بین آنها برای زلیخا انتخاب شدم. آن موقع صحبت خانم ریاحی نبود که الحق آن نقش حق ایشان بود و خیلی خوب بازی کردند. در ابتدا قرار شد جوانی های زلیخا را من بازی کنم و از آنجایی که صورت من برای گریم پیری جواب نمی داد خانم آهو خردمند نقش پیری زلیخا را بازی کند. اما من یک تصادف بد داشتم و گروه هم به این نتیجه رسیدند بازیگری را بیاورند که قابلیت پیر شدن و جوان شدن همزمان را داشته باشد و خانم ریاحی آمد. ایشان هم که «یوسف پیامبر» آخرین کارشان بود و خیلی خوب ظاهر شدند. خانم ریاحی همچنان می توانند بدرخشند.
بازیگر «آقا یوسف» درباره حضور در تئاتر تصریح کرد:
بعضی به بیس تصویری رسیده اند و صحنه را نمی شناسند و تصمیم به حضور در تئاتر می گیرند. اما من حتی روی صحنه نقش کودک را هم بازی می کردم و در فرهنگسراها تا سال ۷۶ تئاتر کودک کار می کردم. سپس در سال ۷۷ به عرصه تصویر وارد شدم و به مرحله ای رسیدم که موفق بودم و ۱۰ سال از تئاتر فاصله گرفتم. من تاکنون ۲۰ سال سابقه بازیگری دارم. در این ۵ سال آخر حضورم در تئاتر بیشتر هم شد. اتفاقا برخی دوستان تئاتری فکر می کردند من حالا که در تصویر به ثباتی رسیده ام و چهره شده ام حالا می خواهم خودم را به زور در تئاتر بچپانم اما من گفتم نه اینطور نیست. من می توانم، به خاطرش زحمت می کشم و درس می خوانم تا کسانی که از پایه در این عرصه بودند مرا بپذیرند.
هزار تا بچه دارم
صاحب خیریه مهر لیلا با اشاره به تخفیف دانشجویی نمایشی که تا ۲۳ آذر ماه روی صحنه دارد، در این باره که آنقدر فعالیتهای اجتماعی اش در سالهای اخیر زیاد بوده که بیشتر به یک فعال اجتماعی تبدیل شده تا بازیگر، اظهار کرد:
من اصلا بازیگر شدم تا بتوانم از اعتبار و شهرتم در راستای خیر استفاده بکنم. سینما برای من یک ابزار و دغدغه بود و در کنار بازیگری کوشیدم به علایق شخصی و قلبی ام برسم. فعالیت اجتماعی هم برایم دغدغه است و نمی توانم کنارش بگذارم. شش سال است دارم کار می کنم و خیریه ام را ثبت کرده ام. کارم را از هشت بچه شروع کردم و حالا ۱۰۰۰ بچه دارم.
مهران مدیری قبول کرد بچه هایم را خوشحال کند
بلوکات درباره دلخوری اش از برنامه های خندوانه و دورهمی توضیح داد: چه خندوانه و چه دورهمی توسط دوستان عزیزی ساخته می شد که خیلی دوستشان دارم. چه مهران مدیری چه رامبد جوان که پنج سال پیش به خیریه من آمد. یک بار هم چهار سال پیش محبت کرد و بچه های ناتوان جسمی جزو تماشاچیان خندوانه شدند. در سری آخر این برنامه بچه های من مدام از من می خواستند به «خندوانه» بروند. من از آقای مدیری هم قول گرفتم یا به خیریه ام بیایند یا هماهنگ کنند که بچه ها به عنوان تماشاچی در «دورهمی» حاضر شوند. ایشان هم قبول کرد و ما یک ماه تماس داشتیم تا هماهنگی صورت بپذیرد اما این اتفاق هیچوقت میسر نشد.
مدیری تا آخر عمر بدهکار من است
او تاکید کرد:
بچه ها فقط می خواستند در برنامه تماشاچی باشند و آقای مدیری را هم ببینند. حتی من گفتم فقط بچه های بالای ۱۶ سال را می گویم. اما این اتفاق میسر نشد و «دورهمی» به پایان رسید. درباره «خندوانه» هم به رامبد جوان گفتم مثل مهران مدیری بدقولی نکنی. بچه های من عاشق جناب خان هستند و ویس هایش هم هست که مدام از من پیگیری می کنند. رامبد هم گفت سعی می کنیم برنامه ای باشد که جناب خان هم در آن باشد و بچه ها بیایند. این آخرین صحبت ما بود و بچه ها منتظر بودند و مدام می گفتند مامان لیلا پس «خندوانه» چه شد. اما این برنامه هم تمام شد و اتفاقی نیفتاد. امیدوارم برای سری جدید صدای مرا بشنوند و حضور بچه ها هماهنگ نمی شود. «دورهمی» که دیگر ساخته نمی شود و آقای مدیری تا آخر عمر بدهکار من است تا بچه هایم را خوشحال کند. من به خاطر بچه هایم غرورم را کنار می گذارم. مهم نیست ۱۰ بار زنگ بزنم و بگویم.
بلوکات که بغض کرده بود و اشک می ریخت، ادامه داد:
من خیلی پیگیرم اما آدم ها فکر می کنند دارم شواف می کنم. من آقای مدیری را خیلی دوست دارم، رامبد جوان عزیز را هم دوست دارم. برای بچه هایم هم خیلی دوندگی می کنم و یک موقع هایی التماس می کنم. گاهی یک بچه حالش خوب نیست و درگیر سرطان است و می دانم یک ماه دیگر فوت می کند به فلان سوپراستار زنگ می زنم و تمام تلاشم را می کنم که بیاید آن بچه علاقهمند را قبل از مرگش ببیند اما او نمی آید. البته بقیه که هستند و می آیند دمشان گرم و از همین جا دستشان را می بوسم.
ارسال نظر