هالیوودیها برای چه کسی میجنگند؟
قهرمانهای برآمده از کمیک بوکها با قدرتهای ماوراییشان محافظان آمریکا هستند.
تقریبا یک دههای میشود که فیلمهای ابرقهرمانی در صدر فیلمهای پرفروش هالیوود قرار گرفتهاند و سود قابلتوجهی به تهیهکنندگان و سازندگانشان رساندهاند.
البته با وجود موفقیتهای مالی زیاد فیلمهای اینچنینی، وضعیت موجود سینما، خیلی به مذاق کارگردانان باسابقه و هنرمند، دلچسب نیامده، بهگونهای که ریدلی اسکات کارگردان باسابقه آمریکایی که فیلمهایی نظیر بیگانه، گلادیاتور، قلمرو بهشتی و... را در کارنامه خود دارد، در اعتراض به روند زیاد شدن چنین فیلمهایی در سینمای هالیوود، گفته است: «برای آینده سینما به خاطر این فیلمها نگرانم؛ مدام بتمن و سوپرمن را میچپانند در فیلمهای بدون فیلمنامه!»
در این بین خیلی از کارگردانان و بهخصوص آن دستهای که به ساخت فیلمهای تجاری علاقهمند هستند، به این سیل جدید پیوستهاند و سود خوبی را نصیب خود و تهیهکنندگان کردهاند. داستان کلی بیشتر این فیلمها، در مورد قهرمانهایی است که سالها قبل توسط دنیای مارول خلق شدهاند و بعدها به صورت کمیکبوک برای نوجوانان به دنیای خیالات مردم آمدهاند. این قهرمانان با داشتن قدرتهای ماورایی یا تک تک یا در کنار هم برای نجات جهانی که عمدتا محدود به شکست دشمنان آمریکا است، اقدام میکنند.
در چند سال اخیر این دور هم جمع شدنهای قهرمانانه در فیلمها از طریق دولت آمریکا تحتکنترل گرفته میشود و سیاستهای ساخت چنین فیلمهایی شکل و رنگ واضحتری به خود گرفته است، البته همانطور که اشاره شد خلق این شخصیتها به منظور پیریزی کردن اهداف مشخصی در ذهن مردم و بهخصوص نوجوانان، از سالها قبل آغاز شده و در چند سال اخیر تنها رنگوبوی سینمایی بیشتری به خود گرفته است. ما در این مطلب قصد داریم مهمترین شخصیتهای کمیک را که در دنیای سینما ورود کردهاند، با دلایل به وجود آمدنشان بررسی کنیم.
بتمن
بتمن یا مرد خفاشی، یکی از محبوبترین شخصیتهای ابرقهرمانی است که توسط باب کین (طراح) و بیل فینگر (نویسنده) خلق شده و اولین بار بتمن در شماره 27 مجموعه کمیکهای کارآگاهی (می 1939) حضور یافته است. این شخصیت با القابی مانند مبارز شنل پوش، شوالیه تاریکی و بزرگترین کارآگاه دنیا هم شناخته میشود. داستان زندگی بتمن در مورد «بروس وین»، بیلیونر، تاجر و نیکوکار آمریکایی است. والدین بروس در کودکی جلوی چشمان او به قتل رسیدند و از آن زمان، وی قسم خورد که از تبهکاران انتقام بگیرد و عدالت را به جامعه بازگرداند. وین تمرینات بدنی و فکری ویژهای را پشت سر گذاشت و با لباسی ایده گرفته از خفاش، به مبارزه با جنایتکاران پرداخت. بتمن در شهر خیالی گاتهام سیتی به فعالیت میپردازد و در مبارزهاش با جرم و جنایت، افرادی او را یاری میکنند: رابین، خدمتکارش آلفرد، پنی ورث، کمیسر پلیس جیمز گوردون و بت گرل. او با انواع مختلفی از خلافکاران مبارزه میکند که به آنها «گالری مجرمین» نیز گفته میشود. مهمترین مشخصه شخصیت بتمن در این است که هیچ قدرت ماورایی ندارد. برای جبران این ضعف، او از مهارتهای علمی، کارآگاهی، قابلیتهای فیزیکی، هنرهای رزمی، تکنولوژی، ثروت و ترس و ارعاب خلافکاران استفاده میکند. بتمن به خاطر نوع شخصیتپردازیاش به نوعی به عنوان نماد فرهنگ آمریکایی محسوب میشود. این شخصیت که در سالهای اخیر اقتباسهای سینمایی زیادی از آن ساخته شده است، در فیلمهای ابرقهرمانی یکی دو سال گذشته بیشتر نقش رهبری و جمعآوری موجودات ماورایی را برای اهداف بزرگی چون نجات آمریکا از دست دشمنان و خرابکاران داشته است. این مطلب باعث میشود شخصیت بتمن جایگاه خاصی بین مخاطبان و فیلمسازان پیدا کند و بسیاری از بازیگران بخواهند در لباس این شخصیت نقشآفرینی کنند. البته طراحی چنین نقشی برای بتمن منطقی به نظر میرسد، مخصوصا که بتمن به عنوان یکی از مشهورترین شخصیتهای کمیک که تبلیغات جهانی زیادی برایش صورت گرفته، از دیرباز برای بیشتر مخاطبان در سراسر جهان شناخته شده است و وقتی در مقام رهبری، برای برقراری عدالت در سطح جهانی قرار میگیرد، برای مخاطب باورپذیر به نظر میرسد.
کاپیتان آمریکا
«کاپیتان آمریکا»، نام یکی از شخصیتهای دنیای کمیک است که همانطور که از نامش پیداست نمادی از قدرت و خدمت به دولت آمریکاست. «کاپیتان آمریکا» توسط جو سایمون و جک کربی خلق شده است و اولین بار در کمیکهای «کاپیتان آمریکا» در مارس 1941 منتشر شد. در زمان خلق، این شخصیت خیلی مورد توجه نبود ولی با توجه به جنگهای اخیر آمریکا در خاورمیانه و نیاز این کشور به سرباز آماده خدمت، تا سال 2007، با تبلیغات گسترده و سرمایهگذاریای که روی این شخصیت شد، حدود 210 میلیون کپی از «کاپیتان آمریکا» در بیش از 75 کشور به فروش رفت. داستان زندگی «کاپیتان آمریکا» در مورد فردی است به نام استیو راجر که آرزو دارد در جنگ و خدمت سربازی برای کشورش، شرکت کند اما به علت ضعف جسمانی نمیتواند و دولت آمریکا برای اینکه استیو به آرزویش که خدمت سربازی برای کشورش است، برسد روی او آزمایشهایی انجام میدهد تا نقص جسمیاش را ترمیم کند و قدرتش را افزایش دهد و در جنگها از او استفاده کند. «کاپیتان آمریکا» لباسی شبیه پرچم ایالات متحده آمریکا بر تن دارد و به عنوان سلاح سپری در دست دارد که ضدگلوله است. «کاپیتان آمریکا» قدرتهای ابرانسانی فراوانی دارد. از جمله قدرتهای وی میتوان به بنیه و قدرت درونی ابرانسانی، قدرت بدنی فراانسانی، استاد در هنرهای رزمی و نبرد تن به تن، قدرت بازیابی مولکولی، ساختار انسانی بهبود یافته (استخوانها و عضلات مقاومتر، دستگاه تنفس و گوارش قویتر)، مقاومت فراانسانی در برابر گرما و سرما، متخصص کار با اسلحه، حواس پنجگانه فراانسانی و عکسالعملهای فرا انسانی اشاره کرد. البته باید گفت این شخصیت با وجود تبلیغات و فیلمهایی که در چند سال اخیر از رویش ساخته شده است هنوز نتوانسته برای مخاطبانش در کشورهای دیگر محبوبیت و جایگاه خاصی پیدا کند ولی با گذاشتن شخصیتهای دیگر در کنار «کاپیتان آمریکا» و استفاده از بازیگران محبوب در فیلمهایی که این شخصیت در آنها نقش دارد در کل فیلمهایش توانسته به فروش قابلقبولی دست پیدا کند. جدیدترین فیلمی که با حضور این شخصیت ساخته شده است انتقامجو، جنگ ابدی (Avengers: infinity war) است که پیش فروش بلیتهایش در آمریکا رکورد فروش را شکسته است.
مرد آهنی
«مرد آهنی» یا «آیرون من» نام یکی دیگر از شخصیتهای ابرقهرمانانه در کتابهای کمیک مارول است که توسط استن لی خلق و به وسیله نویسنده لری لیبر، تکمیل و توسط هنرمندانی مانند دان هک و جک کربی به تصویر کشیده شد. «مرد آهنی» اولین بار در داستانهای در حال تعلیق شماره سیونهم (مارس 1963) حضور پیدا کرد. داستان این شخصیت در مورد تونی استارک است؛ کسی که شرکت استارک را از پدرش به ارث برده و به همراه دوست خود کلنل جیمز رودس، برای نمایش موشک جدید خود با نام جریکو به مناطق جنگی تحت تسلط آمریکا در افغانستان سفر میکند. استارک طی کمینی در راه به شدت زخمی شده و توسط گروهکی تروریستی با نام «10 حلقه» در غاری زندانی شده و گروگان گرفته میشود. یک آهنربای الکتریکی ساخته شده توسط یینسن، همسلولی استارک، ترکشهایی که او را مجروح کردهاند از قلب او دور نگه میدارد تا زنده بماند. در نهایت استارک موفق به فرار از دست گروهک تروریستی میشود و در اولین نشست خبری بعد از بازگشت خود، خبرنگاری با نام کریستین اورهارت، او را از فروخته شدن سلاحهای شرکت استارک از جمله موشک جریکو به گروهک «10 حلقه» و حمله این گروهک به روستای یینسن مطلع میسازد و این تازه شروع ماجرای مرد آهنی است... .
الگوبرداری برای شخصیتهای ابرقهرمانی آمریکایی معمولا از روی دو نوع شخصیت صورت میگیرد: اول آن دسته که قابلیت خاصی ندارند و جزء مردم معمولی و حتی دستوپا چلفتی هستند و دوم افرادی که پیش از ابرقهرمان شدن هم جزء برجستگان در جامعه خود بودهاند، مثل بتمن یا مرد آهنی؛ ولی در هر دو مورد مهمترین ویژگی فرد منتخب، وجدان بیدار و وفاداری به خدمت به آمریکاست. این ویژگیها گاه مهمتر از قدرتهای ماورایی در این شخصیتها دیده میشود. در واقع همین وفاداری مطلق این شخصیتها به آمریکاست که از آنها یک ابر قهرمان واقعی میسازد. در صحنههایی از درگیریهای این قهرمانها مساله از جانگذشتگی و فداکاری در راه میهن در هر دو وجه بیرونی و پنهانیشان مشاهده میشود؛ حتی در شخصیتی مثل مرد آهنی که به نوعی نماد عیاشی و خوشگذرانی است، این وجدان بیدار و از جانگذشتگی در راه آمریکا کاملا نمایان میشود.
راس الغول
«راس الغول» نام یک شخصیت خیالی شرور بزرگ با اصالت عربی است که در کتابهای کمیک آمریکایی منتشر شده است. این شخصیت توسط دنیل اونیل و نیل آدامز خلق شده و برای اولین بار در شماره 232 مجموعه کمیک بتمن (ژوئن 1971) حضور پیدا کرده است. «راس الغول» بزرگترین دشمن بتمن است و دو دختر به نامهای تالیا الغول و نیسا رعتکو دارد که در تمام شرارتهایش او را همراهی میکنند. تالیا دختر بزرگتر «راس الغول» دوره پزشکی را در دانشگاه قاهره پشت سر گذاشته و دانش و تجربه زیادی در پزشکی و شیمی دارد و نیز دارای مدارک پیشرفتهای در زیستشناسی، مهندسی، کسب وکار و امبیای است! اصالت همه این شخصیتها عرب است اما دی سی در یک اقدام هوشمندانه حرف و سخنی از دین این شخصیتها نمیزند و «راس الغول» را شخصیتی معرفی میکند که دینی ندارد و ادعای خدایی دارد، البته در برداشتهای سینمایی و سریالی از زندگی این شخصیت گهگاه پیش میآید که سربازانش موقع عملیاتهای تروریستی یا کشتن خود برای به دام نیفتادن لا اله الا ا... میگویند!
شخصیت «راس الغول» در طول زندگی نامحدودش مدام برای آمریکا و ابرقهرمانهای آمریکایی و بهخصوص برای بتمن که به نوعی رهبر ابرقهرمانهای دیگر است، دردسر درست میکند. در شخصیت دنیای کمیک، تالیا و بتمن با وجود دشمنیای که با هم دارند یک فرزند مشترک هم دارند! این دو شخصیت فرزندی به نام دیمین وین دارند ولی در جدیدترین برداشت از شخصیت دختران «راس الغول» در سریال «کمان تالیا» که وجود خارجی ندارد و نیسا دختر دیگر «راس الغول» هم یک زن همجنسباز معرفی شده است و فرزندی ندارد. گویی طبق سیاستهای جدید سازندگان دیگر نیازی به ارتباط بیشتر با اعراب در سینما و تلویزیون حس نمیکنند و ترجیح میدهند آنها را مقطوعالنسل و منحرف به تصویر بکشند!
آکوامن
«آکوامن» نام یکی از شخصیتهای داستانهای کمیک است که توسط مورت وای سینگر و پال نوریس خلق شده و برای اولین بار، در شماره 73 مجله کمیکهای جالب در نوامبر 1941 معرفی شد. آکوامن فرمانروای اقیانوسهای واقع در کره زمین و دارای قدرت و سرعت باورنکردنی است. همچنین توانایی فرمان به تمامی موجودات دریایی را دارد. او توسط وارثین سلطنتیاش با نام اورین، و بهوسیله انسانهای آموزشدهندهاش با نام آرتور کری شناخته میشود. آکوامن با استفاده از تواناییهای گسترده و نفوذ سیاسی خود برای محافظت از هر دو جهان به مبارزه میپردازد. او همچنین یکی از موسسان تیم لیگ عدالت آمریکا محسوب میشود. دنیای کمیک بوک با خلق شخصیت آکوامن در حقیقت قدم جاهطلبانهای برداشت و خواست علاوه بر داشتن شخصیتهای ابرقهرمان آمریکایی که صاحبان قدرت روی زمین هستند دریاها و اقیانوسها را هم فتح کند!
سوپرمن
«سوپرمن» نام شناختهشدهترین شخصیت کمیک بوک در دنیاست. این شخصیت توسط جری سیگل و جو شوستر خلق شده و اولین بار در شماره یک مجله «کمیکهای اکشن» ماه ژوئن سال 1938 به مردم معرفی و تاکنون113 فیلم سینمایی و انیمیشن با اقتباس از این شخصیت ساخته شده است. داستان زندگی «سوپرمن» در مورد پسری به نام کلارک کنت است که هویت واقعی یا حداقل هویت زمینی سوپرمن است. نام واقعی این پسر کال ایل است. او در سیاره کریپتون به دنیا آمده اما وقتی بسیار کوچک بوده و سیارهاش در حال نابودی، پدر و مادرش، کال را با سفینهای به زمین میفرستند تا در زمین قدرتهای خاصی بهدست آورد و به قهرمان تبدیل شود. سفینه او در مزرعه خانواده کنت فرود میآید و این پسر در یک خانواده آمریکایی بزرگ میشود تا زمانی که پی به قدرتهای خاص خود میبرد... .
«سوپر من» بدون شک یکی از قدیمیترین و محبوبترین شخصیتهای کمیک است که با تبلیغات فراوان کمپانیهای بزرگ یهودی در سراسر دنیا شناخته شده است. چندی پیش یک خاخام یهودی به نام سیمچا واینستین، در جشن 75 سالگی شخصیت «سوپر من» اذعان داشت، نام اصلی «سوپر من» که در فیلم کال ایل خوانده میشود (هم وزن با کلمات اسرائیل، میکائیل و جبرائیل) در عبری به معنی صدای خداست و با الهام از زندگی حضرت موسی(ع) ساخته شده است. شخصیت «سوپر من» با توجه به فضایی بودن و داشتن قدرتهای خاص همیشه چه در دنیای کمیک بوکها و چه در دنیای سینما، نقش مهمی داشته و وظیفه محافظت از آمریکا را در مقابل دشمنانش بر عهده داشته است. البته «سوپر من» به عنوان شاهزادهای که از سیارهای دیگر برای خدمت به آمریکا آمده مانند آکوامن، نمادی از جاهطلبی و برتریطلبی تمام نشدنی یهودی آمریکایی است؛ از تسلط به کهکشانها و زندگی فراتر از روی کره زمین.
زن شگفت انگیز
«زن شگفتانگیز» یا «واندر ومن» نام ابرقهرمان زنی است که توسط نویسنده و روانشناس ویلیام مولتن مارستون با همکاری همسرش الیزابت مارستون و طراحی هری جورج پیتر، خلق شده است و اولین بار در شماره هشت مجموعه کمیک در سال 1941 معرفی شده است. این شخصیت از نژاد زنان جنگجو مشهور به آمازونها است و دایانا نام دارد و دارای تواناییهای ابرقهرمانی مثل قدرت، سرعت، استقامت، واکنش و طول عمر ابرانسانی و پرواز است.
«زن شگفتانگیز» سال گذشته در اقتباس سینمایی خود در گیشه و نقدهای منتقدان، بسیار موفق بود و توانست به عنوان اولین اثر پرفروش کارگردان زن خود یعنی پتی جکینز موفقیتهای زیادی کسب کند. فیلم «زن شگفتانگیز» حاشیههای بسیاری در زمان اکرانش داشت که از جمله آن درگیری لفظی کارگردانش پتی جکینز با جیمز کامرون (یکی از کارگردانان موفق سینما که کارهایی نظیر نابودگر، تایتانیک، آواتار و... را کارگردانی کرده است) بود؛ چون جیمز کامرون معتقد بود فیلم «زن شگفتانگیز» یک گام به عقب است و بیشتر موفقیتش در گیشه را مدیون جذابیت جنسی کاراکتر نقش اصلی خود یعنی دیانا با بازی گل گدوت است. از دیگر حاشیههای مهم این فیلم انتخاب یک دختر یهودی مقیم اسرائیل به نام گل گادوت در نقش زن شگفتانگیز بود که عکسهای منتشر شده از این دختر حین خدمت در ارتش اسرائیل باعث شد فرضیه دلیل انتخابش به خاطر حمایتهای یهودیان، مهر تایید بخورد و تبدیل شود به یک ستاره هدفمند در آینده فیلمهای هالیوودی.
جوخه انتحار و دزدیدن پرونده محرمانه وزارت دفاع
«جوخه انتحار» نام فیلمی ابرقهرمانی محصول سال 2016 است. داستان فیلم از آنجایی شروع میشود که پس از مرگ سوپر من، مامور اطلاعات آمریکا، آماندا والر برای مقابله با خطرات دشمنان و بیگانگان تصمیم میگیرد تیمی از جنایتکاران خطرناک تشکیل بدهد و از شرارت این جنایتکاران به نفع اهداف خود و کشورش علیه دشمنانشان استفاده کند. به همین خاطر او سراغ این تبهکاران که قبلا توسط دولت دستگیر شدهاند، میرود. والر این تبهکاران را در بازداشتگاه «بل رو» تحت فرمان کلنل ریک فلگ مستقر میکند تا در ماموریتهای پرخطر آمریکا مورد استفاده قرار گیرند. البته برای کنترل این جنایتکاران و پیشگیری از فرار آنها هر عضو بمب کوچکی در گردن دارد تا درصورت شورش یا تلاش برای فرار، منفجر شود. تا اینجای داستان فیلم «جوخه انتحار» بسیار آشنا به نظر میرسد، مخصوصا برای آن دسته از مخاطبان که در خاورمیانه زندگی میکنند. این داستان عین واقعیتی است که در طول6 سال با ظهور داعش تجربه شده است. جنایتکاران بیرحمی که از سراسر دنیا توسط دولتهای غربی و بهخصوص آمریکا جمع شدند تا با تشکیل لشکری بیرحم زندگی مردم را زیرو رو کنند و به مقاصد صاحبانشان جامه عمل بپوشانند.
این شباهت هر چند مهم است اما مهمترین و کلیدیترین قسمت این فیلم محسوب نمیشود. زمانی که آماندا والر میخواهد اجازه جمع کردن این گروه خطرناک را از فرماندهان مخالف بالادستیاش بگیرد، مجبور میشود برای اطمینان خاطر و تحتتاثیر قرار دادن آنها دلایلی بیاورد. در این لحظه از فیلم، والر یکی از عضوهای این جمع را که دوست دختر فلگ، به نام دکتر جون مون است، میآورد. (این دختر بعد از لمس یک بت نفرین شده، توسط ساحرهای به نام «افسونگر» تسخیر شده است.) دختر بلافاصله در جلوی چشمان فرماندهان غیب میشود و بعد از چند ثانیه در حالی ظاهر میشود که پروندهای در دست دارد. این پرونده محرمانه، با خط فارسی از وزارت دفاع ایران در تهران آورده شده است. والر در این لحظه به کنایه به ژنرال بالا دستیاش میگوید: «بیا این پروندهای بود که سالها به دنبالش بودی؛ حالا جلوی روی توست!» و با همین کار درجا اجازه تشکیل این گروه جنایتکار را میگیرد. در فیلم «جوخه انتحار» که حتی نتوانست نظر مثبت منتقدان غربی را جلب کند، هالیوود پا را فراتر میگذارد و از هر آرزویی که در واقعیت نتوانستهاند عملی کنند، پردهبرداری میکند. در این فیلم در نهایت تمام این اشرار به خاطر اهداف دولتمردان آمریکایی مثل مهرههای شطرنج عمل میکنند و حتی وقتی فرصت فرار هم پیدا میکنند به خاطر وطنپرستیای که در ذاتشان هست میمانند تا اهریمن و دشمن را نابود کنند و بعد از انجام عملیات هم یکی یکی به زندانهای محسوس و نامحسوسشان برمیگردند!
با توجه به ساخت این فیلم آن هم درست در یک قدمی شکست داعش در خاورمیانه به نوعی میشود پیام فیلم را اینطور پیشبینی کرد که همانطور که این جنایتکاران ساخته شدهاند، همانطور هم میتوان از برگشت اینها و خرابکاریشان جلوگیری کرد. اگرچه این موضوع با توجه به جنایتهای تروریستیای که در دو سال اخیر در کشورهای اروپایی و آمریکایی رخ داده، تقریبا شکست خورده به نظر میرسد. فیلم «جوخه انتحار» به خاطر فروش بسیار بالایی که در گیشه داشت و همچنین رونمایی از شخصیتهای بعدی ابرقهرمانی که قرار است دوباره از روی آنها فیلم ساخته شود، فیلم مهمی محسوب میشود. این فیلم هرچند فیلمنامه قابل قبولی نداشت و بازیهایش هم (به غیر از مارگو رابی در نقش هارلی کوئین ) چنگی به دل نمیزند ولی با توجه به محتوا و پایانبندیای که داشت خبر از تلاش سینماگران هالیوودی برای ساخت مجموعههای اینچنینی در جهت سیاستهای کشورشان دارد.
منبع: فرهیختگان
ارسال نظر