سفیدپوستان کارگر بازیگران اصلی انتخابات آمریکا
در واقع، نتیجه انتخابات سال ۲۰۱۶ را نمیتوان پیروزی ترامپ بر کلینتون دانست بلکه باید پیروزی فریاد دادخواهی رنجدیدگان آمریکا بر علیه نظام حکومتی و سیستم سرمایهداری دانست.
آمریکای 2016 را میتوان آمریکای بسیار دودسته نامید. پدیدهای به نام دانلد ترامپ پا در عرصه سیاست این کشور گذاشت و با پیروزی خود در انتخابات ریاست جمهوری در مقابل رقیب کارکشتهای چون هیلاری کلینتون که لشکری از رسانهها و اربابان قدرت و ثروت را پشت خود داشت، در عرصه بینالملل و داخل خود آمریکا شگفتی خلق کرد.
اکنون، پس از پیروزی ترامپ باید گفت که اساسا مشکل خود او نیست. چرا که ترامپ به همگان نشان داده که چه کسی است. او شخصیت پرنوسان و نژادپرست خود و اینکه چه نگاهی در سیاست داخلی و خارجی دارد را به خوبی نشان داده و تقریبا همه میدانند که چه در سر دارد. مشکل توده عظیم متشکل از بیش از 60 میلیون نفری است که به وی رای دادهاند. سوال بزرگ هواداران حزب دموکرات در این روزها این است که چطور دهها میلیون نفر از همشهریهایشان به ترامپ رای دادهاند؟ پاسخ به این سوال در کلید واژهای به نام «بلوک» است. بلوکی که متعلق به توده رنجدیدگان جامعه آمریکاست.
از یک سو، نظام کالج انتخاباتی پیوسته در انحصار لابی قدرتمند دو مجلس کنگره آمریکا قرار داشته و امسال هم با توجه به اینکه مجلس نمایندگان در اختیار جمهوریخواهان بود و مجلس سنا هم در سایه همین امر حرکت میکرد، طبیعتا گزینشگران کالج مزبور، تحت سایه قدرتمند جمهوریخواهان قرار داشتند. و از طرف دیگر، توده عظیم رنج و تبعیضدیدگان آمریکایی موسوم به بلوک این حرکت شگرف تاریخی را رقم زدند. طبق آخرین آمار، هیلاری کلینتون با کسب 64 میلیون و 226 هزار و 121 رای مردمی (48.1 درصد) در مقابل دانلد ترامپ با 62 میلیون و 213 هزار و 790 رای مردمی (46.6 درصد) در آرای ملی موفق به پیروزی شد اما این رای الکترال بود که مثل همیشه حقی را تضییع کرد و با پشت کردن به آرای مردم، رییس جمهور را انتخاب نمود. اما باز هم این مغز کلام قضیه و مسئله اصلی نیست. چرا که به هر حال قانون الکترال با وجود خوب و بدش چند صد سال است که در آمریکا جریان دارد. اما عامل اصلی به نام بلوک ترامپ را انتخاب کرد. حال، اکنون به راحتی میتوان معنی بلوک را درک کرد.
شکل گرفتن این بلوک را نمیتوان حاصل وقایع تاریخ سیاسی آمریکا همچون «رکود بزرگ اقتصادی» سال 2008، «واقعه یازده سپتامبر» سال 2001، «حباب دات-کام» در سال 2000، و یا «قرارداد نفتا» در سال 1994 دانست. علت وقوع چنین عاملی، چیزی است که استاد جامعهشناسی و روزنامهنگاری دانشگاه کلمبیا پروفسور «تاد گیتلین» از آن به عنوان «جابجایی اقتصادی» نام میبرد. پدیدهای که موجب کوچ سفیدپوستان طرفدار حزب دموکرات به سمت ترامپ و جمهوریخواهان شد.
در سالهای دهه 1930 آمریکا، رکورد اقتصادی فراگیر شد. بسیاری از کشاورزان اوکلاهما و کانزاس به دلیل عارضه دهشتناک خشکسالی از دیار خود کوچ کردند و اکثر آنها در کالیفرنیای جنوبی مستقر شدند. در این میان، فرزندانشان جوانانی بودند که به شدت به «جامعه راست افراطی جان برچ» اعتقاد داشتند که بعدها تبدیل به طرفداران پر و پا قرص «بری گلدواتر» نامزد حزب جمهوریخواه در سال 1964 شدند. در اواخر دهه 1960 بود که موج عظیمی از سفیدهای جنوب آمریکا در پی قانون حقوق شهروندی و قانون حق رای که درست یکصد سال پس از پایان بردهداری به تصویب رسید، در کنار سیاهان به بلوک پیوستند. سپس، در اواخر دهه 1970 و اوایل دهه 1980 با نابودی کارخانههای شمال شرقی آمریکا تعطیل شد و بسیاری از کارگران صنعت فولاد در برخی از ایالتها همچون پنسیلوانیا و منطقه «دریاچههای بزرگ» و بیشتر بخشهای کمربند زنگار بیکار شدند. همین امر موجب نزدیک شدن این قشرها از صنایع مختلف به یکدیگر و تشکیل جوامع قدرتمند دردکشیده عدالتخواه شد. پروفسور گیتلین معتقد است که در انتخابات 2016 هم شاهد نمایش قدرت همان جوامع بودیم و تاریخ بار دیگر تکرار شد. وی، «کمربند زنگار» امروزی را دقیقا همانند «دهه سی کثیف» آن روزها میداند. دهه سی کثیف، یک دوره شدید طوفان شن بود که تا حد زیادی به محیط زیست و کشاورزی دشتهای ایالات متحده و کانادا در طول خشکسالی شدید دهه 1930 آسیب زد و ناکامی تلاشهای دیمکاری برای جلوگیری از فرسایش بادی علت این پدیده بود. در طی همین دهه بود که ایالتهای رنجکشیده و کارگری و تبعیضدیده تبدیل به صدای فریاد قشر ضعیف آمریکا و تاریخسازان دهه بعد شدند. در سال 2016 هم اکثر ایالتهای واقع در کمربند زنگار شامل پنسیلوانیا، میشیگان، ویسکانسین، ایندیانا، و اوهایو به ترامپ رای دادند.
حزب دموکرات آمریکا طی نیم قرن اخیر به سراغ دوستی با ثروتمندان نازکدل کاخنشین جمهوریخواه رفت و خود را به آنها نزدیک کرد. کسانی که از درد و رنج اقشار آسیب دیده سفیدپوست آمریکا چیزی نمیدانستند. بزرگان حزب دموکرات که خود از قشر تحصیلکرده و دارای پز روشنفکری جامعه هستند، چراغ روانه به خانه را فراموش کرده و به مشغول جذب آرای اقلیتها شامل سیاهپوستان، لاتینتبارها و آسیاییتبارها شدند. آنها، شکلگیری جامعه عظیم سفیدپوست کارگر را جدی نمیگرفتند؛ تجربهای که در دهههای گذشته به وضوح دیده شده بود اما ظاهرا برای آنها تبدیل به درس عبرت نشد. برای کارگر سفیدپوست فلاکتزده و رنجدیده آمریکایی که در فقر دست و پا میزند، حقوق بشرهای نامی و تسهیلات آموزشی اصلا مفهوم ندارد و به کارش نمیآید. مضاف بر این، حقوق اقلیتهای جنسی که دیگر حال او را به هم میزند. کارگر فلاکتزده آمریکایی فقط به فکر جیبهای خالی خود است. او، اقتصاد درست و شکوفایی و پول میخواهد. دموکراتها، این امر را درک نکردند و بالاخص در دوره اوباما با برنامه ناقصی چون «اوباماکر» که شعار بیمه سراسری داشت اما با فراز و نشیبهای بسیار همراه بود، اوضاع برای قشر ضعیف بدتر شد. آری، در انتخابات 2016 تقریبا همه اقلیتهای نژادی به کلینتون رای دادند اما این سفیدپوستان رنجدیده آمریکایی بودند که با دریافت شعارها و وعدههای پوپولیستی ترامپ، به او اعتماد کردند و کلینتون را با لشکر حامی خود شامل رسانهها، صاحبان سرمایه، لابیها، شرکتهای عظیم، بنیادهای مختلف، و اقلیتها عملا خانهنشین کردند. در واقع، نتیجه انتخابات سال 2016 را نمیتوان پیروزی ترامپ بر کلینتون دانست بلکه باید پیروزی فریاد دادخواهی رنجدیدگان آمریکا بر علیه نظام حکومتی و سیستم سرمایهداری دانست.
از یک جای کار ببعد در طی انتخابات آمریکا، نظرسنجیهای صورت گرفته توسط رسانههای حامی کلینتون و دموکراتها دیگر جواب نداد. در آن زمان بود که نیویورک تایمز که رسما اعلام حمایت از کلینتون کرده بود به قدرت پدیدهای به نام «سفیدپوستان خشمگین» اشاره کرد. پدیدهای که شامل مردمانی میشد که به شدت از تبعیض و شکاف طبقاتی خسته بودند و فریاد دادخواهی سر میدادند. ترامپ در میان آنها از کارشکنی دموکراتها که به شکل تبعیض منزلتی و انسانی نمو داشت گلایه میکرد. پیمان نفتا که جگر آنها را خون کرده بود به چالش نقد شدید کشید. ترامپ فریاد میکشید که کدام اصلاح اقتصادی؟ کدام شان و منزلت قشر زحمتکش کارگری؟ و بلوک فریاد او را به جان و دل میخرید و شخص بیرون از بدنه سیستم حکومتی که خود یکی از سرمایهداران آمریکا بود را در قاب ناجی میدید.
شاید پاسخ ساده به علت پیروزی ترامپ را بتوان از خلال سخنان یکی از هواداران کلینتون دریافت کرد. «بانی کوردووا» به عنوان یک معلم نیویورکی در گفتگو با خبرنگار BBC اینچنین میگوید: «چندین بار به دنبال ارتقای کاری خودم رفتم اما به علت اینکه سفیدپوست بومی آمریکا بودم نشد چرا که در سیستم حکومتی دموکراتها ارجحیت با اقلیتهاست. وقتی هم که موفق شدم در یک مدرسه مشغول به کار شوم، امکانات پزشکی مثل معاینه رایگان دندان و چشم شامل حال کودکان اقلیتها و مهاجران میشد و سفیدپوستان یا در اولویت بعدی بودند و یا اصلا این مزیت رایگان شامل حال آنها نمیگردید. کوردووا، همین امر را آتش زیر خاکستر در میان سفیدپوستان میداند که سرانجام موجب به انتخاب ترامپ شد.
اما نکاتی در مورد «بلوک» که همانا جامعه عظیم رنجدیدگان و معترضین به نظام حکومتی آمریکاست وجود دارد که شایان توجه است:
1. هیچ حزب و تفکر سیاسی را یارای تسلط بر بلوک نیست.
2. شکاف عمیقی بین جامعه آمریکا و نظام حکومتی وجود دارد و این بسیار خطرناک است.
3. هیچ تضمینی نیست که این جامعه عظیم رنجدیدگان به جمهوریخواهان وفادار بمانند. آنها مستقل و خواستار عدالت و برابری و شکوفایی اقتصادی هستند و به هیچ حزبی سواری نمیدهند. اگر ترامپ نتواند به وعدههای خود رد قبال آنها عمل کند، قطعا از وی و جمهوریخواهان روی برخواهند گرداند.
4. تنها راه بازگشت اقبال به سمت دموکراتهای مستاصل که هم کاخ سفید و هم دو مجلس کنگره را از دست دادهاند، روی کردن دوباره به این قشر ضعیف و به دست آوردن دل آنهاست. مشخصا، جابجایی اقتصادی بود که طی این سالها موجب شکلگیری چیزی به نام بلوک رنجدیدگان شد. هر حزبی که بتواند ثبات اقتصادی برای آن به ارمغان بیاورد، برنده قضیه است.
5. پروفسور گیتلین که خود از رهبران جنبش سیاسی لیبرال چپ از دهه 1960 است امید چندانی به تحقق زودهنگام آشتی میان بلوک و دموکراتها ندارد و آن را نیازمند زمان میداند.
6. یکی از مشکلات این است که دموکراتها نیازمند اجماع برای تغییر نگاه خود نسبت به این قشر هستند. شکاف عمیقی بین دموکراتها در نگاهشان نسبت به طبقه کارگری سفید وجود دارد. در پشت پرده سیاست، بسیاری از دموکراتها اصلا آنها را شایسته توجه نمیدانند.
7. مردم آمریکا عملا به این باور نرسیدهاند که به عنوان یک شهروند توانایی دفاع از حقوق خود را دارا هستند.
8. دست کم 50 سال از تولد بلوک رنجدیدگان آمریکا میگذرد و از آن یک جامعه بزرگ پخته و فهیم ساخته است. در نتیجه، هیچ رییسجمهور جدیدی نمیتواند با یک دوره چهارساله آنها دور بزند و در دوره بعد همراه خود سازد.
9. آیا به واقع فراست و تحمل اینکه این قشر فهمیده شود، با آن همراهی گردد و به خواستههایش عمل شود در دموکراتها وجود دارد؟ ترامپ، با زیرکی تمام نبض این قشر را به دست گرفت و حزب دموکرات قافیه را به شدت باخت. حقیقتا حزب دموکرات برای جذب دوباره و آشتی با بلوک سفیدپوست کارگر، باید بسیار مایه بگذارد و به زمان اعتماد کند. امری که بسیار سخت و تا حدی بعید مینماید.
ارسال نظر