از آمریکای ترامپی تا آمریکای کلینتونی
اقتصاد آمریکا درحالحاضر ١٨,٥ تریلیون دلار از ٧٠ تریلیون دلار تولید ناخالص جهانی را در اختیار دارد.
اگرچه این سهم بعد از جنگ جهانی دوم که آمریکاییها حدود ٥٠درصد اقتصاد جهان را در اختیار داشتند، کاهش چشمگیری یافته است و از سهم بیش از 50 درصدی به کمتر از 25درصد رسیده ولی با این حال همچنان موتورمحرک اقتصاد جهان بیشک اقتصاد آمریکا است. نزدیک به یک دهه و شاید بیشتر از یک دهه بسیاری از شخصیتها بهدنبال یافتن پاسخ این پرسش هستند که آیا آمریکا میتواند همچنان به ابرقدرتی خود ادامه دهد یا خیر؟ جواب این پرسش از این رو مهم است که در انتخابات اخیر آنچه بیش از هر عمل دیگری در میان اظهارنظرها خودنمایی میکند اثبات ابرقدرتی آمریکا و باقی ماندن به این شکل در میان کاندیداها به ویژه کاندیدای اصلی جمهوریخواهان یعنی دونالد ترامپ است.
هماکنون شاهبیت سخنان این شخصیت خاص تاریخی تکیه بر ابرقدرتی آمریکا در حوزه اقتصادی است. البته رویکرد ترامپ به این موضوع خاص و نگاهی کاملا آسیبشناسانه است؛ به این معنی که ترامپ با نگاهی نوستالژیک به گذشته روی نقطهضعفهای اقتصادی آمریکا انگشت گذاشته و همین امر موجب محبوبیت این شخصیت نیز تا حدودی شده است.
توجه به نابرابریهای اقتصادی و حجم بالای بدهیهای آمریکا موضوعی است که مورد تاکید ترامپ بوده و در مقابل هیلاری کلینتون نسبت به آن هیچ واکنش جدی نداشته است.
ترامپ در این میان روی حباب اقتصادی آمریکا دست گذاشته و میگوید ما روی حباب مالی قرار داریم و اگر بتوانیم با دلار بخشی از بدهیها را پوشش دهیم ولی درنهایت این موضوع به آمریکا در درازمدت آسیب خواهد زد.
به عقیده تیم اقتصادی ترامپ، آمریکا در مقایسه با اعضای بریکس (قدرتهای اقتصادی برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) در حال باختن بازی در حوزه شرکتهای فراملیتی است و هماکنون چین جنگ ارزی بسیار جدی را به آمریکاییها تحمیل کرده است. با شرایط کنونی و توجه به واقعیتهای امروز آمریکا به نظر میرسد که در شرایط کنونی برگ برنده انتخابات با ترامپ و تیم تبلیغاتی اوست و این موضوع بیشک مانند تمامی موضوعات و رویدادهای سیاسی و اجتماعی تبعات خاص خود را خواهد داشت که بیشک یکی از مهمترین آنها، تاثیر این انتخاب بر روابط دو کشور ایران و آمریکا خواهد بود. به نظر میرسد درمجموع ریاستجمهوری ترامپ به نفع اقتصاد ایران خواهد بود؛ چون کلینتون سیاستمدارانه برخورد میکند و ضرباتش پشت پرده بیشتر خواهد بود و شاید نظر یهودیها و صهیونیستها را به ضرر خاورمیانه و ایران پیاده کند؛ اما به نظرم ترامپ بعدها عاقلانهتر از کلینتون در حوزه خاورمیانه عمل خواهد کرد. نگاه ترامپ شاید بیشتر به مسائل داخلی معطوف شود تا خارجی و این در درازمدت شاید به نفع کشورهایی نظیر ایران باشد.
از منظر اقتصادی نیز باید به برنامههای این دو شخصیت توجه کنیم. لازم به یادآوری است که بخش قابلتوجهی از سخنان این روزهای این دو شخصیت تبلیغاتی است و شاید درعمل هیچگاه اجرایی نشود یا حتی قابلیتی برای اجرا نداشته باشد. برای مثال ترامپ در یکی از آخرین اظهارنظرهای خود گفته است از عربستان نفت کمتری خریداری خواهد کرد؛ این به معنی سقوط قدرت عربستان و افزایش قدرت ایران است. بنابراین در این گزاره اما و اگرهای زیادی وجود دارد. ترامپ اعلام کرده سیاست استقلال کامل درباره انرژی را دنبال خواهد کرد که قطعا شدنی نیست. وی معتقد است نمیخواهد یک قطره نفت وارد آمریکا شود. به نظر میرسد انرژی فسیلی ظرف مدتی نیازهای داخلی آمریکا به انرژی را تأمین کند، اما استمرار آن در عصری که بحث جهانیشدن خواسته یا ناخواسته وجود دارد، عملی نیست. از طرفی ترامپ خودش تاجر است و خوب میداند تجارت یعنی بدهبستان. او در کشورهای مختلف حتی در کشور آذربایجان پروژههای ساختمانی اجرا کرده است.
بنابراین اینکه تا چه حدی منافع اقتصادی بر سیاستهای ایدئولوژیک بچربد موضوعی است که بعدها نمایان خواهد شد.
آمریکا یک ساختار سیاسی نظامیافته همراه با کارکرد دارد، این نظام فعلا کار خودش را میکند و اگر هم ٢٠ هزار میلیارد دلار بدهی داشته باشد مانند این است که پای کسی لنگ بزند. بالاخره او زنده است و زندگی عادی خود را کموبیش دارد. در آمریکا نظامی پایهریزی شده که در چارچوب آن، قدرت مانور زیاد است. همینقدرت مانور اجازه میدهد یک روز مک کین مقابل اوباما قرار گیرد و یک روز هم ترامپ مقابل خانم کلینتون. قدرت مانور آنقدر زیاد است که میشود حرکات پاندولی انجام داد و شعار «الف» تا «ی» داد.
این کشور و دولت، نظام مستقر اقتصادی دارد. باوجود کموکاستیهایش چین را که رقیب آن است، وامیدارد عمده ذخایرش را اوراق قرضه خزانهداری آمریکا بخرد و در این کشور هم نگه دارد، زیرا آنجا را امن میداند. یوان ارز جهانروا نیست و تا آیندهای تصورشدنی هم جهانروا نخواهد شد؛ اما دلار، ارز جهانروا است و رویهم رفته ٨٩درصد از کل معاملات جهان با آن انجام میشود. نفت برنت، متعلق به بریتانیاست و در لندن، پایتخت همین کشور هم معامله میشود؛ اما با دلار تعیین قیمت میشود، طلا هم همینطور است. اصولا، هر طلایی با دلار قیمت میخورد، فرقی هم نمیکند طلای سیاه باشد یا زرد یا رنگ دیگر. با این حال بیشک انتخاب ترامپ، بر کل جهان تأثیر خواهد گذاشت، اگر او تصمیم بگیرد استقلال انرژی داشته باشد، تقاضا برای نفت به میزان زیادی کاهش پیدا میکند و این به معنی شروع دشواریهای اقتصادی بیشتر برای کشورهایی نظیر ایران است و اگر این دشواریها را در مقابل دشواریهای سیاسی و امنیتی این رویداد قرار دهیم بهخوبی درخواهیم یافت که انتخاب ترامپ شرایط را به شکلی گسترده و با سرعت تغییر خواهد داد اما اینکه این تغییر به چه سمت و سویی میرود باید منتظر ماند و دید.
شاید در انتها بهتر باشد از منظر دیگر به این شرایط نگاه کنیم. به نظر بنده، میان ترامپ و احمدینژاد از منظر بازیهای سیاسی و ژستهای سیاسی شباهتهایی وجود دارد که این شباهت بهخوبی ما را برای درک و تحلیل روزهای آتی یاری میکند.
این دو شخصیت هر دو به شدت اهل شعار هستند. احمدینژاد قبل از انتخابات ٨٤ را خیلیها نمیشناختند و باید این کمبود جبران میشد. ایشان با شعارهای آتشینش همواره سوژه خبری شد و بهاینترتیب، به شهرت رسید. ترامپ هم شهرتی نداشت و با خانم کلینتون مقایسهشدنی نبود؛ من فکر میکنم حداقل بخشی از شعارهای پوپولیستی ترامپ هم برای کسب شهرت بوده است تا محبوبیت.
البته نباید فراموش کنیم در هر صورت، ترامپ باید به اصول چهارگانه جمهوریخواهان که عبارتاند از آزادی فردی، دفاع ملی قوی، مرزهای امن و دولت کارآمد، پایبند باشد. او نمیتواند از آنها عدول کند، زیرا با کارت حزب جمهوریخواه جلو آمده و نامزد شده است. با این حال تحولات با این شخصیت بهشکلی گسترده تغییر خواهد کرد و این تغییرات کند یا سریع از مرزها عبور کرده و به دیگر نقاط جهان خواهد رسید. بازی آمریکا در خاورمیانه و رویارویی ایران و آمریکا در آن مقطع زمانی ازجمله موضوعاتی است که به مرور مشخص خواهد شد و به نظر میرسد این تحولات در آینده به نفع ایران خواهد بود. آمریکا با مدیریت ترامپ واقعبینانهتر با رویدادهای منطقهای کنار خواهد آمد تا آمریکا با مدیریت شخصی مانند هیلاری کلینتون.
ارسال نظر