آیا آمریکا به دخالت در جهان عرب پایان میدهد؟
ری تکیه مینویسد: آنچه که در کارزارهای انتخاباتی جریان دارد یک اجماع فراحزبی است: اجماعی که به دخالت آمریکا در جهان عرب برای همیشه پایان خواهد داد.
دپیماسی ایرانی: کارزار سورئال انتخابات ریاست جمهوری که امسال در ایالات متحده آغاز شده، شکاف میان نخبگان سیاست خارجی و رای دهندگان آمریکایی را مشخص کرده است. آنچه که در کارزارهای انتخاباتی جریان دارد و تشکیلات سیاست خارجی هر دو حزب (جمهوری خواه و دموکرات) را به شکلی عجیب به هم می زند یک اجماع فراحزبی است: اجماعی که به دخالت آمریکا در جهان عرب برای همیشه پایان خواهد داد.
دونالد ترامپ، نامزد پیشتاز جمهوری خواهان، با انتقاد از جنگ عراق، این اقدام آمریکا را جرم می خواند، متحدان سنتی ایالات متحده را محکوم می کند و از دیکتاتورهایی چون معمر قذافی، رهبر سرنگون شده لیبی، به نیکی یاد می کند. در جبهه دموکرات ها نیز برنی سندرز با انتقاد از جنگ عراق، حمایت هیلاری کلینتون از این جنگ را آزمونی می داند که رقیبش در آن شکست خورده است.
از زمان جنگ سرد، تشکیلات سیاست خارجی ایالات متحده به دنبال کشیدن دیواری اطراف خاورمیانه و جلوگیری از نفوذ نیروهای غیر در این منطقه بوده است. نخبگان و افکارعمومی آمریکا هر دو در لزوم دسترسی به نفت منطقه، تضمین امنیت اسرائیل و خنثی کردن جاه طلبی های شوروی (در این منطقه) اتفاق نظر داشتند. جنبه قابل توجه چنین وحدت و اجماع نظری این بود که از هیاهوهای ضدجنگ پس از جنگ ویتنام هم جان سالم به در برد و زنده ماند. در این زمان دولت های بعدی، اعم از جمهوری خواه و دموکرات، استدلال می کردند که خاورمیانه مهم است و آمریکا مجبور است که در این منطقه حضور داشته باشد.
حتی در دوران پسا جنگ سرد، زمانی که ایالات متحده دیگر مجبور به تقابل بی امان با امپراتوری شوروی نبود، جریان های سیاسی و افکار عمومی درباره خاورمیانه اتفاق نظر داشتند. هر دو حزب به دنبال حل مناقشه اعراب ـ اسرائیل، پرونده هسته ای ایران، رفع بحران عراق و مقابله با تهدیدهای تروریستی داعش بودند و اختلاف نظری هم اگر وجود داشت نه درباره اهداف کلی، که درباره تاکتیک ها بود. حزب دموکرات و جمهوری خواه، هر دو، در سال ۲۰۰۳ بر سر حمله به عراق و پاکسازی این کشور از تسلیحات کشتار جمعی اتفاق نظر داشتند. قطعا تراژدی ۱۱ سپتامبر باعث شد که هر دو حزب از جنگ عراق حمایت کنند اما خاورمیانه، منطقه ای بوده که دموکرات ها و جمهوری خواهان سابقه چنین اجماعی را در آن داشته اند.
جنگ عراق و جنجال های پس از آن، اما قراردادهای (رایج) در سیاست خارجی ایالات متحده را در هم شکست و ریاست جمهوری باراک اوباما واکنشی بود به هزینه های سنگینی که ایالات متحده برای دموکراتیک کردن عراق متحمل شد. با این حال به نظر می رسد که اوباما از جنگ عراق زیادی درس گرفت(!)، به همین دلیل تصمیم گرفت تا غیرمسئولانه و سریع از عراق خارج شود، خطوط قرمزی را در سوریه ترسم کند مبنی بر این که وارد جنگ در این کشور نخواهد شد و یک جنگ هوایی را با استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین علیه تروریسم آغاز کند، بدون این که علل زیربنایی رشد افراط گرایی را درک کند. نخبگان سیاسی در واشنگتن، جمهوری خواهان با صدای بلند و دموکرات ها در خفا، از سیاست خارجی اوباما به طور فزاینده ای انتقاد کرده اند. سال های جنجالی زمامداری اوباما این حقیقت را از نظر پنهان کرد که تردیدهای رئیس جمهور در خاورمیانه از یک حمایت مردمی برخوردار است. رقابت های انتخاباتی هر دو حزب آشکار کرد که افکار عمومی ایالات متحده نه تنها به نخبگان سیاسی و موسسات آن ها بی اعتمادند، بلکه در این که ایالات متحده باید مسئولیت خاورمیانه را به دوش بکشید نیز تردید دارند. (شاید به دلیل همین گزارش افکار عمومی است که) هیچکدام از دو حزب حاضر نیستند به تمایل خود برای تجدیدنظر در سیاست هایشان نسبت به خاورمیانه اقرار کنند. نامزدهای هر دو حزب از طرح خود برای نابودی داعش، حمایت از اسرائیل و حفظ یک اتحاد محکم در خاورمیانه صحبت می کنند ولی هنوز از صحبت کردن درباره احتمال اعزام نیرو به منطقه ابا دارند. آن ها این حقیقت را نادیده می گیرند که بدون حضور نیروهای آمریکایی ، جنگ داخلی در سوریه نمی تواند به پایان برسد و داعش شکست نخواهد خورد. هواپیماهای بدون سرنشین و جت های جنگنده نمی توانند فاجعه انسانی را در سوریه تسکین دهند یا داعش را از مناطق مختلف عراق بیرون کنند.
تراژدی خاورمیانه این است که آمریکایی ها وقتی بی تفاوت شده اند که منطقه یکی از پرخشونت ترین دوران خود را می گذراند. نظام کشورداری عربی که در قرن بیستم ظهور کرد، سقوط کرده است. گروه های افراطی فراملی با استفاده از ادعاهای مذهبی خود فضاهای فاقد حکومت را در منطقه اشغال می کنند. یک جنگ فرقه ای منطقه را فرا گرفته است و در حالی که مصر و عربستان درگیر چالش های داخلی و رکود اقتصادی هستند، ایران نفوذ خود را در منطقه افزایش می دهد.
از زمان خروج انگلیس از خاورمیانه، ایالات متحده به بازیگری کلیدی در منطقه تبدیل شده است. واشنگتن دولت های محافظه کار عرب را تقویت کرده و مانع از خرابکاری بازیگران تندرو شده است. همچنین زیر چتر حمایتی ایالات متحده بود که اسرائیل قدرتمند شد و نفت خاورمیانه جایگاه خود را در بازارهای جهانی پیدا کرد.
در واقع اجماع هر دو حزب (در گذشته بر روی منافع و سیاست های آمریکا در منطقه) دستاوردهای بسیاری برای واشنگتن داشت. اما امروز در کشوری خسته از جنگ و بیماری های جهان عرب، یک توافق دو حزبی متفاوتی در حال شکل گیری است. در هفته های پیش رو نظرات نخبگان سیاسی ایالات متحده نیز دیدگاه افکار عمومی این کشور را دنبال خواهد کرد.
(با این حال) سندروم عراق، مانند سلف ویتنامی خود، ممکن است که روزی بگذرد. اما خاورمیانه برای نخستین بار در تاریخ پس از استقلال خود، واقعا به حال خود رها شده و سرانجام خطر انزوایی که (آمریکا سال ها خاورمیانه را دچار آن کرده) در نهایت آشکار خواهد شد.
ارسال نظر