تصمیمات اقتصادی با نگاه به فیشهای نجومی
مساله تولید و واردات برنج در کشور را میتوان از زوایای مختلف بررسی کرد که با توجه به هر زاویه دید نوع خاصی از اثرات اقتصاد سیاسی آن پررنگ میشود.
مساله تولید و واردات برنج در کشور را میتوان از زوایای مختلف بررسی کرد که با توجه به هر زاویه دید نوع خاصی از اثرات اقتصاد سیاسی آن پررنگ میشود. اگر از منظر میزان تولید داخلی و سرانه مصرف به این قضیه بنگریم متوجه خواهیم شد چیزی حدود 2 میلیون و 300 هزار تن برنج در داخل تولید میشود و با توجه به سرانه مصرف نزدیک 40 کیلویی برنج برای هر ایرانی و احتساب جمعیت 75 میلیونی کشور به عدد 3 میلیون تن نیاز داخلی برنج دست مییابیم که نشانگر نیاز 700 هزار تنی به واردات برنج است. با توجه صرف به این ارقام و همچنین مشاهده میزان واردات برنج متوجه واردات بیش از نیاز این محصول هستیم. اگر کماکان در این منظرگاه بمانیم قاعدتا باید لب به انتقاد از واردات بیش از حد نیاز برنج بگشاییم ولی این همه مساله نیست.
برنج ایرانی جزو اقلام با کیفیت برنج در جهان به شمار میرود که تمایل به مصرف آن به علت طعم و عطر دلنشین در میان همه مردم ایران بیش از هر برنج دیگری است. ولی مسالهای که در این میان مشکل ایجاد میکند قیمت برنج ایرانی است. هر کیلو برنج ایرانی با کیفیت متوسط قیمتی حدود 2 برابر برنج هندی و بیش از 3 برابر برنجهای تایلندی دارد. این در صورتی است که برنجهای با کیفیت بالا قیمتی تا 50 درصد بالاتر از این دارند. به عبارت دیگر یک خانوار ایرانی 4 نفره بنا بر سرانه مصرف عنوان شده در بالا به حدود 13 کیلو برنج در ماه نیازمند است، در صورت استفاده از برنج هندی باید چیزی حدود 60 هزار تومان و در صورت استفاده از برنج ایرانی بهطور متوسط باید مبلغی حدود 120 هزار تومان بپردازد. این رقم با توجه به حداقل حقوق حدود 850 هزار تومانی، برای برنج هندی حدود 7 درصد درآمد خانوار و برای برنج ایرانی 14 درصد درآمد ماهانه خانوار را تشکیل میدهد.
این ارقام تقریبی به روشنی نشاندهنده تمایل خانوارها به برنج وارداتی است و برای سرپرستان خانوارهای ایرانی به دلیل مدیریت مخارج زندگی استفاده از برنج ارزانتر در اولویت نسبت به برنج باکیفیتتر ولی گرانتر است.
سرپرست خانوار اگر حتی تمایل زیادی به مصرف برنج ایرانی داشته باشد، ناچار از مدیریت هزینه و درآمد خود است. این نشان میدهد قیمت برنج ایرانی بیش از توان اقتصادی درصد قابل توجهی از مردم کشور است. بررسی دیداری بازارهای کشور نیز موید این مطلب است، چرا که بیشترین میزان مصرف برنج ایرانی در تهران و مراکز استانهای بزرگ کشور است و در همین مناطق هم برنج ایرانی در قسمتهای متوسطنشین رو به بالای شهرها بیشتر یافت میشود. مساله قیمت برنج ایرانی در جای خود محل بررسی و کنکاش جدی است، چرا که به نظر نگارنده قیمت آن تا حدود قابل توجهی بیشتر از ارزش واقعی آن است. اما در همین شرایط و با توجه به وضعیت کنونی قیمتها و همچنین قدرت خرید کنونی مردم چه سیاستی را باید در باب واردات برنج در پیش گرفت؟
چند روز پیش وزیر جهاد کشاورزی خبر از ممنوعیت واردات برنج از آخرین روز تیر ماه داد. این یعنی برنج وارداتی با یک شیب تند قابل پیشبینی گران خواهد شد. این استراتژی یعنی بدون تلاش برای کاهش قیمت برنج ایرانی و رقابت آن با برنج وارداتی، سعی در افزایش قیمت برنج وارداتی خواهد داشت. این مساله در کنار توجه به این واقعیت که درآمد خانوارها بدون تغییر میماند نشانگر افزایش فشار به درصد قابل توجهی از مردم است. غلطترین استراتژیای که میشود در پیش گرفت همین مساله است. به نظر نگارنده برنج وارداتی هندی حتی تا 50 درصد گرانتر از قیمت کنونیاش (حدود 4300 تومان برای هر کیلو) یعنی حدود 6500 تومان- با توجه به تجربه بازههای افزایش قیمت آن- هنوز هم مزیت رقابتی خود با برنج ایرانی را حفظ میکند و تنها فشار مالی بیشتری به مردم وارد خواهد کرد و از طرف دیگر سود انباشته سرمایهداران واردکننده برنج را افزایش خواهد داد، چرا که واردکنندگان براحتی برنج خود را از بازار جمع کرده و منتظر گران شدن قیمت خواهند بود. تکلیف یک کارگر با حقوق 850 هزار تومانی بین انتخاب برنج ایرانی با قیمت حدود 12000 تومان با برنج هندی افزایش یافته تا 6500 تومان هنوز همان انتخاب برنج هندی است. پس نه تنها کمکی به برنج ایرانی و کشاورزان داخل نشده است بلکه فقط فشار بر گرده درصد زیادی از مردم افزایش مییابد.
برای مدعیان اعتدال و کاربلدی در اداره کشور این اشتباه بسیار بزرگی خواهد بود. این قشر پس از تجربه تصدی پستهای مدیریتی باید اکنون بخوبی متوجه باشند که این دمدستترین و عوامفریبانهترین راه و یکی از بدترین انتخابهای ممکن است. حال که سبد غذایی مردم ایران در گذر زمان به سمت دارا بودن سهم زیادی از برنج پیش رفته و برنج تولید داخل به رغم کیفیت بالا با حداقل درآمد خانوارهای ایرانی همخوانی ندارد پس هیچگاه نباید وزنه سنگینتر را به دوش مردم کمدرآمد بست و ضعف مدیریت تولید و قیمتگذاری برنج داخلی را با کوچکتر کردن سفره مردم جبران کرد.
این را میتوان حتی در تجربههای تاریخی مشاهده کرد؛ آنگاه که اوایل انقلاب به دلیل نیازهای ارزی، بحث بر سر عدم واردات لبنیات، از جمله مایه پنیر بود، مرحوم عالینسب با این کار مخالفت کرد و استدلال درست وی این بود: «توجهتان به زندگی مردم باشد، اگرچه در میان خانوادههای مرفه پنیر صرفا برای صبحانه است اما برای خانوارهای فقیر پنیر جزئی از سبد غذایی است، کما اینکه نان و پنیر و انگور قوت ناهار و شام کارگران زحمتکش ما است».
پس اگر این مدیران مدعی لیاقت، کاربلدند چرا کاری نمیکنند برنج ایرانی ارزانتر تولید شود؟ و به شکل قطعی رقابت با برنجهای وارداتی را ببرد. بیشک انتخاب اصلی ایرانیان برنج ایرانی خوشطعم و عطر است و فقط تیغ برنده قیمت است که مجبورشان میکند برنج وارداتی را مصرف کنند.
برای مدیران دولتی که دریافتیهای چند ده میلیونی دارند انتخاب برنج مصرفی خانوادهشان قطعا برنج بسیار باکیفیت ایرانی خواهد بود. به همین دلیل چنین مدیرانی در شرایط اینچنینی هیچ نخواهند توانست متوجه تفاوت این مساله برای یک کارگر با حقوق 850 هزار تومانی باشند. وقتی این مدیران برای معضل مسکن، وامی با اقساط بیش از 2 میلیونی تصویب میکنند قطعا فقط توان مالی خود را در نظر گرفتهاند؛ یعنی برای کسی که 50 میلیون حقوق ماهانه دارد پرداخت یک قسط 2 میلیونی هیچ مشکلی ایجاد نمیکند. سالها پیش [شاید نزدیک 20 سال پیش] بود که غلامحسین کرباسچی میگفت هر کس درآمد زیر 500 هزار تومانی دارد نباید در تهران زندگی کند، این در حالی بود که حقوق یک معلم آن روزها چیزی حدود 30 هزار تومان بود. 500 هزار تومان 20 سال پیش در نسبت با 30 هزار تومان حقوق یک معلم را اگر با حقوق کنونی یک معلم که در نهایت 2 میلیون است مقایسه کنیم، میرسیم به عددی نزدیک 40 میلیون تومان. یعنی اکنون و از دید مدیران تکنوکراتی مانند کرباسچی- که از قضا امروز در مسند امور کشورند- باید چنین درآمدی داشت که توانست حلاوت مدیریت اعتدالی را چشید و برنج ایرانی با کیفیت ممتاز نوش جان کرد.
ارسال نظر