همین چند روز پیش بود که در یک برنامه تلویزیونی در شبکه خبر، وقتی بحث از ایجاد اشتغال شد، مهمان برنامه که از نمایندگان مجلس شورای اسلامی بود و به نظر می‌رسید کمی هم از اوضاع نابسامان رنجیده‌خاطر است، بحث از تمرکز موجود در پایتخت را به میان آورد و وضع بد شهرستان‌ها از منظر اشتغال را به تمرکز موجود در ساختار اقتصادی (و البته دیگر جوانب) مرتبط دانست. 
 
او در آماری که از حوزه اقتصاد داد، در یک مورد از تمرکز 62 درصد نقدینگی کشور در پایتخت خبر داد؛ رقمی که در سال 1357 در حدود 250 میلیارد تومان بوده و در سرجمع امروز به هزار میلیارد تومان رسیده است و از این میزان، 62 درصدش، در پایتخت متمرکز شده است. 
 
در اقتصاد پول‌زده امروز که عده‌ای آن را نولیبرالیستی می‌دانند بااین‌وجود وضعیت مشخص است یعنی هر جا پول باشد، قدرت، فرهنگ و... هم هست. مطابق آنچه این نماینده مجلس شورای اسلامی گفته است، در اصل از سرجمع پول در گردش جامعه، 62 درصدش در تهران متمرکز شده و سهم بقیه شهرستان‌ها، همه با هم 38 درصد است و با این حساب چنانکه اهالی ادب می‌گویند «تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل» همین وضع بوده که تمام امکانات را در تهران جمع و پایتخت را به مرکز سینما، تئاتر، ادبیات، اقتصاد، سیاست و «همه‌چیز» تبدیل کرده است و سهم شهرستان از این بابت تقریبا معلوم است. 
 
 
جوانی که بخواهد (مثلا در حوزه تئاتر) پیشرفت کند، باید بارو‌بندیل را ببندد و راهی پایتخت شود و همین موضوع خود موجب می‌شود نیروی کار در حوزه‌های مختلف در پایتخت متمرکز شود و چندفرهنگی نیز فضای پایتخت را فراگیرد. همه این مسائل دست به دست هم داده و معضلاتی را موجب شده که پایتخت امروز، به آن دچار است و اگر قرار باشد راه «پیشرفت» (به معنای مرحله پیشین توسعه نیست بلکه خود جای توسعه در کلان جمهوری اسلامی ایران قرار می‌گیرد) را درپیش‌ گیریم، چاره‌ای جز گریز از تمرکزگرایی نداریم. 
 
 
اندر حکایت مفهوم تمرکزگرایی 
تمرکزگرایی در ایران پدیده‌ای معاصر محسوب می‌شود، توسعه شهرها و توزیع امکانات تا قبل از قرن حاضر به صورت متعادل پیش می‌رفت اما با به‌وجودآمدن شکل جدید حکومتِ متمرکز و پدیدآمدن درآمدهای نفتی کلان و توزیع آن در نقاط مشخص - به‌ویژه در تهران به‌عنوان پایتخت سیاسی- موجب شد این شهر فاصله‌اش از نقاط دیگر کشور هر روز بیشتر شود، به‌طوری‌که با تکرار این الگو در نقاط دیگر- به‌‌ویژه مرکز استان‌ها و چند شهر بزرگ- تمرکزگرایی در اندازه کوچک‌تر در کل کشور تکرار شود. شرایطی که درحال‌حاضر برای تهران به‌وجود آمده است، مسئله‌ای دور از ذهن نبوده و پدیده کلانشهرشدن تهران - آن هم تا جایی که این عنوان بیشتر مشکل محسوب شود تا خاصیت- اتفاقی خلق‌الساعه نیست بلکه وضع کنونی از قبل قابل پیش‌بینی بود و کارشناسان نیز درباره آن هشدار داده بودند. 
 
البته بخشی از این پدیده طبیعی است چون قطعا به‌وجودآمدن کلانشهر‌ها حاصل ظرفیت‌هایی است که در آن جغرافیا وجود داشته است و باید پذیرفت هر جا انباشت سرمایه‌گذاری و امکانات باشد قطعا پدیده «تمرکز» را به‌وجود می‌آورد اما مسئله این است که این پدیده، حدودی دارد که اگر بیش از آن حدود رشد پیدا کرد قطعا معضلاتی را به‌وجود می‌آورد که درحال‌حاضر این معضلات در کشور ما -به‌‌ویژه درباره تهران- بسیار جدی شده است. 
 
باید توجه داشت که بیشترین سهم در به‌وجودآمدن چنین پدیده‌ای مربوط به بخش مدیریتی است و قطعا اگر دراین‌زمینه راهکارهای مناسبی برای مقابله و کنترل تمرکزگرایی به‌وجود ‌آید می‌توان به حل مسئله امیدوار بود. تمرکز در ابعاد مختلف به‌ویژه سیاسی، موجب می‌شود نظام اطلاعاتی متمرکز به‌وجود بیاید و درنهایت در تصمیم‌گیری‌ها و برنامه‌ریزی به صورت متمرکز عمل شود که این برنامه‌ریزی متمرکز به تمرکزگرایی اداری، تجاری و تولیدی منجر می‌شود و موجب خواهد شد شهرهای دیگر، از معنا و مفهوم خود دور شوند که این امر در بُعد جمعیتی، آموزشی، خدماتی، بهداشتی و خدمات عمومی و... نمود پیدا می‌کند و موجب دوچندان‌شدن تمرکز می‌شود. تمام این روند، شهر اصلی یا پایتختی را به‌وجود می‌آورد که این شهر نیز روزبه‌روز رشد پیدا می‌کند تا جایی که توسعه آن به معضل تبدیل می‌شود. 
 
 
اقتصاد کهنه و مبتنی‌بر تجربیات تاریخی 
نوع حکومتداری متمرکز -که به دخالت مستقیم حکومت مرکزی در همه امور منجر می‌شود- ساختارهایی را به‌وجود می‌آورد که نتیجه قطعی‌اش ساختاری است با قوانین انحصاری که این قوانین انحصاری موجب می‌شود میزان مشارکت مردمی و همین‌طور تأثیر زیرمجموعه‌های حکومتی کاهش یابد و قسمت‌های مختلف حکومت خود را در کلیه تصمیمات و برنامه‌ها وابسته به مرکز بدانند که دلیل اصلی این انحصاری‌کردن قوانین، تأمین امنیت و یکپارچه‌کردن حاکمیت بوده است که مربوط به چند دهه اخیر هم نیست اما غافل‌شدن از عوارض آن در چند دهه گذشته موجب شده است این اهداف کهنه دیگر مطرح نباشند بلکه موقعیتی را به‌وجود آورند که خود معضلی بزرگ محسوب شود. 
 
توسعه راه‌ها و جذب امکانات و سرمایه در تهران موجب شد این شهر مزیتی‌هایی نسبت به دیگر نقاط داشته باشد که پدیده «مهاجرت» را به‌وجود آورد، به این معنا که با رشد سرمایه و تأکید بر تمرکز قدرت سیاسی در این شهر هر روز شهروندان بیشتری از شهرستان‌ها به سمت تهران سرازیر شوند. عامل اصلی در حفظ این تمرکز جدا از نوع حکومتداری، ساختار اقتصادی به‌وجودآمده طی قرن‌های اخیر در تهران است و به ‌دلیل منافع زیادی که دارد عاملان را به سمتی سوق می‌دهد تا آنجا که می‌توانند بر حفظ نظام اقتصادی متمرکز تأکید کنند و اهرم‌های خود را به کار گیرند تا این نظام اقتصادی- حتی باوجود کهنگی- پایدار باشد. 
 
 
«بازار تهران» یکی از تأثیر گذارترین عناصر در معادلات دوران معاصر بوده است؛ این مجموعه اقتصادی سنتی به‌ دلیل ماهیت خود سعی کرده همواره در هر جا که نیاز بوده جریانات را به سمتی سوق دهد که منافعش به خطر نیفتد. اساسا هم هر جا سرمایه به‌وجود بیاید سیاست‌ها به سمتی می‌رود که آن سرمایه به‌واسطه ثبات و امنیت -که شرط اصلی حضور سرمایه است - در همان جغرافیا و بازار بماند اما نگاه محافظه‌کارانه و سنتی در اقتصاد و به‌ویژه سیستم تجارت موجب یک‌جانشینی و فربه‌شدن بازار تهران شده است؛ به‌طوری‌که نتیجه آن به‌هیچ‌وجه مثبت نیست. در ایران توزیع کالا شکل متمرکز دارد که این امر حاصل مرکزیت تهران و نظام سیاسی- اقتصادی کشور است و همه اجناس مورد نیاز شهرهای مختلف از این بازار با چند واسطه تأمین می‌شود. 
 
البته به‌ندرت اقلامی دیگر هستند که از بازار‌های بومی می‌رسند و اصلی‌ترین معضل این نوع پخش به‌وجودآمدن واسطه‌هایی است که حضور آنها موجب بالارفتن قیمت‌ها می‌شود، یعنی هر محصولی تا به دست مصرف‌کننده برسد از آنجا که باید از یک سیستم توزیع متمرکز آن هم با فاصله جغرافیایی زیاد تأمین شود نیاز به واسطه‌هایی دارد که این واسطه‌ها برای تأمین سود خود ارزشی را به کالا اضافه می‌کنند و در نتیجه محصول با قیمتی بیشتر به مشتری خواهد رسید. 
 
البته بخشی از دلایل حفظ چنین ساختاری قطعا سیاسی است، به‌گونه‌ای که حکام در تاریخ معاصر برای اینکه بتوانند بازار توزیع محصولات را در کشور حفظ کنند سعی کرده‌اند با این الگو کل سرزمین را اداره کنند و به نوعی این ساختار به آنها احساس امنیت می‌داده است تا همه‌چیز را در کنترل داشته باشند و در زمینه‌های دیگر نیز حکومت با حفظ این ساختار سعی می‌کند خیالش درباره کنترل اوضاع آسوده باشد اما اکنون می‌بینیم مضرات نوع متمرکز حکومتداری چنان زیاد شده است که موجب کم‌رونق‌شدن بخش‌ها و شهرهای دیگر شده، درحالی‌که افق توسعه این شهرها بسیار روشن است اما انباشت سرمایه و امکانات در قطب‌های مشخص، این فرصت را از آن اقلیم گرفته است. 
 
 
نظام اداری ناکارآمد و بوروکراسی فلج‌کننده 
در ایران باوجود اینکه تلاش می‌شود- به‌عنوان یک کشور در حال توسعه- بسیاری از نمود‌های عینی توسعه‌یافتگی دست‌کم در شکل، نمایان باشد اما کهنه‌بودن ساختارها و محافظه‌کاری‌های سیاسی موجب شده است ما در مدیریت مسائل دچار مشکلات فراوانی شویم و این کهنگی ساختار فقط در امور اقتصادی نیست بلکه در نظام آموزشی و دانشگاهی، صنعت و شهر‌سازی و... نیز وجود دارد. 
 
یکی از بخش‌هایی که تمرکزگرایی معضلات جدی را در آن به‌وجود می‌آورد، سیستم اداری کشور است. در نظام‌های متمرکز اداری به ‌دلیل عدم خودمختاری ادارات شهرها و استان‌ها در تصمیم‌گیری‌ها و اقدامات، معمولا همه‌چیز به کندی انجام می‌شود و دلیل آن هم همین تمرکزگرابودن و وابسته‌بودن هر بخش به نهاد مرجع است. به این معنی که هر کارمند خودش را وابسته به مافوق خود می‌داند و بدون اجازه او هرگز قدمی برنخواهد داشت. 
 
چنین سیستمی منجربه تولید این احساس در اعضای یک سازمان یا اداره می‌شود که آنها تأثیری در امور ندارند و فقط باید اوامر را اجرا کنند و واسطه‌ای بیش نیستند، همچنین این وضع بوروکراسی را نیز تشدید می‌کند. «بوروکراسی» سیستمی مدیریتی است که از نظام اداری کشور فرانسه وام گرفته شد و خالقش نیز با به‌وجودآوردن آن انقلابی در نظام اداری به‌وجود آورد و توانست با این شکل، نظارت را بهتر کند و کارها نیز سریع‌تر انجام شود اما این بوروکراسی زمانی که درست اجرا نشود خود، عاملی مشکل‌ساز است. 
 
در نظام اداری کشور ما نوع متمرکزِ اداره امور موجب شده هر کاری به نهاد و مرجع بالاتر ارجاع داده شود که این امر خود پدیده‌ای زمانبر است، حالا دراین‌میان اگر یکی از مراجع کارش دچار مشکل شود تمام زیرمجموعه نیز دچار مشکل خواهد شد، یعنی اگر دستوری داده نشود و تکلیف چیزی نامشخص باشد از هر کدام از مسئولانش که جویا شوید به شما خواهند گفت آنها کار خود را انجام داده‌اند و مسئول بالاتر یا پایین‌تر مقصر است که خود این سیستم فرصت فرافکنی را نیز به‌وجود می‌آورد. 
 
 
نتایج تمرکزگرایی افراطی در بخش فرهنگ جامعه 
بخشی از تمرکزگرایی در پایتخت، در فرهنگ و هنر نمود پیدا می‌کند که این امر خود حاصل تمرکز نهاد‌های آموزشی و دانشگاه و امکانات است. این تمرکزگرایی در فرهنگ و هنر شاید ویژه‌ترین شکل را در میان بخش‌ها و نمودهای دیگر تمرکزگرایی داشته باشد، تا جایی که تفاوت فعالیت‌های فرهنگی و هنری در تهران در مقایسه با نقاط دیگر به‌‌ویژه شهرستان‌های کوچک به اندازه فاصله زمین تا آسمان است و دراین‌زمینه، برخی از آمارها نشان می‌دهد گروهی از رشته‌های هنری در 70 درصد مناطق اصلا وجود خارجی ندارند اما در تهران کاملا فعال هستند و ازسوی‌دیگر توسعه فرهنگی امری مهم است که به نظر یکی از فراموشی‌های عظیم در ایران بوده و هست. در سال‌های اخیر سرعت نشر اطلاعات با توسعه تکنولوژی و اینترنت، دوچندان شده است و این امر هر چه بیشتر شکاف‌های موجود بین مرکز و حومه را نشان می‌دهد. 
 
در زمینه‌های فرهنگی، سینما و تئاتر یکی از مثال‌های بارز برای سنجیدن تفاوت‌ها هستند و بخش‌های زیادی از مردم ایران باوجود استعداد‌های فراوانی که در این زمینه‌ها دارند، به ‌دلیل نبود امکانات آموزشی و اجرائی از این دو هنر اجتماعی و تأثیر‌گذار محروم‌ هستند و نتیجه این کمبود چیزی نخواهد بود جز وضعیت فرهنگی تهران که متورم و ملتهب است و از سویی با وضعیت فرهنگی بسیاری از شهرستان‌ها مواجه هستیم که با فقر و رکود روبه‌رو هستند. درواقع تمرکزگرایی فرهنگی در این زمینه‌ها موجب می‌شود تهران به شهر آرزوها تبدیل شود و همان‌گونه که در زمینه‌های اقتصاد، تولید و تجارت و خدمات انگیزه‌هایی برای مهاجرت به‌وجود آورد، درزمینه فرهنگ نیز این اتفاق تکرار شود. 
 
هر ساله بسیاری از علاقه‌مندان به رشته‌های هنری به بهانه تحصیل یا ورود به زمینه‌های موردعلاقه‌شان وارد تهران می‌شوند و برای امتحان‌کردن شانس و استعداد خود تلاش می‌کنند که این پدیده خودبه‌خود موجب متورم‌شدن فضای فرهنگی، هنری تهران خواهد شد به این معنا که سیل علاقه‌مندانی که به این شهر روانه می‌شوند به‌همراه موجی از ساکنان بومی این شهر که آنها نیز به ذوق‌آزمایی در این عرصه علاقه‌مند هستند جمعیتی را می‌سازند که بیشتر به دسته ماهیان آب‌های آزاد شبیه هستند که قطعا دراین‌میان طعمه نهنگ‌هاشدن بخشی از سرنوشت این دسته است که البته دراین‌میان شانس‌هایی هم برای رسیدن به عمق اقیانوس و افتادن در جریان آب‌های شیرین، وجود دارد. درزمینه تئاتر و سینما خیل عظیمی از هنرجویان در سال‌های اخیر به این شهر اضافه شده‌اند که این پدیده موجب شده به‌هم‌ریختگی شدیدی در این رشته‌ها به‌وجود ‌آید؛ به‌طوری‌که درزمینه تئاتر تعداد سالن‌های خصوصی چند برابر شده است و تعداد اجراها هم رشد کرده اما کیفیت آثار و بحران مخاطب نشان می‌دهد این جریان دچار مشکل است. 
 
 
از یک‌سو انبوه دانشجویان و هنرجویان فرصتی مناسب برای تشکیل دوره‌های آموزشی می‌دهد که اکثرا بی‌نتیجه‌ و برای هنرجویان هزینه‌زا و کیفیت اجراها خود گواهی بر این مطلب‌ هستند. 
 
همین‌طور مقایسه عنوان دوره‌ها - اکثرا برای بازیگری‌اند- و تعداد جلسات آموزشی نشانی از همین ناکارآمدبودن دارند، بسیاری از آنها مدعی هستند در مدت کوتاهی بازیگر می‌سازند که خب تقریبا همه آگاه هستیم هیچ هنری در «مدت کوتاه» قابل یادگیری نیست و ازسوی‌دیگر فردی که به‌خاطر رشته‌ای هنری تن به مهاجرت از شهر خود می‌دهد قطعا بسیار علاقه‌مند است و این علاقه منحصرا مربوط به کاری است که می‌خواهد انجام دهد، چون قانون ناگفته مشاغل هنری به آنها می‌گوید سال‌ها نباید انتظار درآمدزایی از رشته خود داشته باشند اما با این‌وجود به مرکز مهاجرت می‌کنند، بنابراین شهر اصلی و بومی این افراد، شخصی را از دست می‌دهد که بسیار به رشته‌اش علاقه‌مند است و اگر این امکانات برای او در محل زندگی‌اش مهیا بود، قطعا می‌توانست انرژی بیشتری برای هنرش بگذارد چون دیگر لازم نبود بخشی از انرژی خود را به مهاجرت و معضلاتش اختصاص دهد و نتیجه نهایی این خواهد بود که شانس توسعه فرهنگی و حتی پتانسیل‌های موجود برای شهر مبدأ از بین می‌رود و از سویی متورم‌بودن مرکز و نبود امکانات برای همه موجب می‌شود احتمال عدم موفقیت افزایش یابد و بخش زیادی از علاقه‌مندان هنر دچار سرخوردگی شوند و ازسوی‌دیگر اقتصاد هنر در بین دیگر زمینه‌های اقتصادی جزء ضعیف‌ترین‌هاست و اگر بخواهیم آن را با نقاط دیگر دنیا مقایسه کنیم می‌بینیم اصلا وضعیت مناسبی ندارد. 
 
حالا در چنین وضعیتی متمرکزبودن همان امکانات محدود که در جای دیگر حتی وجود خارجی هم ندارند موجب می‌شود تهران با تقاضایی دوچندان روبه‌رو شود و از پس آنها هم برنیاید و درنهایت آنچه هم که وجود دارد به‌خوبی مدیریت نشود. در نتیجه جریان هنری موجود نیز کاری بی‌کیفیت ارائه خواهد داد، چراکه انبوه درخواست‌ها هرج‌ومرجی را به‌وجود آورده که روند آموزش را نیز مختل کرده است.