حکایت تازه ای نیست. به درازای تاریخ قدمت دارد . سوء استفاده از موقعیت . تلاش برای کسب بیشترین . دور زدن هنجارها و قوانین برای کسب پول و قدرت . متهمانش در تاریخ نیز بی شمارند . از میرزا آقاخان نوری ، صدراعظم دستگاه ناصری گرفته تا آشنای گمنام یک کارگزار ساده دستگاه اجرایی . سرنوشت مفسدان اقتصادی تاریخ کمابیش مشابه است . بیشترشان سر سالم به گور نمی برند . یکی آبرو می بازد و دیگری هم جان و هم آبرو . میرزا آقاخان هر چند امان نامه ای برای جانش از ناصرالدین شاه داشت اما آبرو از کف داد و شاید به ثروتی دلخوش بود که از راه فروش وطن به دست آورده بود . در ازای همکاری هایش با رفقای انگلیسی که تحت الحمایگی انگلیس را بر تاج کیانی ایران ارجح می دانستند ، معادل 500 هزار تومان لیره طلای انگلیس را دریافت کرد که اتفاقا تقلبی بود .

سکه ها ، خرج نشده در زیر زمین خانه اش یافت شدند و بعد بود که فهمید ثروتش نیز مانند خودش تقلبی از آب درآمده است . این درسی بود برای همه مفسدانی که فکر می کردند با تقلب می شود پولی گرفت . در نامه ای که مخالفان میرزا اقاخان نوری بابت شکایت از وی و شرح خیانتهایش به شاه وقت نوشتند، بر دست داشتنش در قتل امیرکبیر نیز تاکید کرده بودند . با این حال کنت دوگوبینو تفسیری جذاب و قابل توجه از مردی دارد که در آخر کار نه پایگاهی برایش ماند و نه حیثیتی در انظار .

گوبینو میرزاآقا خان را این گونه توصیف می کند . «[نوری] فقط چند ساعت در اوایل صبح می‌خوابد و سراسر روز و تقریباً تمامی شب را کار می‌کند. می‌خواهد همه چیز را، داخله، خارجه، مالی، جزائی، تجاری، زیر نظر داشته باشد. باقی وزرا اسمی بیش نیستند و اهمیتی ندارند؛ و صدراعظم وظایف آنان را انجام می‌دهد. جمع منشی دائماً دورش حلقه زده‌اند و او حکم صادر می‌کند و آن‌ها در حضورش می‌نویسند و مهر می‌کند و خود شخصاً به پیک می‌سپارد... حرفی خانگی در تهران یا جای دیگر نیست که وی لطیفه‌ای درباره آن نداند و از آن جا که حافظه‌ای تحسین برانگیز و روحیه‌ای بشاش دارد، و کلیه خانواده‌ها و خویشان و بستگان آن‌ها را در ایران می‌شناسد، یکی از دل پذیرترین و سرزنده ترین قصه گویانی است که می‌توان پای صحبتشان نشست.»

گوبینو خاورشناس ، شاعر، مورخ، محقق و دیپلمات فرانسوی بود که در عمر 66 ساله اش دو بار به ایران سفر کرد و بار دوم سه سالی به عنوان سفیر فرانسه در ایران حضور داشت .  اولین فساد عصر نوین اما در شبکه بانکی رقم خورد . نخستین اختلاس بانکی را در ایران اولین مدیرعامل بانک ملی رقم زد . مدیری آلمانی به نام "لیندن بلات" . معاون وی "فوگل" نیز به دلیل دست داشتن در این اختلاس با پنهان شدن در صندوق عقب خودرو از مرزها گریخت و از بغداد راهی بیروت شد اما وقتی فشار ایران برای بازپس گرفتنش افزایش یافت و حمایتی از سوی دولت آلمان ندید ، خودکشی را به بازگشت به ایران ترجیح داد .

بلات اما که پشتگرم به عنوان و منصب مرد شماره دوی آن روزگار ایران ، تیمورتاش اقداماتش را انجام داده بود ، به ایران آمد و محاکمه شد . جریمه و زندان تاوان کاری بود که انجام داد . تیمورتاش ، خود  از این اختلاس جان سالم به در نبرد . بهانه را پیش از اختلاس به دست "او" داده بود . رضا شاه که رابطه اش با تیمورتاش تیره شده بود، تصمیم گرفت این کدورت را با مرگ وی پاک کند . تیمورتاش در زندان بود که به دست پزشک احمدی کشته شد تا پرونده اولین اختلاس نیز مانند بسیاری دیگر از پرونده های دوران دیکتاتور مبهم باقی بماند . ابهام ذات جدایی ناپذیر پرونده هایی است که به فساد گره می خوردند و در آن دوران و بعدترها  هر چه می گذشت باید سر به مهر می ماند . این ها دو نمونه تاریخی بودند از مفسده . هر چه هست فساد چیزی است شبیه "دویدن روی یخ" .

در هوای ملس بهاری ، وقتی یخ ها نازک نازک می‌شوند . دیر یا زود یخ ها می شکنند و سر تا پای مفسدان در آب پنهان شده زیر یخ ها خیس خواهد شد . پرونده هایی که ممهور به مهر فسادند افزایشی قابل توجه یافته است چند سال پیش تر رهبری در فرمانی هشت ماده ای ، مسئولان نظام را به مبارزه ای جدی با فساد فراخوانده بودند و در این فرمان نقشه راه را مشخص کرده بودند اما به نظر می رسد دولت ها و نهادهای نظارتی اما راهی جز اجرای این فرمان را رفته اند و انگیزه رشد سریع نیز هرگز نتوانسته است مفسدان اقتصادی را لحظه ای به حال خود رها کند .

  یازدهمین دولت جمهوری اسلامی ایران حالا مبارزه جدی و مستمر با فساد را در دستور کار خود قرار داده است . آنچه در سال های 1384 تا 1392 رخ داد نکات قابل بررسی فراوانی را در دل دارد ، توصیف این سالها را شاید بتوان از زبان جعفری دولت آبادی، دادستان عمومی و انقلاب تهران دریافت ، وقتی گفت: "از سال 90 به بعد که از جریان فتنه 88 و پرونده های مربوط به آن دور شدیم ، بیشترین درگیری ما در دادسرا مربوط به مباحث اقتصادی بوده است . شاید بررسی آنها راهی باشد برای بستن درهایی که مفسدان آن را به روی خود می گشودند . "این هم از شایدهای تاریخ است.