یادداشت اختصاصی ابراهیم رزاقی اقتصاددان
بی مسوولیتی تیم اقتصادی دولت/ مشکل اصلی مصدق اعتماد؛ بیش از حد به آمریکایی
جای سوال است که چرا با گذشت 4 سال از زمان آغاز لیبرالی کردن اقتصاد کشور(نخستین سال دولت سازندگی) با وجود آنکه بیکاری و فقر اضافه شد و تاثیری بر زندکی مردم نیز مشاهده نگردید، همچنان آن طرح ادامه یافت؟!
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- دکتر «ابراهیم رزاقی»( عضو هیأت علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران و دارای مدرک دکترای تخصصی توسعه اقتصادی از دانشگاه سوربن) در تحلیلی برای «پارس» در رابطه با نامه 4 وزیر دولت به رییس جمهور بیان نوشت:
در بررسی دقیق این نامه باید توجه داشت که محتوای آن تنها بخشی از اقتصاد ایران که همان بورس باشد را مورد توجه قرار داده است. وزرا در این نامه از چند شرکت بزرگ نام بردند و چیزی از هزاران شرکت کوچک نامی نیاوردند نکته سوم موجود در نامه نیز از این قرار بود که دلیل خاصی هم برای توضیح وضع موجود نیاوردند.
حال این سوال مطرح است که آیا نویسندگان نامه(به جز وزیر دفاع و پشتیبانی از نیروهای مسلح) افراد معمولی هستند؟! وزیر اقتصاد و دارایی کسی است که نبض پولی، مالی و ارزی در دست اوست. وزیر صنعت یکی از بزرگترین واردکنندگان کشور می باشد. آن وقت همین افراد در نامه خود صرفا از افزایش خوراک پتروشیمی(از 3 سنت برای هر متر مکعب به 13 سنت) گلایه می کنند و از گفتن این موضوع امتناع می ورزند که همین خوراک پتروشیمی در عربستان بین 15 تا 20 سنت و در آمریکا بین 25 تا 30 است.
به نظر می آید که این 4 وزیر به همراه 4 دولت گذشته(از سازندگی تا به امروز)، از این موضوع(آگاهانه یا ناآگاهانه) غفلت کرده اند که هر اقتصادی دارای یک جهان بینی و فلسفه است. در قانون اساسی جمهوری اسلامی دو وجه مهم برای فلسفه اقتصاد ذکر شده است که در وجه اول اقتصاد ایران دارای سه بعد(خصوصی، تعاونی و دولتی) بوده و در وجه دوم اقتصاد وسیله است نه «هدف». بر خلاف اقتصاد سرمایه داری و سوسیالیستی که در هر دوی آنها، اقتصاد هدف اصلی می باشد.
از نظر اقتصاد لیبرالی، انسان عاقل کسی است که بیشترین سود و لذت را از دنیا ببرد و دولت هم حق دخالت در اقتصاد را ندارد. اما بر اساس قانون اساسی، دولت موظف است در اقتصاد دخالت کند و به خصوص در تامین استقلال کشور تلاش نماید.
جای تاسف که همه این موارد توسط مسئولین به فراموشی سپرده شد. در نتیجه، طی این مدت 1300 میلیارد دلار واردات به کشور داشتیم که طبق ضوابط سازمان ملل می بایست 130 میلیون شغل ایجاد می گردید(به ازای هر ده هزار دلار 1 شغل با ثابت) اما تنها 13 میلیون شغل به وجود آمد که بیش از نیمی از آن دلالی، احتکار و... بوده است که وجود آن به ضرر تولید است.
جای سوال است که چرا با گذشت 4 سال از زمان آغاز لیبرالی کردن اقتصاد کشور(نخستین سال دولت سازندگی) با وجود آنکه بیکاری و فقر اضافه شد و تاثیری بر زندکی مردم نیز مشاهده نگردید، همچنان آن طرح ادامه یافت؟!
آن طرح از سوی آمریکا برای 70 کشور تجویز شد تا بر اساس آن کشورهای فروشنده نفت، خام فروش باقی بمانند و در بازار جهانی ادغام شوند. این طرح با وجود آنکه آثار عمیقی بر گسترش فقر و بی خانمانی داشت، طی این 25 سال همچنان ادامه پیدا و دلیل ادامه یافتن آن را کسی نمی داند.
به نظر من همه کسانی که ادعای لیبرال بودن دارند، حتی به اندازه مصدق هم استقلال خواه نیستند چرا که در زمان تحریم نفتی مصدق، مصدق هم از ورود کالاهای تجملاتی جلوگیری کرد و هم تولیدکننده داخلی را تشویق کرد و اگر به ترازهای مالی آن سالها رجوع کنیم، در می یابیم که تراز مالی ما مثبت بود و به نظرم اگر کودتا نمی شد، مصدق سالیان سال به ریاست خود ادامه می داد.
مشکل مصدق این بود که مصدق بیش از حد به آمریکایی اعتماد داشت و متاسفانه مشکل دوستان فعلی نیز اعتماد بیش از حد به آمریکاست. مصدق هم 46 درصد سهام نفت را به آمریکا واگذار کرد اما سرانجام ایالات متحده چنان کودتایی را برای سرنگونی مصدق ترتیب داد.
گویی افراد مسئول چهره واقعی آمریکا را نمی شناسند و تصور می کنند که آمریکا صداقت دارد در حالی که آمریکا عامل اصلی عدم استقلال حدود 180 کشور دنیاست. آمریکا برای جلوگیری از استقلال کشورها دست به هر کاری می زند و همانطور که می بینیم، هنوز هم از کودتاگران حمایت می کند.
به هر صورت ما پس از انقلاب دارای ادعاهای خاص خود هستیم و در منطقه تحول ایجاد کردیم و می خواهیم دنیای جدیدی ایجاد کنیم. بر خلاف ایالات متحده و اقتصاد لیبرالی که نهایت آن تربیت انسان خودخواه است که تنها لذت خود را می خواهد.
ما همانطور که در امور دفاعی به بازدارندگی خوبی رسیدیم، می بایست در امور اقتصادی هم در منطقه و جهان به سطح مناسبی نرسیدیم. دلیل اصلی این عقب ماندگی نیز ان است که بر خلاف عرصه دفاعی، مدیریت جهادی و ایثارگری نداشتیم و اکثر مدیران و مسئولان در پی منافعان خودشان بودند.
در بررسی علل انتشار این نامه مهم در سطح افکار عمومی در ابتدا باید به ان سوال پاسخ دهیم که چرا این وزرا طی 2 سال اخیر سکوت کرده اند؟! آیا این افراد نمی دانستند که اوضاع اقتصاد کشور به چه سمتی می رود؟!
این احتمال وجود دارد که یک جناح مخالف در دولت به وجود آمده باشد که غرب گرایی آن بیشتر باشد. این جناح خواهان آن است که درهای اقتصاد کشور به طور کامل باز شود.
باید در نظر داشت که تا به حال هیچ رییس جمهوری به صورت صریح از اقتصاد آزاد و ترویج آن حمایت نکرده است اما آقای روحانی کاملا آشکارا بیان می کند که اقتصاد باید آزاد باشد، دولت هیچ دخالتی در بازار نکند و... به عبارت دیگر دولت هیچ وظیفه ای نداشته و در مقابل تنها اختیار خرج کردن داشته باشد که همه این موارد دقیقا بر خلاف قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است.
رییس دولت و تیم اقتصادی وی اصلا به مسئولیت خود فکر نمی کنند و این در حالی است که بر اساس اصل 43 قانون اساسی، ایجاد خوراک، پوشاک، مسکن، کار، بیمه، بهداشت و درمان وظیفه دولت است و باید بدون استثمار افراد برای همگان این موارد تامین شود.
البته طی این بیست و چند سال(از دولت سازندگی تا به امروز) همه دولت ها رویه آقای روحانی را داشته اند اما اوضاع زمانی بدتر می شود که آقای روحانی حمایت از اقتصاد آزاد را بیان می کند.
متاسفانه دولت طی دو سال گذشته هرگونه کاری و اقدامی را که به اشتغال زایی می انجامد، مورد بی اعتنایی قرار داده است و از بحران در اشتغال و تولید داخلی جلوگیری به عمل نیاورد.
تولید کننده داخلی در مقابل واردات با همین دلار 3000 هزار تومانی هم توان رقابت ندارد؛ چرا که باید حقوق کار، مالیات و... هزینه های دیگری را بپردازد که در حالت مونتاژ هم نمی تواند رقابت کند.
دلیل اصلی بی تفاوتی دولت از این قرار است که می خواهد با کدخدا بسازد تا بلکه اوضاع شود. متاسفانه دولت فکر این را هم نکرده است که چرا دست خود را در زمان مذاکره خالی می کند تا کدخدا فشار بیشتری بیاورد و لااقل مثل مصدق عمل می کرد که این کار را هم نکرد.
دولت آگاهانه یا غیرآگاهانه اجازه داده است که اقتصاد ایران به سمت اضمحلال برود. اقتصاد ایران به سمتی برود که دچار دو قطبی شود و حتی کارگر و کارمند نتوانند زندگی خود را تامین کنند.
بر اساس رویه های این اقتصاد، کسی که خانه ندارد، می بایست همین طور ادامه دهد و هر کس که خانه دارد، می تواند ده خانه دیگر هم بخرد؛ در این شرایط دو قطبی، عده ای بی محابا می برند.
متاسفانه اینکه در وصیت نامه خود امام خمینی فرمودند: «مسئولان نباید خوی کاخ نشینی پیدا کنند» و نباید از کاخ نشینان حمایت کنند، اتفاق افتاده است و جایی برای کوخ نشینان که صاحبان باقی نمانده است. گویی اینها(کوخ نشینان) حق ندارند که از حداقل زندگی برخوردار باشند حال آنکه اگر کوخ نشینان نبودند تا به حال نظام اسلامی دچار فروپاشی شده بود.
بر اساس این موارد، یکی از اهداف نامه می تواند این موضوع باشد که اگر با آمریکایی ها توافق نکنیم، اوضاع ما روز به روز بدتر می شود.
دولت برای تحقق هدف خود حتی صاحبان انقلاب را نیز تنبیه کرده و در فضای دو قبطی اقتصادی از ثروتمندان حمایت می کند. حال آنکه اگر مشکل مانند حوادث سال 88 پیش بیاید و مردم سکوت کنند، چه اتفاقی می افتد؟!
به هر حال باید در نظر داشته باشیم که سخن جمهوری اسلامی، ملیون ها طرفدار در منطقه پیدا کرده است و در شرایطی که اقتصاد آمریکایی ها، هدفی جز تقلیل دادن انسان به یک حیوان خود پرست و مصرف کننده ندارد، مسئولان ما خطی را پیش می روند که به معنای واقعی کلمه خود زنی است و جای تعجب دارد.
تصور می کنم که بر همین اساس است آمریکایی ها طرح فروپاشی از درون را مطرح می کنند و باید مراقب این خطر جدی باشیم.
ارسال نظر