فعالیت ۱۵ کارخانه آب معدنی در پلور
«همه آبهای اینجا را کارخانههای آب معدنی میدوشند و میبرند.» در ناندل هم 16-15 نیسان وجود دارد که آب شرب خانهها را در دبه میکند و به آملیها میفروشد
یال جنوبی دماوند را گردشگران و کوهنوردان «شخم» زدهاند. به گفته «محمدعلی فیاضی» مدیرکل کمیته طبیعت گردی کشور، آنها نسل گونههای گیاهی و جانوری این کوه را در سراشیبی سقوط قرار دادهاند. حالا نخستین اکوکمپ کوهستانی دماوند با سرمایهگذاری بخش خصوصی و با هدف توسعه پایدار و حفاظت از «دیو سپید پای در بند» روی «یال شمالی» آن افتتاح شده؛ تا این سؤال پیش بیاید که آیا ایجاد این «اکوکمپ» میتواند آغازی بر پایان تلخی بیپایان زخم توسعه ناپایدار «دماوند» باشد؟ آن هم زمانی که «فروش آب» در روستایی که خود دچار کم آبی است، به یک شغل تبدیل شده است.
به گزارش پارس به نقل از ایران، تا رسیدن به نخستین اکوکمپ کوهستانی دماوند در روستای «ناندل» که بر یال شمالی آن چیده شده؛ روستاهای زیادی را باید پشت سر گذاشت؛ باغهای سیب دو سوی جادهها را هم. کارشناسان با توجه به کمبود آب و ولعی که درختان سیب برای خوردن آب دارند-به اصطلاح «پر آب بر» هستند- نسخهای پیچیده اند که باغهای سیب کم کم باید دامان برچینند تا این سؤال پیش بیاید که آیا باغهای سیب دماوند هم دچار کم آبی میشوند یا آن «کلََه خود»که دماوند از «سیم» بر سر گذاشته است؛همچنان تضمینی برای باغهای این سامان است؟ منطقه ای که عنوان سرسبدی سیبستانهای کشور را در پیشینه خود دارد. برای رسیدن به پاسخ این سؤال باید پای حرفهای روستاییان ناندل نشست. ناندل را دو طایفه «علیزاده» و «صالحی» ساختهاند. ناندلیها به عاشقان دماوند شهره شدهاند. وقتی کوچه پس کوچه ناندل را پشت سر میگذارید حتماً از دو راهنمای پیشکسوت «رجبعلی علیزاده» و «علی صالحی» خواهید شنید که سالها گردشگران و کوه پیماها را با مال و قاطر از ابتدای جاده «هراز» از «کهرود» به «ناندل» میآوردند و شرایط صعود را برای آنها فراهم میکردند.
سهند عقدایی طراح و مجری تورهای طبیعت گردی و کوهنوردی در داخل و خارج کشور نیز از عاشقان دماوند است که دو اکوکمپ کوهستانی دماوند را با کمک داییاش که ساکن این روستاست؛ راه انداخته. یکی در همین روستای ناندل آنجا که دامنههای شمالی آن 2300 متر از دریا ارتفاع میگیرد و دیگری کمپ پیشرفته کوهنوردی است که در ارتفاع 4350 متری روی یال شمال شرقی برپا شده که در میانه مسیر صعود قله دماوند، محلی میشود برای استراحت و خدماترسانی به کوهنوردان.
عقدایی میگوید: «در این بنا سیمان استفاده نشده هرچند، چند خانه آن سوتر، ساخت و سازهای سیمانی در جریان است. دست اندرکاران این کمپ شعاری هم برای خود انتخاب کردهاند تا نشان دهند که حفظ محیط زیست کوه بیشتر از هرچیزی برایشان اهمیت دارد: «استفاده نکردن حتی از یک کاسه سیمان در برپایی کمپ».»
عقدایی فضولات انسانی را هم یکی از عوامل آلودگی دماوند میداند. فضولاتی که کوه دیگر از پس جذب و پایش آن برنمی آید و اطراف سرویسهای بهداشتی را پرکرده است. عقدایی و همکارانش موفق شدهاند برای نخستین بار در ایران طرح حمل فضولات انسانی را از ارتفاعات به پایین کوه اجرا کنند. درچهار چشمه سرویس بهداشتی این اکوکمپ تمام فضولات انسانی تولید شده در «سپتیکی» که زیر توالت کوهستانی نصب شده، جمع میشود؛ سپس در مخازنی دربسته به ارتفاعات پایین منتقل شده و آنجا طبق اصول علمی روند تجزیه و تبدیل آن به کود مناسب کشاورزی انجام میشود تا بدین وسیله از رهگذر حضور کوهنوردان در ارتفاعات، از تجمع فضولات انسانی در یک نقطه از کوه و به دنبال آن آلودگی منابع آب و محیط زیست اطراف جلوگیری به عمل آید. عقدایی میگوید: متأسفانه هنوز کوهنوردان ما به این مهم نرسیدهاند که فضولات خود را به پایین کوه انتقال دهند.» به اعتقاد او هر گروه از کوهنوردان هنگام بازگشت باید متعهد شوند که زبالهها را با خود برگردانند. این فعال از کشورهایی کوهستانی سخن به میان میآورد که گاهی نزدیک به هزار دلار بیعانه از هر کوهنورد میگیرند تا هنگام بازگشت زبالهها را تحویل بدهند و بیعانه را پس بگیرند. یک مسأله دیگر هم که او و «محمد علی فیاضی» مدیرکل کمیته طبیعت گردی کشور روی آن تأکید میکنند؛ توجه به ظرفیت پذیرش گردشگر است: «زمانی که در یک منطقه کوهستانی تعداد زیادی از افراد تجمع میکنند باعث تخریب محیط زیست و خاک منطقه میشود.»
هرچند زخمهایی که دماوند میخورد از زبالههایی که جا میماند؛ بسیار بیشتر است. همه روستاهای موجود در مسیر نونوار شدهاند و سقفهای شیروانی نارنجی جای خود را به خانههای کاهگلی قدیمی دادهاند؛ از روستای «جاجی دلا»، «میان ده»، «رزن» بگیر تا «کرف» و همین «ناندل». البته برخی از محلیها به خبرنگار ما میگویند که همه ساخت و سازها با ویران کردن خانههای قدیمی، شکل گرفته ولی خانههای درحال ساخت و تخریب منابع طبیعی نشان میدهد که دامنه واحدهای تازهساز هر روز چین بیشتری از دماوند را تسطیح میکند تا به جای مناظر سبز و زیبای آن، بناهای سیمانی بنشیند. خانههایی که حالا انتقال وسایل آن با توجه به تأسیس جادههای جدید، راحتتر است. جادههایی که به گفته عقدایی اکوسیستم منطقه را برهم زدهاند. اما عقدایی میگوید: وقتی تعداد گردشگران و کوهنوردان زیاد میشود؛ حتی اگر هیچ زبالهای از خود بر جا نگذارند همان اثر ردپایی که دارد میتواند به اکوسیستم زمین آنجا ضربه وارد کند. حالا اگر ردپای گردشگران بتواند زخمی کاری به آن «گنبد گیتی» بزند؛ ساخت و سازهایی چنین بیمحابا چه بلایی سر آن میآورد؟
آشپزخانهای برای گری کوپرها
برای مردان و زنانی که کشف رازهای کوهستان را پیشه خود کرده اند؛ تا همچون «لنی» قهرمان «خداحافظ گری کوپر»، «رومن گاری» در ذهنها جاری و ساری باشد؛ پناهگاهی باید که بتواند روزها و ساعتهای طولانی که شرایط هوا اجازه صعود به آنها نمیدهد در جایی امن پناه گیرند و بیتوته کنند. به گفته عقدایی در گردشگری کوهستانی ایران، کمپ این چنینی خیلی مرسوم نیست و صنعت گردشگری ایران از این زاویه رنج میبرد. او یکی از مهمترین نکات در کوهنوردی را تغذیه میداند: «به دلیل ارتفاعزدگی و بیاشتهایی باید مایعات فراوانی به کوهنوردان برسد. باید با سوپ و نوشیدنیها صعود فرد را تضمین کنیم.» این فعال گردشگری رکن هر کمپ را «آشپز» آن میداند که حتی میتواند رئیس کمپ هم باشد. کمپها همچنین باید یک اتاق اجتماعات داشته باشند تا کوهنوردان فراری از روزمرگیها بتوانند در آن به بحث و گفتوگو بپردازند. در کمپ دماوند حمام و آب داغ هم هست که به گفته «عقدایی» گرمایش خود را از انرژی خورشیدی میگیرد. او که 20 سال تجربه کوهنوردی وگردشگری کوهستان را در چنته دارد، منابع انسانی چون باربرها و راهنمایان حرفهای را موضوعی میداند که کمپها باید به آن توجه ویژهای داشته باشند. نکتهای که سر درد دل علی شادلو از فعالان حوزه طبیعتگردی و کارشناس ارشد توریسم را باز میکند. به گفته او آموزش در حوزه طبیعت گردی از جمله تربیت راهنمای آن نیاز به یک بازنگری ساختاری در بالادست دارد. به گفته او هیچ جای دنیا با ساعتی 50 سنت(1700 تومان) هیچ انسانی را آموزش نمیدهند. او و هم صنفانش این گلهها را از سال 87 تا به امروز با خود دارند و هنوز موفق نشدهاند مسئولی را پیدا کنند که پای حل مشکل آنها بایستد تا تربیت راهنمای گردشگری و طبیعت گردی در قامتی اصولی و شایسته انجام گیرد.
جان دماوند را «دبه دبه» میفروشند
نخستین زنگ قطع آب درست زمانی به گوش گردشگران ناندل میخورد که کف صابون زیر شیرآلاتی که هیچ قطرهای از آنها نمیچکد؛ روی سر و دستشان میخشکد تا این سؤال پیش بیاید آیا کم آبی به دامنههای البرز که برف روی سرش تضمینی برای شهرهای اطراف هم هست؛ رسیده؟ انعکاس صدایی در کوه میپیچد که «رسیده»! این مسأله را یکی از زنان روستا که یکی از دو مغازه ناندل را میچرخاند هم تأیید میکند. ویترین مغازهاش پشت دبههای سفید خالی آب که با یک طناب از یک سوی مغازه تا سوی دیگر آن کشیده، گم شده است. اصلاً این دبهها هستند که پیش از تأیید زن و انعکاس صدایی که دماوند را در مینوردد؛ آژیر بیآبی را به صدا درمیآورد. «علی شادلو» کارشناس ارشد توریسم؛ توجهها را به نوک کوه دماوند جلب میکند تا واقعیتی تلخ پیش روی همه بنشیند به زاری. از آن ابری که به گفته «ملک الشعرای بهار» «چهره دلبند» دماوند را پوشیده بود «تا چشم بشر نبیندت روی» دیگر خبری نیست. حجم برف به طرز عجیبی کاهش یافته است! صدای زن هم تلخی ماجرا را تکمیل میکند: «تابستانها آب خیلی کم است. جمعیت هم زیاد میشود، بنابراین آب را ساعتی میکنند.» چشم که بگردانی کنار هر خانه و در لابه لای درهای باز، چند دبه بزرگ آب را میبینی. به گفته این بانوی ناندلی قطعی آب همیشه هست اما پنجشنبه و جمعهها که جمعیت گردشگران زیاد میشود؛ این تشنگی بیشتر خودش را نشان میدهد.
عمق تلخی ماجرا جایی است که معلوم میشود شغل بیشتر اهالی روستا کشاورزی یا دامداری است که هر دو هم به آب زیاد نیاز دارند. اصلاح کشت هم هنوز در این منطقه انجام نشده و محصول جایگزین را هم معرفی نکردهاند تا بخشی از آب هم صرف تولید «سیب زمینی» شود که ازمحصولات «پرآب بر» است.
چرا با کمبود آب بازهم «سیب زمینی» میکارید؟: «ازآب شرب استفاده نمیکنیم. با آب جوی زمینها را آبیاری میکنیم.» آب را از سرچشمه با لوله به خانهها کشاندهاند و زنان و مردان این روستا نمیدانند؛ آن آبجویی که آنها از آن صحبت میکنند؛ همان آبی است که در بطریهای معدنی ریخته میشود و در شهر به قیمتهای مختلف به فروش میرسد! مردی به میان حرفهای زن میآید و میگوید: «همه آبهای اینجا را کارخانههای آب معدنی میدوشند و میبرند.» تا زن هم یادش بیاید که در ناندل 16-15 نیسان وجود دارد که آب شرب خانهها را در دبه میکند و به آملیها میفروشد. آیا آمل «شهر باران ها» هم دچار کمبود آب شده است؟ زن پاسخ دیگری دارد: «آملیها اعتقاد دارند که آب شهر آلوده است و دنبال آب پاک اند.» او «آب فروشی» را یکی از مشاغل ناندلیها میداند: «یک دبه بیست لیتری 2هزار تا 2 هزار و 500 تومان.» از این آب به روستاهای آمل هم میرسد: «روستاییها هم میگویند درصد میکروب آب شربشان بالاست.» مرد میانسال میگوید: «فقط در منطقه پلور «15» کارخانه آب معدنی است. زمینهای کشاورزی را گرفتند و آب معدنی کردند.»
بحث را به «زیار» میکشاند و میگوید: «اخیراً آمدهاند از دل کوه از منطقه «زیار» 15 کیلومتر لوله زدهاند و آب آوردهاند «پلور» تا بطری آب معدنی را پر و صادر کنند. آن وقت کشاورز اینجا خودش «آب» ندارد. کشاورزی و دامداری جمع شده؛ زمینها هم بایر ماندهاند. همه رفتهاند به شهر. کسی نمانده دیگر. رفتهاند راننده کامیون و نیسان شدهاند. توی شرکتها کار میکنند.» زن هم میگوید: «جوانان بیکار بودند. مجبور شدند که آب بفروشند.» تازه سر درد دل اهالی باز میشود: «یک درمانگاه داریم ولی دکتر نداریم. آمپول و قرص هم نداریم.» به گفته یکی دیگر از اهالی، ناندلیها برای رفتن به دکتر باید به آمل بروند: «فاصله آمل تا روستا به صورت طبیعی یک ساعت است اما با توجه به اینکه جاده اصلی است فاصله چهارساعت میشود.» ناندلی دیگری میگوید: «چهارشنبه که میشود تهرانیها به سمت آمل میروند؛ جمعه و شنبه برمی گردند. رفت و برگشت، همهاش ترافیک است.» یکی از مردها هم میگوید: «آن هم در جادهای که برای 40 سال پیش است. آن زمان تبار ما کلاً «یک ماشین» داشت.» میگویند از رهگذر کوهنوردان هم چیزی به آنها نمیرسد: «2 ماه تردد دارند. معمولاً هرچی را میخواهند از شهر میخرند.» البته قاطر و اسبهای روستا معمولاً در این 2 ماه سرشان شلوغ است. «قاطرداری» را شغل میدانند. قاطرهایی که به گفته آنها در کوه ول هستند؛ سفید، سیاه و قهوهای. مدام هم درحال چریدن هستند: «هر زمان که کوهنوردی میآید یک نفر وسایلش را میبرد و پول اجاره قاطرها را اگر اجارهای باشد، میپردازد.» ناندلیها به جمع قاطر و اسب میگویند: «ِالخی.» امسال هر کولهای را 60 هزارتومان بردهاند. هر قاطر 5 کوله را به بالای دماوند میبرد. البته تخفیف هم دارند به شرط اینکه صاحب قاطر، بار را بالا ببرد. آن زمان برای هر 5 کوله؛200 هزار تومان میگیرد. برای برگشت هم همین مقدار را میگیرند ولی معمولاً کوهنوردان از کوه سبکبال برمیگردند و باری ندارند که بخواهند روی قاطرها بگذارند.
دماوند زیر سم رمه ها
وقتی گردشگران بتوانند خاک منطقه را سست کنند؛ گلههای چند هزارتایی گوسفندان با کوه چه میکنند؟ این سؤال وقتی در ذهنها جاری میشود که چهره سوخته یک شهروند «افغانستانی» که دور از گفتوگوها در حال خرید، برای باقی چوپانها در آن بالا دستهاست، توجهها را به خود جلب میکند. ریشش سیاه و پرپشت است؛ پوستش سرخ و سوخته. با قاطر 6 ساعت راه است تا به آن بالاها برسد. وقتی که میپرسم چی خریدی ببری برای رفقایت، دل آزرده میگوید: «پول خودمان است. باپول خودمان خرید میکنیم.» وقتی خیالش راحت میشود؛ کمی یخش وا میشود: «هر برج یک کشتنی داریم؛ چاقترینشان را.» زن فروشنده وارد بحث میشود: «هر کدام را خودشان بخورند میگویند، گرگ خورد.» هراسان میگوید: «نه. نه. پوست و رودهاش را میخواهند.» پوست و روده اثبات میکند که آنها گله را خوردهاند. اگر جور دیگری باشد باید جریمه آن را پرداخت کنند: «اگر گرگ بخورد باید تلفات بدی.» منظورش از تلفات، لاشه گوسفند تلف شده است: «اگر تلفات ندهی باید از حقوق خودت بپردازی.» چیزی حدود 500 هزار تومان. یکی از صدها چوپان بنیاد مستضعفان است. پس آن بالا مراتع بنیاد است. تا حالا حیوانات وحشی هم نتوانستهاند گوسفندی را از چنگشان درآورد: «یک شیر بود که سگها گرفتند.» هرچه توضیح میدهم که نسل شیر در ایران 100 سال پیش منقرض شده بود قبول نمیکند: «ابلق بود. سیاه، سفید و سرخ. باغ وحش برو. از همانها که توی باغ وحش است.» یکی میگوید اینجا گربه وحشی زیاد است شاید کار آنها باشد. باز هم یک جواب در آستین دارد: «گربه وحشی خیلی تند است. سگها نمیگیرند. گوشتاش هم تلخ است.» 13 سال است که در این منطقه چوپانی میکند. زن از روستایی به نام «قرن آباد» در استان همدان گرفته است اما در تهران زندگی میکند. هر دو هفته یکبار میرود پایتخت تا زنش را ببیند. گروه آنها 22 گله را چوبانی میکنند. هر گله 600 میش بزرگ و 600 میش کوچک میشود که چهار چوپان از آن محافظت میکنند. حقوقش به یک میلیون میرسد. آذر ماه هم بیمه میشود. همه چوپانهای منطقه افغانستانی هستند جز سرپرست که از او به نام «قرقچی»یاد میکند. نیمه اول مهر که برسد گله را «هی» میدهند سمت «رود شور». رودشور در قزوین است. 11 روز طول میکشد که برسند به مراتع قزوین. حوصلهاش سر میرود یا سؤالات را دوست ندارد، میگوید که میخواهد برود. او میرود و این سؤال میماند که آیا گلهها آخرین تهدید مراتع دماوند هستند؟ صدایی درکوه میپیچد که... ساخت و سازها به گفته یکی از زنان روستا زیاد شده است. برخلاف آن چیزی که در ابتدای راه به ما گفتهاند.
هر ناندلی هم که رفته شهر، دوباره برگشته تا از خودش یک ویلا داشته باشد: «مثلاً دختر من ازدواج کرده؛ حالا همسرش آمده و اینجا ویلا ساخته است.» مالک اصفهانی و تهرانی هم در ناندل پیدا میشود. ارزش زمین هم نسبت به گذشته چهار برابر شده با وجود این یکی از اهالی میگوید: «واقعاً برای این آب وهوا؛ این قیمت کم است.» یک خبر دیگر هم میدهند. مردم این روستا درحالی که با کم آبی دست و پنچه نرم میکنند؛ قرار است کارخانه «آب معدنی»بزنند.
بنابراین حالا بهتر میشود درباره آینده باغهای سیب دماوند صحبت کرد؛ باغهایی که آبخورشان ملس است و به اصلاح «پر آب بر»ند! باغهایی که گل سرسبد سیبهای ایران هستند.
ارسال نظر