به گزارش پارس به نقل از فرادیدحصیبه انک، که در شهرِ کوچک و متمول اورلا در غرب ترکیه زندگی می‌کند، می‌گوید: "دیگر در این ناحیه خانواده‌هایی با بچه‌های زیادنمی‌بینید." این موضوع موجب ناراحتی او شده است، چرا که او در این ناحیه، صاحب مهدکودکی به نام "رویاهای صورتی" است. اما این موضوع بحرانی برای ترکیه هم است؛ البته این باوری است که دولت این کشور دارد. 

 

اگرچه ترکیه جوانترین جمعیت را در اروپا داراست، اما دیگر نرخ زاد و ولد در این کشور به آن اندازه نیست که جمعیت این کشور را در دراز مدت حفظ کند. رجب طیب اردوغان، رییس جمهور ترکیه، مخالف سقط جنین است و به زنان توصیه می‌کند که حداقل سه بچه داشته باشند. برای ترغیب مردم به بچه دار شدن، دولت اقدام به پرداخت "کمک هزینه" به ازای هر کودک کرده است و مرخصی زایمان را برای کارکنان بخش دولتی افزایش داده است. 

زوج‌های سنگاپوری به ازای یک فرزند 4450 دلار، به ازای فرزند دوم هم 4450 دلار و به ازای فرزند سوم نزدیک به 6000 دلار دریافت می‌کنند. خانواده‌های دارای فرزند در صف مسکن دولتی، در اولویت قرار می‌گیرند. اکثر سنگاپوری‌های در مسکن‌های دولتی زندگی می‌کنند. در کرۀ جنوبی، دولت به عشاق گوشزد می‌کند که می‌توانند به صورت کم خرج ازدواج کنند و لازم به برگزاری مراسم عروسی گرانقیمت نیست. در روسیه از زوج‌ها می‌خواهند که به خاطر سرزمین مادری فرزنددار شوند، و یک روز نیز رسماً به عنوان "روز باروری" نامگذاری شده و کسانی که دقیقاً نه ماه پس از آن روز بچه دار شوند در قرعه کشی یک اتومبیل شرکت داده می‌شوند. 

 

در همۀ کشورهای ثروتمند، به غیر از اسراییل، نرخ کلی زاد و ولد (تعداد زایمان به ازای هر زن) زیر 2.1 کودک است. این عدد، میانگین تعداد کودک به ازای هر زن است که برای ثابت نگه داشتن جمعیت لازم است. در ژاپن این شاخص 1.4 است. برخی از کشورهای نه چندان ثروتمند نیز، همچون چین و روسیه، نرخ زاد و ولدی پایینتر از میزان مورد نیاز برای جایگزینی دارند. سنگاپور به همان میزان که کشورهای دیگر به تناسب دستمزد اهمیت می‌دهند، به نرخ باروری اهمیت می‌دهد. از جنبۀ ریاضیاتی این کار احمقانه به نظر می‌رسد، اما قابل درک است. نرخ باروری در سنگاپور 1.2 است و کرۀ جنوبی نیز نرخ باروری‌ای در همین حول و حوش دارد. 

 

کشوری که نگران است تعداد جوانانش آنقدر کم باشد که در پرداخت حقوق بازنشستگی به سالخوردگان به مشکل بربخورد، ممکن است بتواند که کارگر وارد کند. اما این کار معمولاً باعث اعتراض بومیان می‌شود. ضمن اینکه شهروندانی که در کشور متولد شده‌اند، برای خدمت در ارتش نیز به کار می‌آیند. بنابراین با کاهش نرخ زادو‌ولد، کشورهای بیشتری به دنبال افزایش زاد و ولد هستند (در گذشتۀ نه چندان دور، ایران و ترکیه نگران رشد سریع جمعیت بودند و به صورت رایگان ابزارهای جلوگیری از بارداری توضیع می‌کردند. و حالا جهش جمعیتی به مشکلی یاس برانگیز تبدیل شده است. 

 

مشکلی که در مورد بچه‌ها وجود دارد، این است که هزینه‌ها و فوایدشان متناسب نیست. زوج‌ها مجبورند به صورت مستقیم در قالب پوشاک، اتاق خواب و شهریۀ مدرسه و به صورت غیر مستقیم از طریق کاهش ساعت کاریشان به جهت مواظبت از وروجکها، هزینه صرف کنند. تخمین زده می‌شد که در اروپا یک بچه 20 تا 30 درصد از درآمد خانوار را به خود اختصاص می‌دهد. والدین بازده اقتصادی اندکی در قبال این سرمایه‌گذاری دریافت می‌کنند. فرزندان ممکن است در دوران پیری به والدین خود کمک خرج بدهند، اما غالباً از نظر قانونی مجبور به این کار نیستند، در حالی که والدین از لحاظ قانونی ملزم به مراقبت و تامین فرزندان خود هستند. در عوض بخشی از ثمرات تلاشهای فرزندانشان که آنها ممکن از آن بهره ببرند، در قالب مالیات از آنها ستانده می‌شود. 

 

تقریباً تمام سیاستهای تشویق زاد و ولد، در تلاش برای بهبود این معاملۀ یک طرفه، یک انتقال سوم را مطرح می‌کنند که از دولت به والدین صورت می‌گیرد. این کار ممکن است به صورت پرداخت یک مبلغ یک جا به ازای هر کودک یا به ازای پرداخت مستمر در قالب حق فرزند صورت بگیرد. ممکن است به شکل مرخصی زایمان با حقوق سخاوتمندان یا یارانۀ مهدکودک صورت بگیرد. کشورهای شمال اروپا معمولاً هر دوی این موارد را با هم ارایه می‌کنند. همچنین ممکن است تشویق به بچه دار شدن از طریق تشویقها یا تخقیفهای مالیاتی صورت بگیرد. این راهکار می‌تواند به خصوص افراد با درآمد بالا را تشویق به بچه دار شدن کند، اما این امر دفاع از این سیاست را برابر عامه مشکل می‌کند. 

 

حداقل در کشورهای ثروتمند، به نظر می‌رسد که هر چه دولت بیشتر خرج کند، بچه‌های بیشتری نصیبش می‌شود. کشورهای اسکاندیناوی بیش از همه هزینه می‌کنند و در مقابل بچه‌های بیشتری نصیبشان می‌شود؛ کشورهای خسیس مدیترانه‌ای کمترین بچه‌ها را در اروپا دارند. البته، دلیل این موضوع احتمالاً یکسویه نیست. ممکن است این عامل نیز دخیل باشد که بچه‌های بیشتر به معنی لابی بزرگتر والدین است، که در پی آن می‌تواند به مزایای بیشتری به نفع خود رای دهد. 

 

با این وجود همۀ انواع رشوه‌دهی دولت میزان تاثیر یکسانی ندارند. اولیویر تونون، که سیاستهای زاد و ولد را در کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی و توسعه را بررسی می‌کند، می‌گوید: "بیش از اینکه میزان پول خرج شده اهمیت داشته باشد، روش صرف پول است که اهمیت دارد." مرخصی طولانی‌تر برای مادرها و پدرها، خوشایند هستند اما به نظر می‌رسد که تاثیر چندانی در تمایل به بچه دار شدن ندارند. پرداختهای نقدی و هدایا، زوجها را تشویق می‌کنند تا زودتر بچه‌دار شوند، اما آنقدر جذاب نیستند که زوجها بیش از آن تعدادی که خودشان در سر داشتند، بچه دار شوند. 

 

بنا بر تحقیق آقای تونون، تاثیرگذارترین روش، یارانۀ مراقبت از کودک است. مهدکودکهای مناسب و به صرفه، ترکیب کردن کار با ایفای نقش مادری را برای زنان آسانتر می‌کند. این عامل به نظر می‌رسد که مهمترین عامل در نرخ‌های باروری قابل قبول در فرانسه و سوئد باشد. البته مهاجرتهای گسترده از سایر کشورها به این کشورها نیز بی تاثیر نبوده است. 

 

سیاستین کلوسنر از موسسۀ مکس پلانک، وضعیت زنان آلمانی زبانی را که در نزدیکی مرز آلمان و بلژیک زندگی می‌کنند را بررسی کرده است. بلژیک از گذشته‌ها به مهدکودکها یارانه می‌داده، در حالی که در آلمان تا همین اواخر این مورد وجود نداشت. از آنجایی که نازی‌ها طرفدار باروری زیاد آلمانی‌ها بودند، سیاستهایی که آشکارا از افزایش باروری حمایت می‌کنند، در این کشور به نوعی تابو بدل شده است. در سمت بلژیکی مرز، زنانی که در اواخر دهۀ پنجاه میلادی به دنیا آمده بودند، به طور میانگین صاحب 1.8 فرزند بودند، در حالی که همین قشر از زنان در سمت آلمانی مرز، به طور میانگین 1.65 بچه داشتند. 

 

بنابراین به نظر می‌رسد که راه حل همین باشد. اگر کشوری به دنبال بچه‌های بیشتر است، باید هزینه‌های بیشتری صرف مهدهای کودک کند. و احتمالاً این سیاست بهترین سیاستی است که یک دولت می‌تواند در پیش بگیرد. متاسفانه، ممکن است این سیاست به آن خوبی که در شمال غرب اروپا کارگر افتاده، در کشورهای دیگر جواب ندهد. 

 

در کشورهایی همچون ترکیه، مشکل بیش از آنکه مالی باشد، فرهنگی است. اگر از زنان ترک دربارۀ کار و مادری سوال کنید، با پاسخی مملو از غم و ناله مواجه خواهید شد. شوهران در این کشور، خیلی کم در امور منزل مسئولیت برعهده می‌گیرند. مادربزرگها و پدربزرگها بسیار دورتر از آنند که بتوانند در نگهداری کودک کمک کنند، و همچنین به خاطر بالا رفتن سن بارداری، والدین انرژی لازم را ندارند. کارفرمایان نیز همکاری نمی‌کنند. خلاصه اینکه، عموماً همچنان این انتظار از مادران وجود دارد تا در خانه بمانند و از فرزندان مراقبت کنند. تا زمانی که در این رویکرد تغییر ایجاد شود، زنان ترک انتخاب سختی را میان کار و مادر شدن در پیش خود می‌بینند و اغلب نیز اولی را انتخاب می‌کنند. 

 

در کشورهای شرق آسیا همچون ژاپن و کرۀ جنوبی، تحمل انتظاراتی که از زنان متاهل و مادران می‌رود برای زنان تحصیلکرده حتی سخت‌تر هم هست. زمان کار آنقدر طولانی است که ایجاد موازنه میان کار و ایفای هر نوع نقش سرپرستی فعال تقریباً غیرممکن است. ضمن اینکه در چنین کشورهایی، بچه‌ها را باید برای امتحانهای درسی‌ای که حکم مرگ و زندگی را دارند آماده کرد، و این هزینه‌های فرزندداری را بالاتر می‌برد. ضمن اینکه برخلاف کشورهای غرب اروپا یا اسکاندیناوی، زنان باید بستۀ همسر-مادری را یکجا بپذیرند، چرا که فرزند دار شدن خارج از چارچون ازدواج در این جوامع همچنان بسیار نادر است. ضمن اینکه در آسیا و اروپا یک مشکل جدید هم روی نشان داده است و آن هم اینکه شهرها زیادی خوشایند و خوب شده‌اند. 

 

جایی برای کودک نیست 

در بسیاری از کشورها، بالاترین نرخ باروری در مناطق روستایی، شهرهای کوچک و حومۀ شهرهاست و در هستۀ شهرهای بزرگ کمترین میزان را دارد. با اینکه مرکز شهر لندن بهترین مدارس ابتدایی و مهدکودکها را داراست، نرخ باروری در آن 1.5 است، در حالیکه این نرخ در مناطق حاشیه‌ای لندن 2 است. البته بسیاری از زوجهایی که خواهان بچه دار شدن هستند، به حومۀ شهر و شهرهای کوچک مهاجرت می‌کنند. اما تحقیق بر روی بریتانیا و کشورهای اسکاندیناوی نشان می‌دهد که این شکاف میان نرخ باروری حتی با احتساب افرادی که مهاجرت می‌کنند، نیز همچنان قابل مشاهده است. 

 

یکی از دلایل این موضوع می‌تواند این باشد که قیمت ملک در مرکز شهر چنان بالا رفته است که شهرنشینان احساس می‌کنند توان تامین هزینه‌های سکونت فرزندان را نخواهند داشت. ضمن اینکه لذات زندگی در مرکز شهرهای بزرگ چنان زیاد است، که هزینۀ فرصتی که فرزنددار شدن ایجاد می‌کند (مثلاً اینکه باید قید رفتن به رستورانهای شیک را بزنید) را به شکل غیرقابل تحملی بالا می‌برد. ضمن اینکه الگوبرداری را هم نباید نادیده گرفت. افرادی که در حومه‌های شهر زندگی می‌کنند و بچه‌های زیادی را اطراف خود می‌بینند، تشویق می‌شوند که بچه دارد شوند، در حالی که افرادی که در نواحی کم بچه زندگی می‌کنند، ممکن است به کل قید بچه دار شدن بزنند. هیل کولو، کارشناس مسائل باروری در دانشگاه لیورپول می‌گوید: "باروری مسری است." 

 

دولت ژاپن متقاعد شده است که شهرهای بزرگ واقعاً عامل عدم باروری هستند، و به دنبال آن است تا از ساکن شدن جوانان در این شهرها جلوگیری کند. از لحاظ اقتصادی این کار عاقلانه نیست: افراد در شهرهای بزرگ بازده بیشتری دارند. اما اگرچه این نسخه راهکار مناسب نباشد، اما تحلیلی که به تجویز آن انجامیده درست ست. ترکیب بازتوسعۀ شهری و محدودیتها در عرضۀ منزل بوده است که چنین خیابانها دوست داشتنی، ثروتمند، هیجان انگیز و البته بدون بچه را پدید آورده است.