از فروش «برندهای معروف» تا توزیع «بُن نان»
این روزها در تهران مراکز خرید لوکس و بزرگ در مکان هایی ساخته می شوند که محله های گران قیمتی نیستند. روایت ما از یکی از این فروشگاههای بزرگ در دل محله نظام آباد را بخوانید:
به گزارش پارس به نقل ازخبرگزاری مهرچندسالی است که در پایتخت مراکز خرید زیادی قد علم کرده اند. فروشگاه هایی بزرگ که برندهای خارجی را در اختیار شما قرار داده و می توانید از شکلات گرفته تا لوازم خانگی خود را بدون هیچ نگرانی از معروف ترین و گران ترین برند های خارجی تهیه کنید. اما مشکل اینجاست که این برندهای اصلی چندان ارزان هم نیستند و برای بسیاری از مردم خرید از این فروشگاه ها گران تمام می شود.
فروشگاه های لوکس در محله های ارزان نشین!
تا اینجای ماجرا مشکل چندانی وجود ندارد. فروشگاه هایی تاسیس شده تا پولدارهای شهر بتوانند راحت تر پول های خود را خرج کنند؛ اما از آنجایی که ساخت این فروشگاه های بزرگ نیازمند فضای زیادی است، صاحبان این فروشگاه ها مناطق ارزان شهر را برای ساخت فروشگاه های خود انتخاب می کنند. مناطقی که مردم آن منطقه سنخیت چندانی با این فروشگاه ها ندارند.
اینجا محله نظام آباد؛ مجتمع تجاری عظیمی ساخته شده که یک سالی بیشتر از راهاندازیاش نمیگذرد. فروشگاهی بزرگ در قلب بافت فرسوده تهران که در آن متراژ بسیاری از خانه ها و زمین ها به ۷۰ متر هم نمی رسد. وقتی وارد فروشگاه می شوم از همان ابتدای ورود یاد آلیس میافتم وقتی با باز کردن یک در وارد سرزمین عجایب شد!
دنیای درون مجتمع تیراژه دنیایی متفاوت از بیرون است. دنیایی لوکس، گران و زیبا. آدمهای درون این دنیا هم با آدمهای بیرون از آن متفاوتاند. مانتویی که چند روز پیش دیده بودم اینجا مشابه آن به ۵ برابر قیمت فروخته می شود. برایم سوال میشود که چرا چنین مجتمعی اینجا و بدون توجه به بافت اقتصادی و فرهنگی منطقه تاسیس میشود. جواب سوالم را از حمید فروشنده یکی از مغازه ها میگیرم: «خیلی ساده است. این منطقه در مسیر بزرگراه امام علی است و افراد خیلی راحت میتوانند به اینجا تردد کنند. مردم این منطقه شاید مشتری اصلی ما نباشند ولی قطعا دسترسی به این نقطه از شمال و جنوب شهر بسیار مناسب است.»
مشتری این فروشگاه اهالی محله نیستند!
وقتی از او درباره قیمت ها و خرید های خودش می پرسم ادامه میدهد: «من خودم هر موقع در طبقات این ساختمان جابهجا میشویم و به رقمها و برندهایی که روی کیف، کفشهای این پاساژ خورده، نگاه میکنم، با خنده از کنارشان عبور میکنم قطعا من برای خرید یک پیراهن ساده ۳۰۰ هزار تومان پول نمی دهم ولی اینجا قیمت لباس کمتر از این نیست؛ شاید لباس های بسیار گران تر از این هم شما دیده باشید ولی به نظرم مردم این منطقه نمیتوانند برای مثال کیف یک میلیون و ۶۰۰ هزار تومانی یا ساعت دو میلیونی خریداری کنند. این قیمت ها برای این فروشگاه نه تنها گران نیست بلکه خیلی هم عادی و مناسب است!»
به نظر می رسد اگر هم گذر ساکنان این منطقه به این مرکز تجاری بیفتد، باید تنها به نگاهی و لبخندی بسنده کنند و از کنار آن عبور کنند.
قیمت ها و برند ها را که نگاه می کنم به نظر می رسد داخل فروشگاه جای ما نیست. بیرون فروشگاه با یکی از اهالی محله صحبت می کنم. به نظر می رسد اهالی دل خوشی از این فروشگاه ندارند: «رفت و آمد آدمهای متمول در کنار مردمی که قدرت خرید چندانی ندارند، مبدا بسیاری از مشکلات شده است. البته الان برای اینکه بخواهیم بگوییم اثرات فرهنگی مخرب داشته، زود است؛ چراکه کمتر از یک سال از تاسیس این فروشگاه میگذرد. شاید سالها باید بگذرد تا این مشکلات خود را نشان بدهند.»
ده متر آنطرفتر «بُن نان» توزیع می شود
اگر از عرض کم خیابان مدنی عبور کنید، آن سمت خیابان مسجد بنیفاطمه قرار دارد. مسجدی ساده و نقلی که سالهاست موسسه خیریهاش از جهیزیه نوعروسان تا نان افراد کمدرآمد این محله را تامین میکند. شاید در نگاه اول عجیب به نظر برسد؛ اما هشت برخی طوری به نهشان گره خورده که حتی توان تامین نان شبشان را هم ندارند. از اینجاست که مسئولان خیریه مجبور شده اند تا برای برخی از خانواده های نیازمند کارتهایی با عنوان «بن نان» صادر کند . این بنها هر هفته یا دو هفته یک بار به این خانوادهها اعطا میشود تا بتوانند از نانواییهای همان محله خرید کنند.
یکی از کسبه می گوید این مسجد حدود ۱۸خانوادهای که حتی توان خرید نان را هم ندارند، پوشش می دهد. همین چند وقت پیش هم برخی سایت ها نوشتند که در این محله ۲۸۰ بن نان توزیع شده است.
مسجد بنی فاطمه برای کارهای خیرش از هیچ ارگان دولتی و غیردولتی کمک نمیگیرد. «جاریان» مسئول خیریه مسجد میگوید تمام بودجه ما از کمکهای مردمی تامین میشود. برای جمعآوری کمکهای مردمی هم صندوقهایی مخصوص دارند که مردم در پر کردن آن سهیم هستند. هرکس هم به شکلی این کار خیرش را انجام میدهد. یکی نذر نان میکند؛ یکی دیگر توزیع گوشت را نذر کرده و دیگری نذر برنج. برخی هم لوازم خانه میآورند برای تهیه جهیزیه خانواده های نیازمند.
از مسجد بیرون می آیم و چشمم به همان مرکز خرید رویایی می خورد. قدم زنان از کنار مسجد عبور کرده و به این فکر می کنم که اعضای آن ۱۸ خانواده نیازمند محله وقتی از کنار این مرکز خرید عبور می کنند چه حسی دارند؟
ارسال نظر