پايگاه خبري تحليلي «پارس»- حبيب نيکجو- توصيه نمودار اين هفته ما را مي توان اينگونه خلاصه کرد:«يا درس نخوانيد يا تا انتها ادامه دهيد» اين نمودار که براساس آمارهاي رسمي مرکز آمار تهيه شده است، وضعيت بيکاري و مشارکت افراد را در سطوح مختلف تحصيلي نشان مي دهد.

براي درک بهتر نمودار بد نيست که يادآور شويم هر فرد بالاي 10 سال، در مورد تصميم به اشتغال در يکي از سه وضعيت زير قرار دارد: اين فرد ممکن است بنا به دلايل مختلفي از جمله ادامه تحصيل، خانه داري ، تنبلي و ... علاقه اي به حضور در بازار کار نداشته باشد. اين فرد در اين شرايط جزو جمعيت غيرفعال به شمار مي آيد که در نمودار زير با رنگ قرمز مشخص شده است. اما اگر اين فرد تمايل به حضور در بازار کار داشته باشد و بخواهد شغلي براي خود دست و پا کند ، يا شغل پيدا مي کند و يا بيکار باقي مي ماند. درصد افراد بيکار در هر يک از سطوح تحصيلي با رنگ سياه و درصد افراد شاغل با رنگ آبي نمايش داده شده است.

بيكاري تحصيل كردگان

آن طور که از نمودار بر مي آيد، در سطوح پايين سطح سواد نرخ بيکاري بسيار پايين است و با افزايش سطح سواد، نرخ بيکاري افزايش پيدا مي کند تا اينکه در سطح دکتراي تخصصي اين عدد بار ديگر کاهش پيدا مي کند.(قسمت هاي سياه رنگ را دنبال کنيد.) از طرف ديگر، اين آمارها نشان مي دهد که نرخ جمعيت غير فعال جامعه(افرادي که در سن کار هستند اما تمايلي به کار کردن ندارند)، کاهش پيدا کرده است. اين کاهش را مي توانيد در قسمت هاي قرمز رنگ نمودار مشاهده کنيد.  قسمت هاي آبي رنگ نمودار نيز از سهم جمعيت فعال جامعه حکايت دارد.

با اين حال ، اين نمودار تا چه اندازه مي تواند واقعيت هاي اقتصاد کشور را نمايان کند؟ براي اينکه بتوانيم تفسير بهتري از نمودار بالا داشته باشيم، لازم است نکات زير را در نظر بگيريم:

سن:
اگر چه درصد افراد بيکار در سطوح تحصيلي پايين(زير ديپلم که در نمودار بي سواد ناميده شده است) بسيار پايين تر است و نرخ بيکاري آن ها بسيار اندک است، اما نبايد از وجود عامل سن غافل شويم. چرا که افرادي که معمولا بي سواد ناميده مي شوند، سن هاي بالايي دارند که از قديم داراي شغل بوده اند و بيکاري در ميان آن ها کم است. شايد وجود جمعيت غير فعال زياد در ميان اين گروه(منطقه قرمز رنگ بي سواد) حاکي از بالا بودن سن باشد که به دليل کهولت سن بخش عمده اي از اين افراد علاقه اي به حضور در بازار کار ندارند.

مهارت:
شايد دليل ديگري که مي توان براي نرخ بيکاري پايين افراد با تحصيلات کم ذکر کرد، به موضوع مهارت اين افراد باز مي گردد. افرادي که در سطوح تحصيلي پايين، درس را رها مي کنند قادر هستند تا يکي از مهارت هاي مورد نياز جامعه را فرا بگيرند و مثلا بنا، گچ کار يا لوله کش شوند. بالطبع پيدا کردن شغل براي اين افراد بسيار آسان تر خواهد بود. علاوه بر اين بخش عمده اي از افرادي که درسطوح تحصيلي پايين هستند، در مرحله ادامه تحصيل قرار دارند و به اين دليل جمعيت فعال کاهش مي يابد(منطقه آبي رنگ) و باعث کم ديده شدن بيکاري مي شود.

توقع:
عامل ديگري که در شکل گيري بيکاري تحصيل کرده ها خودنمايي مي کند، توقع بالاي اين قشر است. اين قشر که فضاي دانشگاه را درک کرده اند، ديگر حاضر نيستند به هر کاري تن بدهند و به دنبال مشاغل يقه سفيدها هستند. اين در حالي است که افراد کم سواد به آساني به کارهاي مختلف تن مي دهند.

عدم تطابق خروجي دانشگاه با واقعيت کشور:
عامل ديگري که مي توان در بروز بيکاري تحصيل کرده ها ذکر کرد، عدم تطابق خروجي دانشگاه ها با واقعيت کشور است. يعني در دانشگاه افراد مطالبي مي آموزند که ما به ازاي واقعي در فضاي اقتصادي کشور ندارد و بالطبع مهارت هاي آن ها با عرضه اي از سوي بنگاه ها همراه نخواهد شد.

تمام آنچه در بالا آمد تنها نمايي کلي از وضعيت بيکاري تحصيل کرده هاست. اما اگر نگاه بلندمدت داشته باشيم، «بحران بيکاري تحصيل کرده ها» دور از ذهن نخواهد بود. در حال حاضر در کشور حدود 4 ميليون و 500 دانشجو وجود دارد که هر ساله هم به تعداد آن ها افزوده مي شود. دانشجوياني که با فارغ التحصيل شدن در مقطع کارشناسي، قادر به پيدا کردن شغل نيستند و از پيدا کردن شغل نا اميد مي شوند، به ادامه تحصيل مي پردازند و مقاطع ديگري را طي مي کنند. اين اتفاق که در علم اقتصاد به آن اثر مايوس کنندگي در بازار کار مي گويند، خود را در کاهش نرخ مشارکت نشان مي دهد. کاهش نرخ مشارکتي که قطعا به صورت کوتاه مدت خواهد بود و اگر براي آينده بازار کار چاره اي انديشيده نشود، قطعا با بحران بيکاري مواجه خواهيم شد. بدون شک راهکار جلوگيري از بروز اين بحران بهبود وضعيت توليد و بازگشت رابطه قطع شده صنعت و دانشگاه است.