پديده خريد بيرويه اجناس لوکسي که به کار نميروند/ ندارندگي و برازندگي؟!
از همين رو بيشتر از گذشته سرمان به واسطه زندگي فناورانه شلوغ است و نه تنها اين پيشرفت باري از دوش مان برنداشته که خود باري سنگين شده است بر دوش ما.
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- الهام يوسفي- زندگي بسياري از ما شده است مسابقه دو و ميداني. انگار خط پاياني هم ندارد. مدام ميدويم و ميدويم و باز هم از عدهاي عقبيم و هميشه هم جلوييها و پيشتازها را ميبينيم و از عقبي هايي که از نفس افتادهاند بي خبريم. البته اگر در همه ابعاد زندگي مان اين گونه باشيم خيلي کارمان درست است؛ اما متاسفانه فقط در برخي مسائل اهل مسابقهايم: در ادامه تحصيل، آن هم براي مدرک نه کسب علم، در چشم وهم چشمي، در مدل خودرو و لوازم زندگي و البته اين روزها بيش از همه در رسيدن به ابزارهاي فناوري.
تلخي کار، در اين پيشرفت فزاينده و سرسام آور نيست. اگرچه حرص به تغيير و تعويض و به روزکردنِ دائم و همراهي با سرعت اين فناوري تلخ است؛ اما اين قصهاي است جداي از سخن ما. قسمت تلخ ترِ همه اين واقعيت ها، اين است که بيشتر ما از اين ابزارها و قابليتهاي فوق العاده شان، حداقل استفاده را ميکنيم. درست مثل اين که با هواپيماي پيشرفته روي آسفالت خيابان حرکت کنيم و ترمز دستي بکشيم! ممکن است اين مثال عجيب به نظر برسد اما واقعيت امر اين است که چندان غلوآميز نيست! امروزه شاهديم که از هرچيز پيشرفته و گران قيمتي به استفاده حداقلي آن رضايت ميدهيم. دستگاه قهوه ساز چند ميليوني را ميبينيم که در حد يک سماور، کارآمد است و تنها آب جوش از آن ميگيريم! يا رايانهاي با بهترين پردازنده و مجهزترين قطعات را خريداري ميکنيم و تنها در حد يک دستگاه پخش موسيقي و فيلم و نهايتا ابزاري براي بهره مندي از اينترنت استفاده ميبريم و اين به اين معناست که ما تنها در خريد و به دست آوردن خودِ فناوري مسابقه داريم اما در آموختن و استفاده از قابليتهاي آن هيچ مسابقهاي در کار نيست. آموزش بيشتر در برنامه کاري ما نيست و همين که به فناوري مجهز شديم، يعني انسان به روز و پيشرفتهاي هستيم ولو اين که با گوشي چند ميليوني مان که قابليتهاي اعجاب انگيزي دارد که ميتواند کارهاي اساسي ما را سر و سامان دهد و وقت و انرژي ما را ذخيره کند، فقط بازي ميکنيم و پيامک ميزنيم و فيلم و کليپ ميبينيم و نهايتا عکسهاي هنري ميگيريم. بسياري از ما فراموش کردهايم که هدف فناوري آسان کردن زندگي ماست نه مشغول کردن ما. از همين رو بيشتر از گذشته سرمان به واسطه زندگي فناورانه شلوغ است و نه تنها اين پيشرفت باري از دوش مان برنداشته که خود باري سنگين شده است بر دوش ما.
شرکتها در مسابقهاي بي پايان و در رقابتي دائم، رکوردهاي يکديگر را ميشکنند و از هم سبقت ميگيرند و هر روز در طرح، ابعاد، شکل و قابليت ها، نوع جديدي از وسيله را به بازار ميفرستند و ما هم که هر روز نميتوانيم در بازار باشيم و مشغول عوض کردن وسايل مان! اما اين بازي به صورت سيري ناپذيري در جريان است. پس بايد براي خودمان خط پاياني متصور شويم. خط پاياني که ميتواند بر اساس نياز ما و کارايي آن ابزار در زندگي مان، درآمد و موقعيت مالي و اجتماعي مان و بيش از همه و در ابعاد وسيع تر و انساني تر، به نگراني ما درباره آينده مصرف زدگي در کشورمان ترسيم شود.
ندارندگي و برازندگي؟!
دارندگي و برازندگي؛ اين مثلي است که از قديم الايام براي آدم هايي به کار ميبردند که کرورکرور در ميآورند و چون دخل شان پُر و پيمان است، کرورکرور خرج ميکنند. اما حالا اين رسمها و مثلها ديگر به کار نميآيد و کرور کرور خرج کردن ربطي به دخل ندارد. مربوط است به طرز نگاه و مدل زندگي و به قول امروزي ها، سبک زندگي. در اين قاعده جديد يکي قطره قطره جمع ميکند و دريا دريا خرج ميکند و يکي هم دخلش خوب است و خرجش به قاعده.
در ابعاد وسيع هم، همين قصه به گونهاي ديگر مطرح است. هستند کشورهايي که خودشان توليد کننده غذاساز، مايکروفر و ظرفشويي هستند، اما ميسازند براي مردم ديگر نقاط جهان و خودشان، جز در حد نياز از آن استفاده نميکنند. البته اين عموميت ندارد و بخش وسيعي از جهان اکنون درگير مصرف زدگي است اما برخي خاطرات مسافران يا مهاجران به کشورهاي ديگر دنيا نشان ميدهد که سبک زندگي متفاوتي درباره مصرف فناوري در برخي کشورهاي دنيا از جمله آلمان وجود دارد و اين ميل به مصرف بيشتر در کشورهاي در حال توسعه وجود دارد، کشورهايي که مصرف کننده هستند و کالاهاي سراسر دنيا به آنجا وارد ميشود.
شايد بخشي از اين اتفاق به سبب گراني انرژي در برخي از کشورهاي توسعه يافته باشد. گراني مسئلهاي جدي است و منجر به اين ميشود که خانوادهها به فکر مصرف کمتر بيفتند و اجناس بدون استفاده و پر مصرف کمتري بخرند. اما مسلما همه اين موضوع به اين مسئله باز نميگردد. به نظر ميرسد در برخي کشورها هر قدر هم انرژي گران باشد ميل و حتي حرصي بيمارگونه به خريد وجود دارد ولو اين که از آن استفادهاي نشود.
يک ايراني که به قصد ادامه تحصيل به آلمان سفر کرده و سالها در آن جا زندگي کرده بود، از مشاهدات خود درباره سبک زندگي آلمانيها چيزهاي جالبي گفته است. اين که در برخي خانههاي مردم آلمان هنوز آيفون تصويري وجود ندارد چون آيفون غيرتصويري سالم است و کار ميکند و دليلي براي تعويض آن نميبينند. فروش اجناس دست دوم و يا حتي دست سوم رواج چشم گيري دارد و البته در کشوري که گمان ميرود بايد زندگيها غرق در لوازم برقي لوکس و درجه يک باشد در برخي خانهها اصلا مايکروفر وجود ندارد، دليلش هم خيلي ساده است؛ به آن نيازي ندارند. اما در ايران در عموم خانهها اين وسيله وجود دارد، ترجيحاً هم مدل آلماني اش! ايران رکورددار مصرف انرژي در جهان است و 9 برابر استاندارد جهاني انرژي مصرف ميکند. اگر مصرف انرژي به واسطه اصلاح سبک زندگي کم نشود بي ترديد آينده سختي در انتظار فرزندان ماست و ما هم البته در اين آينده تيره و نگران کننده، سخت مقصريم.
مردم چي ميگن؟!
پرده اول:
خانه اش درست به فروشگاهها يا نمايشگاههاي لوازم خانگي ميماند. آشپزخانه را که ديگر نگو... توي يک آشپزخانه شش متري، پُر است از وسيله و وسيله. انگار که واقعاً يک فروشگاه است که بايد انتخاب کني و بخري. از زمين تا سقف، سبيل به سبيل، لوازمها نشستهاند و ديوارها جاي نفس کشيدن ندارند. ديوارها که هيچ، من هم نفسم تنگ شده است. اين تازه بيرون کابينت هاست، معلوم نيست که داخل شان چه خبر است؟! بالاي کابينتها هم که بيخ تابيخ لوازم برقي چيده شده که من برخي را حتي نميشناسم و اسم شان هم به گوشم نخورده است. با کنجکاوي همراه با خجالتِ يک انسانِ عقب افتاده، يکي از آن لوازم را با انگشت اشارهام نشان ميدهم و ميپرسم: «اين چيه؟» و دوستم با خونسردي جواب ميدهد: «چرخ گوشت». نگاهش ميکنم و ميگويم: «اون رو که ميدونم نابغه! بغليشو ميگم.» ميخندد و ميگويد: «آها! اون، تخم مرغ پز.» با تعجب نگاهش ميکنم و ميگويم: «باهاش تخم مرغ ميپزي؟» باز ميخندد و ميگويد: «نه بابا! هنوز که به کارم نيومده تو اين مدت، همين جوري خريدم.» و من هاج و واج، مثل کسي که يک آدم فضايي را در هال خانه اش مشغول صرف چاي ديده باشد، نگاهش ميکنم. بعد آب دهنم را قورت ميدهم و خودم را جمع و جور ميکنم و دوباره ميگويم: «بقيه لوازم هم انگار دست نخورده است؟» اعتراف ميکند که طرز کار بعضيها را بلد نيست و حوصله هم ندارد که از اين اسباب کشي تا آن اسباب کشي از آن بالا بياوردشان پايين. با بي حوصلگي شانه بالا مياندازد و ميگويد: «وقتي ميشه با دست رنده کرد و خرد کرد، چرا اونا رو بيارم پايين، به دردسرش نميارزه...» و من سخت شگفت زده و با چشماني از تعجب برآمده و دهاني از حيرت بازمانده، ميگويم: «خب! پس چرا خريدي؟!»
پرده دوم:
اين حکايت تازهاي نيست. اين روزها، حرص براي بيشتر و پيشرفته تر خريدن جهيزيه، مادرها و پدرها را در چاه وام و قسط و قرض انداخته. به گونهاي که تا تولد دومين نوه شان هم پرداختش تمام نميشود و خانهها تبديل شده به نمايشگاههاي لوازم خانگي. از سوي ديگر بازارها لبريز از اجناس تازهاي است که خود فروشندهها هم دقيقاً نميدانند به چه دردي ميخورد و کارکردشان چيست و کسي هم حوصله ندارد دفترچه راهنماي شان را ورق بزند و بخواند. وقتي کسي براي خريد جهيزيه به بازار ميرود از يک کنار شروع ميکند به خريدن، فروشنده هم که کارش فروختن است کاري به احساس نياز مشتري ندارد. براي همين است که بسياري از ما با غذاساز پيشرفته فقط پياز خرد ميکنيم و برخي وسايل مان هم آک و دست نخورده، تا آخر عمر رو يا درون کابينتها خاک ميخورد. حتي تا مدتها متوجه نيستيم که چند وسيله ما کار مشابهي انجام ميدهند و ميتوانستيم تنها با يکي از آنها نيازمان را برطرف کنيم. از طريق برنامههاي تلويزيون و تبليغات رسانه، مدام برايمان ايجاد نياز ميشود و مدام فناوريهاي تازه، پا به خانههاي ما ميگذارند، اما بر علم ما افزوده نميشود و اين پيشرفت زندگي مان را بهتر نميکند چرا که نحوه مواجهه با اين ورود ناگهاني را بلد نيستيم. قبل از اين که به وسيلهاي احساس نياز کنيم آن را ميخريم و فکر ميکنيم نداشتن آنها و اين که فلان وسيله در جهيزيه دخترمان نباشد باعث سرشکستگي است و چطور سرش را جلوي خانواده شوهر و دوست و آشنا بالا بگيرد؟ و «مردم چي ميگن!». البته نبايد از ياد برد که ارزان بودن انرژي در کشور ما خلاف ديگر کشورهاي دنيا باعث ايجاد اين آسيب شده که وسايل برقي در خانههاي مان زياد باشد و بدون انديشيدن به ميزان مصرف انرژي، آنها را بخريم. اين قصهاي است که سر دراز دارد و آيندهاي نگران کننده.
مامان! موبايلتو بده...
قديم ترها توي ميهمانيهاي خانوادگي بچههاي هم سن و سال يکديگر را پيدا ميکردند، با هم دوست ميشدند و براي ساعاتي با تعامل يکديگر، در قهر و آشتيهاي پياپي، شروع ميکردند به بازي کردن. قايم باشک، بالا بلندي، گرگم به هوا، فوتبال و البته دخترها، پاي ثابت خاله بازي بودند.
جيغ و دادشان ميهماني را پر و صداي شان گوش را کر ميکرد. اما زمانه عوض شده است. عوض شدن و تغيير، در ذات گذر زمان است و حالا توي اغلب ميهمانيها عموم بچه ها، کناري نشستهاند، آرام و بي سرو صدا، مثل بچههاي خوب و سر به راه و توي دست هر کدام شان يک موبايل يا تبلت است که با آن سخت مشغول بازي اند يا اگر بزرگ تر باشند مشغول ديدن صدباره يک کليپ! موبايل يا تبلتي که معمولاً متعلق به مادر است و البته اين روزها زياد ميبينيم که متعلق به خود بچه است! مادر و پدر هم حواسشان پي ميهماني است و صحبت کردن. خب خدا را شکر! بچه آرام است و باعث آبروريزي نشده. اين اتفاق فقط در ميهماني نميافتد. اين روزها به ديدن اين صحنه عادت کردهايم، در اتوبوس، در مطب دکتر، در خانه و... ديدن بچهاي که تنها همدم اين روزهايش شده است يک وسيله چهارگوش. به آسيبهاي چشمي، رواني و آسيبهاي فرهنگي بازيهاي رايانهاي و ويدئوهاي موبايلي کاري ندارم، سخن از مقوله ديگري است و آن تبديل تهديدهاي اين اتفاق نسبتاً اجتناب ناپذير به فرصت است. بچهها آن قدر باهوش اند و آن قدر پيگير و سمج که خيلي زود از بسياري از قابليتهاي يک وسيله سردرمي آورند ما هم مدام قربان و صدقه بچه ميرويم که ماشاءا... آن قدر زرنگ است که همه زير و بم اين موبايل را در آورده است و از من بهتر سرش ميشود! خب طبيعي است که بچهاي که ۱۶-15 ساعت در روز سرش توي اين وسيله است از من و شما بهتر ياد ميگيرد.
آن هم من و شمايي که تمايلي نداريم که چيزي بيشتر از کاربردهاي معمولي، از اين وسيله بدانيم. اما متاسفانه يادگيري اين کودک هم سقفي دارد و اگر هدايت نشود به سن خاصي که برسد به طور معمول تمايل به يادگيري بيشتر را از دست ميدهد و بر دانسته هايش قناعت ميکند، حداقل ديگر مثل گذشته براي يادگيري بيشتر سماجت به خرج نميدهد. چون ما، در کنار او نيستيم و به او ياد نميدهيم که بايد از وسيلهاي که دارد بيشترين استفاده را ببرد و حرص آموختن و بيشتر آموختن را در او ايجاد نميکنيم. به او نميگوييم که ميتواند با داشتن همين وسيله، کارها و زندگي اش را راحت تر کند. معمولاً دو برخورد با اين قضيه وجود دارد، يا فناوري کلاً بد، منحرف کننده و آسيب زاست و بچه را بايد با هر وسيلهاي که شده از آن دور نگه داشت و يا چارهاي نميشناسيم جز اين که براي عقدهاي نشدن بچه او را در اين درياي پر از فايده و ضرر رها کنيم. علاقه کودکان به فناوري امري است اجتناب ناپذير و لازمه رشد، اما رها کردن مطلق او نيز يک اشتباه جبران نشدني خواهد بود. در حالي که در اختيار داشتن اين وسايل و استفاده از آن ميتواند فرصتي براي آموزش کودک باشد؛ ميتواند فرصتي براي همراهي ما با کودک مان نيز باشد که هم خود بياموزيم و هم به او ياد بدهيم.
از قدیم گفتند هر که بامش بیش برفش بیشتر. دارندگی برازندگی هر که پولش بیشتر خرجش بیشتر. در رونق اقتصادی پولدارها پولدارتر و بی پولها بی پولتر و فقیر تر می شوند. حساب طبقه اشراف و ثروتمندان از فقرا جدا است قابل مقایسه نیست. پس لطفاض مقایسه نفرمائید.