چرا نتوانستهایم مدیریتجهادی را اجرا کنیم؟
مدیریت جهادی از جمله مؤلفههای مهم در راستای عملیاتی کردن اقتصاد مقاومتی است، اما برای رسیدن به آن چه باید کرد؟ و چه معیارهایی را باید اجرا کرد؟ چرا تاکنون نتوانستهایم علیرغم تأکیدات و دستورات فراوان در اسلام، مدیریت جهادی را در کشور اجرا کنیم؟ آسیبهای نظام مدیریتی و اجرایی چیست؟ دکتر مسلم باقری به این پرسشها پاسخ میدهد.
به گزارش پارس به نقل از برهان: برای این که بتوانیم مدیریت جهادی را اجرا کنیم، باید ابتدا از سطوح بالای مدیریتی کشور آغاز کنیم و اولین قدم اصلاح مدیران است. در سطوح پایین نیز باید توجه کرد که «الناس علی دین ملوکهم» لذا ابتدا باید دیدگاه مدیران را جهت اصلاح دیدگاه مردم اصلاح کنیم.
اینها را دکتر مسلم باقری، عضو هیئتعلمی دانشگاه شیراز، میگوید. به عقیدهی وی، اگر ادعا داریم که انقلاب اسلامی برای جهان است و قصد صدور انقلاب را داریم، باید بتوانیم با مدیریت جهادی و با الگوگیری از تجربههای بومی و اسلامی، زمینهی نارضایتی داخلی را از بین ببریم و از طرف دیگر، باید فرهنگ و اقتصادی غنی داشته باشیم.
در ادامه گفتوگو با ایشان را میخوانیم:
به نظر شما، نسبت مدیریت جهادی با مدیریت اسلامی چیست؟ در شرایط کنونی کشور ما، مدیریت اسلامی چگونه راه رسیدن به مدیریت جهادی را محقق میکند؟ اساساً مدیریت جهادی با مدیریت اسلامی چه تفاوتهایی دارد؟
قبل از پاسخ به این سؤالات، باید به چند مسئله را توجه کنیم. نخست اینکه باید مشخص کنیم که آیا اساساً به علم مدیریت اسلامی اعتقاد داریم یا خیر. امروزه در کشور ما، بسیاری اعتقاد دارند که ما علم دینی نداریم و بر این اساس، مدیریت اسلامی نیز نداریم. با این دیدگاه، نمیتوان ادعا کرد که مدیریت اسلامی داریم. اما ما اعتقاد داریم که علم دینی وجود دارد و بر این اساس، مدیریت اسلامی نیز وجود دارد و میتوان در خصوص آن صحبت کرد.
در مدیریت اسلامی و علوم اسلامی، به دلیل اینکه به دنبال رسیدن به اصول ثابت و لایتغیری هستیم که در تمامی اعصار تاریخ قابل اجرا باشد، لذا نباید توقع داشته باشیم که اسلام تمامی مدیریت جهادی یا مدیریت اسلامی را برای ما تعریف کرده باشد و باید ببینیم که چه اصولی از علم مدیریت اسلامی است که باید اجرا کرد یا به عبارت دیگر، اصول اصلی علم مدیریت اسلامی چیست و برای نیل به مدیریت جهادی باید چه اصولی را رعایت کرد.
مسئلهی بعد این است که باید توجه کرد که ما به دنبال رسیدن به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت هستیم؛ یعنی علاوه بر اصول جهانشمولی که اسلام وضع کرده است، باید ظرفیتها و تواناییها و نقاط ضعف خودمان را نیز در نظر بگیریم. بهعنوان مثال، در دوران معاصر ما نمونههای مدیریت جهادی بسیاری داشتهایم. نمونهی اصلی آن زمان جنگ است که روحیهای جهادی ایجاد شد و نهادسازی و ساختاربندی جنگ بهگونهای بود که مدیریت جهادی شکل گرفت. ایران خصوصاً بعد از قاجار، در تمامی جنگها شکست خورده است و تنها جنگی که ما حتی یک وجب از خاک خود را از دست ندادیم، جنگ تحمیلی بوده است.
لذا باید توجه کرد که پتانسیلهای عظیمی در خود کشور داریم که بعضاً از آنها مغفول هستیم و باید در نظریهپردازیها به آنها توجه کرد. زمانی که ما در جنگ بودیم، با تهدید سخت مواجه بودیم و در کمال قدرت آن را پشت سر گذاشتیم و حال که با تهدیدهای نرم مثل اقتصادی و فرهنگی مواجه هستیم، باید توجه داشته باشیم و از آن روحیه استفاده کنیم.
باید توجه کرد که اگر ما ادعا داریم که انقلاب اسلامی یک الگو برای جهان است و قصد صدور انقلاب داریم، باید زمینههای نارضایتی داخلی را از بین ببریم و باید اقتصاد و فرهنگ غنی داشته باشیم و تمامی اینها از طریق مدیریت جهادی محقق میشود و نیازمند الگوگیری از تجربههای بومی و اسلامی است. اگر امروزه از مدیریت ژاپن و آمریکا بهعنوان یک الگو نام میبرند، باید کار را به جایی برسانیم که مدیریت جهادی و ایرانی نیز یک الگو در جهان باشد.
برای رسیدن به الگوی اسلامی و مدیریت جهادی باید چه کار کرد و چه معیارهایی را باید اجرا کرد؟
نخستین مطلب آن است که با شعار سال، نباید همایشی برخورد کنیم. مقولهی فرهنگ از بالا به پایین است. ابتدا باید سطوح بالای کشور را درست کنیم و اولین قدم اصلاح مدیران است. در سطوح پایین نیز باید توجه کرد که «الناس علی دین ملوکهم» یا به عبارتی امروزی، «علی دین مدیرانهم!» لذا ابتدا باید دیدگاه مدیران را جهت اصلاح دیدگاه مردم اصلاح کنیم. زمانی که وزیر این کشور افتخار میکند که در کشور خارجی گوش خود را عمل کرده است، نمیتوان انتظار داشت که مردم ما روحیهی جهادی را از این مدیر بگیرند. آنها نیز به سمت تجملات سوق داده میشوند و تمامی کارها جنبهی سنبلی پیدا میکنند.
مسئلهی دیگر تجربهای است که در جنگ داشتیم. در زمان جنگ، جهاد سازندگی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نمونههای بارز مدیریت جهادی بودند. در سپاه رتبه و درجهی کلاسیک نظامی مطرح نبود. فقط یک فرمانده بود که آن هم انسانی خاکی و بیریا بود و در طرف دیگر همه سرباز این فرمانده بودند. درجهبندی و رتبهبندی اعتبار نداشت و این مسئله سبب میشد که کارها بسیار سریعتر و باکیفیتتر انجام شود و بهرهوری بسیار بالا باشد؛ تا حدی که در مقابل قدرتهای استکباری ایستادگی میکردیم.
در زمان جنگ، هدف اصلی دشمنان، نظام اسلامی و آرمانهای انقلاب بود. الآن آرمانها و اهداف مادیات و منافع شخصی شده است. برای رسیدن به مدیریت جهادی باید زمینهسازی کنار زدن منافع شخصی ایجاد بشود.
سؤال دیگری که مطرح است این است که آیا مدیریت جهادی یک مدیریت اقتضایی مثل زمان جنگ است یا روح حاکم بر مدیریت اسلامی است؟
باید توجه کرد که الفاظ توسط اشخاص ایجاد میشوند. لفظ مدیریت جهادی را رهبری ایجاد کردهاند و به بیانی فرهنگسازی یا واژهسازی شده است. لذا در متون گذشته، با لفظ مدیریت جهادی مطلبی به دست نمیآید، ولی خصوصیات مدیریت جهادی روح حاکم بر مدیریت اسلامی است.
همانطور که رهبری نیز بسیار بیان کردهاند، رحم الله امرء عمل عملاً فأتقنه اصل اتقان یکی از اصول مدیریت اسلامی است که باید در مدیریت جهادی نیز به آن توجه شود. به عبارت دیگر، هرکس در هرجا که هست، باید کار خود را به بهترین نحو انجام بدهد. یعنی اول با علم و بصیرت بهترین عمل را بشناسد و آن را به نحو احسن انجام بدهد. این درسی است که در زمان جنگ سرلوحهی رزمندگان بوده است.
نمونههای بسیاری در صدر اسلام و تمدن اسلامی وجود دارد؛ مثل جنگ احد (که تعداد کم مسلمانان در مقابل کفار ایستادگی کرد) یا هجرت حضرت رسول (ص) (که مسلمانان زندگی خود را از هیچ شروع کردند) یا در شعب ابیطالب و... که نشان میدهد مدیریت جهادی در مدیریت اسلامی یک مدیریت اقتضایی نیست.
اینکه در فرهنگ ما وظیفهگرایی حاکم است، نه نتیجهگرایی و حضرت امام نیز بر وظیفهگرایی تأکید داشتند، نشان میدهد که اساساً فرهنگ جهادی، روح اصلی فرهنگ اسلامی و مدیریت اسلامی است که باید به آن توجه کرد.
با این تجارب چرا تاکنون نتوانستهایم مدیریت جهادی را در کشور اجرا کنیم؟ آسیبهای نظام مدیریتی و اجرایی ما چیست؟
نخستین مطلب آن است که نگاه فرهنگی از پایین به بالاست. تا زمانی که فرهنگ مردم در کنار فرهنگ مسئولین اصلاح نشود، نباید انتظار تحول و انقلاب فرهنگی داشته باشیم.
اخلاق بروکراتیک بیقاعده سبب میشود که خلاقیت در سیستم از بین برود و خمودگی و یکنواختی حاکم بشود. ما در مدیریت جهادی باید این عیوب سیستم را برطرف کنیم تا سیستم بتواند بهطور جهادی و خلاقانه عمل کند.
مطلب بعد بروکراسی و دوگانگی ساختار (Duality of structure) حاکم در کشور است. در سیستم اداری ساختار ایجاد میکنیم تا کارها بهتر و منظمتر انجام شود و به عبارتی از آزادی بیحدوحصر و تشتت جلوگیری شود، اما بعد از مدتی ساختار دستوپاگیر میشود و خلاقیت را از بین میبرد. علمای مدیریت بیان میکنند که مدیریت یعنی بین نظم و آزادی تعادل ایجاد کردن! به عبارت دیگر، مدیریت باید بیاید و اجازه بدهد که کارمند و نیرو خلاقیت خود را نشان دهد و در طرف دیگر هرجومرج و بیقاعده بودن وجود نداشته باشد. اما در ساختار کنونی ما بروکراسی حاکم بهگونهای شده است که اگر یک کارمند بخواهد بهطور خلاقانه کار یک نفر را هموار کند، سیستم به او اجازه ندهد.
مسئلهی دیگر این است که اخلاق بروکراتیک بیقاعده سبب میشود که خلاقیت در سیستم از بین برود و خمودگی و یکنواختی حاکم بشود. ما در مدیریت جهادی باید چنین عیوب سیستم را برطرف کنیم تا سیستم بتواند بهطور جهادی و خلاقانه عمل کند. در دوران دفاع مقدس، یکی از دلایلی که خلاقیت بالا بود و کارهایی انجام میشد که الآن با پتانسیلها و منابع مالی قابل انجام نیست، به دلیل این بوده که افراد آزادی عمل داشتند و از فکر خود استفاده میکردند.
مسئلهی دیگر رویکرد سنتی در مدیریت دولتی است. امروزه دولت کارآفرین، دولت الکترونیک، حکمرانی خوب و مدیریت خدمات عمومی نوین مطرح است که ما به آنها بیتوجهایم و زمینهسازی نمیکنیم.
بهعنوان مثال، مدیریت خدمات عمومی نوین بیان میکند که مدیر باید خود را خادم مردم ببیند تا کار را بهتر انجام دهد. اما در مدیریت حضرت علی (ع) آمده است که ایشان به کارگزاران خود سفارش میکردند که زمانی که ارباب رجوع به شما مراجعه کرد، فکر کنید میخواهید کار فرزندتان را انجام دهید.
هرچقدر برای فرزندتان سعی میکنید، برای او نیز سعی کنید. یعنی کار مردم را از خود جدا ندانید و همتی که برای فرزند خود دارید برای کار مردم نیز داشته باشید. چنین رویکردی در مدیریت جدید ایجاد نشده است. حتی در مدیریت خدمات عمومی که فرد خود را خادم میداند، کار را از آن خود نمیداند، ولی حضرت امیر میفرمایند که کار مردم را مثل کار خود بدانید.
مشکل دیگر کشور ما کار را از خود نداستن است. عدم تحقق مدیریت جهادی این است که کارمندها به دلیل اینکه کار را از خود نمیدانند، از کشور و سایر کارمندها انتقاد میکنند و فکر میکنند که خودشان مشکلی ندارند. این مسئله سبب شده است که افراد تنها بهخاطر حقوق و مزایا کار کنند و تعهد و کار ارزشی معنا نداشته باشد.
به نظر میرسد دیدگاهی که کار مردم را کار فرزند خود میداند، میتواند در تحقق مدیریت جهادی بسیار مؤثر باشد.
تمامی این مسائل مطمئناً در کتابها، رسانهها و... مطرح شده است. اما به نظر شما، چرا چنین دیدگاهی در کشور اجرایی نشده است؟
به نظر بنده، دلیل اصلی را باید در دانشگاهها جستوجو کرد. متأسفانه دانشگاههای ما با مسائل اصلی کشور مواجه نیستند و دربارهی مسائل اصلی کشور بحث نمیکنند و توانایی حل مسئله ندارند. به دلیل عدم ارتباط دانشگاه و نهادهای اجرایی، این مسائل انتقال داده نمیشود و مدیران اجرایی چنین سخنهایی را فهم نمیکنند. لذا اگر درگیری دانشگاه و صنعت و دولت بهدرستی ایجاد شود و طبقهی نخبگانی وظیفهی اطلاعرسانی و ایجاد فضای مفاهمه را ایجاد کنند، چنین مشکلاتی حل میشود و فضا بهتر میشود.
ارسال نظر