پايگاه خبري تحليلي «پارس»- عليرضا کافي- «تجمل گرايي»، «بچه پولداري» يا «مدگرا بودن» مهم نيست چه اسمي رويش بگذاري و به چه نامي صدايش کني چون اختلاف طبقاتي گاهي ممکن است در برخي شهرها به ويژه تهران بيداد کند. خيابان هاي شهر به ويژه خيابان هاي شمالي شهر به محلي براي فخر فروشي عده اي بچه پولدار تبديل شده تا با خودروهاي ميلياردي و چند صد ميليوني شان، مانور بدهند، فخر بفروشند و اختلاف طبقاتي و تفاوتشان با ديگران را به هر بيننده اي گوشزد کنند. حالا ديگر چند سالي مي شود که مازراتي و پورشه هاي ميلياردي ميهمان خيابان هاي پايتخت شده اند و پولدارهاي تهراني حسابي از خجالت کارخانه هاي سازنده اين خودروهاي گران قيمت در آمده اند. آدم هايي با خودروهاي ميلياردي،لباس هاي چند ميليوني و ساعت هاي چند صد ميليون توماني شان به هر نحوي که شده تفاوتشان با من و شما را به رخ مي کشند!

محمود يوسفيان، اهل خراسان است اما ۳۴ سالي مي شودکه به صورت حرفه اي در تهران نمايشگاه اتومبيل دارد و حالا که در اوج است بيشتر ترجيح مي دهد پورشه و مازراتي و ديگر برندهاي گران قيمت خودرو را معامله کند و مشتري هايش هم مانند خودروهاي نمايشگاهش خاص باشند.اتو گالري اش در يکي از خيابان هاي شهرک غرب واقع شده و مشتري هايش، هم انگشت شمارند، هم خاص! وارد اتاق کارش که مي شوم کارمندانش در حال قول نامه يک مازراتي يک ميليارد و صد ميليون توماني اند.مشتري هم مردي حدود سي ساله است.از نظر سن و سال با من فرقي ندارد اما موجودي حساب بانکي اش با من و شما خيلي متفاوت است.مازراتي را ديده ،پسنديده و وقتي من وارد اتاق مي شوم امضاي نهايي را پاي قرار داد مي زند و چک يک ميليارد و يکصد ميليون توماني را امضا مي کند تا به همين راحتي علاوه بر خودروي چند صد ميليوني اش که با آن به نمايشگاه آمده صاحب يک مازراتي هم بشود.

برج سازان و کارخانه دارها مشتريان خاص خودروهاي ميلياردي
معامله که تمام مي شود نوبت يوسفيان است تا از سال ها تجربه اش در مراوده با مشتري هاي خودروهاي چند صد ميليوني و ميلياردي برايمان بگويد.وقتي مي پرسم عمده مشتري هاي شما از چه قشري هستند و چه شغل و منصبي دارند؟ مي گويد: عمده مشتري هاي ما کارخانه دارها و برج سازهاي بزرگ تهراني و البته آقا پسرهاشان هستند.تعدادشان هم محدود است و آن طور نيست که هر کسي با هر شغلي بتواند از اين قبيل خودروها بخرد و استفاده کند. البته قشر خاصي هم هستند که از مشتري هاي پر و پا قرص خودروهاي ميلياردي اند. کساني که ملک و زمين داشته اند و با نوسانات چند سال اخير در بازار ملک يک شبه سرمايه شان چندين برابر شده است.اين آدم ها هم که به يک باره چند ميليارد تومان به دست آورده اند بخشي از سرمايه شان را صرف خريد خودروهاي لوکس مي کنند و بقيه را در کارشان سرمايه مي کنند.

يوسفيان نگاهش را در چشم هايم گره مي زند و با حالتي که گويي تعجبم را از حرف هايش درک کرده است مي گويد: البته خودروهاي ارزان قيمت هم داريم که بيشتر اقشار جامعه مي توانند از آنها استفاده کنند. خودروهاي کره اي با قيمت 150تا 200ميليون تومان! وقتي تعريف او از خودروي معمولي را مي شنوم ياد پرايد قراضه خودم مي افتم و با لبخندي مي گويم آن وقت مشتري اين خودروهاي معمولي چه کساني هستند؟ لحظه اي مکث مي کند و در جوابم مي گويد:خيلي از کارمندها ،مهندس ها و پزشکان مشتري اين قبيل خودروها هستند.خودروهايي که بيشتر از کره وارد مي شوند و البته آپشن ها و امکانات خوبي هم دارند.

آقازاده ها مازراتي سوار نيستند
پاي آقازاده ها که به ميان مي آيد، مرد جوان کت و شلوار پوشي که براي فروش خودرواش آمده وسط حرف مان مي دود و مي گويد:چند وقت است که رسانه ها اصرار به القاي اين موضوع دارندکه مشتري خودروهاي گران قيمت آقا زاده ها هستند. دليلش را نمي دانم ولي خيلي مسخره است.يوسفيان در جوابم مي گويد من دراين 34سال مشتري آقازاده نداشته ام و به جرات مي گويم آقازاده مازراتي سوار نديده ام، اگر هم از اين قبيل خودروها بخرند يا از طريق واسطه و وکيلشان مي خرند و سوار مي شوند يا اين که ترجيح مي دهند به جاي خودروي گران قيمت خريدن و در چشم همه بودن پولشان را جاي ديگري سرمايه گذاري کنند و با خودرويي به مراتب ارزان تر در شهر تردد کنند.

از سطح تحصيلات مشتري هايشان که مي پرسم لبخندي مي زند و مي گويد: اين که مي گويند اين آدم ها گاو و زمين فروخته اند و پولدار شده اند درست نيست تمامشان تحصيلات دانشگاهي دارند و بيشترشان کارشناسي ارشد خوانده اند. خنده اي مي کند و مي گويد: درست است بچه پولدارند ولي به درس و مشقشان هم اهميت مي دهند!

توقف واردات پورشه و مازراتي با مصوبه جديد دولت
او در بين حرف هايش به مصوبه شهريور ماه دولت درباره ممنوعيت واردات هرگونه خودرو با حجم موتور بالاي 2500سي سي هم اشاره مي کند و مي گويد: همه اين خودروهاي گران قيمت که مي بينيد مربوط به قبل از اين مصوبه است و بعد از اين مصوبه ديگر هيچ خودرويي با حجم موتور بالاي 2500سي سي به کشور وارد نشده است.البته ما خودمان چند دستگاه پورشه کاين و پانامراي صفر کيلومتر داريم که تاريخ ورودشان به کشور ، به قبل از تصويب اين مصوبه بر مي گردد.

گيربکس 245ميليون توماني و هزينه هاي سرسام آور تعمير
خيابان ستارخان،تعميرگاه مرکزي مازراتي.پسر جواني حدودا 25ساله از تعميرگاه بيرون مي آيد و به سمت مرسدس بنزش مي رود. خودم را به او مي رسانم و بعد از سلام و کمي مقدمه چيني مي پرسم شما مازراتي داريد؟سرش را به معناي تاييد تکان مي دهد. از ايراد خودرواش و هزينه اي که برايش تراشيده است که مي پرسم مي گويد: خودرو را از دست خريدم و حالا بعد از سه ماه گيربکس اش ايراد پيدا کرده است.الان هم که براي تعمير آوردم مي گويند حدود 70 هزار دلار خرجش مي شود.70هزار دلار را ضرب در هر دلار ۳ هزار و ۵۰۰ تومان مي کنم و بعد از چند ثانيه مکث مي گويم: يعني براي يک گيربکس بايد 245ميليون تومان بدهي؟! از تعجبم تعجب مي کند و مي گويد: آره پولش برايم مهم نيست ولي اميدوارم مثل روز اولش بشود. مي گويم راستي خودت خودرو را خريدي يا بابا خريده؟ انگار از سوالم زياد خوشش نمي آيد،قيافه جدي به خودش مي گيرد و مي گويد: من دانشجو هستم،ارشد مي خوانم و هنوز وارد بازار کار نشده ام. خودرو را هم پدرم برايم خريده است. البته درسم که تمام شود در کارخانه پدرم کمکش خواهم کرد.

نيم ساعتي در خودرو منتظر مي نشينم تا يک مشتري ديگر از راه برسد.آقايي حدود 40 ساله. خودرواش را قبل از خودش با خودرو بر به تعميرگاه آورده اند.سر صحبت را باز مي کنم و از مازراتي اش مي پرسم و اين که از خودرو راضي است يا نه. در جوابم مي گويد: چطور؟ مي خواهي بخري؟ لبخندي مي زنم و سعي مي کنم از جواب دادن به سوالش طفره بروم. مي گويد: عالي است حرف ندارد اما متاسفانه ديروز به خاطر بي احتياطي يک راننده تصادف کردم.الان هم مي گويند حدود 17ميليون تومان هزينه تعويض يک گلگير مي شود.از شغلش که مي پرسم مي گويد: آرشيتکت است و در شمال تهران برج سازي دارد.الان هم اصلا از اين وضعيت راضي نيست چون از کارش افتاده و مجبور شده نصف روزش را صرف آوردن خودرو به تعميرگاه کند.

پورشه ميلياردي؛ کادوي تولد پدر به پسر
لازم نيست حتما در خيابان يا محل خاصي انتظار بکشي تا يکي از همين خودروهاي لوکس از کنارت رد شوند. تصميمم را مي گيرم تا با يکي از پورشه سواران صحبت کنم و براي اين کار عزمم را جزم مي کنم.ساعت حدود ده شب است در اين ساعت خيابان شمالي ميدان کاج تهران در منطقه سعادت آباد بيشتر به پاتوق بچه پولدارهايي مي ماند که آمده اند تا خودروهاي ميلياردي شان را به رخ بکشند. سه جوان حدود 27-28 ساله کنار يک دستگاه پورشه پانامرا ايستاده اند و آب ميوه مي خورند. رودربايستي را کنار مي گذارم ،کنارشان مي ايستم و مي گويم بچه ها يک سوال داشتم. اين خودرو مال کدام يکي از شماهاست؟ يکي از پسرها که شلوار گرمکن به تن دارد مي گويد: مال من است، فرمايش! از مدل خودرو مي پرسم و اين که آن را خودت خريدي يا بابات؟ با حالتي که انگار از سوالم زياد خوشش نيامده مي گويد: بابام براي کادوي تولدم خريده خودم هم هنوز دانشجو هستم و کار نمي کنم. يکي از پسرها با خنده مي گويد: اگر شما هم دوست داري تاريخ تولدت رو بگو تا باباش براي شما هم بخره.آخه باباش خيلي مهربونه!

کمي جلوتر دو خانم کم سن و سال درون يک بي ام و شاسي بلند x6 نشسته اند.عذر خواهي مي کنم و مي پرسم: خودروي خودتان است؟خانمي که پشت فرمان است مي گويد: براي بابا. ولي قرار است براي من يه لندکروز بخرد. من خودم لندکروز بيشتر دوست دارم. با اين که از بي ام و ارزان تر است ولي من بيشتر دوست دارم ،کلاسش بالاتر است.با خنده مي گويم: ولي 206 هم خودروي خوبيه ها! بيشترش اسراف مي شه. مي گويد: دارندگي و برازندگي! بابام داره برام ميخره! اون مشکل نداره شما مشکل داري.از شغل بابا که مي پرسم مي گويد: شغلش آزاد است خريد و فروش مي کند! ضمنا وقتي دخترخاله ام تويوتاي اف جي کروز دارد زشت است من سوار 206 شوم.

حال خوبي ندارم.ناراحتم، از اين همه اختلافي که بين ما و اين آدم ها وجود دارد. از اين ناراحت نيستم که عده اي خودروي دو ميليارد توماني سوارند و خودروي ما ده ميليون تومان بيشتر نمي ارزد از اين ناراحتم که جواني به خاطر نداشتن پول رهن يک خانه هنوز ازدواج نکرده، از اين که پدري تنها اميدش به وام 5ميليون توماني است تا جهيزيه دخترش را جور کند، از اين که قرار نبود در جامعه ما تا اين اندازه اختلاف طبقاتي وجود داشته باشد!

خريد يک ميليارد توماني جوان هجده ساله با کارت بانکي
يکي از نمايشگاه داران تهران که فقط خودروهاي ميلياردي يا به قول خودشان سنگين معامله مي کند مي گفت:روزي در نمايشگاه نشسته بوديم که پسر هجده، نوزده ساله اي در حالي که گرمکن به تن داشت به نمايشگاه آمد. وقتي وارد شد کارمندها چندان تحويل اش نگرفتند و فکرش را هم نمي کردند که مشتري باشد. بيشتر شبيه جواني بود که از سر علاقه اش به خودروهاي گران قيمت آمده تا آن ها را نگاه کند و قيمت بگيرد. وقتي نزديک من آمد و گفت که چشمش مازراتي پارک شده در نمايشگاه را گرفته است بدون اين که به سن و سالش توجه کنم، گفتم قابل شما را ندارد قيمتش يک ميليارد و 150ميليون تومان است و وقتي گفت مشتري است و مي خواهد آن را بخرد باز هم باورش نکردم. شروع به چانه زدن کرد که گفتم شما اگر مشتري باشي من يک ميليارد و 90ميليون تومان هم مي دهم. همان جا بود که تعجب همه برانگيخته شد، پسر جوان گفت: مشکلي نيست قول نامه را بنويسيد. قول نامه را که نوشتيم جوانک کارت بانکي اش را درآورد و تمام يک ميليارد و 90ميليون تومان را کارت کشيد. شک ام که بيشتر شد کارت شناسايي اش را با مشخصات حساب بانکي که از آن کارت کشيده بود مطابقت دادم و ديدم همه چيز درست است.از آن روز به بعد اين آقا چندين بار خودروي خود را عوض کرده و از مشتري هاي خوب ماست.همين نمايشگاه دار درباره هزينه هاي بالاي اين خودروها مي گويد:يک خودروي يک ميليارد توماني بعد از 10هزار کيلومتر استفاده بين 150تا 200ميليون تومان از ارزش اش کم مي شود.يا به عنوان مثال اگر يک گلگير چنين خودروهايي آسيب ببيند ،80ميليون تومان از ارزش خودرو کاسته مي شود. جالب اين جاست که هر بار تعويض روغن و سرويس ساده اين خودروها بين 1.5 تا 2ميليون تومان هزينه دارد.

دست باز قهرمانان ملي و نورچشمي ها در واردات خودروهاي گرانقيمت
خرداد ماه سال گذشته پس از صعود تيم ملي فوتبال به جام جهاني فوتبال، رئيس جمهور علاوه بر پرداخت 50ميليون پاداش نقدي به اعضاي تيم،مجوز واردات يک خودروي خارجي ،خارج از شمول مقررات مربوطه را به هريک از اعضاي تيم هديه کرد.البته يکي از نمايشگاه داران خيابان بهشتي مي گويد:مجوز فوتباليست ها بخشي از ماجراست و نورچشمي ها و آقازاده ها در واردات اين خودروها آن هم بدون برخورد با موانع قانوني دست دارند.