مردی که انحصار تولیدات انگلیسی را شکست
مصطفی عالی¬نسب در اوج تحریم جهانی ایران، با تولید ملی به مردم استفاده از نفت را آموخت.
به گزارش پارس به نقل از خبرآنلاین ؛ در 17 کیلومتری جاده مخصوص کرج، زمین به وسعت 50 هزار متر با 10 هزار متر سالن تولید و هزار متر بخش اداری، دیده می شود که از تابلوها و نشانیهای آن، مشخص است که زمین و تجهیزات کارخانه به شرکت «عالینسب» متعلق است. دفتر مرکزی این شرکت در داخل تهران و در تقاطع خیابانهای آزادی و اسکندری واقع است و فروشگاه مرکزی آن هم، در بازار تهران است.
شرکت تولیدی صنایع نفت و گاز عالینسب در سال 1329 تاسیس شد. سماورهای برقی و گازی، سماورهای روگازی و بخاری نفتی میسازد که یادگار دوران قدیم است و البته اجاقگازهای رومیزی چهار و پنج شعلی برای نصب روی کابینتهای امروزی آشپزخانهها نیز در فهرست محصولات این شرکت است. نام محصولات، نشان از علاقه سازندگان به فرهنگ ایران دارد و مدلهای مختلف سماور به نام های آبنوس، میترا، آلاله، آبگینه، مینا، پگاه، ترنج، نقشینه یا دفینه خوانده میشود.
کارخانه های عالینسب در اوج دوران ملی شدن صنعت نفت تاسیس شد. موسس کارخانه میرمصطفی عالی نسب، اهل تبریز و متولد 1298 شمسی، بود. شرکت تولیدی صنایع نفت و گاز عالی نسب با مأموریت تولید بخشی از لوازم خانگی نفتسوز مورد نیاز خانواده های ایرانی تأسیس شد. در آن دوران، با زمزمه های ملی شدن صنعت نفت و تلاشهایی که با رهبری دکتر محمد مصدق برای رها شدن صنعت نفت ایران از شرکتهای انگلیسی صورت می گرفت، شرکت های انگلیسی محصولات نفت سوز را به ایران نمی فرستادند. از آن سو، عمده بازار لوازم خانگی ایران، به ویژه لوازم پخت مواد غذایی و تجهیزات گرمایشی کوچک، در انحصار شرکت های انگلیسی بود. چراغ «والور» یکی از محصولات انگلیسی ها بود که در آن زمان بسیار رواج داشت و چند سال بعدتر، شرکت عالین سب توانست چراغ «علاءالدین» را که ساخت داخل بود، جایگزین آن کند.
کارخانه های تحت مدیریت عالی نسب توانستند با اتکا به مدیران خلاق، سرپرستان متعهد و کارگران کوشا و زحمتکش خود، ضمن ثبت چندین اختراع در زمینه لوازم خانگی، برای اولین بار لوازم خانگی را مطابق سلایق و فرهنگ مصرفکننده ایرانی به تولید انبوه برسانند و با شبکه فروش گسترده خود، لوازم خانگی ایرانی را در دورافتادهترین نقاط کشور عرضه کنند.
میر مصطفی عالی نسب دیپلم ریاضی گرفت. اولین آموزشهای علمی خود را در مرکز وابسته بازرگانی آلمان در زمینه اقتصاد، حسابداری و بازرگانی دید. پس از شهریور ۱۳۲۰، وارد کار اقتصادی مستقل در تبریز و سپس تهران شد. او که ابتدا فروشنده چراغ والور ساخت انگلیس بود، در سال ۱۳۲۹ به درخواست محمد مصدق برای استفاده از فرآوردههای نفتی در داخل کشور و کاهش وابستگی به صادرات نفت خام شرکت صنایع نفت و گازسوز عالینسب را تأسیس کرد. دکتر مصدق به علت تحریم نفت از او خواست که بازار داخلی را کمک کند تا نفت، مصرفی پیدا کند و نفت وسیله گرمایش شود و از سوختن و انهدام جنگلها هم جلوگیری شود. عالی نسب لحظهای درنگ نکرد و در وقتی که صنایع مورد اعتنایی در ایران نبود، شروع به ساختن چراغهای خوراکپزی نفتی و سماور نفتی کرد. گفته شه است که وقتی مصدق سماور نفتی عالینسب را دید، یک مهمانی برگزار کرد و در آن مهمانی سماور را روشن کرد و از آن سماور با دست خود برای مهمانها چای ریخت و به آنها تعارف کرد. همچنین مصدق در ورودی محل کارش این سماور را که سمبل ایستادگی ملت ایران در مقابل تحریم نفتی بود، قرار داد و مردم تشویق شدند که به جای ذغال، نفت بخرند و نفت تولید داخل که خریدار خارجی بر اثر تحریمها برای آن پیدا نمیشد، مصرفکننده پیدا کرد.
عالی نسب در همین دوران یکی از مشاوران اقتصادی مصدق نیز بود و او بود که در این مقام، ایده انتشار اوراق قرضه ملی را مطرح کرد. مجموع مبلغ این اوراق، معادل دو میلیارد ریال بود که قرار بود در چهار نوبت و در هر دفعه 500 میلیون ریال از این اوراق منتشر شود اما فقط بار اول آن منتشر شد و با سقوط دولت دكتر مصدق در كودتای 28 مرداد سال 1332 ادامه انتشار آن متوقف شد. گفته شده است در اولین روزهای فروش اوراق قرضه، حسن شمشیری مالک چلوکبابی شمشیری که فردی ملی گرا و نزدیک به مصدق بود، حدود 500 هزار تومان اوراق خرید و دیگران را نیز به خرید اوراق قرضه ملی تشویق کرد.
مرحوم عالی نسب بعد از کودتای 28 مرداد، کارخانه را تعطیل کرد. او در خاطرات خود نقل می کند که ارتشبد زاهدی، رییس دولت کودتا، شخصا او را احضار می کند و می گوید که این کارخانه را در زمان مصدق ساختی ولی در دوره ما تعطیل کردی. عالی نسب هم به او می گوید که دلیلش این است که آن موقع به آینده ایران امیدوار بودم اما اکنون نیستم. او با وجود تهدیدهای زاهدی، تا مدتی کارخانه را تعطیل نگه داشت. در سال 1332 که کودتا رخ داده بود، آزادسازی واردات در دستور کار دولت وقت قرار گرفت و در همان زمان 90 درصد کارخانههای تاسیس شده در دوران مصدق به دلیل ناتوانی در رقابت با محصولات خارجی، ورشکسته شدند اما شرکت تولیدی صنایع نفت و گاز عالینسب به کار خود ادامه داد. در دوره مصدق و در اوج بحران نفت در 1229، نخست وزیر به عالینسب گفته بود که برای حمایت از صنایع تولیدی باید واردات کالاها تحریم شود اما عالینسب با این کار مخالفت کرده و گفته بود که با حمایت تعرفه ای از صنایع داخلی از جمله کارخانه خود مخالفت می کند و این ممنوعیت واردات تنها باعث خواهد شد نوآوری و ارتقای توان رقابت در کارخانه فروکش کند. او معتقد بود با مناسبات عادلانه اقتصادی و اجتماعی، ارتقای توان رقابت ملی هم حاصل می شود.
عالی نسب از سال 1341 در حوزهای دیگر از صنایع نیز، خوش درخشید؛ او شرکت کارتنسازی میهن را تاسیس کرد در حالی که بسیاری معتقد بودند در مقایسه با رقبای خارجیاش شکست می خورد در حالی که توانست رشد کند. کارخانه در سال 1350 بر اثر سقوط هواپیما بر روی آن، دچار آتشسوزی شد و از بین رفت ولی با تلاش مدیران آن، دوباره احیا شد و در زمینی بزرگتر و با ماشین آلات به روز در آن دوران تجهیز و مجددا مشغول تولید شد. او روحیه ای عارفگونه داشت؛ میگویند وقتی جت فانتوم در کارخانه کارتنسازیاش افتاد و به تمامی سوخت، همین که به کارخانه رسید، پرسید «کسی آسیب دیده؟» هر که را میدید میپرسید که آیا کسی آسیب دیده و وقتی مطمئن شد که کسی آسیب ندیده، نفسی راحت کشید. سپس داستان ملانصرالدین را تعریف کرد که ملا روزی کنار جوی آب نشسته بود و شلوارش را میشست. آب شلوارش را برد، گفتند ملا آب، شلوارت را برد، گفت عیب ندارد خیلی کثیف بود. او میگفت که مال دنیا بسیار کثیف است و سرمنشا تمامی مفاسد که برای به دست آوردن آن انجام میگیرد، بهتر که برود.
دوستان عالی نسب می گویند که او دلش برای توسعه ایران میتپید و برای گسترش علم زحمت میکشید. برای دانشآموختگان رشته مهندسی مکانیک جایزه فیزیک عالینسب گذاشته بود که هرساله به بهترین پژوهشگر بدهند و جزء حمایتکنندگان مالی مجله مکتب اسلام از ابتدای نشر آن مجله بود. در اقتصاد دانش گستردهای داشت، آرای مارکس را خوانده و ریکاردو را تجزیه و تحلیل میکرد و از اندوختههای متأخرین اقتصادی بیبهره نبود و این در حالی بود که اطلاعات وسیع و عمیقی درخصوص اقتصاد ایران داشت. نسبت به اقتصاد ملی فوقالعاده حساس بود. حامی تولید و متنفر از سرمایهداری تجاری ـ دلالی. سخت متعبد و متشرع بود. به اقشار ضعیف فوقالعاده توجه داشت و کارگران را دوست میداشت که به آنها کمکهای بسیاری میکرد، زمانی که هنوز رایج نبود، کارگران را در سود کارخانه شریک کرده بود و همیشه و به راههای مختلف به آنها پرداختهای متنوع میکرد. در دورانی که داشتن خودرو هنوز برای همه معمول نبود، برای احترامی که به کارگران میگذاشت، هیچوقت با اتومبیل وارد کارخانه نمیشد. نقش نیروی کار در نزد وی در اقتصاد غیرقابل انکار بود و در توسعه سهم تعیینکننده برای آن قائل بود. اقتصاد جهانی را میشناخت و استاد مدیریت بحران بود و در ارائه راهحلهای بومی فوقالعاده توانا بوده از ربا بیزار بود؛ نه ریالی در عمرش ربا گرفت و نه ربا داد.
با وقوع انقلاب 1357، عالینسب سمت های اقتصادی مهمی را برعهده گرفت که عضویت در شورای طرحهای انقلاب، شورای اقتصاد، شورای پول و اعتبار، تأسیس و ریاست شورای صادرات غیر نفتی، عضویت در هیأت مؤسس سازمان صنایع ملی، مشاور اقتصادی نخستوزیر و رئیسجمهور، راهاندازی مجدد مجتمع مس سرچشمه، مجتمع فولاد اهواز و مدیرعاملی کارخانه ایران ناسیونال (ایران خودرو) در سالهای 1358-۵۹ از فعالیتهای او در این دوران بود.
با تمامی بزرگانی که به سرنوشت ایران حساس بودند حشر و نشر داشت، اعم از روحانی و غیرروحانی. مطالب علمی و اسلامی خود را با مرحوم علامه جعفری مرور میکرد. با شهید مطهری و شهید بهشتی و همچنین با مهندس بازرگان و آیتالله طالقانی مراوده و دوستی داشت. شعار او را میتوان در «کار، تولید و خدمت به مردم» و ازسوی دیگر با «اسلام، ایران و تولید» خلاصه کرد. نقل شده است که در جلسهای در شورای انقلاب، وقتی بنیصدر بیش از حد صحبت کرده بود، شهید مطهری گفته بود ما عادت داریم در جایی که آقای عالینسب هست، ساکت بنشینیم گوش کنیم و یاد بگیریم. با همه این احوال، عالینسب در رفتارِ شخصی متواضع بود و روح لطیفی داشت؛ حتی برای سرگرمی بچهها نقاشی میکرد. وسواس عجیبی در صرفهجویی داشت و هر بار که ازسوی دولت به جایی فرستاده میشد، مخارج سفرش را از جیب خود میداد و مدتی که برای دولت کار کرد حقوق دولتی نگرفت. برای جبهه و در مواقع زلزله از کارخانه کمکهای بسیار زیاد میفرستاد. هیچوقت در بازار سیاه جنس نفروخت و اگر سهمیه دولتی مواد اولیه میگرفت، اجناس خود را تا یک پنجم قیمت بازار به دولت میفروخت. عالینسب طبع شعر قویای نیز داشت و با دکتر شریعتی هم رابطه خوبی بر قرار کرده بود. به عدالت اجتماعی آن قدر اهمیت میداد که گفته بود اگر اسلام نبود، مارکسیست میشدم.
عالینسب یکی از معتمدان دولت در زمان جنگ بود و از زبان همکارانش گفته شده است که اگر او نبود، ایران از نظر اقتصادی در دهه 1360 با مشکلات زیادی روبهرو میشد. با این حال، اقتصاد مورد نظر عالینسب اقتصاد فقیرساز نبود و نباید اقتصاد مورد نظر او را با اقتصاد جیرهبندی و کوپنی اشتباه گرفت. او ریشهکنی فقر را مساوی با تولید ملی، اشتغال، بهداشت و در عین حال، معیشت تودههای مردم به ویژه در دوران جنگ میدید و در تامین نیازهای مردم در قالب شبکههای نظاممند، اقدام و عمل میکرد. او با آغاز سیاستهای تعدیل اقتصادی در دوران پس از جنگ ایران و عراق، از سمت های دولتی کناره گرفت و به امور خیریه بیش از گذشته مشغول شد. او در سال 1384 در حالی که بیش از 60 سال فعالیت صنعتی و سیاستگذاری اقتصادی را پشت سر میگذاشت، درگذشت.
علی والا (رضاقلی) در سال 1386 در نشریه چشمانداز ایران می نویسد: «عالینسب چهرهای پرپهلو داشت. صنعتگری بینظیر، ایران دوستی عمیق و وطنپرست، مسلمانی شایسته، از یکسو با بزرگان دین حشر و نشر داشت و ازسویی زاهدی وارسته و عارفی نیکو، ازسویی خیر و ازسوی دیگر کارخانهدار و ازسویی انسانی فوقالعاده وارسته و انساندوست و ازسویی دیگر بیعلاقه به مال دنیا، ثروت و انفاقکنندهای توانا و از زاویهای دیگر نظریهپردازی فوقالعاده قوی در اقتصاد ملی و کسیکه در راه اهداف ملی ـ ایمانی خود لحظهای آرام و قرار نگرفت و عمر بلند و پربرکت خود را در راه خدمت به مردم، اسلام، ایران و تولید سپری کرد و از خود یادی ارزنده به جا گذاشت.» میرمصطفی عالینسب میتوانست به راحتی امکانات خود را توسعه دهد و وارد عرصههای درآمدزا شود و نشد. دوستانش نقل میکنند که در اواخر عمر، به محاسبه نشسته بود و گفته بود که از تمامی درآمد خود در طول زندگی فقط 3 درصد آن را وارد زندگی شخصی خود کرده بوده است.
او غافل از نوشتهها و نشریات و مطالب آنها نبود، بیشتر آنها را به دقت مطالعه میکرد. برای طنزنویسان «گلآقا» کمک مالی میفرستاد، کیومرث صابری مدیرمسئول گلآقا میگفت وقتی عالینسب را میبینم یاد عرفای قرن ۵ و ۶ میافتم و دلم میخواهد سرم را بگذارم روی شانههایش و خستگیام را در کنم. با این همه مشغله، از مدرسهسازی و حضور در جمع خیرین غافل نبود و باز هم بیش از این، واقعاً حیرتبرانگیز است، از خانهسازی برای کارگران کارخانه غفلت نمیکرد، معمولاً بیش از 90 درصد کارگران کارخانه به کمک عالینسب صاحب خانه شده بودند و این هنوز برایش کم بود؛ افرادی را استخدام کرده بود تا به مدارسی که فرزندان کارگران کارخانه میرفتند سرکشی کنند و وضع درس و مشق آنها را پیگیری کرده، به درس آنها کمک کنند، چون میدانست که کارگران وقت این کار را ندارند.
ارسال نظر