جریان انقلابی و عبرتآموزی از رفتار انتخاباتی مردم ایران
تحلیل رفتار انتخاباتی مردم ایران در ۳ مقطع تاریخی گذشته میتواند الگوی مناسبی برای تصمیمگیران جریانهای انقلابی برای تشکیل دولت جوان انقلابی در انتخابات ریاستجمهوری آینده باشد.
تحلیل رفتار انتخاباتی مردم ایران در ۳ مقطع تاریخی گذشته میتواند الگوی مناسبی برای تصمیمگیران جریانهای انقلابی برای تشکیل دولت جوان انقلابی در انتخابات ریاستجمهوری آینده باشد. اکنون که جامعه سیاسی کشور تجربه تاریخی این ۳ مقطع انتخاباتی را با تلخیها و شیرینیهایش در حافظه دارد، میتواند در انتخابات پیش رو با نگرشی عبرتآموزانه از گذشته، آن تجربههای تاریخی را آینه آینده خود قرار دهد. مشارکت در انتخابات به عنوان مظهر مردمسالاری دینی نیازمند ابزارهایی برای تجزیه و تحلیل رفتار انتخاباتی مردم است. تحلیلگران سیاسی از نظریههای مختلفی برای تحلیل انتخابات استفاده میکنند که به نظر نگارنده این نظریات بهطور نسبی بر رفتار گروهها و طبقات مختلفی از مردم ایران منطبق است و هر گروه و طبقه، متناسب با انگیزهها و هنجارهای خود رفتاری را منطبق با نظریات سیاسی از خود بروز میدهد. هیچ نظریه تحلیل رفتار انتخاباتی به تنهایی و به طور مطلق در هیچ مقطعی رفتار انتخاباتی مردم ایران را شکل نداده است، بلکه مردم ایران رفتاری ترکیبی و پرنوسان در انتخاباتها داشتهاند و به همین دلیل پیشبینی و آیندهنگری مطلقی نمیتوان درباره رفتار انتخاباتی مردم ایران انجام داد. اما بر اساس تحلیل رفتار رایدهندگان در ۳ مقطع تاریخی 2 خرداد ۱۳۷۶، 3 تیر ۱۳۸۴ و 24 خرداد 13۹۲، میتوان یک برآیند نسبی از رفتار انتخاباتی مردم در این دوره انجام داد که جریان انقلابی میتواند از این تحلیل برای شکلدهی یک دولت جوان انقلابی بهرهبرداری کند.
* تنوع رفتار انتخاباتی مردم ایران
۱- بخشی از مردم ایران بر اساس محیط اجتماعی، گرایش مذهبی و محل سکونت خود، رفتار انتخاباتی ثابتی دارند، یعنی شرایط اجتماعی و محیط زندگی و گرایش مذهبی آنها رابطه مستقیمی با گرایش سیاسیشان دارد، لذا این گروه از مردم ایران پیش از انتخابات تصمیم خود را میگیرند که به چه جریان و چه کسی رای دهند. به طور مثال مذهبیها به طور سنتی پایگاه رای جریان اصولگرا و جریان روشنفکری به طور سنتی پایگاه رای جریان موسوم به اصلاحطلبی است.
۲- گرایش بعضی از مردم ایران به طرفداری از احزاب و جریانهای سیاسی تابع به دست آوردن سود و منفعت مادی و معنوی است، لذا رایدهندگان از میان نامزدها به کسانی رای میدهند که برنامههایشان بیشترین منفعت اقتصادی و معنوی را برای آنها داشته باشد. این گروه از مردم ایران کاری به گرایش سیاسی نامزدها ندارند، بلکه در مقطع انتخابات با تحلیل رفتار، گفتار و برنامههای کاندیداها، تصمیم به حضور و انتخاب کاندیدا میگیرند.
۳- بین رفتار انتخاباتی بخش دیگری از مردم ایران با عوامل عاطفی و روانی رابطه وجود دارد که رایدهندگان را به سوی رفتارهای احساسی، عاطفی و نه عقلانی هدایت میکند. برقراری رابطه عاطفی با یک نامزد میتواند منجر به گرایش به آن شخص شود. به طور مثال تیپ شخصیتی، قدرت سخنوری و توانمندی در ادبیات گفتاری، فیزیک جسمانی و برخی شعارهای جذاب، میتواند در میزان محبوبیت افراد موثر باشد. نزد این بخش از مردم برنامه نامزدها خیلی مورد توجه قرار نمیگیرد. روابط عاطفی موجود میان رایدهندگان و نامزدها یا رهبران احزاب سیاسی نقشی تعیینکننده دارد اما یک امر همیشگی نیست، بلکه امری موقت است و محبوبیت جریان سیاسی یا کاندیدا تا حدودی به میزان بهرهمندی از عملکرد و برنامههای جریانی است که رای این قشر از مردم را از آن خود کرده است؛ این امر یک مساله پسینی برای این افراد است.
این گروه از افراد جامعه در رفتار انتخاباتی بیشتر پیرو هستند تا پیشرو، پیروی از گفتمان حاکم در مقطع انتخابات در شکلدهی به رفتار آنها نقش اساسی دارد.
* گفتمانسازی برای هدایت رفتار انتخاباتی مردم ایران
بین رفتار انتخاباتی تکتک مردم و ادبیات گفتاری آنها رابطه برقرار است. تحلیل زبانی تکتک افراد جامعه نشان میدهد یک فضا و حال و هوای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در جامعه شکل گرفته است که یک موضوع را تبدیل به مطالبه عمومی میکند، به طور مثال وقتی مردم بیشتر از مساله فقر، فساد و تبعیض سخن میگویند، در سطح جامعه گفتمانی شکل میگیرد که جنبه اقتصادی دارد. در این صورت مردم بیشتر به کسانی گرایش پیدا خواهند کرد که شعار عدالتطلبانه میدهند. تجربه انتخاباتی ۳ دوره گذشته ایران نشان میدهد نتیجه انتخابات را عموما ائتلاف طرفداران این ۳ مولفه مهم یعنی تعلق سنتی، احساسات و عاطفه و منفعت مادی و معنوی با تولید گفتمان رقم زدهاند. نحوه شکلگیری و چرایی این ائتلاف رابطه مستقیمی با بستر عملکرد جریان حاکم بر قوه مجریه و گفتمان حاکم بر مقطع انتخابات ریاستجمهوری دارد. عموما آن ائتلافی پیروز عرصه انتخابات میشود که بتواند در طول دوران عملکرد جریان حاکم با نقد یا عملکرد مثبت خود و با برجسته کردن مطالبات مردمی تولید گفتمان کند یا مطالبات عمومی و گفتمان حاکم بر جامعه را تبدیل به برنامه کند تا مورد اقبال اکثریت قرار گیرد.
۱- نتیجه عملکرد دولت هاشمیرفسنجانی با رویکرد اقتصاد لیبرالی، شکاف اجتماعی، فساد افسارگسیخته و تورم کمرشکن بود. اجرای سیاستهای اقتصاد لیبرالی نیازمند یک بستر فرهنگی و اجتماعی بود که در آن زمان با توجه به روحیه مذهبی و سنتی و حاکمیت فرهنگ ملی و دینی اجرای این سیاستها را بسیار سخت میکرد. در حالی که مردم ناراضی از اجرای چنین سیاستهایی بودند، بستری برای تغییر به وجود آمد، البته خواست عمومی مردم در هیاهوی ائتلاف ۳ جریان به بیراهه رفته و دوم خرداد ۷۶ را رقم زد. دوم خرداد و به قدرت رسیدن محمد خاتمی، نتیجه ائتلاف جریان روشنفکری، سنتی مدرن یعنی کارگزاران سازندگی که ریشه در دولت رفسنجانی داشتند و منفعتطلبان نوظهور طبقات بالای جامعه که اتفاقا از اجرای سیاستهای لیبرالی سود و منفعتهای بادآورده به دست آورده بودند، بود. این ۳ جریان سیاسی گفتمانی را شکل دادند که در واقع بستر فرهنگی و سیاسی تداوم سیاست اقتصاد لیبرالی دولت رفسنجانی را فراهم میکرد. هیاهوی تبلیغی این ۳ جریان چنان پر سر و صدا بود که حتی خود هاشمیرفسنجانی را هم به دلیل فراهم نکردن چنین بستری، متهم میکرد و مورد هجمه خود قرار میداد و او را عالیجناب سرخپوش میخواند. در میان هیاهوی روشنفکران و منفعتطلبان با گفتمان تغییر و اصلاح، رأیدهندگان عاطفی و احساسی نیز که عموما مشکل نان داشتند نه آزادی، به بهانههایی چون سیادت یا تیپ شخصیتی با رای خود منافع خود را قربانی کسانی کردند که بستر تورم و شکاف اقتصادی را فراهم کرده و حالا ماموریت داشتند موانع فرهنگی، ملی و مذهبی لیبرالیسم را از سر راه بردارند.
۲- در دولت موسوم به اصلاحات تقدم اصلاحات سیاسی و فرهنگی بر اصلاحات اقتصادی موجب شد سیاست اقتصاد لیبرال با همان کارگزاران دولت رفسنجانی، اتفاقا این بار در میان هیاهوی رسانهای و اقدامات ساختارشکنانه مذهبی و فرهنگی با فراغ بال بیشتری تداوم یابد و آن شکاف موجود بین طبقات اجتماعی، عمیقتر شود. تداوم این رویه در حوزه اقتصاد و غارت اموال عمومی با شکلگیری شهرام جزایریها و سیاستهای ساختارشکنانه مذهبی و سیاسی روشنفکران، مردم را از اصلاحات رویگردان کرد. در میان اندیشهورزان اقتصاد لیبرالی دولتهای سازندگی و اصلاحات، عدالت نامقبول و فساد امری مقبول شمرده میشد که پرداختن بدان در این وجیزه نمیگنجد. با عملکرد این دولتها در زمینه اقتصادی و فرهنگی و نتیجه ملموس آن در جامعه و نقد دلسوزانه منتقدان بویژه مقام معظم رهبری گفتمانی در کشور شکل گرفت که سمت و سوی مبارزه با انحرافات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی داشت که میتوان آن را گفتمان عدالتطلبی نامید، لذا در سوم تیر ۱۳۸۴ با ائتلاف ۳ جریان طبقه متوسط سرخورده از سیاستهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دولت اصلاحات با جریان انقلابی و مذهبی و منفعتطلبان طبقه متوسط به پایین جامعه، دولت احمدینژاد با شعار عدالتطلبی و مهرورزی شکل گرفت. این بار کفه ترازوی انتخابات به سوی جریان عدالتطلبی بود و آنها با همراه کردن رایدهندگان عاطفی و احساسی توانستند با معرفی کاریزمایی مثل احمدینژاد بر جریان بسیار قدرتمند اقتصادی و سیاسی و فرهنگی اصلاحات که اکنون حتی با اپوزیسیون خارج کشور نیز نسبتهایی برقرار کرده بود، پیروز شوند.
3- شاید بتوان 4 سال اول دولت احمدینژاد را دولتی انقلابی و در مسیر تحقق حقوق حقه مردم و تلاش برای کمتر کردن شکاف اقتصادی دانست اما در دولت دوم با پررنگ شدن حضور جریان موسوم به انحرافی و حذف جریان انقلابی، مسیر قوه مجریه از ریل انقلاب خارج و برخی خصوصیات کاریزمایی احمدینژاد از جمله کیش شخصیت موجب شد در ۳ سال آخر دولت وی، اقتصاد بیدر و پیکر و متمایل به اقتصاد لیبرالی شود و دوباره فرصتی برای شکلگیری افراد فاسدی چون خاوریها و بابک زنجانیها فراهم شود. پرونده هستهای، تحریمهای آمریکا، فتنه 88 و کیش شخصیت احمدینژاد و فاصلهگیری او از یک خصیصه مهم انقلابی یعنی ولایتمداری، دولت احمدینژاد را در ۴ سال دوم دولتی مستعجل ساخت به نحوی که مردم به پایان یافتن دولت وی مشتاقتر بودند. در این میان ائتلاف جریان روشنفکری غربگرای موسوم به اصلاحات که فتنه 88 را رقم زده و منتقد سیاست خارجی و داخلی دولت بود، با جریان منفعتطلب طبقات بالای جامعه که همیشه سود خود را در عدم نظارت و کنترل اقتصاد توسط دولت میجویند و همچنین همسوسازی جریان احساسی و عاطفی با تولید گفتمان مذاکره و گشایش اقتصادی در میان تفرقه و تنوع کاندیداهای جریان انقلابی و مذهبی، قدرت را به دست گرفتند. ابزار رسانهای قوی در داخل، بهرهمندی از جریان جدید سلبریتیسم، حمایت اپوزیسیون خارجی و حمایت کشورهای غربی مخالف انقلاب اسلامی، از جمله ظرفیتهای موثر در عرصه انتخابات به نفع گفتمان مذاکره در هر ۲ انتخابات و با حضور مذاکرهگرایان بوده است.
4- دولت روحانی با گفتمان مذاکره و گشایش اقتصادی با نقدی بسیار بیرحمانه به دولت قبلی شکل گرفت. وی به تعبیر خود میخواست اقتصاد ایران را از قعر درهای که دولت احمدینژاد در سقوط آن دست داشت، نجات دهد. وی دولتی را شکل داد که مؤتلفان، مشتاق بودند؛ دولتی متشکل از لیبرالهای روشنفکر غربگرا با سبک زندگی اشرافی که خصیصه اصلی آنان تامین منافع منفعتطلبان طبقات بالای جامعه بود بدون توجه به قشر مستضعف که از دولت رفسنجانی به قشر آسیبپذیر تغییر نام یافته بود. همانانی که باید برای توسعه لیبرالی قربانی میشدند و راهی جز این در مرام لیبرالها نبود. تحقیر و حذف نگاه به ظرفیتهای درونی، حذف سایر جغرافیای عالم جز اروپا و آمریکا و محکم کردن کمربند مذاکره با کدخدا، تبدیل به برجام نافرجامی شد که با یک خطخطی رئیسجمهور آمریکا فرو ریخت و ملت ماند و تحریم و فساد و تورم افسارگسیختهای که اقتصاد ایران را از آن درهای که مدعی بودند، به درهای عمیقتر فرو برد. فساد حتی برادر رئیسجمهور و برادر معاون اول رئیسجمهور را به زندان انداخت. دلار 4200 مشهور به جهانگیری، منفعتطلبان طبقات بالای حامی دولت را به چنان ثروت باد آوردهای رساند که میتوانند سالها یارانه ملت فقیرتر شده ایران را بپردازند. جالب است بدانیم 500 میلیون تومان اختلاس از بابت ساخت سد که در دولت رفسنجانی نادیده گرفته میشد، به فقط در یک نمونه 15هزار میلیارد تومان از صندوق ذخیره فرهنگیانی که همیشه پیشرو حمایت از اصلاحات بودهاند، در دولت لیبرال روحانی رسید. گفتن از فسادها و بیعرضگیها و ضدیت با اسلامیت نظام در این دولت بماند که جز خاطر خوانندگان را مکدر کردن چیزی ندارد. اکنون دولت تدبیر و امید با ناامید کردن مردم، فرصتسوزیها، فسادها و انحرافات از اصول اساسی انقلاب و راه امام و مقام معظم رهبری، تبدیل به دولتی مستعجل شده است که به نظر میرسد در پایان این دولت، ملت نیازمند یک جشن ملی باشند تا روحیه از دست رفته را بازیابند.
* عبرتآموزی از رفتار انتخاباتی مردم
در چنین شرایطی تکلیف جریان انقلابی بسیار سخت و تاریخی است. اکنون با توجه به شرایط سخت اقتصادی و تحریم ظالمانه غربیها و در رأس آنها آمریکا، این دوره انتخابات ریاستجمهوری جزو نقاط عطف تاریخی برای انقلاب اسلامی است. تکلیف تاریخی جریان انقلاب در این مقطع حرکت برای رقم زدن یک تحول انقلابی در عرصههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است که مقام معظم رهبری از آن به عنوان گام دوم انقلاب نام بردهاند. شکلگیری یک دولت انقلابی بدون حاشیه و انحراف از اصول انقلاب در گرو وحدت و همدلی جریان انقلابی با تکیه بر ویژگیهایی است که مقام معظم رهبری بر آن تاکید فراوان کردهاند. به نظر نگارنده شکلگیری دولت جوان انقلابی همچون ۳ مقطع تاریخی حاکمیت گفتمانهای اصلاحات در دولت خاتمی، عدالتطلبی در دولت احمدینژاد و مذاکرهگرایی و سازش در دولت روحانی، تابع رفتار انتخاباتی مردم ایران خواهد بود. بنابراین جریان انقلابی با نگرشی علمی و تحقیقی به رفتار انتخاباتی اقشار و طبقات اجتماعی، با تولید گفتمان و تبدیل عناصر آن به برنامه جامع و معرفی آن به مردم میتواند به شکلگیری یک ائتلاف برای تحقق دولت انقلابی جوان و پرتحرک کمک کند. در این مقطع اکثریت طبقه متوسط مردم که به دلیل ناکارآمدی دولت و اجرای سیاستهای لیبرالی فقیرتر شدهاند، از دولت و جریان اصلاحات و مذاکرهگرا سرخوردهاند. جریان منفعتطلب سالم جامعه که از عناصر اصلی تولید اشتغال و حرکت اقتصادی کشور هستند نیز از سیاستها و برنامههای دولت ناراضی بوده و بسیاری در چنگ اختاپوسی بانکها گرفتار آمده و اموالشان به نفع بانکها توقیف شده و الحمدلله با تحرک انقلابی قوه قضائیه به گرهگشاییها از این ناحیه امید بستهاند. جریان انقلابی و مذهبی نیز مانند همیشه در آرزوی تحقق شعارهای اصولی انقلاب مانند عدالت، استقلال، عزت ملی، حاکمیت اصول اسلامی در تمام شئون جامعه، البته بدون دیوارکشیها و رفتارهای غیرعقلانی که غیرمنصفانه از ناحیه روشنفکران و بعضی قدرتطلبان دوستنما بدان متهم شدهاند، هستند. جریان انقلابی با نگاه مکتب سلیمانی به جامعه مینگرد و شهروندان را به مذهبی، غیرمذهبی، باحجاب و بیحجاب و فقیر و غنی تقسیم نمیکند. همانطور که در مکتب سلیمانی سایه امنیت برای همه ایرانیان است، حتی برای همان مخالفی که سلیمانی را قبول ندارد، باید این تزویر دشمنان در عرصه انتخابات نیز در سایه انقلاب اسلامی خنثی شود. به نظر نگارنده هم طبقه متوسط جامعه که امروز به دلیل سیاستهای لیبرالی دولت روحانی فقیرتر شدهاند، هم منفعتطلبان اقتصادی سالم که از بیثباتی و بیعملی کارگزاران دولتی متضرر شدهاند و هم جریان انقلابی و مذهبی، باید گفتمان مشترکی را دنبال کنند که در مرکزیت این گفتمان عدالتطلبی، مبارزه با فساد، مبارزه با فقر، اصلاح ساختارهای غلط و غیراسلامی و لیبرال وجود دارد. به طور قطع خود جریان انقلابی در تحقق این گفتمان نقش اساسی را میتواند داشته باشد. جریان انقلابی اول باید با تحلیل و عبرتآموزی از رفتار انتخاباتی گذشته خود، با تجدیدنظر هم در شعارها و هم در وحدتگرایی و معرفی کاندیدا، راه را برای ائتلافی فراگیر فراهم کند. دوم باید گفتمان غالب جامعه، یعنی عدالتطلبی و مبارزه با فساد را به برنامهای اجرایی و قابل تحقق تبدیل کند و به طور شفاف با مردم در میان بگذارد. سوم باید با معرفی کاندیدایی اجماعی که قابلیتهایی همچون کارآمدی انقلابی، تقوای عملی و معنوی، اعتقاد عمیق به ظرفیتهای داخلی، ولایتمداری مومنانه و نه منافقانه، تیپ شخصیتی درخور شأن رای مردم ایران، صادق، خوشسخن، متواضع و یکرنگ با مردم، با روحیه جهادی و خستگیناپذیر، زمینه اقبال عمومی مردم را فراهم کند. گام نهادن در مسیر 40 ساله دوم انقلاب اسلامی نیازمند دولتی صادق، شفاف، ولایتمدار و پرکار و جهادی است. باید مطمئن بود ائتلاف جبهه روشنفکران غربگرا، منفعتطلبان طبقات بالای جامعه و آلوده به فساد اقتصادی، اپوزیسیون ضدانقلاب خارج کشور، رسانههای مزدور ملکه و بنسلمان و مزدوران داخلی آنان در تلاش خواهد بود از تحقق چنین دولتی به هر شکل ممکن جلوگیری کند. ائتلاف نامیمون آنها از هماکنون در برنامههایی مثل انقلابیهراسی، دولت نظامی و تخریب چهرههای محتمل برای کاندیداتوری آغاز شده است. در این دوره ائتلاف جریان روشنفکری اصلاحات که نتوانست از رحم اجارهای دولت اعتدال، دولتی روشنفکر و غربگرایی بهمراتب افراطیتر متولد کند، تلاش خواهد کرد با معرفی کاندیدایی به ظاهر انقلابی ولی منفعل راه را بر تشکیل دولت انقلابی ببندد، لذا باید با روشنگری از به قدرت رسیدن انقلابیون تقلبی، منفعل و منافق جلوگیری کرد.
روحالله اژدری
ارسال نظر