فرمانده کاریزمای ربانی
سردار شهید حاجقاسم سلیمانی یکی از پربرکتترین و مخلصترین پاسداران انقلاب اسلامی است که در تاریخ انقلاب اسلامی ظهور و تکامل یافته است. وی به لحاظ هستیشناسی دارای ابعاد و زوایای گوناگونی از قبیل ابعاد نظامی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و دینی است.
سردار شهید حاجقاسم سلیمانی یکی از پربرکتترین و مخلصترین پاسداران انقلاب اسلامی است که در تاریخ انقلاب اسلامی ظهور و تکامل یافته است. وی به لحاظ هستیشناسی دارای ابعاد و زوایای گوناگونی از قبیل ابعاد نظامی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و دینی است. نظریه «بزرگمرد» در روانشناسی سیاسی بر این اعتقاد است که رویدادهای مهم ملی یا جهانی تحت تأثیر افرادی برجسته است که سازنده و پدیدآورنده آن رخدادها هستند. به یک معنا این مردان بزرگ هستند که تاریخ را میسازند و نفوذ خود را هر جا که قرار گیرند، میگسترانند. چنین افرادی حائز ویژگیهای منحصر به فردی همچون معنویت، جذابیت، هوشمندی، قدرت روانی و اراده برتر، استعداد الهامبخشی و توانایی متقاعدسازی و هدایت مردم هستند.
وقتی سال ۲۰۱۷ مجله تایم سردار سلیمانی را در لیست ۱۰۰ فرد بانفوذ جهان قرار داد، کنت ام پولاک تحلیلگر CIA در پروفایل 100 فرد پرنفوذ آن مجله نوشت: «قاسم سلیمانی برای شیعیان خاورمیانه ترکیبی از جیمز باند و آروین رومل است». (Karl Vick2020)
جیمز باند نام شخصیت داستانی ـ جاسوسی، در دوران جنگ سرد بین شوروی و آمریکاست که همواره شیوه منحصر به فردی دارد. متشخص، خوشتیپ، خوشصحبت و تواناست که از او قهرمانی متفاوت از قهرمانان سینما میسازد. آروین رومل نیز از فرماندهان نیروهای آلمانی است که به مارشال مردم و رومل ۸۸ معروف بوده و در دوران جنگ دوم جهانی پیروزیهای بزرگی به دست آورده است. رومل به بزرگمنشی و رفتار مناسب با زیردستان و اسیران جنگی و دشمنانش شناخته میشود. وی بهرغم حضور در ارتش هیتلری، هیچگاه متهم به جنایات جنگی نشد.
شخصیت کاریزمای سردار شهید قاسم سلیمانی، چنان مهم و تاثیرگذار است که نشریه نیویورکر به بررسی نقش وی به عنوان فرمانده سپاه قدس در تحولات منطقه و نیز ویژگیهای شخصیتی ایشان، در سال 2013 از زبان ماموران سیا و موساد میپردازد. نویسنده این مقاله مینویسد: «او عمدتا برای دیگران نامرئی است. او مثل جان مگوایر، مامور سابق اداره اطلاعات و امنیت CIA ماموریتش را به صورت نامرئی انجام میدهد. سلیمانی قدرتمندترین فرد عملیاتی خاورمیانه است». (Dexter Filkins2013)
شخصیت منحصر به فرد سردار سلیمانی حتی دشمنانش را نیز وادار به تکریم و احترام میکند. دکستر فیلکینز، روزنامهنگار آمریکایی مینویسد: «با بسیاری از مقامات خاورمیانه که برخی از آنان را بیش از یک دهه میشناسم وقتی از سلیمانی میپرسیدم، گفتوگو را متوقف میکردند. از دید جاسوسان غربی به نظر میرسد وی یک کلاس و رتبه خاص دارد و دشمنی سرسخت اما تحسین شده و قابل احترام است».
بزرگی شخصیت و تاثیر اقدامات او در اقتدار و نفوذ ژئوپلیتیکی ایران در منطقه، حتی وابستگان رژیم پهلوی را نیز به تعظیم و تکریم وا میدارد. اردشیر زاهدی، داماد شاه مخلوع و وزیر امور خارجه رژیم پهلوی در مصاحبه با بیبیسی فارسی او را با ژنرالهای معروف تاریخ مقایسه میکند و میگوید: «سلیمانی یکی از شخصیتهایی است که در دنیا شناخته شده است؛ سرباز وطنپرست و شرافتمند و بچه ساخته ایران بود. در گذشته در جنگ دوم آدمهایی داشتیم مثل دوگل یا مونتگمری یا آیزنهاور یا رومل یا مک کارتی که این افراد آدمهای شرافتمندی هستند... من به او (قاسم سلیمانی) افتخار میکردم، افتخار میکنم و افتخار خواهم کرد. کسی که جان خودش را در راه مملکتش فدا کرد». (زاهدی، 1399: 6)
گفتمان غالب رهبران کاریزمایی منبعث از مدرنیته، دینستیزی، دینگریزی و در رقیقترین شکل آن اعتقاد به انحصار کارکرد دین به محدوده امور شخصی است، در حالی که سردار شهید قاسم سلیمانی، شخصیتی دینباور و عامل به دستورات شرعی و دینی است. لذا تبیین شخصیت سردار شهید سلیمانی از زاویه کاریزمای ارزشمدار میتواند معرف الگوی جدیدی از کنش قدسی در مقابل کنش سکولار در عصر جدید باشد. پیامبران الهی و معصومین رهبران کاریزمای ارزشمدارند که اطاعت از آنان ناشی از تکلیف و حب به آنان قلبی و مستند به امری دینی است، بنابراین در اندیشه شیعی یک نظام کاریزمایی ارزشمدار وجود دارد که مستمر و مستقر بوده است. جایگاه امام خمینی و امام خامنهای را به عنوان ولیفقیه جامعالشرایط و رهبران انقلاب اسلامی باید در همین نظام کاریزمایی تعریف کرد.
سوال اینجاست: در اندیشه سیاسی شیعه آیا به غیر از پیامبران و معصومین(ع) ویژگیهای کاریزمایی ارزشمدار در کسان دیگری یافت نمیشود؟ پاسخ این است: بسیار کسانی از ابتدای تاریخ اسلام تاکنون بودهاند که دارای ویژگیهای رهبران کاریزمای ارزشمدار بودهاند اما به حکم تکلیف شرعی اطاعت از ولی خدا، خود را وقف اطاعت و پیشبرد امر ولی حق و امام معصوم و ولایت فقیه کردهاند. مصداق چنین رهبران کاریزمایی را میتوان حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام و مالک اشتر نخعی و در شرایط کنونی سیدالشهدای مقاومت حاجقاسم سلیمانی دانست. برخی ویژگیهای شخصیتی سردار شهید قاسم سلیمانی با شاخصهای ارائه شده ماکس وبر، به عنوان ویژگیهای یک رهبر کاریزما منطبق است. این ویژگیها مثل قدرت تصمیمگیری، شجاعت و جسارت هم در سخنان و هم در عملکردشان در دوران فرماندهی لشکر ۴۱ ثارالله و فرماندهی نیروی قدس سپاه نمود پیدا کرده است. اما نمیتوان در تفسیر شیوه فرماندهی سردار سلیمانی و پذیرش رهبری کاریزماتیک وی تنها به نظریه رهبری کاریزماتیک وبر اکتفا کرد، چرا که رابطه سردار سلیمانی و یاران وی در محور مقاومت را نمیتوان تنها حول ویژگیهای شخصیتی و رابطه عاطفی تفسیر کرد. منبع تولید این قدرت فردی، تنها ویژگیهای شخصیتی نیست، بلکه ایدئولوژی، آرمانها، نیازها و اهداف مشترک است که این پیوند را برقرار میکند. نظریه ولایت است که پیروان را با حب سلیمانی و پیروی و یاری رساندن به او، به ولایت فقیه به عنوان یک حلقه از حلقههای ولایت الهی، وصل میکند. در واقع شخصیت کاریزمای سردار سلیمانی، در قالب یک نظام کاریزمایی ریشهدار در اندیشه شیعه، معنا پیدا میکند. میتوان گفت سردار سلیمانی مشروعیت و مقبولیت و محبوبیت کاریزماتیک خود را از پذیرش سیادت کاریزمایی امام خمینی و حضرت آیتالله العظمی خامنهای که متصل به ولایت ائمه هداست، کسب کرده است.
حاجقاسم سلیمانی خود را ذوب در ولایت میدانست. معتقد بود: «امام دو ثقلین ارزشمند را برای ما به یادگار گذاشت؛ یکی نظام جمهوری اسلامی و دیگری ولایت فقیه. این دو لازم و ملزوم همند. مثل خیمه و تیرک وسط خیمه است. خیمه بدون تیرک پابرجا نمیماند». (مهروانفر، ۱۳۹۷: ۲۳)
ایشان پیروی از رهبری را امری صرفا سیاسی نمیداند، بلکه امری اعتقادی و کلامی میداند که با سلسله ائمه هدی(ع) و نبی مکرم اسلام به ولایت الهی وصل میشود. سردار شهید سلیمانی، ایران را به یک کشتی تعبیر میکند که حضرت آیتالله خامنهای در جایگاه ولایت فقیه، ناخدای آن کشتی است. ایشان امام دیروز، یعنی امام خمینی رحمه..الله علیه و امام امروز، حضرت آیتالله خامنهای مدظلهالعالی را با اصل ولایت متصل به هم میداند. (مهروانفر، ۱۳۹۷: ۲۵)
وی با اعتقاد به اصل ولایت است که خود را متصل، مطیع و مدافع ولیفقیه زمان حضرت آیتالله خامنهای میداند و میگوید: «اگر تمام علمای جهان اسلام یک طرف باشند و مقام معظم رهبری یک طرف، مطمئنا من طرف امام خامنهای میروم». (مهروانفر، ۱۳۹۷: ۳۱)
قاسم سلیمانی از رهبران کاریزمای ارزشمدار شیعی است که به جوامع هدف هم خیر میبخشد و هم دنبال عاقبت به خیری برای خودش است. وی معتقد است ولایت فقیه و امام حاضر، حضرت آیتالله خامنهای در عصر حاضر منبع خیر و برکت برای مسلمین و بشریت است، لذا نسبت خود را با ایشان چنین تعریف میکند: «برادران! رزمندگان! یادگاران جنگ! یکی از شئون عاقبت بخیری، نسبت شما با جمهوری اسلامی و انقلاب است. والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت بخیری این است. والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت بخیری رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان این انقلاب را به دست گرفته است. در قیامت خواهیم دید، مهمترین محور محاسبه این است». (سردار شهید قاسم سلیمانی/ 1398)
تفاوت رهبران کاریزمای ارزشمداری چون حضرت مالک اشتر نخعی که جان خود را در مسیر اطاعت ولایت حضرت علی علیهالسلام میدهد و حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام که دست و سر و جان خود را فدای حسینبنعلی علیهالسلام مینماید و شهید قاسم سلیمانی که تمام وجود و هستی خود را ذوب در ولایت کرده و در راه تحقق راهبردهایش سر و جان میبازد و به دست شقیترین افراد اِرباً اِربا میشود، با رهبران کاریزمای سکولار در این است که اینان اصولا برای اطاعت از ولایت معنوی ولیّ حق و متصل به خیر، خود را و نفسانیت و منیت خود را کشتهاند، لذا خودمحور نیستند، بلکه ولایتمحورند.
عموم رهبران کاریزما در دوران معاصر بر مبنای اندیشه مدرنیته و ضدیت با دین و ارزشهای دینی عمل کردهاند. در عمل هیچکدام از شخصیتهای کاریزمایی مثل هیتلر، رومل، موسولینی، چرچیل یا استالین آرمان دینی و تلاش برای حاکمیت ارزشهای دینی دیده نمیشود و حتی افراد فاشیستی مثل هیتلر و موسولینی و کمونیستی مثل استالین عملا درصدد مبارزه با ادیان اقدام کردهاند. به نظر بندیتو کروچه، فاشیسم فساد سنت آزادی در ایتالیا بود. او اعتقاد داشت حکومت استبدادی فقط در میان مردمان منحط دوام میآورد. در بریتانیا رابین جورج کالینگوود نیز فاشیسم را صورت جدیدی از توحش و نشانهای از سستی ایمان به آزادی و آزادیخواهی میدانست. به نظر کالینگوود توحش و کفر و الحاد فاشیسم و ناسیونالسوسیالیسم، کل سنت مسیحی را به مبارزه میطلبید. فاشیسم همچنین جنبهای از نهضت «مرگ خدا» در اندیشه اروپایی دانسته میشد که تاریخ آن به آثار فردریش نیچه و سستی کلی اعتقادات مذهبی و ارزشهای متعالی بازمیگشت. نویسندگان کاتولیک، مانند ژان مارتین از همین خط پیروی میکردند و فاشیسم را شکلی از وحدت «وجود شیطانی» کافرانه میانگاشتند. (وینسنت، اندرو، 1378: 210)
در اندیشه مارکسیست- لنینیستی استالین نیز دین افیون تودهها و مانع آگاهی طبقه کارگر قلمداد میشد و در دوران عمر حکومت مارکسیستی اتحاد جماهیر شوروی بویژه در دوران رهبری استبدادی استالین، مبارزه با ایدئولوژی دینمدار و نمادهای آن به طور گسترده و سرکوبگرانهای انجام میپذیرفت. بسیاری دیگر از شخصیتهایی هم که در غرب به عنوان افراد کاریزماتیک معرفی شده و شناخته شدهاند، اصول و ارزشهای لیبرالدموکراسی را پذیرفتهاند که معتقد به حذف دین از عرصه زندگی اجتماعی هستند. اما مهمترین ویژگی متمایز سردار سلیمانی با این تیپ رهبران کاریزما اعتقاد و باور عمیق به ایدئولوژی دینی و عمل مومنانه به دستورات دینی است. آرمانی که سردار سلیمانی برای آن تلاش میکند، بازگشت حاکمیت دین و ارزشهای دینی است. او عمیقا فردی ولایتمدار و منتظر ظهور منجی آخرالزمانی بشر(عج) است که دوباره دین برتر یعنی اسلام و ارزشهای آن را به عرصه زندگی بشر بازگرداند. لذا سردار سلیمانی بیشترین ظرفیت خود را صرف زمینهسازی ظهور میکند. ایشان در عمل فردی نیز بسیار متشرع و عامل به دستورات دینی است. اهل تقوا و تهجد است. دارای یک روحیه عرفانی است. با مرکز ثقل و تیرک خیمه دینی یعنی ولایت فقیه رابطه عمیق اعتقادی دارد. در میدان جنگ نیز اخلاق و دستورات دینی را الگوی عمل خود و نیروهایش قرار میدهد.
برای اندیشه غربی، مصداق یک فرمانده کاریزمای نظامی، یا «ژنرال رومل» است یا «ژنرال آیزنهاور». این دو به لحاظ الگوهای نظامی تفاوت زیادی با هم ندارند اما در دو جبهه متفاوت و متقابل میجنگند. در قاموس اندیشه مدرنیته تنها ویژگیای که برای فرمانده اصالت ندارد، دینمداری و آخرتگرایی او است. اما «قاسم سلیمانی» با نبوغ نظامی حیرتانگیزش، زمانی که دست به سوی آسمان بلند میکند و به نماز میایستد، از تمام ژنرالهای شناخته شده تاریخ نظامیگری مدرن، متمایز میشود. در منطق تعریف فرمانده کاریزما، او هیچ تعریفی ندارد. انگار از دنیایی دیگر آمده است اما مجبورند به این ویژگی بارز و متمایز او اعتراف کنند. «دکستر فیلکینز» مینویسد: «سلیمانی یک مؤمن واقعی به اسلام بوده و او به مراتب مهذبتر از خیلی افراد است». (Dexter Filkins2013)
برخی کارشناسان و نویسندگان غربی، سردار سلیمانی را با شخصیتهای حقیقی یا افسانهای همچون «کارلا»، «نمسیس»، «فرماندهان روم باستان» و «قیصر سوزو» مقایسه میکنند، این در حالی است که تمام آنها فقط و فقط توانستهاند نام خود را در بُعد جنگاوری در تاریخچه اذهان ثبت کنند اما دوست و دشمن، سلیمانی را با افتخار، «ژنرال» خطاب کرده و از سوی دیگر وی را یک «فرمانده پارسا» معرفی میکنند. در کاخ کرملین که روزگاری افرادی چون استالین در رأس یک ابرقدرت جهانی با ایدئولوژی مارکسیستی در صدد مبارزه با دین و از جمله اسلام بودند، کاری توسط سردار سلیمانی رقم میخورد که از روحیه کاریزمای ارزشمدار شیعی ایشان نشأت میگیرد. ابراهیم شهریاری، از همرزمان شهید سلیمانی درباره نماز خواندن ایشان در کاخ کرملین میگوید: «قصه نماز خواندهشده حاجقاسم فرق میکرد؛ به کاخ کرملین رفته بود و با پوتین قرار داشت. تا رئیسجمهور روسیه برسد وقت اذان شد. حاجی هم بلند شد. اذان و اقامهاش را گفت. صدایش در سالن پیچید، بعد هم به نماز ایستاد. همه نگاهش میکردند. میگفت در طول عمرش چنین لذتی از نماز نبرده بوده است. پایان نماز پیشانیاش را روی مهر گذاشت، به خدا گفت: «خدایا! این بود کرامت تو، یک روزی در کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه میکشیدند، حالا منِ قاسم سلیمانی آمدم اینجا نماز خواندم»». (شهریاری/ 1398)
مهمترین ویژگی سردار شهید قاسم سلیمانی رهبری و فرماندهی ربانی است. سلیمانی نه آن انسان آسمانی بریده از زمین است و نه زمینی بریده از آسمان. وی در عین زمینی بودن آسمانی است. در نتیجه نه با ضوابط رهبریهای زمینی و عرفی معمول قابل درک است و نه با ضوابط آسمانیان و عرشیان میتوان او را درک کرد.
ویژگی دیگر سردار شهید سلیمانی، خدایی بودن در بعد نظر و عمل است. او مردی خداشناس، پیامبرشناس و امامشناس است و معرفت نظری و عملی عمیق و همهجانبه به ولایت دارد. به همین دلیل است که شهید سلیمانی اصول ایدئولوژی اسلام ناب را با تمام وجود درک کرده و پذیرفته است و این معرفت را در عمل و عینیت فردی یا شخصیت خویش بروز میدهد. حضرت آیتالله خامنهای (حفظه الله) بر متشرع بودن ایشان در میدان جنگ چنین شهادت میدهند: «یک خصوصیت دیگر این بود که هم یک فرمانده جنگاور مسلط بر عرصه نظامی بود، در عین حال بشدت مراقب حدود شرعی بود.
در میدان جنگ گاهی افراد حدود الهی را فراموش میکنند. میگویند وقت این حرفها نیست. او نه. او مراقب بود. آنجایی که نباید سلاح به کار برود سلاح به کار نمیبرد. ظلم نشود احتیاطهایی میکرد، که معمولاً در عرصه نظامی خیلیها این احتیاطها را لازم نمیدانند. لکن او احتیاط میکرد. به دهان خطر میرفت، اما جان دیگران را تا میتوانست حفظ میکرد. مراقب جان نزدیکانش، اطرافیانش، سربازانش، همکارانش در ملتهای دیگر که در کنار او بودند، بود». (بنیلوحی/ 1398: 23)
یکی از موضوعات مهمی که در فرماندهی سردار سلیمانی تجلی داشت و خود را به رُخ میکشید، توکل به پروردگار متعال و توسل به اهل بیت علیهمالسلام بود. فرماندهی حاج قاسم در بهکارگیری توانها، غیرفیزیکی بود. او بیشتر بر ایمان و اعتقادات تاکید داشت و آن را محور قرار میداد. سردار سلیمانی بیش از همه، به جای ابزار، فرهنگ و ادبیات مقاومت را به کار میگرفت. ایشان اعتقاد داشت فرمانده کل قوا در سوریه، حضرت زینب (س) است و او برای انجام امور فرماندهی از ایشان فرمان میگرفت. (نوعیاقدم/ 1398)
این ویژگیهاست که سردار شهید سلیمانی را صاحب مکتب ربانی میکند که منحصر و محدود در مذهب و قومیتی نیست، بلکه جهانی میاندیشد و خطاب او و دفاع او تمام مستضعفان جهان از مسلمان تا مسیحی، ایزدی، سنی، کرد، عرب، فارس و... است. لذا از این پس مکتب او پیروان زیادی پیدا خواهد کرد که علیه مکاتب شیطانی قیام و برای برپایی پرچم توحید و عدالت در جهان فداکاری کنند.
روحالله اژدری
ارسال نظر