دیدگاه دکتر عظیم دارایی درباره ی علل افسردگی
با وجود شیوع بالای افسردگی (تقریبا یک نفر از هر ده نفر در مقطعی از زندگی افسردگی را تجربه میکنند) هنوز با درک کامل این بیماری فاصله داریم. علل افسردگی میتواند هر سختی یا تجربه منفی باشد. محرکها میتوانند خارجی باشند مثل از دست دادن یکی از والدین (خصوصا در جوانی)، از دست دادن شغل یا ابتلا به یک بیماری ناتوانکننده یا میتوانند داخلی و غیرقابل مشاهده مانند غصه خوردن بیش از حد در مورد تجربههای معمولی و روابط ناموفق باشند.
افراد از نظر استعداد ابتلا به افسردگی هم از نظر وراثت بیولوژیکی خود و والدینشان، طرز فکرشان، مهارتهای مقابلهای که کسب میکنند یا در خود پرورش میدهند و هم از نظر اینکه چقدر شرایط به آنها اجازه کنترل سرنوشتشان را میدهد، متفاوتند. شما هم می توانید برای سنجش افسردگی، به تست رایگان افسردگی درمانکده رجوع کنید.
شایعترین علل افسردگی چیست؟
مطالعات نشان میدهند که افسردگی بیشتر وابسته به عوامل اضطرابزای متعددی است که در زندگی تجربه میشوند و اثراتشان تجمعی است. هرچه در طول زمان اضطرابهای بیشتری تجربه شوند، احتمال افسرده شدن بیشتر است. از دست دادن یک رابطه مهم به دلیل مرگ یا طلاق یکی از عوامل اضطراب اصلی است که نیاز به مراقبت قابل توجه دارد.
تنهایی یک عامل اضطرابزای فیزیکی و احساسی است. نرخ تنهایی در میان سالمندان بالاست و در میان جوانانی که دوستان نزدیکی ندارند، در حال افزایش است. از دست دادن شغل یا تهدید از دست دادن شغل یکی از منابع نگرانی مداوم است. در غیاب مهارتهای مقابله، حتی مشکلات کوچک در مسیر زندگی تبدیل به عوامل اضطرابزای محیطی میشوند.
آیا ممکن است علل افسردگی، محرکهای پنهان باشد؟
گرچه افسردگی اغلب در پاسخ به نوعی شکست بروز پیدا میکند، میتواند به طور ناگهانی و یا بدون علت واضحی نیز ظاهر شود. افسردگی حتی ممکن است در زمانی که زندگی بسیار خوب به نظر میرسد، ایجاد شود. چیزی که اغلب ازضمیر خودآگاه پنهان است، باورهای اساسی فرد در مورد زندگی و عشق و کار یا شیوه توجیه پیچوخمهای زندگی است که اغلب در خانه و در اوایل زندگی یاد گرفته میشوند.
به علاوه افراد ممکن است به اهدافی که مدتها به دنبال آن بودهاند، برسند و در نهایت به این نتیجه برسند که آن پاداش عاطفی مورد انتظار خود را دریافت نکردهاند. در چنین مواردی، افراد ممکن است احساس کنند که حق ندارند افسرده باشند و ممکن است حتی از افسرده بودن احساس شرم داشته باشند. رفتاردرمانی شناختی، بسیار در اصلاح چنین نقطه نظرات مشکلسازی موثر است.
آیا اضطراب میتواند، علل افسردگی شود؟
مطالعات نشان میدهد یک فاکتوری که همواره همراه با افسردگی است، تعداد و درجه اضطرابهای تجربه شده در زندگی است. برای مثال، فقر یکی از عوامل اضطرابزای قابل توجه و مداوم است که به آسانی قابل اصلاح نیست و به میزان زیادی با خطر افسردگی همراه است. اما بر اساس مطالعاتی که اکنون نیز در حال انجام است، نگرش فرد نقش اساسی در درک فرد از اضطراب دارد.
برخی اضطرابها برای هشیار نگهداشتن فرد ضروری است. تنها موقعیتها در میزان اضطرابی که به سیستمهای بدن انسان تحمیل میکنند، متفاوت نیستند؛ بلکه این موضوع بیشتر به نگرش فرد به برخی موقعیتها مانند دادن یک امتحان بستگی دارد. افرادی که اضطراب را به جای در نظر گرفتن به عنوان یک بیماری به عنوان یک چالش در نظر میگیرند، آن را در جهت مثبت به کار بگیرند. علاوه بر این، هورمونهای استرس بر روی بدن و مغز آنها اثرات منفی نخواهد داشت.
طرز تفکر چگونه میتواند بر علل افسردگی تاثیر میگذارد؟
غصه خوردن بیش از حد برای اشتباهات و تجربیات ناخوشایند، رسیدن به نتایج مصیبتآمیز تنها با یک یا دو شکست، تعمیم دادن بیش از حد با شواهد محدود همه خطاهای تفکر یا انحرافات شناختی هستند که به شدت با افسردگی در ارتباطند.
چنین تفکری مغز را در منفیبافی غرق کرده و اگر بررسی و درمان نشود، باعث شک کردن به خود و ناامیدی میشود. به علاوه مطالعات نشان میدهد که طرز فکرهای منفی مانند مصیبت جلوه دادن وقایع، واقعا فیزیولوژی بدن را تغییر میدهند. محققان دریافتهاند که این افکار واکنشپذیری نسبت به تحریکات دردناک و سطح هورمونهای کورتیزول و عوامل پیشالتهابی را در بدن بالا میبرند. پاسخ التهابی باعث تغییرات رفتاری وابسته به بیماری و افسردگی از قبیل خستگی، زمان واکنش آهستهتر، کندی شناخت و از دست دادن اشتها میشود.
آیا تجارب نامطلوب همیشه از علل افسردگی هستند؟
تحقیقات نشان دادهاند که یک ارتباط قوی بین تجربیات نامطلوب در دوران کودکی از قبیل سواستفاده کلامی یا فیزیکی یا محیط ناسالم خانه به سبب والدینی که دچار مشکلات روانی هستند و ریسک طولانی مدت افسردگی وجود دارد. مطالعات نشان میدهد که سواستفاده کلامی ریسک افسردگی را بیش از دو برابر افزایش میدهد. تجربیات نامطلوب، یک منبع قابل توجه از اضطراب هستند.
اما چه این تجربیات باعث به کارگیری منبع برای مقابله موفق شوند و چه منجر به ناامیدی شوند، بخشی از آن به فرد و بخشی به موقعیت بستگی دارد. کودکی که با سواستفاده کلامی یا فیزیکی در خانه یا مدرسه مواجه است و راهی برای فرار از این آسیب مداوم ندارد، در معرض ریسک بالایی ازافسردگی قرار دارد. ممکن است موقعیتها قابل تغییر نباشند اما نگرش، تفسیر و معنای تجربیات همیشه تحت کنترل فرد هستند و میتوانند در مقابل افسردگی و دیگر اختلالات مقاومت ایجاد کنند.
کمالگرایی چگونه به علل افسردگی تبدیل میشود؟
کمالگرایی مانند یک کارنامه منفی نامحدود است. افرادی که گرفتار این مشکل هستند، نه تنها برای خود استانداردهایی بالا در نظر میگیرند، بلکه همواره منتقد خود هستند و خود را سرسختانه قضاوت میکنند. آنها بر تمام چیزهایی که میخواهند از آنها اجتناب کنند (ارزیابی منفی و شکست) تمرکز میکنند. کمالگرایی افراد را غرق در خود و پیدا کردن اشکال در خودشان میکند که این ذهنیت آنها را از چالشهای پرارزش دور میکند.
کمالگراها حتی در صورتی که یک کار را تکمیل کنند، نمیتوانند از احساس موفقیت خود لذت ببرند؛ نگرانی جدی در مورد اشتباهات منجر به احساس عدم قطعیت در مورد عملکردشان میشود. تمرکز منفی مداوم منجر به ایجاد دیدگاه منفی و شک کردن به خود و احساس عدم کفایت و بیارزشی میشود. کمالگراها در برابر افسردگی آسیبپذیرند زیرا ارزش شخص وابسته به رسیدن کامل به اهداف است، شرطی که هیچوقت به معنای واقعی محقق نمیشود.
ارسال نظر