تکلیف ما با «تلویزیون» چیست؟
رسانه ها حاکمان بلامنازع جهان امروز هستند؛ این نه یک ادعا، بلکه واقعیت جهان امروز است؛ جهانی که بیش از هر زمانی رسانه ای شده و تحت تاثیر رسانه ها قرار گرفته است. روزگاری تصور اینکه روزی خواهد آمد که احساس و برداشت ما از واقعیت را نه خود واقعیت بلکه رسانه ها شکل خواهند داد، عجیب و باورنکردنی بود؛ اما این روزها و با پیچیدگی های جهان مدرن، تقریبا همگان پذیرفته اند که مجبورند اطلاعات خود را از منابع واسطه ای به دست آورند تا تجربه مستقیم؛ اطلاعاتی که البته مانند گذشته دیگر به «خبر» محدود نمی شود و «نگاه» و «جهان بینی» ما را هم دربر می گیرد. از همین رو هم هست که رقابت عصر ما، رقابت رسانه ها بر سر جذب و دربرگیری افکار عمومی است و البته شیوه های تاثیرگذاری بر افکار توده ها. سال ها پیش، «گئورک گربنر»، نظریه پرداز شهیر ارتباطات، نظریه معروف خود یعنی «تحلیل کاشت» را بر پایه تلویزیون مطرح کرد. او در این نظریه بر این باور بود که این تلویزیون است که شیوه تفکر و ارتباط جامعه را شکل می دهد؛ زیرا تلویزیون نه رسانه ای مثل سایر رسانه ها بلکه اتفاقا بسیار متفاوت از سایر شکل های رسانه های جمعی است؛ چرا که به نظر او، تلویزیون در چگونگی مشاهده جهان از سوی مردم نقشی بسیار اساسی و در عین حال متفاوت با سایر مدیوم های رسانه ای دارد. نظریه «تحلیل کاشت» چه در زمانی که نخستین بار به عنوان یک دیدگاه راهبردی در حوزه رسانه ای مطرح شد و چه در روزگار ما که سال ها از طرح آن می گذرد، نشانگر عمق دیدگاه استراتژیک نظریه پرداز آن است. این اهمیت جز نگاه و بینش دقیق، علمی و کاربردی واضع آن، به دلیل نقش بی بدیلی است که تلویزیون از آن زمان تاکنون در سپهر رسانه ای جهان بر عهده داشته است. پرسش اصلی اما این است؛ تکلیف ما شهروندان ایران در مواجهه با رسانه ای به نام تلویزیون چیست؟ حال که ما می دانیم کارکرد اصلی تلویزیون، شکل دهی شیوه تفکر و ارتباط جامعه است، چگونه باید با تلویزیون کنار بیاییم و مقهور آن نشویم؛ آن هم تلویزیونی با سیاست های تلویزیون ایران که نه با رقابت، بلکه با انحصار توانسته است به جایگاه امروزی اش برسد. یک امر مسلم است: مهم تر از شیوه های مقابله، این آگاهی از نقش و کارکرد تلویزیون است که اهمیت دارد؛ کارکردی که در ایران با سطحی شدن مخاطبان و مبتذل کردن سلیقه آنها مترادف و همزاد شده است. جمع کارکرد تلویزیون در معنای اعم آن در جهان و کارکرد تلویزیون در معنای اخص آن در ایران، یک پیام مشخص دارد: به تلویزیون نباید اعتماد کرد و خود را به تمامی به آن سپرد. اگر مخاطبان از این موضوع آگاه شوند و به سیاست ساختاری تلویزیون که «شکل دهی به شیوه تفکر جامعه» و «تاثیرگذاری بر ذهن و روان مخاطب» است پی ببرند، می توان امیدوار بود که از مخاطبانی منفعل به مخاطبانی فعال و آگاه بدل شوند و مصرف کننده صرف محصولات تلویزیون نباشند. این بسیار حیاتی است که مخاطبان تلویزیون در ایران به برنامه های این رسانه، چه برنامه های خبری و تفسیری و چه برنامه های طنز و سرگرمی، نگاه انتقادی جدی داشته باشند. آنها باید بدانند که تلویزیون یک لایه رویی دارد و یک هسته مرکزی و برای مقهور نشدن و وابسته نشدن تام و تمام به تلویزیون، باید از لایه رویی عبور کرد و به هسته مرکزی رسید. البته این انتظار زیادی است که همه مخاطبان تلویزیون با هر سطحی از سواد، تحصیلات و طبقه اجتماعی، نگاهی انتقادی و کنشگرانه به برنامه های آن داشته باشند و همین، نقش گروه های واسط از جمله منتقدان و کارشناسان حوزه رسانه را برای شناخت همه جانبه تلویزیون و سیاست های هسته مرکزی آن، مهم و ضروری می کند. از همین رو، وجود رسانه ها و روزنامه نگاران مستقل که نگاه انتقادی به تلویزیون و سیاست های خبری، اطلاع رسانی و برنامه سازی آن داشته باشند، این روزها و در زمانه استیلای تلویزیون بیش از هر زمان دیگری ضروری است؛ البته خود این، پیش شرط مهم و تعیین کننده ای دارد؛ اینکه تولیدات رسانه ها و روزنامه نگاران مستقل و نوشتن و گفتن از تلویزیون و ترویج نگاه انتقادی نسبت به آن، دیده و مهم تر از آن خوانده شود.
ارسال نظر