سیداحمد خاتمی
بستریشدن همسر شهید سعیدی در بیمارستان
داماد شهید آیتالله سعیدی با اشاره به سابقه سیاسی همسر این شهید مبارز گفت: حال عمومی ایشان خوب نیست و از مردم خوب کشورمان تقاضا داریم برای این خانم فداکار دعا کنند که اساساً بعد از شهادت آیتالله سعیدی خدمتی زینبی به انقلاب داشتند.
به گزارش پارس ، آیت الله سیداحمد خاتمی امام جمعه موقت تهران و داماد شهید آیت الله سیدمحمدرضا سعیدی از مبارزان به نام انقلاب اسلامی ایران در گفت وگو بافارس ابراز داشت: خانم خدیجه طباطبایی شیرازی، همسر آیت الله سعیدی در بیمارستان شهید بهشتی قم بستری هستند، متأسفانه حال جسمی ایشان خوب نیست.
وی ادامه داد: ما ملتمس دعا هستیم، از همه مردم خوب کشورمان درخواست داریم که برای این خانم فداکاری که اساساً بعد از شهادت شهید سعیدی خدمتی زینبی برای انقلاب کردند، دعا کنند.
خاتمی، علت بستری شدن مادر تولیت آستان حضرت معصومه (س) را عفونت ریوی اعلام کرد و افزود: کهولت سن هم مزید بر علت شده است، البته حدود دو سالی است که ایشان در بستر بیماری هستند، در این مدت چند بار به بیمارستان رفته اند، البته دیروز که به عیادت ایشان رفتم، دیدم که حالشان بسیار نامساعد است.
آیت الله خاتمی با بیان اینکه همسر شهید سعیدی در بخش ICU بیمارستان بستری هستند، اظهار داشت: تجلیل و تکریم از ایثارگران وظیفه همه ماست و این بانوی محترم در دوران سیاه طاغوت بسیار ایثارگری کرد، بعد از شهادت مرحوم سعیدی در سال ۱۳۴۹ تا پیروزی انقلاب جنایتکاران ساواک مراقبت و مواظبت از این خاندان و خانواده را انجام می دادند و این خانم مانند یک شیرزن از فرزندان مراقبت کردند و از ۹ فرزند، تنها یک فرزند در زمان حیات شهید سعیدی به خانه بخت رفته بود و ایشان بقیه فرزندان را به سامان رساندند.
*روایت همسر شهید آیت الله سعیدی درباره ماجرای ازدواجشان
به گزارش خبرگزاری فارس، شهید آیت الله سیدمحمدرضا سعیدی در دوم اردیبهشت ماه سال ۱۳۰۸ در مشهد چشم به جهان گشود، پدر بزرگوارش حجت الاسلام سیداحمد سعیدی بود، در دوران کودکی مادرش را از دست داد و تحت نظر پدر مشغول به تحصیل شد.
ابتدا به فرا گیری ادبیات عرب و مقدمات علوم اسلامی پرداخت و در مشهد از دروس فقه و اصول معارف استادان بزرگی چون حاج شیخ کاظم دامغانی، مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی و حاج شیخ مجتبی قزوینی تلمذ کرد.
برای طی مراحل بعدی علوم اسلامی عازم حوزه علمیه قم شد و در آن شهر در محضر اساتید بزرگی نظیر آیت الله بروجردی (ره) و آیت الله امام خمینی (ره) حاضر شد و سرانجام با زحمات طاقت فرسا و تلاش های پیگیر به درجه اجتهاد نائل آمد.
آیت الله سعیدی علاوه بر ادامه تحصیل و تدریس طلاب به مسافرت های تبلیغی نیز همت گماشت و طی یکی از همان سفرها یکبار در آبادان به خاطر سخنرانی افشاگرانه ضد رژیم به زندان افتاد، اما در اثر تلاش آیت الله بروجردی (ره) از زندان آزاد شد، پس از این ماجرا در پی درخواست گروهی از ایرانیان مقیم کویت برای تبلیغ اسلام که خواستار عالم صالح و مبلغ توانایی بودند، این مأموریت و رسالت به آیت الله سعیدی واگذار شد و ایشان برای تبلیغ دین به کویت عزیمت کرد.
با آغاز نهضت امام خمینی (ره) در آغاز دهه ۱۳۴۰ آیت الله سعیدی که شیفته راه و طریق و مسلک مرید خویش بود به نهضت پیوست و از همان آغاز نهضت اسلامی در سنگر مبارزه قدم گذاشت و در این راه از هیچ کوششی فرو گذار نکرد.
با صلاحدید حضرت امام (ره) به عنوان امام جماعت مسجد موسی بن جعفر (ع) در تهران برگزیده شد و این مسجد را به سنگری برای مبارزه علیه رژیم قرارداده در این مکان مقدس به تربیت جوانان انقلابی پرداخت.
فعالیت های آن شهید بزرگوار در کنار اقداماتی چون هشدار جدی ایشان نسبت به سرمایه گذاری « کنسرسیوم آمریکایی» که از آن به عنوان گام مکمل کاپیتولاسیون یاد می شود سبب شد تا ایشان بارها توسط ساواک دستگیر، زندانی و ممنوع المنبر شود، با ادامه و تشدید فعالیت های شهید سعیدی ایشان توسط نیرهای امنیتی دستگیر و تحت شکنجه قرار گرفت.
شدت شکنجه ها به حدی بود که تنها پس از چند روز بعد از دستگیری در زندان قزل قلعه در تاریخ ۲۱ خرداد ماه ۱۳۴۹ به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهر ایشان در وادی السلام قم به خاک سپرده شد.
خدیجه طباطبایی شیرازی که هم اکنون ۸۶ سال سن دارند و خواهر حجت الاسلام والمسلمین سیدمهدی طباطبایی استاد اخلاق شهر تهران است، درباره ماجرای ازدواجشان با شهید آیت الله سعیدی این چنین روایت می کنند: من پانزده سال و هفت ماه سن داشتم و ایشان هم نوزده سال داشتند، ما در مشهد بودیم. پدرم روحانی بودند و در مسجد دودر با کسی مباحثه می کردند و آقای سعیدی هم آنجا بودند، آقای سعیدی خیلی اهل مزاح و خوش محضر بودند، آن روزها در حوزه، به مجردها ۶۰ تومان شهریه می دادند.
خدا رحمت کند هم مباحثه ای حاج آقا آنجا بودند و آقای سعیدی به خنده می گویند: « خوش به حال آن هایی که هم زن دارند و هم شهریه بیشتری می گیرند، آن آقا می پرسند: مگر شما ازدواج نکرده اید؟ » آقای سعیدی می گویند نه، آن آقا می گویند: این حاج آقا دختر دارند، آقای سعیدی اصرار کرده بودند که حاج آقا! دختر دارید؟ ، حاج آقا، پدرم هم می گفتند: آره دختر دارم، ولی به درد شما نمی خورد، خیلی سن ندارد، خلاصه با همین شوخی ها، ایشان خواهرشان را فرستادند به خانه ما.
چون سید بودند و روحانی، حاج آقا خیلی دوستشان می داشتند، مادرم که خیلی شناخت از ایشان نداشتند، مخالفت می کردند و دو ماهی طول کشید تا راضی شدند، بالاخره ما را عقد کردند، آقای سعیدی چیزی نداشتند، ما هم نداشتیم، ولی یک خرده وضعمان بهتر بود و بعضی چیزها را خود حاج آقا برایمان تهیه کردند و در خانه پدر من زندگی می کردیم، حاج آقا می گفتند: همین جا باشید. خیال می کنم یک پسر دیگر هم دارم، خلاصه همه چیز به عهده حاج آقا بود تا بعدا که آمدیم قم، در این فاصله هم صاحب یک دختر شدیم.
ارسال نظر