به گزارش پارس به نقل از فناوری های نو، حرف هایش به اعترافات صادقانه ای تبدیل می شوند که حتی ممکن است برای آدم های پیگیر فناوری و خوره های تکنولوژی هولناک به نظر برسد، اما همین که شقایق خیلی خوب می داند چه چیزهایی را نمی داند، نتیجه زندگی کنار « مهراب قاسم خانی» است؛ مردی که عادت دارد به اولین دنیای دیجیتال در خانه اش خوش آمد بگوید و حتی از آخرین تکنولوژی های رسیده پشت ویترین مغازه ها نمی گذرد. مهراب از آن نویسنده هایی نیست که پشت میز بنشیند و ساعت ها به افق خیره شود. به لطف دنیای بدون مرز تکنولوژی، در جهان او هیچ چیز به تکرار نمی افتد. همیشه یک لذت یا هیجان تازه برای شقایق و « نویان» پسرشان، در آستین دارد. بگذریم که شقایق آن قدرها که باید حتی از ارتقا گوشی تلفن همراهش هم به هیجان نمی آید. همه اینها باعث می شود پا گذاشتن به خانه « شقایق و مهراب» احساس کشف یک جهان مرموز و ناشناخته را به آدم بدهد.

فکر می کنی این همه فاصله در بلدی و نابلدی در استفاده از وسایل الکترونیکی یا این همه تفاوت در موضوعاتی که شقایق و مهراب را هیجان زده می کند، حتماً باید یک مشکلی ایجاد کرده باشد، اما شقایق نه تنها کلافه نشده بلکه وقتی با اشتیاق از بی حوصلگی و بی علاقگی اش به فناوری های تازه صحبت می کند، چشم هایش برق می زند. مهراب هم با آرامش عجیبی در بازی غرق می شود. آن هم درست وقتی که عکاس فیگور دلخواهش را پیدا کرده. روزی که به خانه این زوج هنرمند می رویم، یک تازه وارد هم در خانه هست؛ تلویزیونی سه بعدی که جای ال سی دی قبلی را گرفته و مهراب هنوز برای دیدن نسخه سه بعدی همه فیلم هایی که قبلاً دیده، در آن ذوق و شوق دارد.

خانم دهقان، شما از کامپیوتر می ترسید؟

شقایق دهقان: نه. آن ترس را رد کرده ام. وقتی جوان تر بودم باید برای یادگیری کامپیوتر وقت می گذاشتم، اما آن زمان بیشتر درس می خواندم و بعد خیلی زود وارد فضای کار شدم. بیشتر دلم می خواست فیلم ببینم و کتاب بخوانم بعد هم که ازدواج کردم و درگیر زندگی شدم. واقعاً تا به حال وقت بازی کردن نداشته ام، حتی برای مطالعه هم کتابم را با خودم سر کار می برم و بین سکانس ها می خوانم.

جدا از کارکردهای تفریحی اش هیچ وقت به عنوان یک ضرورت به کارهای کامپیوتری فکر نکرده اید؟

دهقان: چرا اما برای پرداختن به ضروریت های زندگی تنبل هستم. اینکه بلد نیستم با کامپیوتر کار کنم را یک ایراد بزرگ می دانم، مثل هر کار واجب دیگری که توانایی انجامش را نداشته باشیم، مثلاً من رانندگی نمی کنم چون یک زمانی از اینکه پشت فرمان بنشینم می ترسیدم. حالا دیگر برای رفت و آمد، دو خواهرم، مادرم، پدرم و همسرم هستند و برای کار هم سرویس رفت و برگشت دارم. این باعث می شود احساس نیاز به رانندگی نداشته باشم و وقتی دیگران رانندگی می کنند آرامش بیشتری دارم. کار با کامپیوتر هم از آن فایل هایی است که در ذهن من بسته شده. مثل درس خواندن یا رانندگی کردن که وقتی زمان یادگیری آن بگذرد می گویی: « خب من دیگر نمی توانم استارت این ماجرا را بزنم. »

الان هم تمام کارهای ضروری در زمینه کامپیوتر و اینترنت را به مهراب واگذار می کنم. برای فرستادن ایمیل ها، رایت سی دی و حتی سرچ کردن، خیالم راحت است که مهراب هست.

البته برعکسش هم اتفاق می افتد؛ مهراب نسبت به مقوله هایی مثل ماشین لباسشویی و ماشین ظرفشویی نگرانی دارد. همیشه به او می گویم: « مهراب، پودر را می ریزی، دکمه را می زنی و… روشن می شود! »

مهراب قاسم خانی: حتی اگر ظرف ها خیلی زیاد هم باشد، حاضرم با دست بشویم، اما در ماشین ظرفشویی نگذارم. نمی دانم چرا کار کردن با این وسیله ها را یاد نمی گیرم، احساس می کنم اینها دیگر مال شقایق است.

دهقان: انگار توانایی هایمان را تقسیم کرده ایم. البته این خوب نیست و باعث می شود شما همیشه به اطرافیان تان وابسته باشید برای همین من بسیار آدم وابسته ای هستم. گاهی فکر می کنم واقعاً اگر خانواده ام نبودند از پس بعضی کارها برنمی آمدم.

آقای قاسم خانی، به هر حال فضای شغلی شما دو نفر از هم جدا نیست. شما مثل خانم دهقان از اینکه بازی کردن یا گشتن در اینترنت وقت تان را بگیرد نگران نمی شوید؟

قاسم خانی: من هم قاعدتاً نباید وقتش را داشته باشم ولی قبلاً از چیزهای مهمتر می زدم و برای این کارها وقت می گذاشتم، اما الان سعی می کنم وقتم را تنظیم کنم. ناگهان به خودم آمدم و دیدم دوست ندارم سه چهارم ساعتم را در روز پای اینترنت از دست بدهم. این قدر هم آدم فضولی نیستم که بروم ببینم چه کسی برای چه کسی چه نوشته است!

دهقان: اما به هر حال اعتیادآور است.

قاسم خانی: بله برای من هم صحبت هایی که در شبکه های اجتماعی می شد جذاب بود. برای همین جلوی خودم را گرفتم و حالا فقط هر دو سه روز یک بار سری می زنم و نیم ساعتی صفحه هایم را چک می کنم.

اصلاً یک نویسنده چقدر مستعد است تا به اینترنت، موبایل یا تبلتش اعتیاد پیدا کند؟

قاسم خانی: من هم آدم پر معاشرتی نیستم. در زندگی ام نهایتاً دو تا سه دوست صمیمی دارم و غیر از این دو سه نفر حوصله تلفنی حرف زدن با کسی را ندارم. معمولاً هم از خانه بیرون نمی روم. هر چند حتی یک ویندوز را هم بدون کمک دیگران نمی توانم عوض کنم و فتوشاپ و چند نرم افزار دیگر را هم اگر به کارم مربوط نمی شد خودم یاد نمی گرفتم، اما از ابتدای آمدن اینترنت پای آن نشسته ام و همیشه از اولین کسانی هستم که در هر یک از شبکه های اجتماعی عضو می شوم و این فضا به شدت من را درگیر می کند.

این به خاطر نویسنده بودن است؟

دهقان: من احساس می کنم که هست.

قاسم خانی: اگر هم باشد نمی توانم بگویم با برنامه این کار را می کنم، اما حس کردم آن فضاهای دیگر برایم جالب است، مثلاً وقتی سر سریال « باغ مظفر» بودیم، آدمی را در « اورکات» پیدا کردم که نسبتی واقعی با خانواده دایی جان ناپلئون داشت. خیلی پیگیر زندگی او شدم. مدت ها می نشستیم و درباره آن خانه باغ های قدیمی صحبت می کردیم که خیلی برایم جذاب بود.

به نظرم تفاوت جدی من و شقایق این است که من کمی بچه و لوس هستم، دیرتر بزرگ شدم و هنوز بازی کردن برایم جذاب است، اما شقایق زودتر آدم بزرگ شد. من تا ۳۰ سالگی عملاً وارد فضای کار نشده بودم در حالی که شقایق از ۱۸ سالگی کارش را شروع کرد.

برای همین همه زندگی من به بازی کردن گذشت؛ حتی نقاشی کردن هم برای من نوعی بازی کردن محسوب می شد، یا سینما که حالا به شغل و تخصصم تبدیل شده قبلاً برایم تفریح بود.

خانم دهقان، وقتی دیگران در مورد موضوعاتی حرف می زنند که شما از آنها سر در نمی آورید احساس نمی کنید از دیگران عقب هستید؟ اصلاً تا به حال شده نسبت به شبکه های اجتماعی کنجکاو شوید یا در مقطعی برایتان جذاب شده باشد؟

دهقان: نه، برای خودم هم جالب است. من اگر کتابی را نخوانده یا فیلمی را ندیده باشم و کسی درباره آن حرف بزند از اینکه چرا فیلم به این معروفی ندیده ام یا کتاب به این مهمی را نخوانده ام خجالت می کشم، اما درباره تکنولوژی و فضای مجازی اصلاً این طور نیستم. شاید همین عدم خجالت است که وادارم نمی کند وارد این فضا بشوم وگرنه قطعاً دنبالش می رفتم.

در ضمن همیشه از طریق مهراب در جریان اتفاقاتی که در فضای اینترنت می افتد قرار می گیرم، طوری که احساس می کنم خودم در این شبکه های اجتماعی حضور دارم. زمانی مهراب خیلی تلاش می کرد من را با این فضاها آشتی بدهد اما آنچه برای من آزاردهنده بود این بود که مردم ما، حرف شان را رودررو نمی زنند و وقتی موقعیتی پیدا می کنند که می دانند دست شما به آنها نمی رسد، به خودشان اجازه می دهند هر حرفی را بیان کنند. البته مهراب وقت می گذارد و جواب می دهد. من اما ترجیح می دهم از این فضا دور باشم.

قاسم خانی: قبل ترها من و شقایق سایت داشتیم ولی سایت مان را بستیم چون ارتباط درستی برقرار نمی کرد. نمی دانم چرا ارتباط با مردم در شبکه های اجتماعی شکل درست تری دارد.

دهقان: فکر می کنم ما مردمی هستیم که خیلی دیر پذیرای تکنولوژی می شویم.

قاسم خانی: همه هم این طور نیستند. اگر نگاه ها درست باشد می توان بد و خوب هر چیزی را تجربه کرد، مثلاً خود من زمانی که تازه با اینترنت آشنا شده بودم، به خیلی از سایت هایی که نباید می رفتم هم سرک می کشیدم. آن موقع کسی بالای سرم نمی نشست یا فیلترها اصلاً به شکل امروز نبود. خودم عملاً موضوعات به دردبخور و مورد علاقه ام را پیدا کردم. بعضی چیزها برایم تفریح زودگذر بود و بعد از مدتی واقعاً حوصله ام را سر می برد و جذاب نبود. به نظرم آدم ها با فیلترهای خودشان کم کم شکل می گیرند.

یعنی فرهنگ غلط مردم انگیزه های شما را برای ورود به دنیاهای جدید گرفته است؟

دهقان: نه، من در زندگی خصوصی خودم هم خیلی پر معاشرت نیستم. من یک بازیگرم و به اندازه کافی زندگی ام پر از حاشیه است. مدام در حال حرف زدن و مصاحبه کردن هستم. پخش زنده تلویزیونی می روم، خیریه می روم و برای مردم سخنرانی می کنم؛ پس احساس می کنم به اندازه کافی روی من توجه هست که احتیاجی نداشته باشم جایی شعری بنویسم تا پنجاه نفر دیگر بیایند زیر آن کامنت بگذارند. شغل من به گونه ای است که از صبح سر کار می روم و با پنجاه نفر سروکله می زنم. واقعاً دیگر حوصله ندارم دوباره در خانه ارتباطات جدیدی را از سر بگیرم. خصوصاً با آدم های غریبه یا کسانی که شناخت چندانی از آنها ندارم، اما مهراب شغلش به این شکل است که در خانه می نشیند و گاهی سر لوکیشن می آید. برای او آدم های غریبه تر جذاب ترند و من این را درک می کنم، چون نویسنده است. مهراب دنبال جنس حرف زدن آدم ها می گردد. خیلی وقت ها که با هم به کافی شاپ یا رستوران می رویم، حرف نمی زنیم و حواس مان به این است که باقی مردم چه می گویند.

اولین باری را که با تکنولوژی، تفریح کردید یادتان هست؟

قاسم خانی: در سال های ۷۱ و ۷۲ پیمان تازه می خواست فیلمنامه نویسی را شروع کند و یک کامپیوتر گرفت که ظرفیتش کلاً ۲۷۶ مگابایت بود. یک بازی به اسم « وولف» آمده بود که باید سربازهای آلمانی را می کشتیم. بعد از آن دیگر همه زندگی مان همان شد. نه من درس می خواندم، نه پیمان چیزی می نوشت. هر کدام که از در می آمدیم، وسط عوض کردن لباسمان کامپیوتر را روشن می کردیم.

دهقان: همه چیز ریشه در کودکی آدم دارد. مهراب و پیمان گیم بازی می کردند و من تمام بچگی ام توی باغ و ده، لب دریا و توی ماسه ها می گذشت، یا در حالی که مرتب از درخت بالا می رفتم. مهراب هم واقعاً از بچگی ذهنش درگیر بازی های کامپیوتری بود.

قاسم خانی: دقیقاً. آن وقت ها اولین وسیله بازی که آمده بود « تی وی گیم» بود. دو تا دسته داشت، به تلویزیون وصل می شد و بازی اش فقط خط و نقطه داشت.

وقتی در حال بازی کردن هستید در ذهن تان چه می گذرد؟ ارتباط تان با دنیای بیرون قطع می شود؟

دهقان: به حرف های من که گوش نمی دهد، وقتی رد می شوم و چیزی می گویم الکی می گوید: « اوهوم… باشه… » . احساس من این است که به ذهنش استراحت می دهد یا به آن چیزی فکر می کند که قرار است بعداً بنویسد.

قاسم خانی: راستش نمی دانم حواسم کجاست؟ شاید یک جور حالت موازی است، ولی آرامشی دارد و به ذهن آدم ریتم می دهد. البته بازی های مختلف فرق می کند، بعضی از بازی ها را اصلاً نباید قبل از خواب انجام داد؛ چون وقتی چشمت را می بندی باز هم بازی در ذهنت ادامه پیدا می کند و حتماً تا صبح خواب مزخرف می بینی. تازگی یاد گرفته ام قبل از خواب سودوکو حل کنم. این جور بازی ها آرامم می کند.

دهقان: البته مهراب تمام وقت های تلف شده اش را با گیم پر می کند. وقتی قرار باشد به جلسه ای برویم و قبل از آن یک ربع، بیست دقیقه منتظر بنشینیم تا شروع شود، من به در و دیوار نگاه می کنم یا مجله ای را ورق می زنم اما مهراب بازی می کند، یا مثلاً در مطب دکتر…

قاسم خانی: خیلی از مردم این کار را می کنند.

دهقان: من این کار را نمی کنم، اما به نظرم خوب است. ما مردم این روزها توی ترافیک گیر می کنیم، در مطب دکتر معطل می شویم و اعصاب مان خرد می شود، اما اگر بتوانیم ذهن مان را به چیزی مشغول کنیم و صبورتر شویم، بهتر است.

اگر ببینید پسرتان هم این قدر درگیر بازی است، در جایگاه پدری نگران نمی شوید؟

قاسم خانی: اتفاقاً پسر من همین طور است و نگران نمی شوم. به نظر من این بازی ها به خلاقیت و تمرکز بچه ها کمک می کند. « نویان» از دو سالگی می توانست با آی پد کار کند و بازی های سخت را انجام دهد یا از چهار سالگی می تواند با کینکت بازی کند. راستش از آنجایی که در یکی دو سال اخیر چیزهایی را در خودم تعدیل کرده ام، فکر می کنم الان دوست ندارم پسرم تمام وقت پای بازی بنشیند و البته این طور هم نیست. دوست دارم شکل تفریحش عوض شود و ناگهان در یک مدل گیر نکند. یک وقت هایی با اسباب بازی هایش بازی کند و یا با اینکه می تواند در اینترنت کتاب بخواند، دلم می خواهد کتاب دستش بگیرد.

دهقان: من خیلی خوشحالم که نویان به اسباب بازی هایی که باطری دارد زیاد ارتباط برقرار نمی کند. تا الان چندین ماشین کنترلی هدیه گرفته که با هیچ کدام بازی نمی کند. ترجیح می دهد خودش عروسک ها یا ماشین هایش را حرکت دهد. بیش از هر بازی دیگری با کینکت مشغول می شود و این هم اتفاق خوبی است؛ چون قبلاً بچه ها حرکت فیزیکی نداشتند.

شما یک تلویزیون سه بعدی خریده اید شاید چون احساس می کنید دیگر وقتش رسیده از این تکنولوژی لذت ببرید. چقدر به این امکانات جدید احساس نیاز می کنید؟

قاسم خانی: به نظر من توجه به این مقوله ها هم به میزان کودکی آدم بر می گردد؛ مثلاً موبایل قرار است در نهایت فقط وسیله ای برای حرف زدن باشد. هر آیتم اضافه تری در آن برای بچه ها و در واقع برای کودکی کردن است. به نظر من اضافه شدن اپلیکیشن های مختلف کودک درون آدم را ارضا می کند. برای بعضی ها هم مهم است و برای بعضی ها نه؛ مثلاً من دوست دارم تلویزیونی با کیفیت ایده آل بگیرم تا چیزهایی را که برای من مهم است در آن ببینم. اگر کسی با دیدن سریال های تلویزیونی خودمان کارش راه می افتد اصلاً احتیاجی ندارد تلویزیون سه بعدی بگیرد. هنوز هم تکنولوژی های تازه من را درگیر می کند و به نظرم یکی از جذاب ترین مکان های تهران مجتمع « پایتخت» است. هر چند وقت یک بار اگر پول داشته باشم می روم ببینم چه چیز تازه ای دارد و دوست دارم داشته باشمش. برای همین، وقتی آی پدها و آی فون ها به بازار آمدند، تقریباً همیشه اولین هایشان را گرفته ام.

دهقان: مهراب « اولین ها» را دوست دارد. همیشه می گوید من جزو اولین کسانی بودم که وارد فیس بوک شدم یا جزو اولین کسانی بوده که دی وی دی خریده است. خود من هم مثل زن هایی که پز شوهرشان را می دهند همه جا راجع به این حرف می زنم که اولین نفری که دی وی دی و سایر وسیله های الکترونیکی را داشت مهراب بود؛ با وجود اینکه برای خودم جالب نیست اما به این خصوصیات مهراب علاقه دارم.

قاسم خانی: اولین خانه ای که من و شقایق داشتیم یک خانه چهل متری در زیرزمین بود که مبل و حتی پرده هم نداشت. آن زمان ما وضع مالی خیلی خوبی هم نداشتیم و تازه ازدواج کرده بودیم. به پنجره ها روزنامه زده بودیم و روی زمین می نشستیم، اما برای فیلم دیدم یک ویدئو پرژکتور خریده بودیم.

راستش من خودم را فقط یک « یوزر» می دانم و نه « پروفشنال» ! فقط دوست دارم که این وسیله ها را جمع کنم. مثلاً دوست داشتم اولین دی وی دی پلیری را که هارد و هزار امکانات دیگر داشته باشد بخرم، اما بلد نیستم حتی با نصف امکاناتش هم کار کنم. هیچ وقت از هاردش استفاده نکرده ام؛ یعنی اصلاً نفهمیدم چطور می شود هاردش را پر کرد؟

دهقان: برایش هیجان دارد. بیشتر یک کلکسیونر است.

قاسم خانی: شبیه همسترها هستم (خنده) . بچه هم که بودم پاک کن و از اینجور چیزها جمع می کردم.

دهقان: برای اولین تولد مهراب یک ام پی تری پلیر گرفتم که حجم آن دویست مگابایت بود. سال بعدی آی پاد ۳۰ خریدم. و همین طور گیگ ها بالا رفت. ۳۰،۶۰،۸۰، بعدش هم که شد ۱۶۰.

با وجود اینکه ظاهراً دنیاهای متفاوتی دارید اما به نظر نمی رسد حرف مشترک کمی داشته باشید. اصلاً موافق هستید که تکنولوژی فاصله بین اعضای خانواده را زیاد می کند؟

قاسم خانی: راستش موافق نیستم. اینکه تلویزیون آمده و باعث شده مردم با هم حرف نزنند یا اینترنت جایگزین روابط انسانی شده را قبول ندارم. خب اگر تلویزیون هم نبود همان آدم هایی که از هم فاصله گرفته اند جداگانه بیرون می رفتند و باز هم با هم حرف نمی زدند.

دهقان: به هر حال در هر فضایی وقتی علایق مشترک وجود نداشته باشد شما دچار مشکل می شوید.

قاسم خانی: یعنی اگر رابطه درستی شکل نگرفته باشد و حرف مشترکی وجود نداشته باشد همان بهتر که لااقل من نوعی، یک آی پد داشته باشم و با آن سرگرم شود.

دهقان: هر چیزی می تواند جایگزین شود. تلویزیون، دوستان دیگر یا به قول مهراب مکان های دیگری غیر از خانه.

قاسم خانی: در حالی که همین تکنولوژی باعث تقویت رابطه ها هم می شود؛ مثلاً من خیلی از دوستان دوران دبیرستانم را گم کرده بودم و هیچ وقت حوصله نداشتم تلفنی از آنها خبر بگیرم ولی الان از طریق اینترنت پیدایشان کرده ام و با آنها در تماس هستم.

دهقان: جالب است! من هم یکی از دوستان دبیرستانم را گم کرده بودم و خیلی هم نگرانش بودم؛ چون آخرین بار که با او صحبت کردم بیماری خیلی بدی داشت. نهایتاً به خواهرم گفتم ببین می توانی او را در فیس بوک پیدا کنی؟ پیدا شد، اما من باز هم تحریک نشدم عضو شوم!

آقای قاسم خانی شما همچنان نقاشی و طراحی صحنه می کنید. بخش کلاسیک ذهن تان را با بخش مدرن آن چطور تطبیق داده اید؟

قاسم خانی: واقعاًً سعی نکرده ام به طور فکر شده این دو بخش را به هماهنگی برسانم. من نقاشی کردن را دوست دارم و ترجیح می دهم این کار را روی بوم انجام دهم. ممکن است با آی پدم هم طراحی کنم ولی قطعاً چیزی نخواهد بود که یک روزی آن را به مجموعه ای تبدیل کنم یا نمایشگاهی از آن بگذارم. این برای من یک بازی و تفریح است مثل وقتی که پشت فیلمنامه هایم طراحی یا خط خطی می کنم ولی هنوز هم نقاشی روی بوم و با قلم مو برایم معنی پیدا می کند و حتماً باید متریالش را حس کنم.

در مورد نوشتن هم همین طور است. من هنوز هم وقتی فیلمنامه می نویسم نمی توانم تایپ کنم. با اینکه سرعت تایپم خیلی بالا است اما دوست دارم قلم دستم باشد. دو سال پیش سعی کردم از شروع یک کار جدید، فیلمنامه را تایپ کنم. وقتی به نیمه های متن رسیدم دیگر از آن بدم می آمد. دوباره از اول با خودکار آن را نوشتم و حسم عوض شد. اصلاً چیز دیگری از آب درآمد.

دهقان: به نظرم شما اگر هزار تا عکس هم روی هارد داشته باشی وقتی یک عکس را دستت می گیری و نگاه می کنی چیز دیگری است.

قاسم خانی: و تا وقتی از عکس هایت پرینت نگرفتی، آنها را به رسمیت نمی شناسی.

دهقان: ولی بالاخره این موج هم می گذرد و یک روزی می رسد که آدم ها می خندند و می گویند یک زمانی مردم عکس هایشان را چاپ می کردند!

چون ما آدم هایی هستیم که آن مدل را تجربه کردیم و الان همگی به آن شیوه دلبستگی داریم، اما بچه هایی که در زمانی به دنیا می آید که همه عکس ها دیجیتال هستند دیگر این تمایز را احساس نمی کنند.

قاسم خانی: بله، حس نوستالژیک ندارند. من عکاسی هم می کنم، یک هارد گرفته ام و همیشه عکس هایم را در آن آرشیو می کنم. به اسم آدم ها، مکان ها و براساس تاریخ مرتب شان می کنم. همین که من روی هاردم می توانم یک آرشیو خوب عکس داشته باشم که خیلی راحت و دقیق بتوان هر عکسی را در آن پیدا کرد خیلی عالی است. البته تا آنها را پرینت نکنم احساس می کنم چیزی کم است.

اما دوربین های دیجیتال اتفاق بسیار خوبی در عکاسی هستند. من عکاسی را از دوره دانشگاه و نگاتیو شروع کردم. تو باید بابت یک حلقه ۲۴ تایی یا ۳۶ تایی پولی می دادی و بعد هم برای عکس گرفتن خیلی دقت می کردی. خود به خود ترسو می شدی. اما حالا مجبور نیستی هر عکسی را از ترس خراب شدن نگیری. اوایل که دوربین دیجیتال آمده بود، عکاس ها مقاومت وحشتناکی داشتند که اصلاً آن را قبول ندارند و فقط باید از نگاتیو استفاده کرد. ولی الان ما به راحتی همه چیز را ثبت می کنیم و این چه اشکالی دارد؟

دهقان: همیشه عده ای هستند که می خواهند مخالفت کنند.

قاسم خانی: مثلاً من از دوران نوار کاست، موسیقی جمع می کردم. جالب است که هنوز هم عده ای می گفتند: « کیفیت صفحه گرامافون چیز دیگری است. » الان هم خیلی خوشحالم که به اندازه شش ماه موسیقی را می توانم در وسیله ای توی جیبم بگذارم.

دهقان: می گویند اینترنت و این تکنولوژی های جدید، آدم ها را از همدیگر دور کرده. من فکر می کنم زمانی که تلفن اختراع شده اجداد ما هم گرفته اند: « وسیله ای آمده که آدم ها به جای اینکه به هم سر بزنند فقط از راه دور با هم صحبت می کنند. »

در هنر هم هر فناوری جدیدی مقاومت های جدی تری از طرف بعضی از هنرمندان به خود می بیند. با این توجیه که آن اتفاق جدید اصالت هنر را زیر سوال می برد. مثلاً کسانی که با فیلم های سه بعدی مخالفند شاید دلیل شان این باشد که ارزش هنری ندارند. نظر شما چیست؟

قاسم خانی: خیلی هم دارند! سلیقه سینمایی من به شدت هالیوودی است. من با « جنگ ستارگان» به سینما وصل شدم. « ایندینیا جونز» ، « هری پاتر» و « ارباب حلقه ها» و هر چه به ژانر کودک و جلوه های ویژه مربوط می شود را از اول دوست داشتم. به خاطر همین برای من مهم نیست اگر کسی بگوید مثلاً « آواتار» که برای من خیلی جذاب و دوست داشتنی است، ارزش هنری ندارد. کاملاً به سلیقه بستگی دارد.

نه فقط به عنوان مخاطب، شما به عنوان یک هنرمند یا تولیدکننده اثر هنری چه نگاهی دارید به پدیده های جدید و آدم هایی که در برابر آن موضع می گیرند؟

قاسم خانی: من به عنوان مخاطب، فیلم ها را تماشا می کنم نه به عنوان یک تولیدکننده. یعنی مثل یک بچه از دیدن فیلم لذت می برم و تحلیلش نمی کنم. اما وقتی در جایگاه یک هنرمند به اتفاقات جدید نگاه می کنم می بینم در کار خودمان وقتی در تلویزیون طرح جدیدی ارائه می دهیم یا می خواهیم بازیگر جدیدی را معرفی کنیم، همه می ترسند. از خود شبکه تا بیننده ها که می گویند: « این دیگه کیه؟ » در سینما گفته می شود: « فلان فرمول کمدی جواب داده همان را بسازیم، این بازیگر یا این تکیه کلام جواب داده همان کار را بکنیم. » و مرتب یک چیزی تکرار می شود. در همه اجزای زندگی ما چنین نگاهی وجود دارد. اولین بار که با اینترنت یا ماهواره مواجه می شویم، می گوییم: « اوه اوه! این یک پدیده است که می تواند همه چیز را نابود کند. » این نگاه صرفاً دولتی نیست. این فرهنگ مردم ماست. در نتیجه وقتی این محدودیت ها را ببینیم به دولت غر نمی زنیم که چرا این طوری است؟ اگر غری داشته باشم به فرهنگ خودمان می زنم که این قدر از همه چیز نترسیم! بگذاریم کمی تجربه های جدید داشته باشیم و اتفاقات تازه را با آغوش باز بپذیریم.

دهقان: اینکه ما با یک پدیده آشنا نیستیم و نمی دانیم چیست دلیل نمی شود که حتماً آن چیز بد است. متاسفانه ما این طور فکر می کنیم.

قاسم خانی: زمانی هر موجود فضایی که در فیلم ها نشان داده می شد می خواست زمین را نابود کند. چون یک موجود ناشناخته بود و حتماً قصد خوبی نداشت. اما کم کم می بینیم ماجرا عوض شده و در فیلمی مثل آواتار موجودات فضایی خوب اند و این ما هستیم که بدیم.

دهقان: این جرات جور دیگری نگاه کردن است. اینکه به ترس مان غلبه کنیم و تجربیات دیگر را امتحان کنیم.

قاسم خانی: شبیه ترس از تاریکی است چون تو نمی دانی در آن چیست. ما در ایران نیامده ایم از تی وی گیم شروع کنیم و ایکس باکس برسیم. این پدیده ناگهان به دست مان رسیده و آمده در خانه ای که مثلاً ممکن است قبل از آن پدر و مادر برای فرزندشان گیم های کوچکتری نخریده باشند. پس قبلاً این فرهنگ شکل نگرفته و ناگهان پدر و مادر فکر می کنند: « بچه از دست رفت و معلوم نیست چه اثری روی او می گذارد! »

دهقان: زماین که برق آمده بود هم مردم به خانه شان برق نمی کشیدند و می گفتند خطرناک است. هنوز همان هستیم ولی به شکل جدیدتر!

قاسم خانی: اگر یک پدیده در یک فرهنگ خودش شکل بگیرد، مردم راحت تر پذیرای آن می شوند تا اینکه به طور ناگهانی وارد شود.

دهقان: من و مهراب همیشه به این فکر می کنیم که خدا کند وقتی ما پیر شدیم فکر نکنیم نسل جوان آمدن و دارد همه چیز را خراب می کند. نسبت به دانشی که به دست می آورند، ذوقی که دارند یا سلیقه جدیدی که وارد دنیای هنر می کنند حسادت نکنیم. همیشه می گویم ای کاش هر چقدر هم سن مان بالاتر می رود مدام خودمان را به اتفاق های روز نزدیک نگه داریم تا بعداً شبیه خیلی از دوستان مان که الان هستند و مقاومت دارند نشویم. از موضع بالا به کار جوان ها نگاه نکنیم و روی سلیقه و اعتقاداتی که در جوانی مان داشتیم تعصب نداشته باشیم.

آرزوی مدرن شما چیست؟

قاسم خانی: آرزوی من این است که اتفاقی بیفتد که آدم ها نمیرند. به نمردم علاقه زیادی دارم.

البته منظورم آرزوی مدرنی بود که در حرفه خودتان دارید؟

قاسم خانی: نرم افزاری باشد که فیلمنامه بنویسد.

دهقان: بقیه هم نداشته باشند!

قاسم خانی: می دانید که الان چنین نرم افزاری هست اما خدا را شکر به ایران نرسیده. خودش به داستان شخصیت می دهد. وقتی داستان عشقی ازش بخواهی، مثلث عشقی تحویلت می دهد یا براساس تمام داستان هایی که در آن تعریف شده دیالوگ نویسی می کند و شوخی پیشنهاد می کند.

اگر در نهایت در یک فضای فرهنگی ایده آل قرار بگیرید و تمام امکاناتی را که نیاز دارید داشته باشید، دوست دارید فیلمنامه چه فیلمی را بنویسید؟

قاسم خانی: قطعاً دوست دارم اینجا بتوانم کاری را بنویسم یا بسازم که پر از جلوه های ویژه و فضای فانتزی باشد. اگر بشود فیلمی در حال و هوای « هری پاتر» یا « ارباب حلقه ها» کار کنم خیلی خوب است که البته آرزوی محالی است و حداقل به سن من قد نمی دهد. جدا از اینکه ما اینجا تکنولوژی و سوادش را نداریم، فرهنگش هم ایجاد نشده. اصلاً تا به حال در قصه هایمان سوپر هیرو نبود. درست است که رستم و سهراب و… وجود دارند اما تصویری نیستند یا تصویر به درد بخوری ازشان موجود نیست. بیشتر به این فکر می کنم که یک روز فیلمنامه ای بنویسم که خارج از کشور با پروداکشن های عظیم آنجا ساخته شود. این برای من محال نیست و فکر می کنم مغزم اینقدر کشش دارد.