متاسفانه پزشک شدن و مهندس شدن آمال و آرزویی است که از همان سنین کودکی در فرزندان ما به‌واسطه پدر و مادر و جامعه پرورش می‌یابد. این آرزو آسیب زیادی را به فرزندان وارد می کند. مطلب زیر به برخی از این آسیب ها اشاره کرده است.


دکتر مژگان احمدپور در گفت‌وگو با ایسنا،  با بیان اینکه شاهد آسیب تب تند پزشک و مهندس شدن فرزندان در بین والدین هستیم که کسی پاسخگوی آن نیست، اظهار کرد: با توجه به این آسیب و تب تند در برخی رشته‌ها، متاسفانه سایر مشاغل ارزش خود را از دست می‌دهند. جامعه باید به فن سالاری روی آورد و نباید والدین فرزند را وادار به تحصیل در رشته‌ای که خودشان تمایل به آن داشتند، کنند.

این مشاور و روان درمانگر ادامه داد: خانواده‌ها تصور می‌کنند بچه ها با ورود به رشته‌هایی نظیر پزشکی و مهندسی به پایگاه اجتماعی و منزلت اجتماعی بالاتری می‌رسند در حالی که تمام رشته ها دارای منزلت هستند و برای رسیدن به پایگاه اجتماعی بالا ابتدا باید خواسته ذاتی انسان در بستری مناسب تعریف شود. چه بسا چنین رشته‌هایی با روحیات بسیاری از دانش آموزان سازگار نیست و دوست ندارند در آنها تحصیل کنند.

به گفته وی، ایجاد تنش و فشارهای روحی برای فرزندان و حتی خانواده از جمله عوامل اجبار فرزندان برای تحصیل در یک رشته است، بعضا مواردی بوده است که فرزندان پس از تحصیل اجباری در رشته‌ای خاص علیرغم موفقیت در آن رشته دست به ناهنجاری‌های اجتماعی و یا دچار افسردگی می‌شوند. حال آنکه دکتر و مهندس درمانده بهتر است و یا فرزندی شاد و شاغل در رشته‌ای دیگر است؟.

این مدرس دانشگاه با تاکید بر اهمیت شناخت روحیات فرزندان پیش از انتخاب رشته دبیرستان و با اشاره به وجود تست‌های متنوعی برای تعیین این مهم، تصریح کرد: خانواده ها حتما پیش‌ از وادار کردن بچه ها برای تعیین رشته، نزد مشاور بروند تا با گرفتن تست‌های تعیین شخصیت متوجه شوند گرایش فرزند چیست، چراکه مهم‌ترین مولفه برای تعیین رشته نوع شخصیت فرزند و هماهنگی آن با رشته و شغل مورد نظر است.

وی معتقد است که سالها است شاهد انتخاب رشته بعضا "کورکورانه" توسط والدین برای فرزندان هستیم، به نوعی که والدین بنابر دلایلی نظیر چشم و هم چشمی سوار بر موجی برای آینده شغلی و تحصیلی فرزند تصمیم می‌گیرند و او را وارد مسیری می‌کنند که شاید انتهای آن پشیمانی محض باشد و آن پشیمانی و حسرت تا آخر عمر گریبان فرزند را خواهد گرفت و والدین به غلط تصور می‌کنند که تحصیل در رشته‌هایی نظیر مهندسی و پزشکی برای فرزندانشان پایگاه اجتماعی و قدرت و منزلت بیشتری نسبت به سایر رشته‌ها به همراه خواهد داشت که همین امر آسیب‌های اجتماعی و روانی زیادی را می‌تواند ایجاد کند.

احمد پور در عین حال این را هم گفت که بیان نظر والدین در خصوص رشته و آینده شغلی فرزندان و قرار دادن فرزندان در مسیر درست بسیار خوب است، بنابراین والدین می‌توانند نظرات خود را به فرزندان بگویند اما اجبار فرزندان به تحصیل در رشته‌ای خاص اشتباه است. 

این مشاور و روان‌درمانگر، افزود: والدین آرزوهای خود را در فرزندان جستجو و بر روی فرزندان خلاصه می‌کنند از ترس اینکه مبادا فرزندانشان در آینده بیکار شوند؛ آنها را مجبور به انتخاب رشته ای می‌کنند که بعضا دوست ندارند و از سوی دیگر فرزندان به این باور می‌رسند که خوشبختی و رفاه تنها در همان رشته‌ها خلاصه شده است. بسیاری از دانش آموزان برای حفظ حرمت و پیروی از والدین وارد رشته‌ای شده و با بی میلی و بدون ذره ای امید درس می‌خوانند. در میان مراجعین خود مواردی را داشته‌ام که به همین دلیل فرد شدیدا به بیماری افسردگی و اضطراب مبتلا شده و از والدین خود می‌ترسد.

این روانشناس با بیان اینکه دانش آموزان ابتدا باید نه گفتن را بیاموزند و اگر رشته را دوست ندارند حتما در آن تحصیل نکنند، این را هم گفت که وظیفه آموزش و پرورش است که این تصورات غلط و ذهنیت غلط را از والدین بگیرد و به تمام رشته‌ها بهاء دهد.

وی معتقد است که دوست داشتن شغل همانند غذایی است که می‌خوریم و اگر امنیت شغلی برای افراد وجود نداشته باشد گویی زهری را هر روز می‌خورند، از این رو باید متناسب با نوع شخصیت فرزندان برایشان انتخاب رشته کرد چراکه در غیر این صورت جز درماندگی برای فرزندان چیزی نخواهد ماند.

این روان درمانگر با اشاره به نظریه "زایندگی در برابر رکود" و "انسجام خود در برابر نا امیدی"، ادامه داد: اریکسون معتقد است تمام فعالیت هایمان راهی برای بهبود جامعه و زایندگی است، اگر نتوانیم راهی برای زایندگی داشته باشند دچار رکود  و بی حوصلگی و فقر میان فردی می‌شویم. یعنی افرادی که نتوانستند به خواسته های خود در سالهای قبل پاسخ مثبت دهند در سالهای میان‌سالی دچار رکود می‌شوند. از سوی دیگر افراد به نحوی تمام زندگی خود را از میان سالی به بعد بررسی می‌کنند که اگر با رضایت خاطر به گذشته نگاه کنند جایگاه گذشته خود را می‌پذیرند و احساس انسجام دارند در حالی که اگر گذشته با ناکامی مرور شود احساس نا امیدی ایجاد می‌شود. بنابراین اگر در سالهای جوانی برایمان انتخاب کنند و ما حق انتخاب نداشته باشیم دچار رکود و نا امیدی در بزرگسالی می‌شویم.