به گزارش پارس ، فرشته طائرپور- نویسنده و تهیه کننده سینما- که پس از « آینه های روبرو» هنوز به ساخت فیلم سینمایی دیگری اقدام نکرده و بیشترین اخباری که در یکسال اخیر از او منتشر شده یا مربوط به موفقیت های حضور فیلمش درفستیوال های جهانی بوده و یا مربوط به فعالیت های صنفی، درباره کارهای فعلی و آینده اش با ایسنا به گفتگو نشست.

می دانیم که بعد از « آینه های روبرو» بیش از آنکه در زمینه تولید فعالیتی کرده باشید، به پخش بین المللی فیلمتان مشغول بوده اید. بهرحال کارهای مربوط به معرفی و شرکت یک فیلم در جشنواره های بین المللی، معمولا بعد از یکسال فروکش می کند و شما باید وقت آزاد بیشتری داشته باشید. خیال تولید ندارید؟

طائرپور: هیچ تهیه کننده ای در سینما و تلویزیون، فارغ از خیال تولید کار بعدی اش زندگی نمی کند، اما این شرایط تولید است که تعیین می کند خیال یک تهیه کننده چقدر امکان تحقق دارد. البته در مورد « آینه های روبرو» باید بگویم خوشبختانه روند استقبال جشنواره های مختلف از فیلم همچنان ادامه دارد و فروکش نکرده است. بعد از اولین موفقیت بین المللی فیلم در فستیوال نشنال جئوگرافی در واشنگتن، هرچه جلو رفتیم روند دعوت فستیوال های مختلف دنیا، سیری صعودی به خود گرفت بطوری که آمار حضور بین المللی فیلم در سال ۲۰۱۲ دو برابر ۲۰۱۱ بود. در پنج ماه اول ۱۰۱۳ نیز تعداد فستیوال هایی که فیلم را در بخش های اصلی خود به نمایش گذاشته اند، بیش از مواردی است که در همین ماه های سال گذشته میزبان فیلم بودند. این تداوم دعوت حتی پخش کننده خارجی فیلم را هم که صرفا در زمینه جشنواره های آن کار می کند به تعجب واداشته. تقریبا ماهی نیست که در آن من یا خانم آذربایجانی، مواجه با دعوت و اصرار حداقل یک فستیوال یا دانشگاه برای حضور در جلسات پرسش و پاسخ فیلم نباشیم. در جای دیگری هم گفته بودم که موقع ساخت این فیلم فکرمی کردم که دارم یک فیلم کاملا ایرانی در مورد یک موضوع جهانی می سازم، اما تجربه دو سال اخیر نشان می دهد که « آینه های روبرو» یک فیلم کاملا جهانی، با ویژگی های ایرانی است.

قاعدتا موفقیت « آینه های روبرو» باید شما را برای ساخت کارهای بعدی بیشتر تشویق کند. صرف نظر از موفقیت های بین المللی، اکران فیلم در ایران هم با همه محدودیت ها، اکران موفقی بود، آیا اینها انگیزه بیشتری برای کار در شما ایجاد نکرده اند؟

موفقیت اعتباری فیلم از همان ابتدا در جشنواره فجر ایران، می توانست موجد انگیزه کافی برای ساخت کار بعدی بخصوص قسمت دوم « آینه های روبرو» باشد، اما بلاهای نازل شده از سوی شرایط اکران، این انگیزه را در همان نطفه خفه کرد. شک ندارم که این اعتراف بعضی ها را خیلی خوشحال می کند و امثال همین خوشحالی های مسموم است که روند تولید در سینما را به اینجا رسانده است. همانطور که می دانید اکران « آینه های روبرو» در اعتراض من به رفتار غیر قانونی شورای صنفی نمایش، یکسال به تعویق افتاد و بعد از یکسال هم بناچار با پذیرفتن شرایطی غیرمتناسب با ارزش ها و استعداد فیلم برای اکران، به نمایش عمومی آن اقدام کردم. موفقیت یک فیلم وقتی می تواند موتور تولید فیلم بعدی را به حرکت در آورد که تهیه کننده را حداقل از مرحله تسویه تعهدات فیلم و سرمایه اولیه آن عبور داده باشد و به نقطه ای از امنیت فکری و سرمایه گذاری رسانده باشد که در برابر وسوسه های طرح بعدیش مقاومت نکند و ریسک مجدد را بپذیرد. من هرچقدر هم که تمایل و طرح برای ساخت فیلم داشته باشم، طبیعی است که در پی توقیف پنج ساله فیلم « نیلوفر» و اکران آبرومند اما بی بازده فیلم « آینه های روبرو» ، با احتیاط و نگرانی بیشتری به تولید یک فیلم دیگر فکر کنم.

عمدتا در سال های اخیر فقط دو گروه توانسته اند علیرغم همه عوامل بازدارنده، با خیال راحت و بدون ریسک، حداقل سالی یک یا دو فیلم بسازند؛ یکی آنهایی که سهمی از منابع کلان حمایتی (اعم از دولتی یا بنگاهی) دارند و موفق می شوند که تمام یا بخش اعظمی از بودجه لازم برای تولید فیلمهایشان را پیش از تولید به حسابشان واریز کنند و بعد هم با گشاده دستی برای خود و سایر عوامل پروژه شان هزینه کنند… و گروه دوم کسانی که بر شاهرگ ها و مویرگ های اکران در تهران و شهرستان ها تسلط دارند و می توانند با اطمینان کافی از تعداد سالن هایی که در سراسر کشور در اختیار خواهند داشت، تولید کرده و به استرداد سرمایه و یا حتی سود مطلوبی از گیشه هم امید ببندند. این فرمول برای این دو گروه، تا عرصه نمایش خانگی، که بازار دوم هر فیلم سینمایی به حساب می آید نیز کاربرد دارد، بازاری که در سالهای اخیر به مسموم ترین شکل ممکنه، راه را بر حضور طبیعی و سلامت سینمای ایران بسته است. در چنین شرایطی، طبیعی است که تهیه کنندگانی مثل من، یا از تولید به طور موقت هم که شده، کناره گیری کنند و یا اینکه به سراغ جاهایی مثل تلویزیون بروند که البته آنهم در یکی دو سال اخیر، وضعیتی عجیب پیدا کرده است.

یعنی شما هم به سراغ تلویزیون رفتید؟

در واقع این تلویزیون بود که از حدود چهار سال پیش به سراغ من آمد. هم « سیما فیلم» و هم « شبکه دو» دعوت های مکرر برای ساخت آثاری برای کودکان و نوجوانان داشتند. توافق با « شبکه دو» علیرغم سالها کار مستمر در آن، به دلیل تخلف این شبکه در تکثیر و توزیع غیرقانونی سریال « سمندون» در شبکه نمایش خانگی، که حتی در واحد حقوقی شان نیز اثبات شد اما به هیچ نتیجه ای نرسید، برای من کار چندان آسانی نبود. ضمن آنکه این شبکه و یکی دو شبکه دیگر سیما، در طول سال ٩١ نیز چندین بار فیلم سینمایی « وقتی همه خواب بودند» را بی اعتنا به پایان دوره قرارداد آن، پخش کردند و مرا با شرایطی تحمیلی و غیرقابل قبول از سوی مرکز تامین برنامه های سازمان مواجه ساختند. پرونده شکایت هردو تخلف با کندی در سازمان در حال بررسی است و علیرغم دستور مستقیم ریاست سازمان به رسیدگی، در مدیریت های پایین تر معطل مانده است. اما مذاکرات با « سیما فیلم» نسبتا با موفقیت پیش رفت و پس از یکسال گفتگو در مورد شرایط کار، سرانجام در سال ٩٠ قرارداد مرحله اول (نگارش) یک سریال عروسکی بنام « ٩٨ تا بچه» بسته شد.

۹۸تا بچه ارتباطی با شخصیت خاله قورباغه فیلم « گلنار» ندارد؟ او هم از ٩٨تا بچه اش برای گلنار شعر می خواند.

چرا، همان خاله قورباغه پرحرف و ساده دل فیلم" گلنار" است که چند سال پیش، با دو سریال مجموعا ۱۰۵ قسمتی، از پرده سینما به تلویزیون راه یافت و در واقع مسیری برعکس « کلاه قرمزی» و« شهرموشها» را طی کرد. سناریوی آن دو سریال در یک جمع کوچک از نویسندگان مجرب آثار کودک و بیشتر با قلم حمید جبلی و شادی پورمهدی نوشته شد. در سریال" ۹۸ تا بچه" هم در واقع همان خاله قورباغه را داریم که حالا ٩٨ بچه اش هرکدام به گوشه ای از دنیا رفته اند و در کلبه اش تنها مانده است. در همسایگی او یک لاک پشت حکیم و روانشناس و یک موش سمسار و سودجو زندگی می کنند که تنها معاشرین خاله هستند. خاله قورباغه مثل همیشه، هم دسته گل های بزرگ به آب می دهد و هم بدون تدابیرش کاری از پیش نمی رود. این سریال، داستان بازگشت چند تا از نوه های ایرانی و دو رگه خاله از اینور و آنور دنیاست که برای رفع تنهایی مادربزرگشان به کلبه او می آیند و ماجراها آغاز می شوند.

کار اکنون در چه مرحله ایست؟

متاسفانه مانند بسیاری از پروژه های دیگر تلویزیون، در مرحله توقف. البته نگارش متن سریال توسط گروهی از نویسندگان و شاعران کودک، در سال ۹۱ به اتمام رسید، اما به دلیل کمبود بودجه بی سابقه تلویزیون، پروژه پیش از ورود به مرحله تولید، متوقف شد. قرار اولیه من با « سیما فیلم» این بود که سریال برای پخش در ایام عید ٩٢ آماده شود و نسخه سینمایی آن نیز برای اکران و توزیع در شبکه ویدیو، در تابستان و پاییز همان سال جداگانه مونتاژ شوند.

صحبتی برای راه اندازی کار نشده است؟

هنوز که نه. سیما فیلم در این فاصله با تغییر مدیریت هم مواجه بوده که نمی دانم این اتفاق تا چه حد در رفع بحران های مالی، به آن کمک خواهد کرد. به هرحال هم مدیر قبلی و هم مدیر گروه کودک « سیما فیلم» ، تا پیش از نزول بلای قطع بودجه، تمایل جدی و پیگیری زیادی برای ساخت این سریال داشتند. البته این مشکلی نیست که فقط دامن « خاله قورباغه» را گرفته باشد و تا جایی که من مطلع هستم این وضعیت برای سایر پروژه ها هم هرکدام بنوعی پیش آمده. فکر می کنم که در میان همه تهیه کنندگان متوقف شده، من از همه بختم بلندتر بوده که هنوز وارد مرحله تولید نشده بودم و مثل خیلی های دیگر در نیمه فیلمبرداری یا مونتاژ نبودم. البته مقدماتی از طراحی عروسک ها و طراحی صحنه را طی کرده بودم که با توجه به هزینه ساخت دکور و عروسک ها، امکان ادامه بیشتر نداشت و چاره ای جز صبر برای روشن شدن تکلیف سیما فیلم و بودجه پروژه نداشتم. شاید اگر شکایت من از دو مورد تخلف شبکه ها در پخش فیلم هایم هم به نتیجه رسیده بود، از محل خسارت دریافتی، کار ساخت عروسکها و طراحی دکورها را بیشتر از این جلو می بردم. به من گفته شد که برای راه افتادن کار، شریک سرمایه گذار پیدا کن. این یک تدبیر حیرت برانگیز است که صدا و سیمای کشور، با آنهمه منابع درآمد دولتی و تبلیغاتی، در سال های اخیر باب کرده است. در شرایطی که همه اجزای یک متن و یک برنامه باید با رعایت چارچوب ها و معیارهای تلویزیون ساخته شود، چنین راه حلی فقط به سرگردانی بیشتر تهیه کنندگان منجر می شود. اینکه سازمان به تهیه کنندگان پروژه ها بگوید که بروید شریک سرمایه گذار برای ما بیاورید تا کارتان – آنهم تحت ضوابط و سختگیری های ما- تولید شود، قانع کننده نیست. شاید برای برنامه های استودیویی و یا برخی سریال هایی که توسط ستاره های محبوب مردمی ساخته می شوند، این امر -آنهم بعنوان یک عامل کمکی- قابل اجرا باشد، اما در سالهای اخیر شاهد بوده ایم که ورود اینگونه سرمایه هایِ متوقع، به حوزه سینما و تلویزیون، نقش چندان مثبتی در رشد کیفی و کمی آثار هدفمند که از وظایف ذاتی رسانه های دولتی هستند، نداشته است. من به سایر حوزه ها کار ندارم اما تصور می کنم که در شرایطی که همه از بزرگ و کوچک درباره تاثیرات مخرب ماهواره ها و فیلم های خارجی بر فرهنگ کودکان و نوجوانان ناله سرداده اند، بی اعتنایی به تولیدات ملی برای این مخاطبان هیچ توجیهی نداشته باشد. گاهی از خودم می پرسم که واقعا بچه های این مسئولان، چه فیلم ها و برنامه هایی را نگاه می کنند. سه سال پیش آقای دارابی آمدند و جلسه ای مفصل و تشویقی با برنامه سازان کودک و نوجوان گذاشتند تا همه با هم به احیای این جریان کمک کنیم. تحلیل ها و مثال های ایشان از مطالب خود ما قوی تر و مستدل تر بود. کلی درباره دشمن شناسی و خطراتی که نسل امروز و فردای جامعه را تهدید می کند، صحبت شد اما متعاقب آن هیچ اتفاقی که دال بر حمایت عملیاتی از این مقوله باشد دیده نشد. طرح های بلاتکلیف، پروژه های معطل مانده و قراردادهای اجرا نشده، جز آنکه بخشی از باقیمانده عمر تهیه کنندگان و عواملشان را در انتظار حل مشکل هدر بدهند، خاصیت دیگری نداشته اند. به نظر می رسد که در سازمان کمتر بخشی وجود دارد که در آن ارزان شدن فرهنگ تفریحی کودکان، از گران شدن قیمت خانه و ماشین و ارز مهمتر باشد. واقعیت دردناکی است که در اولویت های صدا و سیما، حساسیت نسبت به تخریب فرهنگی از تحریم اقتصادی شکست خورده است. بهرحال امیدوارم این مشکلات بزودی برطرف شوند و صدا و سیما توان تولیدش بی نیاز از کمک و شراکت سرمایه گذاران فاقد نسبت با آثار کودکان، چنان بالا رود که بتواند به تکلیف فرهنگی و رسانه ای خود عمل کند و بچه های ایرانی، از حاصل آن بهره مند شوند. این حق کودک ایرانی است که در کنار سریال ها و فیلم های خارجی و چند برنامه پلاتویی، به تماشای فیلم ها و سریال های ایرانی ماندگار بنشینند.

شنیده ایم که به عرصه تئاتر وارد شده اید و قرارست تهیه کننده یک نمایش شوید.

راستش را بخواهید از سال ها پیش وسوسه یک کار بزرگ صحنه برای کودکان در من وجود داشته. طی پنج سال گذشته، جدی تر از قبل به یک اجرای صحنه بزرگ از قصه فیلم « گلنار» فکر کرده ام و درباره آن با افرادی که مرتبط بودند هم صحبت هایی کرده ام. یک کار ویژه و موزیکال با ترکیبی از فیلم و اجرای روی صحنه. کاری بمراتب جذاب تر از نمایش موفق « حسن و خانم حنا» که سالها پیش روی صحنه رفت و خود من چندین بار بچه های خودم و دوستانم را به تماشای آن بردم. آن نمایش بنظر من همچنان بهترین کار صحنه ایست که برای بچه ها تاکنون در ایران اجرا شده است. طرح اولیه نمایش « گلنار» تقریبا آماده است و اگر بحث ساخت سریال « ٩٨ تا بچه» و انتظار بی حاصل برای راه اندازی آن پیش نیامده بود، حتما تاکنون آنرا به صحنه برده بودم، چون خیلی دلم می خواست و می خواهد که خانم « شهلا ریاحی» و آقای « محرم بسیم» ، همان بی بی و پدر بزرگ فیلم « گلنار» ، در صحنه هایی از نمایش حضور داشته باشند.

البته ظاهرا مشکلات گرفتن سالن در تئاتر هم دست کمی از اکران فیلم در سینما ندارد. این را در ارتباط با نمایشی که فعلا بعنوان بازنویس کننده و تهیه کننده به آن پیوسته ام، متوجه شده ام. کاری از یک گروه جوان به کارگردانی « احسان کرمی» مجری سرشناس رسانه. احسان به گمان من یک مجری توانا و تحسین برانگیز در برنامه های رادیو و تلویزیون است و آینده ای سرشار از موفقیت در انتظار اوست. من در واقع بعنوان یک شنونده رادیو با او و اجراهای خوبش آشنا شده بودم و از طنز هوشمندانه و سواد فراگیر خودش و همکارش « میثم عبدی» بخصوص در برنامه مفرح « مکس٩۴» رادیو تهران و برنامه « رادیو هفت» تلویزیون، همیشه لذت می بردم. احسان کرمی اجرای مراسم آخرین جشن « خانه سینما» در عمارت « مسعودیه» را نیز برعهده داشت که در آن تجربه هم بدون آمادگی قبلی، بسیار موفق عمل کرد.

احسان از سال گذشته به اتفاق میثم روی نمایشی بنام « برام چی آوردی؟ » کار می کرد که در مرحله ای متوقف شده بود. بعد از همدلی های احسان با فیلم « آینه های روبرو» و آشنایی بیشتر و حضوری با خود او، قرار شد که متن نمایشنامه اش را پیش از راه اندازی مجدد، برای من بفرستد تا اگر چیزی به ذهنم رسید به او بگویم. این اتفاق منجر به بازنویسی متن و تغییر نام آن به « بوی قهوه و بلال و کباب» شد و ماجرا با ابراز تمایل احسان و دوستانش برای تهیه کنندگی من در این پروژه، ادامه یافت. گروه احسان، گروهی جوان و پر انرژی و با استعداد هستند که بودن در کنارشان بسیار برایم لذت بخش است. در واقع من دارم توسط این گروه عملا وارد عرصه محترم تئاتر می شوم و با جذابیت ها و مشکلات آن از نزدیک آشنا می شوم. حالا بیشتر از همیشه می فهمم که چرا می گویند در فضای تئاتر عشق و همدلی، بیش از سینما وجود دارد.

آیا مکان و زمان اجرا مشخص شده است؟

هم بله و هم نه… کار برای اجرا از اواخر مرداد ماه آماده است. برای سالن با چند انتخاب مواجه بودیم. تا همین هفته گذشته در انتظار پاسخ نهایی یکی از آنها بودیم که به دلایلی که ترجیح می دهم فعلا درباره اش صحبت نکنم، از سوی خود من منتفی شد. دو فرهنگسرا حمایت و تمایل خود را برای اجرا اعلام کرده اند که یکی از آنها چون به آماده سازی های فنی در سالن دارد، احتمالا در ادامه اجرا به سراغش خواهیم رفت. خوشبختانه محل اجرای اول در شهریور ماه با مساعدت یکی از بهترین مکان های نمایشی در شهر تهران، روشن است که طی هفته آینده اعلام خواهد شد. به هرحال بحث سالن ظاهرا در همه عرصه ها بحث اصلی است، اگرچه هنوز نمی شود گفت که سالن گرفتن برای اجرای تئاتر، به پیچیدگی و نابسامانی سینماست. شیوه نظارت بر متون تئاتری هم ظاهرا پیچیدگی های خود را دارد و به نوعی تهیه کنندگان را با جریان های موازی روبرو می کند. به نظر می رسد علاوه بر مرکز هنرهای نمایشی بعنوان بالاترین صادر کننده مجوز، برخی سالن ها نیز ممیزان جوان خود را دارند که در کنار تقسیم نوبت اجرا، به کار ممیزی و اعمال سلیقه هم مشغولند. بدیهی است که کمبود سالن های کافی و استاندارد برای اجرا، آنهم با شناسنامه مشخصی از نوع نمایش، مشکل اصلی است. این کمبود در جائیست که تک-تک فرهنگسراهای موجود می توانند با یک بازسازی تخصصی و نه سردستی سالن هایی که دارند، به یک نقطه مطلوب برای اجرای چند نمایش در هر شب تبدیل شوند.

کمی از موضوع و عوامل تئاترتان بگویید.

« بوی قهوه و بلال و کباب» طنزی ساده درباره یک مخمصه خانوادگی است که در واقع نقطه پیدایش آن یک خطای اخلاقی در بستر یک آسیب اجتماعی است. چالشی در درون یک مرد جوان، میان نمادهایی از وسوسه و دغدغه، در پی شیطنتی که در یکی از سفرهای خارجی اش مرتکب شده و در ادامه، موقعیت خطیر مواجهه اش با همسری که برایش بسیار عزیز است و از همه جا بی خبر.

موقعی که من به کار پیوستم تنها احسان کرمی بعنوان نویسنده و کارگردان و میثم عبدی بعنوان بازیگر تنها نقش مرد حضور داشتند. پس از بازنویسی متن و اضافه شدن یک شخصیت مرد دیگر به نمایشنامه، ترکیب بازیگران با پیوستن بهاره کیان افشار، نازنین کریمی و سام قریبیان کامل شد و مجید لیلاجی نیز بعنوان طراح صحنه و لباس به گروه پیوست. « بوی قهوه و بلال و کباب» در اصل نمایشی ساده است که بدون تکیه بر ماجراهایی عجیب و یا صحنه پردازی های خاص، یک فرصت همذات پنداری به زوج های جوان می دهد تا بر روابط خود با خویش و همسرشان تاملی داشته باشند.

تمرینات گروه به طور منظم ادامه دارد و امور مربوط به هماهنگی، دستیاری و عکاسی آنرا نیز خانم ها مریم فروزبخش و شهپر آرمات انجام می دهند.

و حرف آخر؟

حرف آخر اینکه در میان همه اقشاری که در انتظار روزهای بهتری هستند، فعالان عرصه هنر مطالباتی فراتر از معیشت خود دارند. امیدوارم با گشایش گره هایی که در سینما و تلویزیون و تئاتر به کار تولیدکنندگان آثار ملی و منطبق بر فرهنگ خودی افتاده است، فردای روشن تری در انتظار همه باشد.