به گزارش پارس به نقل از مهر، مراسم رونمایی از کتاب « بی سرو سیمین» یادنامه سیمین دانشور به کوشش سیدجواد میرهاشمی عصر روز جمعه چهارده تیر و مصادف با روز قلم با حضور جمعی از نویسندگان و شاعران در منزل سیمین دانشور و جلال آل احمد در تهران برگزار شد.

در ابتدای این مراسم غلامرضا امامی - که اجرای این برنامه را نیز بر عهده داشت - در سخنانی با اشاره به اینکه در روز قلم باید به سیمن آل قلم بیشتر از سایر جنبه ها و موضوعات توجه نشان داد، اظهار داشت: دانشور برای من همیشه مظهر جمال بوده است. از همان روزی که با این خانه آشنا شدم، او برایم مظهر جمال بود و همنام با همسرش، مظهر جلال.

 

وی ادامه داد: دانشور در طول حیاتش چهار فصل زندگی را تجربه کرد؛ در بهاران زاده شد و در زمستان درگذشت. او همیشه مانند بهاران امید داشت و به دیگران امید می داد، زیبا زیست و زیبا زندگی کرد. در عنفوان بهار با جلال پیوند مهر بست و تا آخر عمر نیز حلقه ازدواجش را از دست بیرون نیاورد. در پختگی تابستان عمرش، زیباترین شاهکار ادبی اش « سووشون» را خلق کرد و با آن درخشید، با وجود اینکه اهالی قلم می شناختنش، این کتاب منجر به بیشتر شناخته شدن وی نیز شد.

 

امامی افزود: پس از آنکه پاییز به زندگی او سر زد و جلال را از دست داد، گویی شوق بهاران از زندگی او رفت. اما با این حال نیز دانشور دست از نوشتن بر نداشت و قصه های کوتاهی را خلق کرد. من امروز شهادت می دهم که او تا پایان عمر خود حافظه عجیبش را حفظ کرد و همه چیز را به یاد داشت.

 

این نویسنده و مترجم آثار ادبی افزود: در زندگی او خاطرات زیادی وجود دارد که امید دارم بتوانم روزی در دو کتاب « سیمین آل قلم» و « غروب سیمین» البته اگر خدا خواست و بندگان خدا گذاشتند منتشر کنم. با این حال او در تمام زندگی اش تنها خودش بود، دکان دونبش باز نکرد و حرمت آل قلم را پاس داشت و تنها سخن از صدق زد. زیبا زیست و زیبایی را برای همه خواست و در یک کلام به سوگندش با قلم عمل کرد و حتی آخرین سخنش را همصدا با اولین سوره قرآن، « خواندن» قرار داد.

 

امامی ادامه داد: سیمین همیشه همراه جلال بود اما آن دو هیچ تاثیری بر یکدیگر نداشتند. با این حال آخرین دست نوشته های همدیگر را می خواندند و حتی شرط ازدواج جلال با سیمین این بود که او تا آخر عمر دانشور بماند و نه اینکه آل احمد بشود.

 

این مترجم درباره کتاب « بی سرو سیمین» هم گفت: این کتاب ابتدا قرار بود در قالب یک فیلم مستند ساخته شود که امکان آن ایجاد نشد و امروز که به صورت کتابی منتشر شده است، خوشحالم که در آن زنان بیش از مردان حرف زده اند و حق هم همین بود چون دیگر زمان آن گذشته است که مردان از زبان زنان بنویسند.

 

وی با ذکر خاطره ای از آخرین روز حیات دانشور تاکید کرد: دانشور برای همیشه می ماند چون با شرف زیسته است. امیدوارم این اجازه داده شود تا این منزل به موزه ای مبدل شود تا اهالی قلم  بتوانند به صورت هفتگی در آن گرد هم آیند و راهش را ادامه دهند.

 

در ادامه این مراسم و پس از پخش بخشی از صدای دانشور در نشست های ادبی « شب های گوته» و شعر خوانی سیدجواد میرهاشمی، تدوینگر این کتاب، ویکتوریا دانشور خواهر این نویسنده فقید نیز در سخنان کوتاهی به میهمانان خیرمقدم گفت.

 

روز قلم؛ ۱۳ تیر یا ۱۴ تیر؟

 

جواد مجابی شاعر و نویسنده دیگر سخنران این مراسم بود که در بخش نخست از سخنان خود به روز قلم اشاره کرد و گفت: با اینکه ما روز ۱۴ تیر را روز قلم می پنداریم اما در ایران باستان روز ۱۳ تیر را که مصادف با جشن تیرگان بوده است، روز قلم نامیده و گرامی می داشته اند. این روز از ۲ نظر برای ایرانیان دارای وجه تسمیه بوده است. نخست اینکه روز گرامیداشت قلم بوده و دیگر اینکه روز گرامیداشت آزادی ایرانیان از چنگ دشمنانشان به شمار می رفته است.

 

مجابی ادامه داد: گفته شده وقتی منوچهر و سپاهش توسط افراسیاب محاصره شدند، او از افراسیاب خواست تا یکی از یارانش با پرتاب تیری حدود کشور ایران را مشخص کند و برای این کار به سراغ آرش حکیم رفت. آرش این کار را پذیرفت اما عنوان کرد که پس از انجامش از بین خواهد رفت. آرش در نهایت تیر را پرتاب کرد و ایران را نجات داد اما بدنش تکه تکه شد و در واقع جانش فدای وطنش شد. از سوی دیگر در دوران هوشنگ پیشدادی روز ۱۳ تیر، روز قلم و کشاورزی نامیده شد و در این روز رسم بر این بود تا همگان به منظور تکریم دبیران و دیوانیان و درباریان لباس اهالی قلم را می پوشیدند تا به تکریم آنها بپردازند. این برای ما مهم است که بدانیم در کشوری زندگی می کنیم که در روز قلمش همه برای تکریم اهالی قلم یه شکل آنها در می آمدند.

 

آل احمد هیچگاه ذهنیت انقلابی اش را از دست نداد

 

وی در ادامه با اشاره به خاطره مشترکش از دانشور و آل احمد گفت: این دو همیشه با هم در مجامع فرهنگی ظاهر می شدند. با وجود اینکه در جامعه روشنفکری آن زمان چنین رسمی وجود نداشت اما آن دو برخلاف سنت، همیشه با هم روزهای دوشنبه به کافه فیروز می آمدند و این به معنی شان و منزلتی بود که آل احمد برای همسرش قائل بود. آن موقع من در روزنامه اطلاعات کار می کردم اما به خاطر وابستگی آن به دولت تا یک سال با اسم مستعار در آن مطلب می نوشتم. روزی به آل احمد گفتم که اینگونه کار کردن اذیتم می کند و از سویی کار مطبوعاتی را دوست دارم و نمی دانم و چه کار باید بکنم؟ او به من گفت: مهم نیست در کجا کار می کنی. مهم این است که چقدر می توانی درست حرف بزنی. تا زمانی که توانستی درست حرف بزنی، کارت را رها نکن.

 

مجابی افزود: وقتی آل احمد کتاب نفرین زمین را منتشر کرد، سردبیر روزنامه (اطلاعات) از من خواست با او مصاحبه ای داشته باشم چون جلال تا آن روز اصلاً تن به مصاحبه نمی داد. من به او گفتم که شما مصاحبه او را منتشر نخواهید کرد اما به هر شکل به این کار مجبور شدم. آل احمد را در کافه فیروز پیدا کردم. یادم هست که عادت داشت به شدت بر کار شاگردانش نظارت کند و آن روز هم با دقت مشغول بررسی آثار آنها بود. به او ماجرا را گفتم و پذیرفت. با همراهی محمدعلی سپانلو مصاحبه شروع شد و رفته رفته تعدادی دیگری نیز به ما افزوده شدند و بحث به موضوعات سیاسی کشید. آل احمد با صدای بلند شروع به انتقاد از حکومت کرد و گفت: می خواهند تا سال ۲۰۰۰ در این مملکت تعداد دهات را از ۱۰ هزار به ۲ هزار برسانند و این قتل عام بزرگ سنت های ایرانی است… ناگهان دانشور بلند شد و با بغض گفت: او را رها کنید. چرا وادارش می کنید چنین حرف هایی را در جمع عمومی بزند؟ به صلاحش نیست. و گفتگو قطع شد. من البته متن مصاحبه را به روزنامه بردم و همانطور که فکر می کردم از چاپ آن سر باز زدند و بعدها در سال ۵۶ آن را در نشریه چاپار منتشر کردم.

 

این منتقد ادبی افزود: آل احمد یک روشنفکر شجاع از طبقه متوسط بود که هیچگاه ذهن انقلابی اش را از دست نداد. او می گفت من در این مملکت زندگی می کنم و ملیت آن را دارم پس به همه چیزش کار دارم. به نظر من دانشور ارزش ادبی ماندگارتری نسبت به آل احمد به دست آورد و آثارش در میان مردم و روشنفکران بیشتر ماندگار شد.

 

وی در پایان خواستار تبدیل منزل دانشور و آل احمد به موزه شد.

 

فرخنده حاجی زاده داستان نویس و ناشر نیز دیگر سخنران این مراسم بود که با اشاره به داستان آرش کمانگیر اظهار داشت: وقتی آرش برای سرزمینش از جان گذشت دیگر نمی دانم ما اهالی قلم برای رفع مشکلاتمان باید از چه بگذریم؟

 

وی در ادامه به ذکر خاطره ای از خود و دانشور پرداخت.

 

اهالی قلم منزل دانشور را موزه کنند

 

در ادامه این مراسم نوبت سخنرانی به محمد بقایی ماکان رسید. وی در ابتدای سخنان خود با ذکر خاطراتی از دانشور گفت: یادم هست در دوران لیسانس در دانشگاه تهران او را می دیدم که مانند مادری با دانشجویانش صحبت کرد تا جایی که من برای بار نخست فکر کردم او خودش نیز دانشجوست. بار دیگر او را در راهروهای رادیو در میدان ارگ دیدم که روی زمین نشسته است. خواستم برای او صندلی بیاورم که گفت « همه ما از خاکیم و باید به آن بازگردیم» بارها در مسیر شمیران او را می دیدم که در صف اتوبوس ایستاده است. من اصلاً فکر نمی کردم که چنین اخلاقی داشته باشد و در نتیجه همین رفتارهایش بود که به این نتیجه رسیدم که او بانویی است که دوست دارد با مردم باشد و بعدها همین موضوع را در آثارش نیز دیدم.

 

وی افزود: به اعتقاد من کتاب « سووشون» به تنهایی می توانست از او یک چهره ادبی بسازد همچنانکه اگر دهخدا تنها خالق « چرند و پرند» بود، امروز همان جایگاه سابقش را داشت. « سووشون» به اعتقاد من چنان تاثیری بر مخاطبش دارد که کتاب « گفتار در روش» دکارت دارد که تنها ۸۰ صفحه است. اصلاً دکارت به خاطر آن کتاب است که دکارت شده است.

 

بقایی ماکان ادامه داد: به اعتقاد من آنچه باقی خواهد ماند دانشور است و نه آل احمد که هر چه بیشتر زمان می گذرد در دستگاه ذهنی او (جلال) « ان قلت» بیشتری را می توان مشاهده کرد.

 

این پژوهشگر در پایان سخنان خود به مانند سایرین خواستار تبدیل منزل دانشور به موزه شد و گفت: به نظرم می شود حسابی باز کرد تا اهالی قلم در آن مبلغی را برای ساخت این موزه واریز کنند چون نمی شود به کمک کارگزاران فرهنگی دلخوش داشت کما اینکه خانه دهخدا مورد تاراج بچه مدرسه ای ها قرار گرفت و منزل هدایت را کودکستان کردند تا دیگر در آن آثاری مثل مازیار را خلق نکند.

 

در ادامه این مراسم احمدرضا احمدی شاعر نیز که به علت کسالت نتوانسته بود در مراسم حاضر شود، به صورت تلفنی متنی را قرائت کرد که در آن سابقه آشنایی اش با دانشور را به سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی نسبت داده و در بخشی از آن اظهار داشت: پس از انشعاب آل احمد و خلیل ملکی از حزب توده، دانشور و همسرش زیر تیغ تهمت های زیادی قرار گرفتند اما دانشور با آنها مدارا کرد.