به گزارش پارس به نقل از فارس، شهید ملک، طلبه ای است که فرمانده گردان پیاده بود. زندگی سراسر حماسی او و قریحه نویسندگی اش از نظرگاه مخدومی پنهان نمانده است.

« امام گردان» روایت رحیم مخدومی از « شهید ملک» است که توسط انتشارات رسول آفتاب منتشر شده است. گفت وگوی مفصل ما با نویسنده امام گردان را بخوانید؛

- جناب آقای مخدومی! شما شهید محمدعلی ملک را از چه زمانی می شناسید؟

بنده حدود پنج سال پیش در بنیاد حفظ آثار دفترچه ای را مشاهده نمودم که در آن یادداشت های شهید ملک درج شده بود، آن دفترچه را تورقی کردم و دریافتم که یادداشت های عجیبی است و برایم خیلی جالب بود. بنده هیچ شناختی راجع به شهید ملک نداشتم ولی بعد از مطالعه این یادداشت ها دریافتم که نویسنده این نوشته ها باید انسان عجیبی باشد و این انگیزه ای شد برای تألیف کتابی راجع به ایشان.

* سبک نوشته هایش نشان از شخصیت عرفانی اش داشت

- یک ویژگی برجسته این کتاب این است که قهرمان این کتاب یک روحانی شهید است. یعنی علاوه بر اینکه یک روحانی وارسته و دردکشیده است، یک شهید نیز هست و دارای یک هنر نویسندگی هم هست. حالا قصد دارم ادامه بحث را با این سؤال ادامه دهم که آیا ویژگی روحانی بودن این شهید تأثیری در تألیف کتاب برای ایشان از سوی شما داشته است؟

بله، روحانی بودن در کنار ویژگی های خاص دیگر، ایشان را به یک سوژه تبدیل کرده است، مثلاً یکی اینکه ایشان مؤلف نیز بوده است، البته مؤلف نه از آن منظر که دارای آثار چاپ شده باشند، استعداد نویسندگی بسیار قوی داشته اند که خب بنده اولین برخوردم با نوشته های ایشان بود، دیگر اینکه ایشان سبک نوشته هایشان عارفانه بود که نشان از شخصیت عرفانی خودشان داشت. اینها همه به عنوان خصایصی است که از ایشان سوژه ای بسازد. بعدها راجع به خصوصیات زندگی ایشان بیشتر تحقیق کردم و فهمیدم ایشان فرمانده گردان پیاده بوده اند در حالیکه از یک روحانی بیشتر انتظار می رفت که در واحد تبلیغات و یا عقیدتی در زمان جنگ فعالیت کند و یا اگر هم در گردان رزمی است غالباً به عنوان نیروی پیاده فعالیت کند. فرمانده بودن نشان از این دارد که ایشان مدت زمان زیادی در جبهه حضور داشته اند چرا که سازوکار انتخاب فرمانده در جبهه به این شکل بود.

- آقای مخدومی! شما هم سابقه تحصیل در حوزه را داشته اید؟

بله، بنده بعد از دو سال تربیت معلم، مشغول به تحصیل در حوزه شدم و در ابتدا در حوزه ورامین و سپس در حوزه شهید شاه آبادی تهران مشغول به تحصیل شدم و چهار سال تحصیل بنده به طول انجامید.

- قطعاً تحصیل شما در حوزه یکی از دلایلی بوده است که باعث شده تا شما راجع به یک شهید روحانی تألیفی داشته باشید؟

بله، بی تأثیر نیز نبوده است.

* نقش روحیه خیرانه ی پدر در پرورش و تعالی شهید

- از روستای قَرْن آباد گرگان و پدر و مادر شهید ملک برایمان بگویید.

روستای قرن آباد، روستای بسیار زیبا و سرسبزی است در دامنه کوه و از روستاهای گرگان است. وقتی بنده به آن روستا رفتم تا بیشتر با خانواده و پدر و مادر و محل زندگی و تعالی آن شهید بزرگوار آشنا شوم، به یک سوژه دیگر برخورد کردم و آن پدر و مادر این شهید بود، پدر ایشان روحیه ای خیرانه دارد و از کودکی هم با کار و تلاش خو گرفته است. نمی تواند در خانه بیکار بنشیند، از این رو با روحیه ای جالب از یک امامزاده که در زندگی روستای قرن آباد است، تفرجگاهی مذهبی و بسیار زیبا درست کرده و چندین سوئیت را برای مسافرین احداث کرده و اقدام به جاده سازی و فراهم نمودن امکانات رفاهی برای زائرین نموده است. او یک امامزاده کوچک را به یک مکان تفریحی و مذهبی بسیار بزرگ تبدیل نموده که پذیرای جمع کثیری از افراد جامعه در طول هفته است.

علاوه بر این ایشان در طول سال چندین هزار نهال پرورش می دهد و با مراجعه به جنگل قسمت هایی از آن را که خاکی از پوشش گیاهی شده است را ترمیم می نماید. علاوه بر این در ارتفاعات روستا یک امامزاده دیگر موجود می باشد که به دلیل نداشتن مسیر ماشین رو توجه کمی به آن شده بود که ایشان با همکاری تعدادی از اهالی روستا، با استفاده از اسب و قاطر مصالح ساختمانی را به آن مکان انتقال دادند و با مرمت آن امامزاده، آن مکان را تبدیل به استراحتگاهی برای کوهنوردانی که به آن منطقه عزیمت می کنند نموده است. این نگاه عام المنفعه این چنینی در طول زندگی از پدر بزرگوار این شهید، بی تردید در پرورش شهید محمدعلی ملک نیز بی تأثیر نبوده و چنین پدری محمدعلی را پرورش داده است.

- آیا به این فکر نیفتاده اید که کتابی یا مستندی در مورد پدر این شهید تهیه فرمایید؟

ما درصدد این بودیم که این پدر را در قالب یک فیلم معرفی کنیم. در این چند روزی که ما در آن روستا بودیم در کنار مصاحبه هایی که در مورد پسرش می گرفتیم، پیگیر فعالیت ها و خدمات ایشان نیز بودیم. مثلاً ایشان از دامنه کوه تا بالای کوه لوله کشی آب کرده بودند که زائرین امام زاده به خصوص زائرین امام رضا (ع) که قصد سفر به مشهد مقدس را از طریق گرگان دارند و به منظور استراحت در این مکان توقف می نمایند از لحاظ رفاهی مشکلی نداشته باشند و این گوشه ایی از فعالیت های خیرانه پدر این شهید بزرگوار در آن منطقه است.

* مثل فیلمی که ابتدای آن نوشته اند این اتفاق واقعی است

- قالب خاطره چقدر می تواند در القای مفاهیم زیبایی مثل شهادت اثرگذار باشد که شما قالب خاطره را بر این کتاب برگزیده اید؟

خاطره و روایت مثل داستان جاذبه دارد، روایتگری خاطره در واقع یک داستان اتفاق افتاده است و جذابیت آن از داستان بیشتر است؛ چرا که مثل فیلمی است که ابتدای آن نوشته اند این اتفاق واقعی است. و نکته دوم بحث استناد آن است که استناد روایت و خاطره بیشتر از داستان است. و نکته سوم تأثیر تربیتی آن است و آن همزادپنداری که قرار است صورت بگیرد با قهرمان بهتر صورت می گیرد، چرا که فرد بعد از مطالعه خاطره و روایت به خود می گوید چون قهرمان خاطره توانسته پس من هم می توانم و این در عالم خیال نبوده است. تأثیر تربیتی خاطره نسبت به داستان که زاییده تخیل است بیشتر است.

- چقدر در داستان ها و خاطره های شما تربیت مهم است؟

برای من حرف اول را می زند، با توجه به اینکه فلسفه خلقت انسان و رسالت پیامبران و ائمه معصومین و فلسفه انقلاب اسلامی تربیت است و شغل ما به عنوان معلم آموزش و پرورش شغلی تربیتی است در عین حال نویسندگی را نیز با همین هدف در پیش گرفته ایم.

* یک روشنفکر تحصیل کرده در حوزه

- حوزه های علمیه نسبت به کتاب « امام گردان» عکس العملی نشان ندادند؟ مثلاً حوزه علمیه رونمایی کند یا نقد و تفسیر کند؟

هنوز این کتاب ارائه نشده است، ولی خب انتظار داریم که بعد از ارائه این کتاب در حوزه های علمیه بیشتر به این کتاب توجه شود، چرا که محمدعلی ملک محصول حوزه است و منتهی تفاوتش با حوزه نقد نشده است. این شهید یک روشنفکر تحصیل کرده حوزه است و شخصیت ایشان به روز است و در مقطعی که احساس می کند باید حوزه را رها کند و اسلحه دست بگیرد، این کار را انجام می دهد. در مواقعی که انتظار نمی رود قوه قهریه یک روحانی دیده شود و عرف خیلی منتظر این نیست، و بیشتر یک رفتارهای عاطفی از یک طلبه و روحانی انتظار دارند. ایشان که شیعه حضرت علی (ع) است و مصداق آن آیه شریفه « اشداء علی الکفار و رحماء بینهم» خیلی غیور و شجاع و نترس در صحنه ها حاضر می شود و این تنها مختص به دفاع مقدس نیست، کسی است که در ۱۳ سالگی توسط رژیم شاه مجروح می شود و بازدداشت می شود و به زندان می افتد. همه این حوادث و اتفاقات پیامی دارد و آن این است که ایشان از بچگی با این روحیات خو گرفته است و وقتی هم می آید در کسوت روحانیت، این روحیه جهادی نه تنها کمرنگ نمی شود بلکه پررنگ تر هم می شود، جراحت های بسیار شدید ایشان را از میدان به در نمی کند، با تنی مجروح به عملیات ها بازمی گردد و حتی در هنگام شهادت هم با تنی مجروح شهید می شود، در حالیکه هنوز زخم های قبلی اش بهبود پیدا نکرده بود.

* نامه ای که حوزه را نقد می کند

- نامه شهید به شورای مدیریت حوزه علمیه که یک حالت نقدگونه هم دارد جالب است؛ یعنی شخصیتی که تقریباً گاهی اوقات با توجه به شرایطی که برایش پیش می آید و با توجه به پرداخت نشدن شهریه اش -که حالا دوستان خواننده مطالعه می فرمایند- با یک بیان تقریباً انقلابی، یک نقد هم به حوزه های علمیه دارد.

بله، یک نکته دیگر که در کتاب امام گردان مدنظر هست بحث نثرهای پراکنده شهید محمدعلی ملک است. قبل از اینکه به این نکته بپردازیم باید راجع به آن نامه هایی که شهید ملک برای شورای مدیریت حوزه علمیه می فرستد بگویم که در واقع یکی از نقاط عطف این کتاب است؛ به نظر من هر چند که از این چهارصد و اندی صفحه تنها دو صفحه را به خود اختصاص داده ولی وزن این دو صفحه بسیار، بسیار سنگین است. در واقع خیلی باید تأمل برانگیز باشد و خیلی ها را به تأمل وادار کند. یک جورهایی آن سیره و سنت حضرت امام (ره) در حوزه را که خیلی ها برنمی تابیدند و حتی اگر قرار بود با نگاه آنها امام حرکت کند هیچ انقلابی رخ نمی داد، این را در یادها تجلی می کند که امام با شاه مبارزه می کرد، یکسری از هم لباسی های ایشان به امام خرده می گرفتند و می گفتند شاه شیعه است و مبارزه و مخالفت با شاه ضرورتی ندارد و یا آن بحث هایی که بعدها راجع به درس فلسفه امام به وجود می آید، یعنی آن شباهت به بن بست رسیده ای که امام بن بست آن را می شکند و وارد جامعه و زندگی مردم می کند و گره ها و قفل های بسته مردم را باز می کند. این در واقع تعلیم و تربیت خاص امام است که به طلبه هایی مثل شهید محمدعلی ملک رسیده است. این نامه در واقع حوزه را نقد می کند و نقد گزیده ای هم هست از طلبه ای که جان سیصد جوان در دست اوست به عنوان فرمانده گردان، یعنی این قدر نظام به ایشان اعتماد پیدا کرده است که نه تنها به دست ایشان اسلحه داده بلکه جان سیصد جوان را نیز به دست او داده است. حال حوزه به او می گوید که باید به سربازی برود، اگر یک مقایسه سطحی بین این دو نگاه صورت بگیرد ما به درددل محمدعلی ملک تا حدودی پی می بریم. سربازی که ممکن است یک سیلی بخورد یا نخورد؛ محمدعلی عکسی دارد که تنش لت و پار در اثر جراحت هایی است که در عملیات ها دیده و حتی جراحتش به قدری شدید است که در ایران قابل مداوا کردن نیست؛ اعزامش می کنند آلمان -وسط جنگ- و به چنین فردی می گویند باید بروی سربازی! یعنی چقدر غفلت! حتی طلبه خود را نشناختند که که هست و چه کار می کند یا شاید اصلا حد و ایده اش را قبول ندارند. روی این حساب در این دو صفحه یک نگاه وجود دارد و در واقع خط مشی وجود دارد. با آن شیوه ای که تربیت یافته و آن راهی که انتخاب کرده، در واقع راه غلط را نقد می کند با این دو صفحه نامه.

- صفحه هایی از کتاب هست که بیست خط و یا پانزده خط است و از ۶ نفر سند آورد ه اید، یعنی گفتید که فلان خاطره را فلانی. چه اصراری است به دقت اسناد؟ برای شما ادبیت مهم است یا سندیت خاطره؟

دو رویکرد را دارد؛ یعنی هم تاریخ محور است که در تاریخ سند مهم است و هم ادبیات محور است که آن آرایه های ادبی نثر و متن ارزش و اهمیت دارد. برای اینکه جذاب باشد برای خواندن و مخاطب. ما هرچه بتوانیم اسناد خاطره را کاملتر و قویتر ارائه بدهیم در آینده قابل استفاده تر خواهد بود برای گونه های دیگر ادبی که می شود از آن استفاده کرد؛ یعنی می شود از روی آن استناد کرد. روی این حساب تا جایی که امکان داشته باشد ما عکس تهیه می کنیم، تا جایی که امکان داشته باشد مشخصات راوی را ثبت می کنیم و هر مطلب از زبان هر راوی ای که نقل شده امانتداری می کنیم. البته خوب با توجه به اشاره ای که کردم منبعی است برای گونه های ادبی که می توان استفاده کرد، یعنی ما در خاطره داستان نداریم که نقد داستانی بشود اما یک منبع هست برای تولید داستان و گونه های دیگر.

- جملات تکان دهنده ای در نثرهای شهید ملک هست؛ مثل این جمله که پشتش یک خیمه حرف است: " مادرم سهم تو از این انقلاب همین بس که من به شهادت برسم. " علاوه بر این نثر ادبی هم هست و یک تفکر عمیقی از یک روحانی را جلوی چشم ما می آورد. این نثرها و یادداشت های پراکنده را شما گزینش کردید و یا نه همان گونه هرچه بوده است را آوردید؟

نه، گزینش نکردم، به همین شکل بوده است.

* چمران خیلی دوستش داشت

- بعضی اوقات در نثرهای مرحوم شهید ملک رگه هایی از نثرهای شهید چمران به چشم می آید. مثلا وقتی کتاب" رقصی چنین میان می دانم آروزست" چمران را می خواندم یک جورهایی از این نثرهای شهید ملک پهلو می زد به نثرهای شهید چمران. با من هم نظر هستید که نثرش به نثر چمران گرایش دارد؟

همینطور است بییند محمد ملک چون یکی از نیروهای مورد توجه چمران بوده به خاطر سن پایینش در گروه جنگ های نامنظم شهید چمران انگشت نما بوده است. من فکر می کنم حدود ۱۴ یا ۱۵ سال داشته محمدملک که نیروی چمران بوده. به همین خاطر در میان آن نیروها ملک خیلی به چشم می آمده؛ در عین حال خودش هم شخصیتی داشته که مورد توجه قرار بگیرد. چمران خیلی دوستش داشت و بهش توجه می کرد و ایشان هم یک رابطه عاطفی با شهید چمران داشت. من احساس می کنم از ارتباطی که شخصاً با چمران داشته هم خیلی تأثیر گرفت. چمران خیلی اهل صحبت بود. صحبتش هم خیلی متفاوت با نگارشش نبود. یعنی آن تب و تابی که در نگاه چمران می بینیم در صحبتش هم هست. حالا فیلم ها و مصاحبه هایی که از ایشان هست می بینیم که با همان ادبیات شیرین و دلنشین و پر از احساس صحبت می کند. من تلقی ام این است که هم از صحبت های روحی چمران متأثر شده و هم از آثارش که بعد به چاپ رسید. البته ملک سال ۶۵ شهید می شود و چمران سال ۶۰. در این چهار پنج سال آثار چمران هم چاپ شده بود.

- به عنوان کلام آخر این که در این نثر ها گاهی اوقات گرایش به شعر هم پیدا می شود؛ مثلاً صفحه ۳۶۶ یک متنی است که بیشتر به شعر سپید می خورد: " نامت چه باشکوه است ای از تبار عشق"

بله، این به شعر سپید خیلی نزدیک است و خودش هم سطرها را جداجدا کرده یعنی زیر هم نوشته است.

- خیلی ممنون از وقتی که گذاشتید.