به گزارش پارس نیوز، 

مریم رمضانی طلاق عاطفی در فرهنگ واژگانی ما گستره چندانی ندارد و آمار دقیقی از میزان آن موجود نیست اما پژوهشگران بسیار صریح و شفاف از سه برابر بودن طلاق عاطفی نسبت به طلاق قانونی در کشور سخن می گویند. آنها بر این باورند که جامعه ایرانی، هنوز هنر دیالوگ‌گویی را فرا […]

 

مرضیه صاحبی – مریم رمضانی

طلاق عاطفی در فرهنگ واژگانی ما گستره چندانی ندارد و آمار دقیقی از میزان آن موجود نیست اما پژوهشگران بسیار صریح و شفاف از سه برابر بودن طلاق عاطفی نسبت به طلاق قانونی در کشور سخن می گویند. آنها بر این باورند که جامعه ایرانی، هنوز هنر دیالوگ‌گویی را فرا نگرفته و همه ما به دلیل عطش سیری ناپذیر مونولوگ گویی، روزهای پرفراز و نشیبی را در زندگی مشترک سپری می کنیم. جامعه شناسان هم در این مورد که می توان با آموزش مهارت های ارتباطی و کاهش مونولوگ‌گویی در برابر دیوار اختلاف و ناسازگاری ایستاد، با پژوهشگران علوم رفتاری اتفاق نظر دارند.

تعریف طلاق عاطفی همان طور که از  نامش پیداست به معنای جدایی و سردی روابط است. به عبارت دیگر این جدایی «زمانی اتفاق می‌افتد که زن و مرد در کنار هم به سردی زندگی می‌کنند ولی تقاضای طلاق قانونی نمی‌کنند. داشتن فرزند یا  دیدگاه منفی جامعه به طلاق می‌تواند دلیل عدم طلاق قانونی باشد. در مرحله طلاق عاطفی زوجین زیر یک سقف زندگی می‌کنند ولی به لحاظ عاطفی و اجتماعی جدا هستند.»

همان طور که پیش تر اشاره شد، نبود ارتباط سازنده و عدم هنر دیالوگ گویی موثر در بروز این فاصله عاطفی سهیم است اما به عنوان تنها عامل شناخته نمی شود. گاه ارائه نسخه هایی که از در و دیوار می بارد، آتش اختلاف میان زوجین و طلاق عاطفی را شعله ور می سازد. ما در جامعه ای زیست می کنیم که همه خود را منجی و مشاور خانواده  می دانند. حال آنکه ساختار زندگی مشترک پیچیده تر از آن است که بتوان با نسخه های به اصطلاح ناکارآمد و غیرتخصصی، ویرانه های یک زندگی را از زیربار زلزله ۶ ریشتری بیرون کشید و از نو بنا کرد. زن و مرد با هم تفاوت‌هایی دارند و مطلع‌بودن از کم و کیف این تفاوت‌ها راهگشای تفاهم آنهاست. زوجین گاهی اوقات از دست شریک زندگی خود عصبانی یا کلافه می‌شوند. چرا که انتظار دارند همسرشان عیناً همانند خودشان باشد. در یک کلام، شناخت خصوصیات و ویژگی‌های زنان و مردان می‌تواند گستره تفاهم را در زندگی مشترک بیشتر و وسیع‌تر نماید.

پروفسور حسین باهر، بنیانگذار مکتب رفتار شناسی در ایران در گفت‌وگو با روزنامه رسالت بر این امر تصریح می کند که «مشکلات متعددی در فرآیند زندگی زناشویی وجود دارد، از مسائل اقتصادی و اجتماعی تا رفتاری و فرهنگی و از سوی دیگر زن و مرد نگاه یکسانی نسبت به مسائل ندارند و گاه شناخت زنان از مردان و مردان از زنان آنقدر ناقص و سطحی است که در پیچ و خم های زندگی تاب نمی آورند و به مرور زمان از یکدیگر سرد می‌شوند؛ اما هرچه علم و دانش جوانان در رابطه با ازدواج و دلایل ضرورت این امر بیشتر باشد کمتر به هنگام بروز مشکلات دچار تنش می شوند و در نهایت این آموزش و گفت‌وگوی موثر میان طرفین است که می تواند میزان سازگاری را ارتقاء داده و مانع دوری و سردی روابط شود.»

او  تاکید می کند: «نارضایتی زوجین از یکدیگر در قالب ایراد گیری و مقایسه کردن، بروز و ظهور می‌یابد و این مسائل در ناآگاهی دختران و پسران از یکدیگر و به طورکلی امر ازدواج سرچشمه می گیرد. به نظر می رسد برخی صرفا برای فرار از تنهایی و تامین غرایز جنسی تن به تشکیل خانواده می دهند. طبعا بعد از مدت کوتاهی به طلاق عاطفی دچار می شوند. از طرفی عده ای
متاسفانه باهدف دستیابی به ثروت ازدواج می کنند و بعد به سرعت دچار دلزدگی می شوند. چون هدف آنان از تشکیل خانواده رسیدن به ثروت یا فرار از تنهایی بوده است.»

فرشته روح افزا، عضو پیشین شورای فرهنگی اجتماعی زنان هم در گفت‌وگو با روزنامه رسالت از نااطمینانی زوجین نسبت به یکدیگر به عنوان عاملی برای گسترش طلاق های عاطفی یاد کرده و می افزاید: «این دیوار بی اعتمادی باید فرو بریزد و راهکار آن آموزش‌های قبل و حین ازدواج است.»

او معتقد است: «استفاده ناصحیح از شبکه های اجتماعی در تشدید این بی اعتمادی و شکاف عاطفی سهیم بوده و گاهی به خطا، روابط خارج از عرف شکل می گیرد بنابراین پیش از  ازدواج باید به آموزش این امر بپردازیم که زندگی زناشویی نیازمند مراقبت و هوشیاری است. با کوچک‌ترین لغزشی، زوجین نسبت به یکدیگربی اعتماد شده و اگر نتوانند به صورت رسمی جدا شوند، به لحاظ عاطفی نسبت به یکدیگر سرد می شوند. از سوی دیگر هنر زندگی مشترک در گفت‌وگو نهفته است. زوجین باید یاد بگیرند به جای گذران وقت در شبکه های اجتماعی با یکدیگر صحبت کرده و خلأ های زندگی شان را پر کنند.»

می گویند، اینکه به مقوله ازدواج با لنز واقع بینی بنگرید، کاری‌است کارستان. دستکم باید این را بپذیریم که زندگی مجموعه ای از افتادن ها و برخاستن ها، لذت ها و تلخکامی ها، خواب ها و بیداری های هدفدار است، این که تصور کنیم همه امور باید موافق میل و خواسته ما تحقق پذیرد، تصوری اشتباه است. آدم‌ها خاکستری اند،  همه این را می دانیم اما وقتی قرار است زیر یک سقف زندگی کنیم، تمام باورهای گذشته را از دست می دهیم، گاه منطق را هم به دست فراموشی می سپاریم. اینجاست که حلقه مفقوده دیالوگ و آموزش خودنمایی می‌کند.

دکتر رسول روشن، روانشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد بر این باور است که «جامعه ایرانی در یک مرحله گذار قرار دارد که نه کاملا سنتی و نه کاملا مدرن است. در چنین فضایی نه آموزش‌های درون خانواده گسترده وجود دارد و نه آموزش‌های یک جامعه مدرن و از این روست که ما دچار بحرانیم و فاجعه‌ای برای خانواده‌های ایرانی در پیش است.»

او تاکید می کند: «ما برای آموزش هیچ برنامه‌ریزی نداریم. وزارت بهداشت چندی پیش برای موضوع آموزش‌های پیش از ازدواج و خانواده برنامه‌ای را مطرح کرد ولی هیچ گزارشی از نحوه اجرای آن ارائه نشده است حال آنکه طلاق‌های عاطفی روی روابط جنسی اثرگذار است و ما اصلا به آموزش در این زمینه فکر نمی‌کنیم. مسئولان و دستگاه‌های مرتبط با موضوع سلامت جسم و روان درکشور ما، وظیفه خود را به درستی انجام نمی‌دهند.»

سیدحسن موسوی چلک، رئیس انجمن مددکاری ایران با تاکید بر اینکه مهم‌ترین علت طلاق عاطفی؛ تغییر سبک زندگی یا حرکت به سوی شیوه زندگی مدرن است، به روزنامه رسالت می گوید: «مهارت های ارتباطی مهم‌ترین بازیگر در ارتقاء روابط میان زوجین است اما اغلب این مسئله به دلیل نبود سواد اجتماعی نادیده گرفته می شود. باید در مدارس و سیستم آموزشی ما به این مسئله پرداخته شود. نباید زن و مرد نسبت به عواطف، درک و دیدگاه یکدیگر در قبال زندگی ناآشنا باشند تا وقتی زیر یک سقف رفتند تازه متوجه شوند که مردان چگونه اند و زنان چه رفتاری در موقعیت های مختلف دارند. این امر آتشی است که به خرمن زندگی زناشویی زده می شود.»

او با اشاره به ناآشنایی برخی افراد جامعه با عبارتی به نام طلاق عاطفی می افزاید: «متاسفانه برای بسیاری از افراد خرید لوازم منزل یا تعمیر اتومبیل از حل کردن مسائل زناشویی مهم‌تر است. در تمامی دنیا و در ایران ۴۰ درصد از کسانی‌که دادخواست طلاق داده اند با مشاوره و مددکاری اجتماعی به سازش قطعی رسیده اند. فکر می کنید مددکار اجتماعی چه کار می کند؟ راه و رسم ارتباط کلامی و صحبت درباره مسائل را به زوجین آموزش می دهد، همان چیزی که در زندگی مشترک حلقه مفقوده است. در واقع مددکار، مشکلات فراروی زوج ها را برای آنها شرح داده و همین موجب می شود تا افراد تصمیم مناسب تری در خصوص زندگی زناشویی خود داشته باشند.»

این روزها کمتر پیش می‌آید که یک زندگی بدون عشق و پیوند عاطفی شروع شود. پیش ترها ازدواج به سبک سنتی صورت می گرفت و بدون اینکه دو نفر از قبل همدیگر را بشناسند، با هم زیر یک سقف می رفتند اما امروزه اغلب ازدواج ها به انتخاب خود افراد است و آنها با شناختی که از هم دارند، تصمیم می گیرند یک زندگی را آغاز کنند و مثل گذشته ها نیست که عشق در طول زندگی به وجود بیاید. همین پیوند عاطفی از ابتدا، شرایط متفاوتی را در زندگی زوج ها ایجاد می کند، به طوری که در خیلی از موارد، هرچه از عمر زندگی مشترک می گذرد، رابطه سردتر می شود و عاطفه ای که در گذشته وجود داشته از بین می رود. این سرد شدن، گاهی به طلاق منجر می شود و به زندگی زوج ها پایان می دهد ولی گاهی باهم بودن افراد به ظاهر و در شناسنامه ادامه دارد، فقط دیگر پیوند عاطفی و عشق و علاقه ای بین زوج ها وجود ندارد. البته دلایل فاصله و شکاف عاطفی همانند طلاق رسمی و قانونی گسترده بوده و تک عاملی نیست اما همچنان عدم گفت‌وگو و مهارت ارتباطی در صدر علل جدایی ها قرار دارد.

مجموع نتایج پژوهش‌های انجام شده در خارج از کشور، نشان دهنده‌‌تأثیر عوامل متنوعی از جمله نسبت رفتارهای مثبت به رفتارهای منفی و درک متقابل، عشق و محبت، میزان وقتی که همسران برای هم می‌گذراند و تقاضاهایی که همسران دارند، رابطه جنسی و… می‌باشد و همچنین می‌توان گفت که تفاوت پژوهش‌های داخل و خارج از کشور در این است که علاوه بر اینکه در اصل موضوع با یکدیگر تفاوت دارند، در نوع متغیرهای تأثیرگذار بر روابط زناشویی نیز متفاوتند و از سوی دیگر با توجه به آنچه که بیش از این به آن اشاره شده یک عامل ممکن است در خانواده منجر به طلاق عاطفی شود و در خانواده‌ای دیگر طلاق عاطفی را در پی نداشته باشد و نیز همچنین طلاق عاطفی ممکن است منجر به طلاق رسمی شود ‌یا آن که فرد شرایط ناخوشایند خود را تحمیل کند و از طلاق رسمی اجتناب نماید.              

 آغاز طلاق عاطفی معمولا با شکوه و شکایت شروع می شود. زوج ها از همدیگر گله‌گذاری می کنند و به نیازها و خواسته‌های یکدیگر اهمیت نمی دهند. بعد از آن دعواهای زناشویی رخ می‌دهد. انتظاراتی که قبلا به آرامی مطرح می‌شد حالا با صدای بلند و داد و بیداد بیان می‌شود و آرامش نسبی جای خود را به خشم می‌دهد. برای جلوگیری از بروز چنین معضلی، زوج‌ها باید دست از تلاش برای تغییر دادن یکدیگر بردارند و بیشتر سر سازگاری داشته باشند. انسان‌ها را نمی‌شود تغییر داد پس بهتر است اولویت‌های خود را تغییر داد. زوج‌ها در مشاجره نباید دنبال مقصر بگردند و همه چیز را گردن همدیگر بیندازند. نبودن قاضی در دعواهای زناشویی مهم‌ترین نقش را در ایجاد طلاق عاطفی ایفا می کند.

براین اساس پژوهشی توسط شهره روشنی (۱۳۸۹) با عنوان «طلاق عاطفی: علل و شرایط میانجی» صورت گرفته شده است. که هدف این پژوهش بررسی طلاق عاطفی از دید زنان می‌باشد که پیچیدگی و تنوع تجربیات زنان را نشان می‌دهد و این نظر را که ابعاد مختلف روانی، اجتماعی و فرهنگی در تجربه طلاق عاطفی در تعامل هستند، حمایت می‌کند. بر اساس نتایج حاصل این پژوهش ۴ نوع طلاق عاطفی متمایز شده که وجه اشتراک آن‌ها عدم صمیمیت در ارتباط همسران و ادامه زندگی مشترک علی رغم رضایت از رابطه است و وجه اختلاف آن‌ها تفاوت در میزان علاقه، ارتباط کلامی، ارتباط جنسی، تمایل به گذران وقت با یکدیگر، احساس تعلق و تعهّد همسران است. (روشنی، ۱۳۸۹).

*پیامدهای طلاق عاطفی

اما درباره عواقب و پیامدهای طلاق عاطفی می توان بر این امر تاکید کرد که جدایی عاطفی به هر دلیل که اتفاق بیفتد هم برای فرد و هم جامعه پیامدهایی را به همراه خواهد داشت و برای زن و مرد مشکلات اقتصادی، روانی، عاطفی و اجتماعی ایجاد می‌کنند. به طوری که گاه در شخصیت اعضاء خانواده نوعی آشفتگی و بی سازمانی به وجود می‌آید که باعث می‌شود زمینه برای گرایش به کجروی‌های اجتماعی و ارتکاب جرائم آماده گردد امّا بارزترین و قطعی‌ترین نتیجه منفی طلاق عاطفی اثر آن بر فرزندان خانواده‌های ناسازگار است.

علی عبدی کارشناس امور خانواده در این بار می‌گوید: «خانواده درگیر با طلاق عاطفی، افراد آن خانواد را نسبت به هم بی حس می کند. همه افراد خانواده به هر شکلی که شده، می‌خواهند زمان کمتری را در خانه باشند و آرامش را بیرون از خانه جست و جو می کنند. در این خانواده ها شور و نشاط در خانه حاکم نیست. بچه‌ها در این خانه هیچ حس امنیت و آرامشی ندارند و بیشتر تمایل دارند وقت خود را با دوستان خود سپری کنند و نیاز عاطفی خود را بیرون از خانواده جست و جو می کنند. متاسفانه این بچه‌ها تمایل به استفاده از موادمخدر، ارتباط‌های ناسالم و نامشروع و انجام کارهای خلاف و غیرعرف نشان می‌دهند و هم به خود و هم به جامعه آسیب وارد می‌کنند و برخی هم دچار افسردگی می‌شوند.»