به گزارش پارس نیوز، 

این شهید مظلوم که تا مدت‌ها همچون مزار جدا افتاده‌اش از دیگر شهدا، غریب و ناشناخته بود، از مبارزان قدیمی نهضت امام (ره) محسوب می‌شد که با درک حقانیت حرکت مردمی و لزوم مقابله با حکومت جور به صف مبارزان پیوست.

زندگینامه

وارطان آراکلیان فردی متین، صبور، از خود گذشته و فعال بود و همواره سعی داشت در کمک و یاری رساندن به مردم از دیگران پیشی گیرد و به عنوان شخصی مسئول، مددکار همنوعانش باشد. وارطان پس از درک اهداف، ماهیت و آرمان‌های نهضت مردمی و ایمان به مقابله با ظلم، با رژیم ستمشاهی پهلوی مخالفت ورزید و به صف مبارزان انقلاب اسلامی پیوست.

وی تعلیم و تنویر افکار عمومی را وظیفه خود می‌دانست و بر جهالت و ضلالت معدود کسانی که هنوز جوش و خروش مردمی را حس نمی‌کردند، تأسف می‌خورد، به همین خاطر در نشر و پخش اعلامیه‌ها و اطلاعیه‌های ضدحکومتی، سخت می‌کوشید.

بعد از اخذ دیپلم بر آن شد که خود را برای خدمت سربازی معرفی نماید تا شاید بتواند در حین خدمت در پادگان‌ها و مراکز نظامی رژیم، در جهت بیداری و هوشیاری سربازان نیز سودمند باشد. وی موفق شد علیرغم فضای خفقان‌آور حاکم، اقداماتی در این زمینه صورت داده و حتی به توزیع اعلامیه در میان سربازان بپردازد، به‌طوری‌که به مدت ۱۵ روز به خاطر این اقدام بازداشت شد. با اوج گرفتن نهضت امام‌خمینی (ره)، وارطان نیز همچون دیگر هموطنان مسلمان خود، فعالیت‌های مبارزاتی را با جدیتی بیشتر پی گرفت؛ همگام با هم‌میهنان مسلمانش در تظاهرات شرکت می‌جست، شامگاهان به توزیع اعلامیه و شعار نویسی بر دیوارها می‌پرداخت و از تمام ظرفیت‌های خود برای تحقق اهداف انقلاب بهره می‌گرفت.

وقتی زمزمه‌های پیروزی انقلاب اسلامی در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بلند شد، وارطان نیز چون دیگر مبارزان در جوش و خروش بود. در غروب این روز، برخی از عناصر خودفروخته گروهک‌های ضدانقلابی به محوطه جام جم هجوم آوردند و وارطان در همین حمله، مقابل ساختمان رادیو تلویزیون به شهادت رسید.

سر قبرم یک پرچم ایران بزن

هیچ چیز بهتر از سخنان مرحوم «وارتوش اسماعیلی»، مادر شهید آراکلیان، توصیف‌کننده شخصیت وی نیست: «وارطان با بچه‌های مسجدی دوست بود و خودش هم به مسجد شیشه (واقع در شرق تهران) می‌رفت… پسر زرنگ و مهربانی بود. شب ۲۲ بهمن (۱۳۵۷) آمد و گفت: جلوی رادیو تلویزیون درگیری شده و من می‌خواهم بروم. هرچه اصرار کردم، منصرف نشد. خلاصه با ماشین مینی‌ماینری که تازه خریده بود، به آنجا رفت. فردا صبح، خبر شهادتش را به من دادند. وارطان را در قبرستان ارامنه (در جاده خراسان) به خاک سپردیم. از آنجا که اولین شهید اقلیت‌های دینی بود، او را در قطعه معمولی دفن کردند و از قطعه مخصوص شهدای ارامنه، جداست. هر سال هم که برای شهدای آنجا مراسم می‌گیرند، وارطان فراموش می‌شود! تنها چیزی که از او به یادگار مانده، یک قرآن است که همیشه همراهش بود. یک بار به من گفت: وضو بگیر و به این قرآن نگاه کن. پرسیدم: وضو یعنی چه؟ خلاصه، وضو گرفتن را یادم داد. الآن هم تنها چیزی که از وارطان برایم مانده، همان قرآن است که خیلی دوستش دارم. وقتی سختی‌های زندگی به من فشار می‌آورد، سراغ آن می‌روم! همیشه به او می‌گفتم: مادر! می‌روی و من تنها می‌مانم. می‌گفت: مادر! تنها نمی‌مانی، دوستانم بعد از من به تو سر می‌زنند و هوایت را دارند … یکبار در خواب به من گفت: سر قبرم یک پرچم ایران بزن! بعد از این خواب با خودم گفتم سر مزار شهدای دیگر، پرچم و گل هست ولی وارطان را همیشه فراموش می‌کنند. آرزو دارم، خون افرادی مثل وارطان که جانشان را برای میهن داده‌اند، پایمال نشود.»

وارطان، سند اسلامی بودن و مردمی بودن انقلاب ماست، حتی اگر کسی نداند خانه او جایی نزدیک به تئاتر شهر امروز بوده و خیابان کوچکی حوالی چهارراه ولی عصر تهران به نام وی نامگذاری شده‌است.