به گزارش پارس به نقل از همشهری، چند روز پیش خبری در سایت های محلی بوشهر انتشار یافت که از انفجاری مرگبار در یکی از روستاها حکایت داشت. درحالی که امتحانات آخر سال مدارس ابتدایی به پایان رسیده بود، ۲ برادر ۹و ۱۱ساله به نام های محمدرضا و علیرضا تصمیم گرفتند برای تفریح راهی میدان تیری شوند که در نزدیکی روستایشان بود. بچه های روستای بندری محمدعامری، در استان بوشهر سال ها بود که برای بازی و تفریح راهی این میدان تیر می شدند و در آنجا به جمع آوری ترکش ها و بقایای مهمات سلاح های سنگینی می پرداختند که هر از گاهی در میدان تیر مورد آزمایش قرار می گرفتند.

آن روز، بازی چند ساعته ۲ برادر با پیدا کردن یک قطعه آهنی که در قسمتی از میدان تیر روی زمین افتاده بود، خاتمه یافت و آنها بعد از اینکه چندبار قطعه آهنی را حرکت دادند و احساس کردند خطری آنها را تهدید نمی کند، آن را برداشتند و میدان تیر را ترک کردند و راهی خانه شدند. محمدرضا ۹ساله با اینکه نمی دانست این قطعه چیست، چنان از پیدا کردن آن ذوق زده شد که تصمیم گرفت آن را به خانه ببرد و با آن بازی کند.

بعد از ظهر همان روز بود که پسربچه ۹ساله، در حیاط خانه شان سرگرم بازی با شیء فلزی عجیب بود که ناگهان این شیء از دستش رها شد و روی زمین افتاد و انفجار وحشتناکی رخ داد. انفجاری که پسربچه ۹ساله را به کام مرگ برد. پدر محمدرضا می گوید: وقتی حادثه رخ داد، من در خانه نبودم. بعدا شنیدم که هنگام ناهار، محمدرضا به حیاط خانه رفته بود که با خمپاره عمل نکرده ای که پیدا کرده بود بازی کند.

مادر و برادرش هم داخل خانه در حال پهن کردن سفره بودند که ناگهان انفجار رخ داد. شدت انفجار به حدی بود که شیشه های پنجره شکست و یک تکه شیشه به پای پسر بزرگم علیرضا که با مادرش در خانه بودند رفت و او را مجروح کرد. محمدرضا هم که داخل حیاط بود، به شدت مجروح شد؛ طوری که دستش در همان لحظه اول قطع شد و او غرق در خون روی زمین افتاد.

صدای انفجار آنقدر زیاد بود که اهالی روستا را از خانه هایشان بیرون کشید و همه راهی محلی شدند که حادثه در آنجا رخ داده بود. آنها با دیدن محمدرضای ۹ساله که غرق در خون در حیاط خانه افتاده بود و مادرش که گریه و شیون می کرد، پسربچه مجروح و برادرش را به درمانگاه بردند. برادر بزرگ تر که از ناحیه پا مجروح شده بود در همان درمانگاه مورد درمان قرار گرفت و زخمش پانسمان شد اما شدت جراحات محمدرضا بیشتر از آن بود که پزشکان درمانگاه بتوانند آن را معالجه کنند. به همین دلیل او به بیمارستان خلیج فارس بوشهر منتقل شد اما انفجار خمپاره چنان او را مجروح کرده بود که حتی پزشکان نیز امیدی به زنده ماندن او نداشتند. با این حال پسربچه خردسال به اتاق عمل منتقل و تلاش برای نجات جانش شروع شد اما او بعد از چند ساعت جدال با مرگ جانش را از دست داد و خانواده اش را سیاهپوش کرد.

پدر محمدرضا می گوید: وقتی خبر مرگ پسرم را شنیدم، دنیا روی سرم خراب شد. او قربانی سهل انگاری مسئولان میدان تیر شد؛ چرا که اگر دور میدان تیر حصار کشیده شده بود، بچه ها نمی توانستند برای بازی به آنجا بروند و این حادثه هیچ وقت رخ نمی داد. ما هنوز نمی دانیم که شیئی که جلوی پای پسرم منفجر شد، دقیقا چه بوده اما می گویند که یک خمپاره عمل نکرده بوده که در میدان تیر جا مانده بود.

او ادامه می دهد: این میدان تیر جایی برای آزمایش کردن سلاح های سنگین نظامی است و به غیراز سر و صدای وحشتناک آن، ورود آسان بچه ها به آنجا باعث می شود که خطرات زیادی آنها را تهدید کند، چرا که خیلی از بچه ها به آنجا می روند تا علاوه بر بازی، با جمع کردن قطعات فلزی و فروش آنها، درآمدی برای خودشان داشته باشند.