دکتر « سید وحید عقیلی» ، دانشیار و عضو هیئت علمی گروه ارتباطات اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی است و از تألیفات ایشان می توان به ترجمه ی دو فصل از کتاب « اندیشه های بنیادین علم ارتباطات» و تألیف کتاب « زبان و ارتباطات» اشاره کرد. از بین مقالات بسیاری که دکتر عقیلی دارد، می توان به « نشانه شناسی چشم اندازهای فرهنگی، راهبردی مفهومی در جغرافیای فرهنگی» ، « بررسی نفوذ شبکه های اجتماعی مجازی در میان کاربران ایرانی» و « مقایسه ی وضعیت هویت ملی دختران وابسته و غیروابسته به اینترنت (چت) » اشاره کرد.

دکتر عقیلی از اساتید علوم ارتباطات اجتماعی، یکی از چهره های برجسته در حوزه ی افکار عمومی است و سال هاست که در کرسی استادی، به تبیین افکار عمومی و مباحث مطرح در آن می پردازد و چند سالی است که در دانشگاه تهران، در مقطع تحصیلات تکمیلی تدریس می کنند. متن گفتگو با ایشان در ادامه می آید.

اگر ممکن است تعریفی جامع از افکار عمومی داشته باشید؟

تعاریف از یک مسئله در حوزه ی علوم اجتماعی، علوم انسانی و کلاً علوم رفتاری، کار بسیار مشکلی است؛ زیرا موضوع این علوم، انسان است و انسان ها همیشه در حال تغییر هستند، نگرش، باور و منافع آن ها با هم فرق می کنند، برخلاف علوم پایه که ما می توانیم تعاریف مشخص از مسائل داشته باشیم در حوزه ی علوم انسانی و اجتماعی تعریف مشخصی نمی توانیم ارائه دهیم. مفاهیمی که در این حوزه وجود دارد دارای تعریف واحدی نیستند، به تعداد کسانی که از یک مفهوم تعریف دارند، ما تعریف می بینیم؛ اما در این تعاریف متعدد، یکسری مؤلفه ها و مشخصه هایی می بینیم که با هم مشترک هستند.

در تعریف از افکار عمومی با مشخصه های مشترکی که وجود دارد، می توان این طور بیان کرد؛ اول این که افکار عمومی مربوط به یک پدیده ی اجتماعی مبتلا به همگان می شود و این پدیده ی اجتماعی مشکلی است که در چارچوب قوانین جاری و متعارف جامعه حل نشده و به عنوان یک مشکل لاینحل و فکر ناتمام در ذهن شهروندان مانده است. بنابراین مشکل، یک مشکل عمومی برای جامعه است، مشکلی که قرار است افکار عمومی از آن بیرون بیاید. دوم این که این مشکل، مشکلی است که در قواعد موجود جامعه حل نشده است؛ زیرا اگر حل شده بود تبدیل به افکار عمومی نمی شد. سوم، تعداد افرادی که افکار عمومی را درست می کنند، تعداد قابل توجهی است. چهارم، این افراد که ما به آن ها می گوییم همگان، دارای منافع و مصالح مشترک اجتماعی هستند که این موضوع آن ها را به هم پیوند می دهد که در ساختن افکار عمومی، با هم یکی باشند. اگر بخواهیم خیلی مختصر یک تعریف از افکار عمومی داشته باشیم باید بگوییم « افکار عمومی مربوط به مسئله ای می شود که در جامعه برای افراد جامعه مطرح بوده و افراد جامعه به آن مبتلا هستند و آن مشکل توسط قوانین و مسائل موجود جامعه قابل حل نبوده و لاینحل مانده است» .

اگر بخواهیم بیشتر موضوع را باز کنیم باید بگویم افکار عمومی با دو مسئله، رابطه دارد که لازم است به آن توجه شود. اول این که افکار عمومی یک پدیده ی اصولاً غربی است؛ یعنی در فرهنگ غرب زاده شده است. دوم این که بحث افکار عمومی با بحث مردم سالاری و این که فرد در جامعه چقدر حق ابراز عقیده دارد، مرتبط است. بنابراین بحث افکار عمومی در همه جوامع وجود ندارد، در جوامعی که اجازه صحبت کردن به مردم داده نمی شود و مردم خواسته های خود را نمی توانند بیان کنند افکار عمومی شکل نمی گیرد.

آیا می توانیم، بگوییم در جوامعی که نوع حکومتشان پادشاهی و استبدادی است افکار عمومی وجود ندارد؟

بله. همین طور است. در حال حاضر، در عربستان و در کشورهایی که نوع حکومت و مشارکت مردم زیر سؤال است و مردم محلی از اعراب ندارند، افکار عمومی به وجود نمی آید. افکار عمومی جایی به وجود می آید که تضارب آرا وجود دارد و این را چه کسی انجام می دهد؟ رسانه ها. حالا اگر بخواهیم بهتر بگوییم که افکار عمومی در چه جوامعی وجود دارد، در جوامعی که ارتباطات سیاسی وجود دارد. شاخص ارتباطات سیاسی چهار عنصر است؛ حکومت و دولت، مردم، رسانه ها و کانون های سیاسی. بین این چهار عنصر یک تبادل نظر و یک کنش و واکنشی وجود دارد، هر چه آن ها دوسویه و دو طرفه باشند، بروز افکار عمومی بیشتر خواهد بود و مردم بیشتر فرصت پیدا می کنند حرف خود را بزنند و حرف یکدیگر را گوش کنند و نیز حرف هایشان شنیده شود. به عبارتی این رابطه، رابطه ی بین حکومت و مردم است. نقش واسط را رسانه ها دارند؛ یعنی رسانه ها، صحبت ها و تمایلات حکومت و دولت را به گوش مردم می رسانند و متقابلاً هم این است که مردم نیز صحبت ها، خواسته ها و مطالباتشان را از طریق همان رسانه ها به گوش مسئولین می رسانند، پس رسانه ها یک حالت تعاملی دو طرفه پیدا می کنند. توجه داشته باشید، در جوامعی که ارتباطات سیاسی وجود دارد افکار عمومی شکل می گیرد.

گفتید رسانه واسط بین حکومت و مردم است، پس نقش گروه های سیاسی چگونه خواهد بود؟

بله. اگر آن ها را به صورت فِلش های دو طرفه بکشیم، به طرز خاصی با هم مرتبط هستند و به هم راه دارند؛ مثلاً خود حکومت با کانون های حزبی، خود حکومت و رسانه ها، کانون های حزبی و مردم، ولی در همه آن ها نقش رسانه را می بینیم. در حکومت های دیکتاتوری که شما گفتید، ارتباط یک طرفه است؛ یعنی تنها حکومت خواسته ها و تمایلات خود را به مردم انتقال می دهد و به این ارتباطات سیاسی نمی گویند، مابازاء آن باید مردم هم خواسته ها و تمایلات خود را از طریق رسانه ها به حکومت و دولت برسانند و بعد یک ارتباطی بین رسانه ها و کانون های سیاسی و احزاب وجود دارد که آن ها را رابط می کند بین مردم و در واقع کانون های سیاسی. بنابراین ارتباط آن ها به صورت یک جدول متقاطع خواهد بود. در جامعه ای که این چهار عنصر با هم به صورت منطقی، دوسویه، آگاهانه و مشارکتی وجود داشته باشد و ارتباطات سیاسی کامل باشد، از ثمره ی وجود آن افکار عمومی شکل می گیرد، اگر نباشد غیرممکن است افکار عمومی شکل بگیرد؛ مثلاً در بعضی از این حکومت های حوزه ی خلیج فارس، وقتی که مجلس وجود نداشته باشد، محل دیدگاه نمایندگان وجود ندارد؛ یعنی مردم نمی توانند خواسته های خود را به حکومت و دولت منتقل کنند، اگر رسانه هم وجود نداشته باشد افکار مردم در ذهنشان می ماند و نمی توانند آن را بیان کنند. در این نوع جوامع ارتباطات سیاسی وجود ندارد، پس افکار عمومی به وجود نمی آید و جلوی آن را می گیرند.

در واقع افکار عمومی در این چنین جوامعی محل ظهور ندارد؟

این که می گوییم یک مفهوم غربی است، یک نکته ای را نیز ذکر کنم که روی آن تحقیقی را شروع کرده ام. از زمانی که تمدن ها، دولت ها، حکومت ها و حکمرانی شروع شده است، از تاریخ ابوالبشر، از اولین روزهایی که ما نمی دانیم کی بوده است، حتماً از همان روز، افکار عمومی وجود داشته است. افکار عمومی یعنی نقد و نگاه مردم به قدرت، نقد و نگاه مردم به مشکلاتی که دولت در راه حل آن و در خدمت شهروندان است.

افکار عمومی که ما بیشتر از آن صحبت می کنیم، افکار عمومی است که زاییده ی تأثیر رسانه ها بر مردم است. در واقع رسانه های جمعی و نقش عظیمی که آن ها بر شکل گیری افکار عمومی دارند. به طور کلی افکار عمومی یک پدیده ی جدید است. به همین دلیل است که اگر شما یک نرم افزار درست کنید که در این نرم افزار کل ادبیات سیاسی، فرهنگی، هنری، شعر، نثر را در آن بریزید و بعد کلیدواژه ی افکار عمومی را به آن بدهید، افکار عمومی را فقط از ۵۰ تا ۶۰ سال پیش را می تواند جست وجو کند و پاسخ بدهد. قبل از آن، کلمه ی افکار عمومی یا مفهوم آن در ادبیات ما وجود ندارد؛ اما بیعت کردن وجود دارد، موافق نظام و حکومت بودن وجود دارد، مخالف نظام و حکومت بودن وجود دارد، عصیان کردن علیه حکومت وجود دارد، این ها یعنی افکار عمومی؛ اما اصطلاحش افکار عمومی نیست. مثلاً بیعت کردن یعنی موافق دولت و حکومت بودن، یعنی افکار عمومی با دولت موافق است. بیعت نکردن یعنی مردم یا آن هایی که بیعت نمی کنند، با حاکم یکی نیستند. بنابراین افکار عمومی که می گوییم، یک پدیده ی مدرن است که در جوامع مردم سالار به منصه ی ظهور می رسد.

آیا می توانیم، بگوییم در ایران، از دوره ی مشروطه به بعد افکار عمومی ظهور کرد؟

بله. ببینید افکار عمومی که حالا منظور ماست، افکار عمومی است که توسط رسانه ها و تأثیری که رسانه ها بر افکار عمومی دارند، به وجود آمده اند. قبل از وجود رسانه های جمعی افکار عمومی خیلی نمی توانسته است اوج بگیرد، زیرا وسیله ی کنش ارتباطی مردم شفاهی بوده است؛ مثلاً فرض کنید آمریکا یک لشکرکشی به فلان کشور می کند، بمباران می کند، تحریم می کند؛ این اتفاق سریعاً افکار عمومی دنیا و منطقه را تحت تأثیر قرار می دهد. این کار را چه کسی می کند؟ رسانه ها. عکس العمل به کنش سیاسی دولت ها و افکار عمومی که به وجود می آید به واسطه ی رسانه هاست.

تفاوت افکار عمومی با پدیده های جمعی چون انبوه خلق، عامه ی همگانی و توده که به عنوان گروه های اجتماعی از آن ها نام برده می شود، در چیست؟ با توجه به این که در بخش دوم این اصطلاح « عمومی» به کار می رود.

اصطلاح افکار عمومی اگر به دو قسمت کلی تقسیم شود، یک قسمت آن می شود فکر یا افکار که مربوط می شود به نگرش، عقیده، رفتار و آن چیزی که معمولاً روان شناسان به آن می پردازند. قسمت دوم آن، عموم است، عموم یعنی چه؟ تعریف ما از عموم چیست؟ عموم در برابر لغت Puplic ترجمه شده است و این قسمت دوم مربوط به جامعه شناسان می شود. جامعه شناسان گروه های اجتماعی را با این شاخص هایی که برمی شمارم، می سنجند و تقسیم بندی می کنند. این که اولاً گروه های اجتماعی سازماندهی دارند یا ندارند؟ یعنی رهبری دارند یا خیر؟ بنابراین انبوه خلق، جماعت توده، همگان، سازماندهی شان به چه شکل است؟ دوماً این که این گروه های اجتماعی دارای عقلانیت هستند یا احساسی عمل می کنند؟ (این خیلی مهم است) نقش این گروه ها در اجتماع چیست؟ نقش آن ها دائمی است و ثابت حرکت می کنند یا به صورت مقطعی این گروه ها به وجود می آیند؟ این چند عنصر باعث شکل گیری گروه های اجتماعی می شود.

موضوع دیگر این است که گروه های اجتماعی هم جا هستند یا ناهم جا؟ هم جا بودن یعنی این که گروه، یکدیگر را ببینند و در کنار هم باشند؛ مثل یک گروه اجتماعی که در حال سخنرانی هستند یا دسته ای که ایستاده اند و مثلاً مسابقه ی فوتبال را می بینند. در انگلیسی اصطلاح assemble را داریم؛ یعنی کنار هم بودن. بعضی گروه های اجتماعی ناهم جا هستند؛ یعنی یکدیگر را نمی بینند، کنار هم نیستند ولی منافع و مصالح مشترک دارند. این گروه دوم، همگان هستند؛ یعنی وجود مصالح یا منافع مشترکی این ها را به هم می چسباند و به هم پیوند می دهد، آن ها ناهم جایند، ممکن است کنار هم باشند ولی اکثراً ناهم جا هستند؛ مثلاً افکار همگان در شهر تهران در مورد یک قضیه ای با هم یکی است. آن ها در محله های مختلفی (پایین و بالا) هستند، ولی در مورد یک فکر خاص نظر و خواسته آن ها یکی است. این می شود گروه همگان.

مثلاً نظری که نسبت به گرانی وجود دارد؟

بله دقیقاً. نظری که نسبت به سوء مدیریت بعضی مسئولین وجود دارد این که امکانات را باید بهتر توزیع کنند، بیشتر به صحبت های مقام معظم رهبری گوش کنند. نظر و احساس در این رابطه یکی است در حالی که افراد یکدیگر را نمی بینند، ولی به طور غیر منتظره ای حرف هایشان شبیه هم است. پس همگان یک جماعت ناهم جاست. یک گروه اجتماعی داریم مثل توده یا جماعت، ۴۰۰ نفر، ۵۰۰ نفر، ۱۰۰۰ نفر یک مسابقه فوتبال را می بینند و وقتی تیمشان می بازد به اعتراض با یکدیگر بیرون می آیند، آن ها یک جماعت را تشکیل می دهند، رهبری هم ندارند. جالب این که همگان هم رهبری ندارد و ناهم جا هستند؛ اما مصالح و خواسته ها (منافع مشترک) ، آن ها را به هم وصل می کند. از طرفی همگان معمولاً احساسی هم فکر نمی کنند؛ عقلایی فکر می کنند؛ یعنی عقل ابزاری دارند؛ اما آن جماعتی که مثلاً مسابقه فوتبال را می بینند، احساسی رفتار می کند.

به عبارتی، گروه های اجتماعی بر حسب روابط متقابلشان باز شناخته می شوند؛ یعنی از نظر اجتماعی آن ها چه رابطه ای با هم دارند؟ روابط متقابلشان چگونه است؟ در همگان که یک جماعت ناهم جاست، روابط متقابل عینی، وجود ندارد، اما منافع باعث می شود که روابط شکل بگیرد. بنابراین سازماندهی، کارکرد، چگونگی روابط متقابل و اصولاً نقش هایی که دارند، این گروه های اجتماعی را به هم وصل می کند.

آن چیزی که در مورد افکار عمومی می گوییم این است که منظور ما از افکار عمومی، افکار همگان است. افکار جماعت، افکار انبوه خلق و توده جدا از هم است.

توضیحی که در مورد همگان دادید، می توان به شبکه های اجتماعی در فضای مجازی نیز مرتبط کرد؟ مثلاً دوستان در فیس بوک را می توانیم یک گروه ناهم جا بدانیم که نظرات مشترک این دوستان، آن ها را به هم پیوند داده است؟

بله. ما همگان را می گوییم جماعت ناهم جا، ولی دارای منافع و مصالح مشترک و دارای عقلانیت (و این بسیار مهم است) . نوعی پیوند معنوی بین آن ها برقرار است، به همین خاطر تشکیل همگان را می دهند. قبل از شبکه های اجتماعی و فضای مجازی آن ها شاید توسط نامه نگاری یا توسط تلفن یا حضور دور هم، به منافعشان جامع عمل می پوشاندند، حالا وسیله یعنی کانال یا رسانه ی شبکه های اجتماعی در فضای مجازی این کار را در بین آن ها تصریح کرده است؛ یعنی با تبادل اطلاعات و آگاهی هایی که این گروه های اجتماعی در فضای مجازی با یکدیگر دارند، ارتباط دقیق تر و بیشتر شده است.

در بحث گروه های اجتماعی، ما گروه های رسمی و غیررسمی را نیز داریم. غیررسمی ها روابطی است که دو تا کارمند با هم دارند، خانواده ها با هم دارند و همسایه ها نیز با هم دارند. ارتباط خیلی دوستانه و بر اساس احساس و هیجان است. در مقابل آن ها، گروه های رسمی وجود دارند. گروه های رسمی گروه هایی هستند که تحت تأثیر تلویزیون و رادیو یعنی وسایل ارتباط جمعی رسمی که به طور رسمی نیز فعالیت دارند، قرار می گیرند، خود این پیچیده است. ما هم تحت تأثیر گروه های رسمی و هم گروه های غیر رسمی هستیم. حالا سؤال شما، آیا شبکه های اجتماعی ارتباطات غیررسمی یا رسمی را تقویت می کند؟ جالب است، هر دو را، چرا؟ چون آن دوستی را که شما اضافه می کنید در حوزه ی ارتباط غیررسمی است، چرا؟ چون خیلی دوستانه است، ممکن است از عکس کسی خوشتان بیاید یا از موضوعی که او مطرح می کند. در عین حال رسمی است؛ چون در مجرا و کانال ارتباطی انجام می شود.

همه ی این مباحث نیاز به تحقیق علمی دارد. جایی خواندم که رفتار افراد در جوامع مختلف در این شبکه ها با هم فرق می کند. در حالت عادی افراد چیزی در حدود ۱۲۰ یا ۱۳۰ دوست دارند (در فضای غیرمجازی و حقیقی) و طبق بررسی هایی که شده، افراد در فضای مجازی چیزی حدود دو برابر آن، دوست های مجازی دارند؛ اما کیفیت آن ها خیلی با هم متفاوت است. طبق تحقیقاتی که انجام شده علی رغم تبلیغاتی که برای شبکه های مجازی می کنند و استفاده کننده از آن ها را خیلی تکنولوژی مدار می دانند؛ اما باز هم وابستگی افراد به دوستان دسته ی اولشان خیلی بیشتر است.

منظور از دوستان دسته ی اول همان دوستان در دنیای حقیقی است؟

بله. چرا؟ به خاطر سابقه ی دوستیشان، نشست و برخاست هایی که با هم داشتند، ارتباطات بین فردی که با هم بر قرار می کنند و حتی اعتمادی که به آن ها می توانند داشته باشند. برای مثال می گویم، یکی دستش تنگ است، یک مشکلی برایش پیش آمده و احتیاج به پول دارد، خیلی راحت می تواند روی بعضی دوستانش در دنیای حقیقی حساب کند. یا مشکلی برایش پیش آمده و خیلی ناراحت است، می تواند در بزند و به دوستش بگوید بیا بعد از ظهر بریم پارک یک قدمی بزنیم. ببینید ارتباط دوستانه ی اولی هنوز خیلی قوی و قشنگ است. دومی تعددش زیاد است ولی کیفیتش زیاد نیست. افراد هنوز روی دوستی های خارج از دنیای مجازی بیشتر می توانند حساب کنند.

این موضوع برای خود من هم پیش آمده است. وقتی ناراحت هستم به طور ناخودآگاه به دنبال دوستانم در دنیای واقعی می گردم تا صحبت کنم، آخرش به دنبال این هستم که مثلاً تو صفحه ی خودم یک چیزی بنویسم.

می دانید دلیلش چیست؟ چون دوست شما وقتی شما را ببیند یا با شما صحبت کند از نگاه به چشم شما می فهمد ناراحت هستید، این کار با ایمیل و شبکه ی مجازی صورت نمی گیرد. حتی یک دوست در دنیای واقعی از ارتباطات غیرکلامی می فهمد شما یک مشکلی دارید؛ ولی این فضا در شبکه ی مجازی نمی تواند به وجود بیاید… بنابراین در فضای مجازی تعداد دوستان زیاد است؛ مثلاً یک نفر ۲۰۰ تا ۳۰۰ دوست دارد، شاید عکس فرد برایش جالب بوده و به همین خاطر او را وارد حلقه ی دوستانش کرده است یا موضوعی که مطرح کرده به نظرش جالب بوده است؛ اما اصالت در اولی است. روی این موضوع تحقیق شده است، البته این هنوز در ایران انجام نشده و خیلی کم به آن توجه شده است.

در دهه ی گذشته دو رشته ی جدید به رشته های دانشگاهی اضافه شده است. یکی از آن ها « روان شناسی شبکه های اجتماعی» است. گرایش های زیادی در روان شناسی داریم؛ روان شناسی شخصیت، روان شناسی تربیتی، روان شناسی بالینی، روان شناسی سلامت، روان شناسی اجتماعی. یکی از آخرین انواع روان شناسی، روان شناسی شبکه های اجتماعی است. یک روان شناس می خواهد بداند افراد به چه صورت، با چه دلایلی و با چه انگیزه هایی وارد شبکه های اجتماعی می شوند؟ آیا در شبکه های اجتماعی جایی برای افراد خودشیفته بیشتر است یا آن هایی که اختلال خودشیفتگی دارند؟ آیا کسانی که در شبکه های اجتماعی عضو می شوند افراد جامعه گریزند یا خیر؟ در شبکه های اجتماعی، هم افراد اجتماعی هستند که می خواهند در هر دو فضا فعالیت داشته باشند و هم افراد غیراجتماعی که نمی توانند در جامعه ی واقعی ارتباط برقرار کنند. کار روان شناس شبکه اجتماعی همین است که این مقوله ها را مورد بررسی قرار دهد. بعد گروه سنی که در شبکه های اجتماعی و فضای مجازی هستند چه گروه هایی هستند؟ یعنی شما وقتی از آن ها تقاطع بگیرید، رابطه ی تحصیلات و عضویت در شبکه های اجتماعی، رابطه ی تجرد و تأهل در شبکه های اجتماعی، موضوع خیلی پیچیده ای می شود؛ مثلاً طبق آمار در روز یا دقیقه حدود ۲۵۰ میلیون عکس به روزرسانی می شود، رقم خیلی بالایی است. بسیاری افراد اگر یک عکس جدید، با شمایل و آرایش جدید در صفحه ی خود بگذارند و عکس العمل های بقیه را نسبت به این قیافه ی جدید خود ببینند، به نوعی آرامش می رسند.

اگر آن را تقاطع بدهید عکس هست، خاطره نویسی هست، خبر هست. شما اگر عاشق کتاب و کتابخانه باشید به مجردی که بخواهید این خبر را در صفحه ی خود می گذارید و آن هایی که مثل شما علاقه مند به موضوع باشند، پاسخ می دهند و کامنت می گذارند. بنابراین یک نوع تطابق شخصیتی در آنجا انجام می شود.

روان شناسی شبکه های اجتماعی چیز جدیدی است؛ اما آخرینش نیست، چون شبکه های اجتماعی و شبکه های مجازی خیلی چیزها را تصریح کردند؛ اما یکسری مشکلات را هم به وجود آورده اند که از همه مهم ترش کاهش ارتباطات رودررو و مستقیم است که باعث مشکلاتی شده است. اما بحث افکار عمومی که موضوع بحث ماست در شبکه های اجتماعی، بسیار پیچیده است. خیلی افراد تابع این شبکه های اجتماعی و فضای مجازی هستند و تأثیرپذیری هم دارند، ولی وقتی خوب نگاه که می کنید، می بینید ته دلشان دوست دارند در فضای حقیقی با دو سه نفر صحبت کنند و آن تأثیر اجباری که شبکه های مجازی روی آن ها داشته را به صورت رودررو با یکی مطرح کنند؛ یعنی آخر سر می گویند دیروز من یک چنین چیزی خواندم، نظر شما در موردش چیست؟ (این نکته بسیار مهمی است)

آیا این گروه های اجتماعی در فضای مجازی و به طور مشخص شبکه های اجتماعی مجازی نیز مصداق دارند؟ افراد و کاربران در این فضاها جزء کدام دسته اند؟

برای پاسخ به این سؤال، نیاز به تحقیق داریم. برای رسیدن به آن یک تعریفی، یک معیاری و سنجه هایی باید از همگان درست کنیم، سپس از کاربران شبکه های اجتماعی هم یک تعریفی داشته باشیم و در نهایت تحقیق کنیم، ببینیم آن ها جز همگان حساب می شوند یا نمی شوند؟ یعنی باید سنجش شود و معیارسازی صورت بگیرد و بعد در جامعه پاسخ را ببینیم. پاسخ سؤال را از همین حالا نمی شود گفت، ولی یکی از حدس ها این است که بله، افرادی که در شبکه های اجتماعی هستند و شبکه های وسیع نیز دارند، جزء همگان هستند. در مواردی هم ممکن است این طور نباشد، خیلی پیچیده است، احتیاج به مطالعه و تحقیق دارد. طرف دیگر قضیه هم هست، آن هایی که در شبکه های اجتماعی هستند آیا جزء توده حساب می شوند یا انبوه خلق؟ برای پاسخ به این سؤال باید پژوهش و مطالعه ی جامعی صورت بگیرد.

در صحبت ها اشاره داشتید به رهبری در این شبکه ها، بعضاً دیده می شود در گروهی در این شبکه ها، فرد خاصی سرگروه شده و همه به او رجوع می کنند.

بله، در واقع آن فرد نقش رهبر فکری را دارد. در مدیریت دو تا بحث داریم یکی Leadership است؛ یعنی همین رهبری و دیگری Organizing یعنی سازمان دهی. ببینید ممکن است در یکی از همین شبکه های اجتماعی یکی با قصد و غرضی سیاسی سازمان دهی کند، شاید ظاهر قضیه سیاسی هم نباشد، ولی این سازمان دهی اهداف پشت پرده ی سیاسی دارد. (خیلی پیچیده است) گاهی اوقات هم واقعاً این طور نیست، شاید ما حساس شده ایم. بیشتر آنچه که در دنیا در مورد شبکه های اجتماعی معمول است، این است که افراد در حوزه های فرهنگی و اجتماعی با هم ارتباط دارند. زمان ورود شبکه های اجتماعی به ایران و وقایع سال ۸۸ و قبل از آن، طوری شد که کار شبکه های اجتماعی در تهران تا مدتی سیاسی شد، برای همین از نظر خیلی ها نمی توان به آن خوشامدگویی گفت. مثل تحزب، تحزب در ایران زمانی شد که با وابستگی و خودفروختگی بعضی احزاب به کشورهای خارج بر خلاف مصالح مردم و نظام انجام شد. به همین خاطر افرادی هستند که نسبت به آن ذهنیت خوبی ندارند، چون شروع آن در ایران بد بوده است. تصوری که ما از حزب توده در ایران داریم (حزب توده در سال ۶۱ توسط مسئولین ملغی و ممنوع اعلام شد. این قضیه بعد از اینکه مسئولین اسناد معتبری را پیدا کردند که این حزب در خدمت منافع کشورهای خارجی بوده است، اتفاق افتاد) ، این در ذهن ما هست که عملکرد حزب توده خوب نبوده است و دیدگاه خوبی نسبت به آن نداریم.

بنابراین ورود شبکه های اجتماعی در ایران با خاطره ی خوبی نبوده است؛ اما در خیلی از کشورهای دنیا، شبکه های اجتماعی به خاطر این است که افراد شبکه های اجتماعی را فضایی می دانند که می توانند خودبیانی کنند و آنجا بهترین مکان برای خودبیانی است. نقطه نظرات خود را در مورد مسائل، باورها، هنر، فرهنگ و… بگویند و خیلی هم راحت این کار را می کنند، برای آن ها جنبه ی مثبت دارد. بنابراین در آنجا ممکن است همگان باشند ممکن است هم نباشند.

باز این جامعه است که نوع گروه را مشخص می کند؟

بله. نوع جامعه، سطح تحصیلات، گروه سنی و خیلی مؤلفه های دیگر. در ایران گروه سنی ۵۰ تا ۶۰ سال، فکر می کنید چند درصد عضو این شبکه ها هستند؟ پس حوزه ی سنی مؤثر است، محتوای تولیدشده و بقیه چیزهای دیگر هم هستند.

یکی از تمایزات جامعه ی سنتی و جامعه ی نوین، البته در عصر رسانه های الکترونیکی چون رادیو، تلویزیون و سینما، ارتباطات توده ای بود، این پدیده در عصر رسانه های فراارتباطی مثل اینترنت چگونه است؟ جامعه ی نوین در این عصر دارای چه تغییراتی شده است؟

مقداری از آن به همان بحثی که قبلاً داشتیم در مورد جامعه ی توده وار یا جامعه ی عامه برمی گردد. اولاً فرمول کنش دوسویه را داریم، رسانه ها وقتی که دوسویه می شوند؛ یعنی در جامعه ی کنونی افراد بر حسب نظریه ی استفاده و رضایتمندی، صرفاً و عملاً به دنبال اطلاعاتی می روند که برای آن ها جالب باشد. دیگر انبوهی از اطلاعات، اخبار و آگاهی هایی که فرستنده قبلاً ارسال می کرد که فرد یکی یا دو تا از آن ها را گزینش کند و خوشش بیاید، وجود ندارد. در جوامع کنونی در واقع مخاطب گزینش گر است. الآن حدود ۲۳ کانال تلویزیونی داریم و مردم بر حسب نیازها و سلایق خودشان به سراغ شبکه ای می روند. خیلی ها ممکن است فقط شبکه ی فیلم را ببینند. حدود ۴۰ سال پیش که تلویزیون درست شد یک شبکه بیشتر وجود نداشت، شما مجبور بودید که همه ی برنامه ها را ببینید؛ مثلاً اگر شما به ورزش علاقه مند بودید و می خواستید اخبار ورزشی را ببینید باید منتظر می ماندید تا اخبار سیاسی و اقتصادی و تفسیر تمام شود و بعد اخبار ورزشی شروع شود و ببینید. الآن این کار را نمی کنید، می توانید اخبار ورزشی را جداگانه گوش کنید و از آن مهم تر اینکه دیگر پخش خبر رسانه های دیداری و شنیداری قدیمی شده است، شما مجبور نیستید تا فلان ساعت صبر کنید تا اخبار مثلاً ورزشی شروع شود، بلکه از سایت ورزش (مثلاً فوتبال را انتخاب می کنید) ، از اخبار آن آگاه می شوید.

در واقع نظریه ی نیاز و رضایتمندی در اینجا حاکم است. در جامعه ی کنونی که ما در آن به سر می بریم، جامعه به این سمت رفته که اول اینکه مخاطب، گزینش گر است و دوم، رقابت وجود دارد. الآن ۲۳ کانال تلویزیونی داریم، ماهواره و رسانه های دیگر هم هستند. بنابراین رقابت باعث می شود که کیفیت بالا برود. البته ان شاءالله این طور باشد، چون صرفاً وجود رقابت این نیست که کیفیت هم بالا بیاید. در جامعه ی سنتی ارتباط به صورت عمودی از بالا به پایین بود و نوعی اجبار و نوعی مونولوگ (Monologue) در آن وجود داشت، آن ها می گفتند و شما باید گوش می دادید.

یعنی ارتباط، یک سویه بود

بله. در عصر دوم رسانه ها که با اینترنت شروع می شود، وارد فضایی می شویم که ارتباط دوسویه است. بنابراین مشخصه ی جامعه ی سنتی و جامعه ی نوین همین نسل دوم رسانه های نوین است؛ یعنی تعاملی بودن و دوسویه بودن رسانه است، نظریه ی استفاده و رضایتمندی هم از همین جا ناشی می شود. در جامعه ی نوین ارتباطی، شما هم فرستنده اید و هم گیرنده، این مخاطب است که آنچه می خواهد را می تواند انتخاب کند، در غیر این صورت کنش ارتباطی را شروع نمی کند. شما به عنوان مخاطب در این عصر، نه پیچ رادیو را باز می کنید و نه تلویزیون را روشن می کنید و نه روزنامه می خرید، مگر اینکه بدانید رسانه ی مورد نظرتان آنچه را می خواهید به شما می دهد، در واقع باید بگوییم مخاطب در جوامع کنونی گزینش گر شده است