راز پنهانی که آبروی نوعروس و داماد را برد
این زوج که تنها سه ماه بود به عقد یکدیگر در آمده بودند، هفته گذشته راهی دادگاه خانواده تهران شدند تا تنها به خاطر مرموز بودن رفتارهای صادق برای همیشه از هم جدا شوند و هنووز ازدواج نکرده آبرویشان رفته است.
وقتی تازه داماد جواب های نوعروس را نمی داد نمی دانست چه آتشی برپا کرده است.
این زوج که تنها سه ماه بود به عقد یکدیگر در آمده بودند، هفته گذشته راهی دادگاه خانواده تهران شدند تا تنها به خاطر مرموز بودن رفتارهای صادق برای همیشه از هم جدا شوند و هنووز ازدواج نکرده آبرویشان رفته است.
وقتی قاضی Judge درباره علت درخواست طلاق پرسید، زن جوان پاسخ داد: سه ماه است با صادق ازدواج کردهام. ولی هنوز زندگی مشترکمان آغاز نشده است. صادق، پسر یکی از دوستان پدرم بود و در رفت و آمد خانوادگی که با هم داشتیم، از من خواستگاری کردند.
بعد از کمی رفت و آمد به صادق علاقه مند شدم و تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم.
من و صادق خیلی زود به عقد یکدیگر در آمدیم. در دوره نامزدی بود که تازه توانستم صادق را بشناسم. او در این مدت سهماه، رفتارهایی کرد که اعتمادم نسبت به او سلب شد. از همان روزهای اول، رفتارهای مشکوکی داشت. انگار چیزی را از من پنهان میکرد. گاهی اوقات ناراحت بود و علتش را هم نمیگفت. هرچه اصرار میکردم فایدهای نداشت. میگفت چیزی نیست یا بهانهای الکی میآورد. ولی مشخص بود موضوعی است که نمیخواهد به من بگوید.
وی ادامه داد: در این مدت سه ماه صادق گاهی اوقات غیبش میزد. مثلا یک روز تمام جواب تماسهایم را نمیداد. گاهی عصبی بود و گاهی هم ناراحت. گاهی اوقات هم زیادی خوشحال بود. در این مدت خیلی با خودم کلنجار رفتم. بارها با صادق در این باره حرف زدم. حتی با خوبی و مهربانی از او خواهش کردم چیزی را از من پنهان نکند و هرچه هست حتی اگر خیلی بد است، به من بگوید. ولی فایدهای نداشت؛ صادق در حالی منکر میشد که من مطمئنم موضوعی را از من پنهان میکرد.
انگار رازی دارد که نمیخواهد آن را فاش کند. در این مدت فکرهای زیادی به سرم زده است. هر احتمالی میدهم. خیلی فکر کردم. رفتارهای صادق اصلا طبیعی نیست، حتی ناراحتیها و استرسهایش هم مشکوک است.
برای همین دیدم اینطوری نمیتوانم در کنار صادق زندگی کنم. من به او شک دارم و با تردید هم نمیتوانم زندگی مشترکمان را آغاز کنم. برای همین از صادق خواستم به دادگاه بیاییم و از هم جدا شویم. در ادامه مرد جوان نیز به قاضی گفت: آقای قاضی، شیدا بیدلیل نسبت به من مشکوک شده است. این زن مشکل روانی دارد. مرتب فکر میکند رازی را از او پنهان میکنم. در صورتی که من هیچ مساله پنهانی ندارم. گاهی اوقات برای هر کسی پیش میآید ناراحت یا عصبی باشد. من هم مثل همه مشکلات کاری و حتی خانوادگی دارم که باعث میشود عصبی باشم، ولی شیدا در ذهنش موضوع دیگری را تصور میکند. او در این مدت مرا دیوانه کرده است.
برای همین من هم دیگر نمیخواهم در کنارش زندگی کنم و بهتر است زندگی مشترکمان آغاز نشده، تمام شود.
در پایان قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند، ولی وقتی اصرار آنها را دید، رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.
پنهانکاری، زندگی مشترک را از بین میبرد
صفارینیا، روانشناس در این رابطه میگوید: وقتی زوجها همدیگر را دوست دارند، به هم عشق میورزند و به یکدیگر اعتماد دارند، قطعا زندگیشان با آرامش و خوشحالی همراه خواهد بود.
اما از لحظهای که شک و عدماعتماد و کنترل در رابطهای به وجود میآید ذره ذره عشق بین زوجها از بین میرود و دو طرف از هم دور میشوند.
چون هیچ وقت عشق با نیتهای منفی، بیاعتمادی و سوءظن نمیتوانند باهم جمع شوند و در یکجا باشند. از طرف دیگر، پنهانکاری زوج، مشکلات و آسیبهای زیادی در مسائل خانوادگی و روابط بین زن و شوهر به وجود میآورد. پنهانکاری، اعتماد به نفس، صداقت و درستی را کاهش داده و شک و تردید را بین زوجها افزایش میدهد و دیوار بلندی از بیاعتمادی بین آنها ایجاد میکند. بیشتر اوقات مخفیکاری زوجها مشکلات زیادی در زندگی مشترک به وجود میآورد. وقتی افراد درگیر مخفیکاری و رازداری میشوند، معمولا برای حفظ این راز، دروغ میگویند، دروغ گفتن به شریک زندگی هم، اعتماد و صمیمیت را غیرممکن میسازد. مشکلی که رازداری و پنهانکاری ایجاد میکند، لطمه زدن به اطمینان زوج نسبت به هم و ایجاد مانع در تبادل افکار است. همین مسائل کمکم زندگی مشترک را از بین میبرد. برای همین، زوجها در زندگی مشترکشان بخصوص در سالهای اول ازدواج باید برای جلب و حفظ اطمینان و اعتماد طرف مقابلشان تلاش زیادی کنند و بکوشند باعث از بین رفتن اعتماد نشوند.
ارسال نظر