ازدواج شوم با مردی که ادعا میکرد پزشک است
در آغاز زندگی مشترک هاشم به بهانه پیدا کردن محلی برای تأسیس مطب مدتی را در خانه ای که برایم اجاره کرده بود گذراند.
الهام بعد از جدایی با یک پزشک ازدواج کرد و پی به رازی شوم برد.
اگر پس از شکست در ازدواج اولم معیارهای بهتری را برای زندگی مشترک برمی گزیدم و یا حداقل آگاهانه و سنجیده برخی از معیارهای غلط را اصلاح می کردم کارم به اینجا نمی کشید و این ضربه مهلک بر روح و روان زندگی ام فرو نمی آمد و...
الهام زن ۳۲ ساله ای که از شدت ناراحتی جملاتی را با صدای بلند بر زبان می راند به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: من با یک پزشک Doctor ازدواج کردم نه یک انسان علاف و بیکار! این زن در حالی که مدعی بود تنها چند ماه از ازدواج دومش می گذرد، ادامه داد: پدر و مادرم بی سواد بودند و من هم به درس علاقه ای نداشتم. پدرم که چند سال بود سیگار می کشید کم کم به اعتیاد روی آورد و دیگر سر کار هم نمی رفت به همین خاطر مادرم مجبور بود در منازل مردم کارگری کند تا هزینه های زندگی مان تأمین شود. هیچ گاه پدر و مادرم مرا تشویق به ادامه تحصیل نمی کردند و همین وضعیت زندگی خانوادگی موجب شد از تحصیل گریزان باشم و این گونه بود که از دوران راهنمایی درس و مدرسه را رها کردم و در حالی که ۱۵ سال بیشتر نداشتم به همراه مادرم در منازل مردم کارگری می کردم تا این که روزی زنگ منزلمان به صدا درآمد و مجتبی از من خواستگاری کرد. آن روزها دیگر از کارهایی مانند نگهداری از بیمار، شست وشوی پارکینگ و دستشویی و نظافت منازل خسته شده بودم و نمی خواستم با این کارها هزینه های زندگی را تأمین کنم به همین دلیل با مجتبی ازدواج کردم تا از این وضعیت رهایی یابم، اما متأسفانه مجتبی و پدرم در بیکاری و اعتیاد نقطه مشترکی داشتند. در واقع وضعیت زندگی ام با این ازدواج تغییری نکرد و حتی بدتر شد. تا چشم به هم زدم صاحب ۲ فرزند شده بودم و ۵ سال از بهترین روزهای جوانی ام را با کارگری و سختی پشت سر گذاشته بودم تا هزینه های اعتیاد همسرم تأمین شود. اما دیگر نتوانستم به این وضع ادامه بدهم و از مجتبی طلاق گرفتم. پس از آن چندین سال از عمرم را کنار فرزندانم و در خانه پدرم سپری کردم تا این که «هاشم» سر راهم سبز شد. او مرد ۵۷ ساله ای بود که ادعا می کرد پزشک است و پس از جدایی از همسرش به دنبال آرامش می گردد. من که انگار گمشده ام را پیدا کرده بودم هیچ تحقیقی نکردم و حتی اختلاف سنی ۲۵ ساله را نادیده گرفتم چرا که زندگی با یک دکتر به یقین بهتر از کارگری برای دیگران بود. در آغاز زندگی مشترک هاشم به بهانه پیدا کردن محلی برای تأسیس مطب مدتی را در خانه ای که برایم اجاره کرده بود گذراند. پس از مدتی که به رفتارهای او مشکوک شدم مدعی بود تخلف پزشکی دارد و باید با رفع آن مطبش را افتتاح کند. دیگر یقین داشتم او موضوعی را از من پنهان می کند. وقتی مدارکش را به مراکز ذیصلاح نشان دادم تازه متوجه شدم که او نه تنها دکتر نیست بلکه تحصیلات ابتدایی هم دارد و با دروغی بزرگ مرا فریب داده است. حالا در دوراهی تردید مانده ام که...
ارسال نظر