پارس؛
وضعیت مسألهسازِ سوگواری بر فرد گمشدهای برای مرگ مجازی «علی»
یایید کسانی را هم در نظر بگیریم که بی آنکه هیچ ردّ حقیقی از آنها داشته باشیم، ناگهان تحرّک مجازیشان برای مدتی طولانی متوقف میشود. همۀ اینها، مرز بین مرگ و زندگی را بیش از پیش مبهم میکنند.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- محمد معماریان- دو سال پیش در یک گروه محدود تلگرامی، با پسری جوان به نام علی از اهالی استان سیستان آشنا شدم. بعد از دو سه ماه، یکبار که او متنی با مضمون مرگاندیشی در گروه گذاشت، گفتم چنین تأملهایی شاید برای سن او زود باشد. جواب داد: «زود که نیست، حتی دیر شده است.» همانجا یکی از اهالی گروه در پیامی خصوصی برایم توضیح داد که او مبتلا به یک بیماری کُشنده است. دو سه ماه بعد، علی فوت کرد. بچههای گروه، که به گمانم هیچکدام علی را از نزدیک ندیده بودند، پول روی هم گذاشتند و دستهگلی برای مراسم ختمش فرستادند.
علی جان داده بود، اما از بین ما نرفته بود. هنوز هم شناسۀ کاربریاش در تلگرام فعال بود. (هنوز که هنوز است، گاهی برایش پیغام میگذارم که روحت شاد.) حرفهایش، چه در آن گروه و چه در پیامهای خصوصی، موجود بود. آنچه پیشتر به علی، به این کاربر تلگرام، جان میداد کلماتی بود که برایمان مینوشت. هنوز آنچه به او جان میداد موجود بود. میشد به او پیام داد یا او را بهاصطلاح «منشن» کرد و منتظر پاسخ ماند. قدیمترها که علی زنده بود، گاهی تا یک روز منتظر میماندیم تا جوابمان را بدهد. با جان سپردنش، انگار این یک روز کِش پیدا کرده بود، طولانی شده بود، تا ابد تمدید شده بود. حتی میشد خیال کرد که هست و میبیند ولی به هر دلیل بیمحلی میکند، چون شاید سرش شلوغ است یا دلخور است. علی، حداقل آن علیِ مجازی که ما میشناختیم، تمامقد موجود بود، در همان قاب آخری که از او دیده بودیم، یعنی با آخرین کلمات و نشانههای زنده بودنش، فقط دیگر تحرّک نداشت. شاید از جهاتی شبیه به کسی بود که به حیات نباتی فرو رفته است.
مدتی گذشت تا فهمیدم آن ارتباط مطلقاً مجازی، امکان سوگواری و عبور را از ما گرفته بود. پذیرش فوت عزیزان زمانی رُخ میدهد که مطمئن شویم بازگشتی در کار نیست. به همین خاطر در سوگواریهای مرسوم، باید حتی ذرهای از درگذشتگان را داشته باشیم و در جایی مثل خاک به امانت بسپریم. و به تعبیر رکسانه ورزی، برای همین است که رنج خانوادۀ مفقودالاثرها از جهاتی بیشتر از خانوادۀ شهداست، چون با «وضعیت مسألهسازِ سوگواری بر فرد گمشدهای» مواجهاند که نمیدانند «مُرده است یا نه.» و ارتباط مطلقاً مجازی، جای تشکیک در مرگ علی را برای ما باقی گذاشته بود.
مرگ مجازی، یک مسألۀ دشوار است. جمع دوستانۀ ما در آن گروه، علی را میشناخت و از فوت او در حیات واقعیاش مطمئن بود و باز هم این اضطرابها و وهمها و خیالها هرازگاهی بر ما غلبه میکرد. بیایید کسانی را هم در نظر بگیریم که بی آنکه هیچ ردّ حقیقی از آنها داشته باشیم، ناگهان تحرّک مجازیشان برای مدتی طولانی متوقف میشود. همۀ اینها، مرز بین مرگ و زندگی را بیش از پیش مبهم میکنند.
در آغاز کار رسانههای اجتماعی، این نکته چندان مسألهآفرین نبود. اما اکنون که بیش از یک دهه از حضور آنها در زندگی انسانها میگذرد، تعداد درگذشتگان موجب شده است که به فکر بیافتند که باید چه کرد. به یک تعبیر مشهور، اگر این درگذشتگان در قامت آخر خود در این رسانهها باقی بمانند، دور نیست روزگاری که فیسبوک بزرگترین گورستان جهان شود و شاید حتی تعداد مُردگانش بر تعداد زندگانش پیشی بگیرد. البته گزینههایی هم پیشنهاد و معرفی شدهاند تا کاربر بتواند پس از فوت خود نیز اثری بر حساب کاربریاش بگذارد و امکان «عبور» را برای «دوستان» خود فراهم کند: مثلاً اگر یک حساب کاربری برای مدت معینی بلااستفاده ماند به کلی حذف شود، یا کاربرد افراد معتمدی را برای اعلام فوتش به پلتفرم معرفی نماید.
پس مرگ مجازی بالقوه میتواند کاملاً منفصل از مرگ واقعی باشد، و همین امر ابهام شناختی در کاربران ایجاد میکند، که راهحلش را در پیوند بین دو فضا در حداقل یک مسألۀ جهانشمول بشری، یعنی مرگ، میجوییم. ولی بسیاری از افراد، برای فرار از فضای واقعی، به فضای مجازی روی آوردهاند. در یک آزمایش فکری، میتوانید حتی روباتهایی را هم تصور کنید که بر اساس دادهکاوی نوشتهها، متنهایی شبیه به آثار کاربر تولید میکنند. بدین طریق یا برخی طرق دیگر، ممکن است که حتی فرد بواقع درگذشته باشد، اما در نظر دیگران کماکان زنده باشد. بالاخره این هم یک شیوۀ جاودانگی است، یعنی همان رؤیای جهانشمول بشری.
ارسال نظر