شجریان در یک میوهفروشی عجیب
علاقه دو برادر خوش ذوق به مطالعه و کتابخوانی، آنقدر زیاد بوده که پای کتابهای زیادی را به مغازه میوهفروشیشان باز کرده است.
اگر چشمهایتان را ببندید، اگر این دو برادر آذری زبان را زیر سقف این مغازه و بین میوههای خوشآب و رنگ تابستانی نبینید، اگر آنها را در جایی غیر از اینجا تصور کنید، آن وقت شهرام و بهرام غلام زاده بیشتر شبیه صاحبان مهربان یک کتابفروشی هستند تا مالکان یک مغازه میوهفروشی!
اما علاقه این دو برادر خوش ذوق به مطالعه و کتابخوانی، آنقدر زیاد بوده که پای کتابهای زیادی را به مغازه میوهفروشیشان باز کرده است؛ آنقدر که حالا کتابها برای خودشان یک قفسه بزرگ دارند و حتی بیشتر از میوهها توجه مشتریها را جلب میکنند. آنقدر که اهالی شهرک جهاننمای کرج، این مغازه میوهفروشی را با نشانی همین کتابخانه دیواریاش میشناسند؛ همین کتابخانهای که دیوار مهربانی کتاب شده است و مشتریهای زیادی را کتابخوان کرده. با این دو برادر میوهفروشِ کتابدوست به همین بهانه به گفتوگو نشستهایم.
این که در یک مغازه میوهفروشی ، یک کتابخانه دیواری بزرگ هم وجود داشته باشد، عجیب نیست؟
بهرام: (میخندد) نه اصلا عجیب نیست، اینکه ما بیاییم مرزبندی کنیم برای حضور کتاب عجیب است؛ چرا فکر میکنیم کتاب باید فقط در یک مکان خاصی باشد؟!
چطور میشود که در یک مغازه میوهفروشی، جایی هم برای کتابها باز میشود؟
شهرام: بیشتر به خاطر علاقه برادرم به مطالعه بود. بهرام برادر کوچکتر من است و علاقه خیلی خیلی زیادی به مطالعه دارد، خودش هم دست به قلم است، خود من هم از طریق او به کتاب خواندن ترغیب شدم.پیشنهاد آوردن کتاب به مغازه هم از ایشان بود.میخواستیم یک جورهایی فرهنگ مطالعه را بین مردم جا بیندازیم.
بهرام: به قول خورخه بورخس نویسنده معروف آرژانتینی که میگوید: «همیشه تصور میکنم بهشت جایی است شبیه کتابخانه» من هم دقیقا همین دیدگاه را دارم. علاقهام به کتاب وکتابخوانی به اندازهای بود که احساس کردم میتوانم اینجا یک بهشت کوچک برای خودم بسازم. البته درهای این بهشت به روی همه مشتریهای مغازه باز است، من اصل را بر این گذاشتم که در زندگی ماشینیزه شده امروزی که همه چیزها حتی روابط آدمها هم فست فودی است، بیایم یک کار متفاوتتر انجام بدهم و حداقل به نوبه خودم و در حد توان خودم کاری بکنم که چشم مردم با کتاب بیشتر آشنا باشد.
از کی این کار را شروع کردید؟
تقریبا از یک سال پیش.
کتابها را از کجا تهیه کردید؟
بیشتر کتابها را از کتابخانه شخصی خودمان به اینجا آوردیم، یعنی حدود 95 درصد کتابها مال خودمان هستند ، بقیهاش را هم مردم اهدا کردهاند.
چند جلد کتاب دارید؟
درحال حاضر حدود 200 جلد.
بیشتر چه جور کتابهایی دارید؟
همه نوع کتابی هست؛ ما برای همه سلیقهها اینجا کتاب گذاشتهایم.
مشتریها بیشتر چه کتابهایی را بیشتر میپسندند و امانت میبرند؟
بیشتر کتابهای عامه پسند، تاریخ ، رمان ، شعر ...
واکنش مشتریها به این کار شما چطور بوده ؟ بالاخره خیلی معمول نیست که مردم بین هندوانه و پیاز و سیب زمینی و خیار و کاهو، کتاب هم ببینند.
بهرام: مردم خیلی استقبال کرده اند، مخصوصا بچه ها و زنان خانهدار. ما هم وقتی علاقه این دو قشر را به کتابخواندن میبینیم از کاری که شروع کردیم بیشتر احساس رضایت میکنیم. تا جایی که امسال موقع برگزاری نمایشگاه کتاب ،من خودم شخصا از غرفه کودکان ، چند جلد کتاب تهیه کردم و به بچه هایی که همراه پدرومادرشان به مغازه میآمدند کتاب هدیه میدادم، اینقدر این حرکت باعث خوشحالی بچهها شده بود که هنوز هم نگاه پر از ذوق و شوق آنها از خاطرم نرفته.
شهرام : واکنشها که خیلی مثبت بوده. البته بیشتر مشتریهایی که برای اولین بار به مغازه ما میآیند از دیدن این همه کتاب تعجب میکنند. اما در کل همه از این کار ابراز رضایت میکنند و برای چند دقیقه هم که شده کتابها را ورق میزنند، بعد کتابی را که باب میل و سلیقهشان است، امانت میبرند تا دفعه بعدی که برای خرید آمدند آن را بگردانند.
اسم و نشانی هم از آنهایی که کتاب امانت میبرند مینویسید؟
نه ما با مشتریهایمان قرارداد دلی و وجدانی داریم. چون هدف ما فرهنگسازی برای مطالعه بوده، همین که بدانیم آنها را به این کار تشویق کردهایم برای ما حس خوبی دارد.
یعنی شده که کسی کتابی را برنگرداند؟
بله ... بعضی وقتها پیش آمده اما ما این را میگذاریم به حساب فراموشی، یا علاقه زیادش به کتاب...
شنیده ایم که مغازه شما یک تفاوت دیگر هم با بعضی همصنفیهایتان دارد؛ اینکه هیچ نیازمندی از اینجا دست خالی برنمیگردد.
البته ترجیح می دهیم خیلی در اینباره صحبت نکنیم، اما شما این را بگذارید به حساب همین فرهنگی بودن فضای این مغازه. همانطور که حکیم ابولقاسم فروسی فرموده: «بزرگی سراسر به گفتار نیست. دو صد گفته چون نیم کردار نیست.» پس اگر ما خودمان را انسانهایی اهل فرهنگ میدانیم،در عمل هم باید این را ثابت کنیم چراکه در دل رسالت فرهنگیای که میگوییم برعهده ما نهاده شده ، رسالت انسانی نهفته است و رسالت انسانی ما هم برمبنای توصیههای دینیمان کمک به همنوع است.
دمتون گرم.خیلی کار جالب و خوش ذوقانه ای بود:)
چه ربطي به استاد شجريان داشت؟!!!!!!!!!!!!
هزار افرین.در این زمهریر بی فرهنگی،دیدن این عکسها و خواندن این صحبت ها،گرمای دلپذیری به وجود سرمازده انسان می بخشد.