یک سال قبل مردی به پلیس تهران مراجعه کرد و گفت از سوی چند مرد ربوده شده و عاملان ربایش خود را مأمور یک نهاد امنیتی معرفی کرده‌اند و برایش پرونده‌سازی کرده و باعث شده‌اند او چند روزی در بازداشت بماند. مرد شاکی به پلیس گفت: دخترم مدرسه بود و برای اینکه او را از مدرسه به خانه بازگردانم، دنبالش رفته بودم. به محض اینکه زنگ به صدا درآمد و دخترم از درِ مدرسه خارج شد، چند مرد به سمت من آمدند و به طرز بدی من را با خود بردند. آنها به من گفتند گزارش شده است که قاچاق مواد مخدر می‌کنم. آنها به زور به من مشروب دادند و یک کلت کمری هم در لباسم گذاشتند و بعد هم من را تحویل مأموران پلیس دادند؛ درحالی‌که من هیچ‌کدام از این کارها را نکرده بودم. وقتی پلیس تحقیقات خود را درباره ادعای این مرد انجام داد، متوجه شد متهمانی که چنین ادعایی کرده‌اند، اصلا مأمور نهاد امنیتی نیستند و جعل عنوان کرده‌اند؛ همچنین سوابق این مرد نیز نشان می‌دهد او زندگی سالمی داشته و به دنبال کارهای خلاف نبوده ‌است. بررسی‌های بعدی نشان داد عامل اصلی این آدم‌‌ربایی مردی به نام مازیار است که چند باری هم با همسر مرد شاکی صحبت کرده و با او ارتباط داشته است.

وقتی مازیار بازداشت شد، اعتراف کرد نقشه این آدم‌ربایی را طراحی کرده؛ چون عاشق لیدا، همسر مرد شاکی، بوده است. او گفت: من و لیدا همسایه بودیم و این‌طور با هم آشنا شدیم؛ از‌آنجایی‌که مرد تنهایی بودم، عاشق لیدا شدم. می‌دانستم او با همسرش مشکل دارد و شوهر این زن را دزدیدم تا لیدا از او طلاق بگیرد و بتوانیم با هم ازدواج کنیم. من این کار را با سه نفر از دوستانم انجام دادم. آنها من را آدم امینی می‌دانستند. وقتی که گفتم این مرد فاسد است، آنها به حرفم گوش کردند و کمک کردند تا بدزدیمش و او را به مأموران پلیس تحویل دهیم. با توجه به گفته‌های مازیار علاوه بر سه دوستش که با او همکاری کرده بودند،

لیدا هم با شکایت شوهرش بازداشت شد. درحالی‌که کیفر‌خواست علیه متهم صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران ارسال شده بود، خبر رسید که مازیار بر اثر بیماری سرطان در زندان جان خود را از دست داده؛ بنابراین سه متهم دیگر پرونده پای میز محاکمه رفتند. روز گذشته در جلسه رسیدگی به این پرونده بعد از اینکه کیفرخواست علیه سه متهم خوانده شد و نماینده دادستان درخواست صدور حکم قانونی کرد، شاکی در جایگاه قرار گرفت. او گفت: من و همسرم با هم اختلاف داشتیم و یک ماهی می‌شد که همسرم جدا از من زندگی می‌کرد. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم او به من خیانت کند؛ اما آن‌طور که این پرونده نشان می‌دهد، او با مازیار رابطه داشته و نقشه ربایش من را کشیده‌اند. به‌همین‌دلیل هم شکایت دارم و فقط از متهم ردیف آخر که پسر جوانی است و اعتراف کرده که گول مازیار را خورده است، شکایت ندارم.

مرد شاکی گفت: دخترم به خاطر این موضوع به شدت آسیب روحی دید و خیلی ناراحت است و هنوز هم نتوانسته به حالت عادی برگردد و من گذشت نمی‌کنم. سپس دو متهم دیگر در جایگاه حاضر شدند. آنها گفتند: مازیار به ما گفته بود مرد شاکی فاسد است و قاچاق مواد مخدر می‌کند. ما گول خوردیم و اصلا نمی‌دانستیم او به خاطر یک رابطه عاشقانه ما را به تله انداخته است. سپس نوبت به همسر مرد شاکی رسید. او هم اتهام را رد کرد و گفت: این گفته‌ها را قبول ندارم. البته من و همسرم از هم جدا زندگی می‌کردیم و رابطه خوبی با هم نداشتیم؛ اما من به او خیانت نکردم. متهم درباره رابطه‌اش با مازیار گفت: ما همسایه بودیم و با توجه به اینکه از شوهرم جدا زندگی می‌کردم، او متوجه شده بود که مشکلاتی دارم و چون تنها زندگی می‌کنم؛ بنابراین نیاز به کار دارم. یک روز به من گفت خواهرش در یک شرکت کار می‌کرده است؛ اما چون زایمان کرده، دیگر سر کار نمی‌رود و می‌تواند من را به جای خواهرش در آن شرکت معرفی کند. من هم خیلی خوشحال شدم و قبول کردم. چند باری با هم ارتباط داشتیم تا هماهنگی‌های رفتن به سر کار را انجام دهد و بیشتر از آن ارتباطی با هم نداشتیم. متهم گفت: من در جریان آدم‌ربایی شوهرم نبودم و اصلا نمی‌دانستم او چنین نقشه‌ای کشیده است. فقط به من گفت که شوهرم با زن‌های زیادی رابطه دارد و آدم فاسدی است و تحقیقاتی که درباره شوهرم انجام داده، نشان می‌دهد او کارهای خلاف زیادی می‌کند. بعد هم که شوهرم بازداشت شد، مازیار به من گفت او را به خاطر کارهایی که کرده است، بازداشت کرده‌اند.

در پایان قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.