ماجرا با تماس مسئولان بیمارستان طالقانی مشهد در رابطه با مرگ مرد جوانی بر اثر شلیک گلوله به بازپرس کشیک قتل مشهد آغاز شد. به دنبال این تماس بود که تیم تحقیق راهی بیمارستان شده و در تحقیقات اولیه مشخص شد مرد 39 ساله‌ای با شلیک اسلحه شکاری از پا درآمده است. 

پسر خواهر مقتول که او را به بیمارستان منتقل کرده بود در تحقیقات به بازپرس گفت: بعد از ظهر با تلفن همراه دایی‌ام ـ کوروش ـ تماس گرفتم، اما پاسخ نداد. دایی‌ام عادت دارد اگر کسی با او تماس بگیرد و نتواند پاسخ دهد، چند دقیقه بعد خودش تماس می‌گیرد، اما آن روز خبری از او نشد. 

دوباره با او تماس گرفتم اما بی‌فایده بود، با خانه‌اش تماس گرفتم به من گفتند که سرزمین رفته است. نگرانی بدجوری به جانم افتاده بود، به همین دلیل با یکی از دوستانم تماس گرفتم و از او خواستم به سر زمین کوروش برود. 

لحظاتی بعد او تماس گرفت و گفت که ابتدا کوروش را پیدا نکرده، اما چون تراکتورش را سر زمین دیده، مشکوک شده و با تلفن همراه کوروش تماس می‌گیرد. صدای زنگ تلفن دایی‌ام باعث می‌شود که او به دنبال صدای تلفن برود و با بدن نیمه جان دایی‌ام مواجه شود. او را به بیمارستان می‌رساند، اما بی‌فایده بود. 

به دنبال اظهارات مرد جوان، تحقیقات به دستور بازپرس جنایی ادامه یافت و در بررسی‌های صورت گرفته مشخص شد در زمان تقریبی مرگ، یکی از اهالی روستا به نام سیروس با کاپشن زرد رنگ در اطراف زمین‌های کشاورزی مقتول دیده شده و این در حالی بود که به گفته شاهدان ماجرا آنها دیده بودند که مرد جوان چیزی را در پشت کاپشنش مخفی کرده است که احتمال می‌رفت، اسلحه‌ای باشد که با آن کوروش به قتل رسیده بود. 

همچنین در تحقیقات میدانی مشخص شد کوروش با یکی از همسایه‌ها بر سر آب اختلاف داشته است و به این ترتیب به دستور بازپرس جنایی، همسایه میانسال کوروش بازداشت شد و تحقیقات از آن ادامه یافت. 

بررسی‌ها نشان می‌داد اختلاف بر سر آب و قهر دو مرد زمین دار، نمی‌تواند انگیزه محکمی برای جنایت باشد، اما سیروس درست زمان تقریبی قتل در محل دیده شده بود و از طرفی دو شاهد ادعا کرده بودند که سیروس گفته بود که قصد کشتن کوروش را دارد. 

سرنخ‌های به دست آمده باعث شد تحقیقات ادامه یابد، اما مرد جوان منکر جنایت شد و زمانی که از سوی بازپرس جنایی به او گفته شد که در زمان حادثه، کاپشن زرد رنگی به تن داشته، مدعی شد که کاپشنی با این رنگ ندارد. 

اما کارآگاهان مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی در بررسی‌های میدانی موفق شدند کاپشن زردرنگ را پشت دیوار خانه سیروس در میان لجنزار پیدا کنند. با پیدا شدن کاپشن همچنان سیروس منکر جنایت بود، اما زمانی که با مدارک پلیسی مواجه شد به ناچار لب به اعتراف گشود و راز قتل را برملا کرد. 

او در اعترافاتش گفت: کوروش را من کشته‌ام، سال گذشته بر سر مسائل خانوادگی با مقتول اختلاف پیدا کردم. این اختلاف باعث کینه شد و تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم. 

ساعت 6 بعد از ظهر روز حادثه سراغ کوروش رفتم. از فاصله حدود 15 متری صدایش کردم او که مرا شناخته بود سعی کرد با بیل به طرف من حمله‌ور شود، اما من اسلحه‌ای را که زیر کاپشنم مخفی کرده بودم بیرون آوردم. او با دیدن اسلحه ترسید و من به طرفش شلیک کردم، تیر به شکم کوروش خورد. 

ترسیده بودم، فورا سوار موتور شدم و فرار کردم. اسلحه را در گوشه‌ای از باغ مخفی کردم و کاپشن را روی دیوار خانه‌ام گذاشتم که ظاهرا باد زده و به داخل لجن‌ها افتاده است. در زمان قتل کسی آنجا نبود و برای همین هرگز تصور نمی کردم راز این جنایت به این زودی برملا شود. 

به دنبال اعترافات سیروس به قتل، او به زمین کشاورزی محل جنایت منتقل شد و در مقابل بازپرس جنایی و تیم تحقیق به بازسازی صحنه قتلی پرداخت که چند روز قبل آن را مرتکب شده بود.