این روزها موضوع واردات پوشاک ایتالیایی توسط شرکت خانوادگی وزیر آموزش و پرورش نُقل محافل شده است.

داستانی که باعث شده قاطبه مردم فهیم جامعه اسلامی، نسبت به آن واکنش منفی نشان دهند و جملگی فریاد اعتراض درآورند که اولاً شأن وزارت آموزش و پرورش به عنوان متولی اصلی تعلیم و تربیت کشور هم شأن فعالیت اقتصادی و تجارت نیست و دوماً اینکه وزارت و وزیر یک دستگاه و مخاطبان بیشمار آن بودن، اقتضائات خاص خود را دارد و نمی‌شود بسیاری از امور را ولو اینکه آن را امری مشروع دانست، در این جایگاه رفیع و گران سنگ مدیریت و اجرا کرد.

اهمیت شأن و جایگاه دستگاه تعلیم و تربیت به حدی والا و رفیع است که مدیریت و سکانداری آن جدا از ضرورت داشتن صلاحیت‌های عمومی و  رایج برای تصدی این مسئولیت، اقتضائات خاص خود را دارد؛ چرا که این دستگاه اجرایی به عنوان ملجأ و منبع قابل اعتماد جامعه است و جملگی اقشار مختلف جامعه، ذهنیتی جز نقش تربیتی، راهنمایی و هدایتگری برای‌ آن در اذهان خود متصور نیستند.

در این خصوص می‌توان انگاره‌های مختلفی و توجیهات گوناگونی را مورد بررسی و تحلیل قرار داد و هر کس از منظر و دیدگاه خود، آن را تحلیل کند.

در این میان فارغ از قبیح و ناموزون بودن فعالیت اقتصادی مقام ارشد بزرگ‌ترین دستگاه اجرایی کشور که مورد ذّم همه اقشار جامعه است، باید گفت اگر از این موضوع نیز به دیده اغماض بنگریم که البته این نیز هیچ توجیه منطقی ندارد و دلیل آن نیز این است که باید سطح زندگی و درآمد یک مسئول ارشد کشور بر مبنای همان حق و حقوق قانونی در نظر گرفته باشد و هیچ سوء استفاده و رانتی از جایگاه حقوقی خود نداشته باشد، باید گفت که جایگاه تعلیم و تربیت، جایگاه پرورش و تذهیب اخلاق و پرورش صفات متعالی انسانی است، ترویج ساده زیستن، قناعت، با مردم بودن و یکسانی با طبقه متوسط است؛ الگو بودن در همه ارکان و شئون زندگی است؛ آن هم برای جمعیت 13.5 میلیونی دانش‌آموزان، یک میلیونی فرهنگیان و بیش از 23 میلیونی خانواده‌های دانش‌آموزان و در یک کلام الگوی مستقیم و  غیرمستقیم 40 میلیون نفر یعنی نیمی از جمعیت کشور است. 

اگر در کتب درسی و محتواهای آموزشی بر رعایت اصول اخلاقی، رعایت حقوق شهروندی، خودسازی و پرهیز از امور مذموم و نهی شده در تعالیم اسلامی مانند، اسراف و تجمل گرایی و عدالت تأکید می‌کنیم، این امر و نهی‌ها باید به شکل بسیار ملموس و عینی در رفتار دولتمردان خاصه مسئولان ارشد وزارت و دستگاه فخیمه آموزش و پرورش هویدا و مشهود باشد.

به عبارتی دیگر؛ اگر داعیه دلسوزی تربیت و پرورش فرزندان و آینده سازان این مرز و بوم را داریم و به صورت دائم بر طبل تهذیب نفس و اخلاق می‌کوبیم، یادمان باشد که باید ابتدا این ارزش‌های متداول و مورد قبول در جامعه را در خود پرورش بدهیم و خود، عامل به این امورات باشیم و بدانیم «رطب خورده نمی‌تواند منع رطب کند».

روی سخن با فخرالدین احمدی دانش‌آشتیانی وزیر آموزش و پرورش است که این روزها بحث فعالیت اقتصادی خود و خانواده‌اش، بهت و حیرت جامعه، خاصه فرهنگیان را برانگیخته است.

داستانی که ابتدا با انکار همراه با شک و تردید جناب وزیر و فرافکنی و بیان اینکه قصد به حاشیه بردن بنده در آستانه انتخابات را دارند، همراه شد!

 ای کاش وزیر دستگاه تعلیم و تربیت! قبل از افشاگری‌های این روزهای ارکان رسانه‌ای و کاندیداهای ریاست جمهوری، به جای فرار به جلو و انداختن این تقصیر به گردن دیگران، با صراحت ، اقدام به شفاف‌سازی این موضوع می‌کرد و با بیان صریح و سریع، اذهان مشوش اقشار مختلف جامعه، خاصه فرهنگیان را از این تلاطم ذهنی و روحی خالی و مبرا می‌ساخت.

در اولین نشست خبری وزیر آموزش و پرورش که پنج روز پیش یعنی 11 اردیبهشت ماه و در آستانه هفته تعلیم برگزار شد، خبرنگار آموزش و پرورش خبرگزاری فارس برای شفاف‌سازی موضوع و بدون هیچ‌گونه اتهام، سوالی را مطرح کرد.

سوال خبرنگار فارس این بود: «شما در برنامه پیشنهادی خود به مجلس، برنامه هایی را مطرح کرده و اعلام کردید که تا پایان دولت یازدهم اجرا می کنید اما عمده انها به مرحله اجرا نرسیده یا خواسته های فرهنگیان و دانش آموزان را محقق نکرده است.

به عنوان مثال، شفاف سازی در خصوص صندوق ذخیره فرهنگیان صورت نگرفته، رتبه بندی معلمان با آنچه خواسته فرهنگیان بود فاصله دارد، اجرای سند تحول بنیادین و بازبینی آن با اما و اگر همراه است، برنامه اجرایی در راستای افزایش حقوق و مزایای فرهنگیان و سرانه مدارس مشاهده نمی شود و مطالبات فرهنگیان دغدغه اصلی انها شده است.

در کنار این انتقادات، مسائلی مطرح می شود مبنی بر اینکه وزیر آموزش و پرورش دغدغه هایش کاملاً آموزش و پرورشی نیست و دستی در فعالیت هایی چون برج سازی و واردات پوشاک دارد. پاسخ شما چیست؟»

اما وزیر آموزش و پرورش در پاسخ به بخش پایانی سؤال خبرنگار فارس و زمانی که خبرنگار برای بار دوم خواستار پاسخ وزیر شد، وی به جای بیان توضیحات کامل و واضح، پاسخ داد: «آمدم مسائل آموزش و پرورش را حل کنم و از روز اول هم سعی کردم گرفتار حاشیه نشوم و از حرکت به سمت حاشیه رفتن ها پرهیز دارم اما بعضی بنا به دلایلی در آستانه انتخابات می‌خواهند وزیر را به حاشیه بکشانند و لازم نیست وارد شوم؛ دغدغه و سابقه ام نشان می دهد بیشتر عمر خود را در آموزش و پرورش گذاشتم البته بنده یادی از مرحوم علاقه مندان کنم که گفت «وقتی قطاری ایستاده است کسی کاری ندارد اما وقتی راه می افتد سنگ می اندازند» و امیدوارم تحمل این سنگ ها را داشته باشیم».

آقای وزیر! جنابعالی که خود داعیه پرورش در دستگاه تعلیم و تربیت را دارید و همواره خود را از جنس جامعه فرهنگیان می‌دانید و از همه مهمتر، در همه سخنان خود در مجامع عمومی و فرهنگیان بر توجه ویژه وزارت متبوع‌تان بر مسئله مهم پرورش و ارجحیت داشتن آن بر آموزش تأکید و تصریح داشته و دارید، نیک می‌دانید که شأن و جایگاه دستگاه تعلیم و تربیت اجّل از نگاه مادی و تجاری متداول در بسیاری از سطوح جامعه است و جایگاه معلم و الگو بودن بنا به فرمایش معمار کبیر انقلاب اسلامی، جایگاه و هم ردیف با شغل انبیاء الهی است. 

نمی‌توان از پرورش صفات و خصایص انسانی دم زد و در عمل بر خلاف آن طی طریق کرد. نمی‌توان از ساده زیستن و هم‌رنگ قشر متوسط جامعه بودن و رنگ رخساره پریدن خود هنگام دیدن مدارس کپری و کانکسی و ناامن کشور بانگ برآورد و در عمل در مسند و جایگاه سکانداری نظام تربیتی کشور، نیم‌نگاهی به فعالیت‌های اقتصادی و انتفاعی داشت.

آقای وزیر! این روزها، حکایت فعالیت اقتصادی شما هم‌زمان در منصب وزارت آموزش و پرورش، خاطر همه ارکان جمعیتی جامعه، به ویژه فرهنگیان را مکدر ساخته است و گویی نمک چند باره‌ای بر زخم‌های التیام نیافته معیشتی و منزلتی نامطلوب آنها پاشیده است.

جنابعالی بهتر از هر کسی می‌دانید و اشراف دارید که حال امروز فرهنگیان از نظر معیشت و عدم رعایت شأن و منزلت  خود بسیار خراب است، اما با همه اوصاف، شکیبایی پیشه کرده‌اند و با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشته‌اند و سعی می‌کنند نگاه امیدوارانه‌ای به آینده داشته باشند، اما نمی‌توانند چنین اخبار و روایت‌های ناخوشایندی راجع به بلندپایه‌ترین مسئول حوزه کاری خود بشنوند و توجیه یکی از مسئولان کشور را مبنی بر بیکار بودن دختر شما و امری عادی قلمداد کردن فعالیت اقتصادی مجموعه خانوادگی شما را تاب آورند.

آقای وزیر! قضاوت کنید که آیا مرتفع کردن نیاز یک فرهنگی تنها با دادن وام 2 میلیونی برای درمان واجب‌تر است یا ایجاد شغل برای فرزندتان.

نشاندن لبخند بر چهره زحمت‌کشان فرهنگی و بازنشستگانی که بعد از 30 سال فعالیت طاقت‌فرسا منتظر دریافت پاداش پایان خدمت لحظه شماری می‌کنند و یا معلمان حق‌التدریسی که چشم به راه ماه‌ها حق و حقوق عقب افتاده خود بانگ در نمی‌آورند و بلاتکلیفی مستأجران خانه به دوش و شرمندگی و پدران و مادران فرهنگی در برابر فرزندان خود شرم سار می‌شوند، ارجحیت دارد یا آینده‌نگاری برای آتیه فرزند و خانواده! 

آقای وزیر! ای کاش اندکی احساس ناامیدی و یأس فرهنگیان و شرم‌ساری در برابر خانواده‌های آنها را حس کرده و درک می‌کردید که چگونه معلمان زحمت‌کش ما بی‌تاب و سرگردان در هنگامه بیماری و عدم تأمین هزینه‌های آن در راهروهای بیمارستان‌ها نگاه ملتمسانه به همراهی و همکاری پزشکان دارند و بسان بسیاری از مردم جامعه رنجی عظیم از بی‌عدالتی و تبعیض‌های موجود می‌کشند و بانک «اناالحق» و مشروع بودن فعالیت تجاری و اقتصادی شما و منسوبان شما را نمی‌شنیدند.

آقای وزیر! دختر فارغ التحصیل شما مظلوم و محق است یا فرزندان فرهنگیان مدرک به دست و جویای کار!

اندکی صبر کنید؛ اینجا وزارت آموزش و پرورش است نه تجارتخانه!