بازنشستگان هر وزارتخانه و دستگاه اجرایی و سایر مراکز تولیدی، به عنوان نیروهایی هستند که سالیان زیادی از عمر خود را صرف پیشرفت و توسعه کشور در بخش‌های مختلف فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی کرده‌اند و در زمان رسیدن به بازنشستگی، هرکس به تناسب شرایط خانوادگی خود برای پاداش پایان خدمت برنامه‌ریزی می‌کند.

یکی سودای خانه دارشدن و رهایی از اجاره نشینی دارد و دیگری آرزوی دامادی و به خانه بخت رفتن فرزندان خود را دارد و  فردی در اندیشه سرمایه‌گذاری و راه اندازی حرفه و شغل جدید است.

به هرشکل با هر برنامه و طرحی، بازنشستگان جملگی چشم‌انتظار دریافت بی‌دغدغه پاداش پایان خدمت خود هستند تا با فراغ بال و جدایی از کار مستمر، اندوخته مالی خود را که حاصل سال‌ها زحمت و تلاش بی‌وقفه در حوزه‌های مختلف است، دریافت کرده و با آن فکر نویی در زندگی خود در اندازند.

در میان وزارتخانه و دستگاه‌های اجرایی کشور، وزارت آموزش و پرورش به عنوان بزرگترین وزارتخانه کشور از جایگاه بالایی برخوردار است و بازنشستگان این وزارتخانه، گنجینه‌ای گران‌سنگ از تجربه فعالیت در حوزه تعلیم و تربیت به همراه دارند و بسان همه بازنشستگان کشور، هنگام فرا رسیدن موعد بازنشستگی منتظر دریافت پاداش پایان خدمت خود از این وزارتخانه هستند.

 سال‌هاست  که پرداخت پاداش پایان خدمت فرهنگیان به قصه مطّول و پرغصه آنها بدل گذشته و حکایت دریافت این وجوه، یکی از دل‌مشغولی‌های ذهنی جامعه فرهنگیان شده است و آنها گوش به زنگ همیشگی اخبار مربوط به این وزارتخانه هستند تا از زمان وصول مطالبات خود در کمترین زمان، آگاه شوند. 

این نگرانی‌ها امری طبیعی به نظر می‌رسد؛ چرا که با نگاهی معمول و گذرا به وضعیت اقتصادی و معیشتی قاطبه مردم، خاصه فرهنگیان، نقصان و کمبودهای مالی در ارکان زندگی آنها مشهود و ملموس است و شرایطی که بازنشستگان این نهاد آموزشی و تربیتی دارند، حکایت دیگری دارد و اظهارنظرهای ضد و نقیض و وعده‌های «سرخرمن» مسئولان ارشد این وزارتخانه در محافل‌های رسمی، آرامش ذهنی و فکری این عزیزان را مکدر و مخدوش ساخته است.

امروز یک فرهنگی بازنشسته اگرچه از یک فعالیت مستمر براساس برنامه روزانه سازماندهی شده منقطع شده است، اما باید نیک بدانیم که او نیز مانند همه بازنشستگان دستگاه‌های دیگر کشور، هرگز از تأمین هزینه‌های زندگی و سختی‌های بعضاً طاقت‌فرسای آن بازنشسته و جدا نشده است.

یک بازنشسته فرهنگی آن زمان که به کار مشغول شده است، خانواده محدودی را سرپرستی کرده است اما در روند 30 سال تلاش مستمر خود، این کانون ارزشمند بزرگ‌تر شده است و بار مسئولیت سکاندار این خانه سنگین‌تر و افزون‌تر شده است.

او امروز باید پذیرای فرزندان خود همراه با خانواده‌های آنها باشد؛ این موضوع آن زمان به خود رنگ واقعیت‌تری می‌گیرد که هیچ تناسبی بین دریافت‌های مالی و مخارج روزانه و غیرقابل اجتناب وجود ندارد و کاهش میزان حقوق دریافتی بازنشستگان فرهنگی به دلیل منفک شدن از فعالیت آموزشی خود، امری مرسوم است.

*پرداخت چندباره پاداش پایان خدمت!

در کنار تأخیر زمانی در پرداخت پاداش‌ها از سوی وزارت آموزش و پرورش، علت دیگر اعتراض و ناخرسندی فرهنگیان چند تکه شدن و چند باره شدن پرداخت‌ها به این افراد است؛آن هم در شرایطی که هر بازنشسته فرهنگی از مدت‌ها قبل برای این دریافتی آخر خدمت خود برنامه ریزی کرده است و وقتی تأخیرهای متعدد در این پرداخت‌ها به وجود می‌آید؛مجبور می‌شود مبلغ مورد نظر خود را از افراد و مراکز مالی دیگری تأمین کند و در این رهگذر، مجبور به تحمل بار مالی چند برابری و یا در بعضی موارد استفاده از عقود غیر شرعی و سودهای نامعمول شود.

البته این موارد یاد شده، تنها مسئله بازنشستگان در دوران فراغت از کار نیست؛ بلکه در کنار هزینه‌های معمول، موضوع درمان امراض مختلف مبتلابه این عزیزان نیز روایت دیگری از زندگی آنها است؛ هزینه‌های سرسام‌‌آوری که همچون عارضه‌ای بدخیم، تار و پود جسم و روح آنان را می‌آزارد و کمر نحیف آنان را در برابر آن می‌شکند؛ چرا که فرهنگیان در بخش بهداشت و درمان نیز از ساختار مدون و قدرتمندی که پاسخگوی بخش اعظم هزینه‌های درمان آنها باشد، بی‌بهره هستند و موضوع بیمه تکمیلی فرهنگیان نیز خود، ابیات بلندی از مثنوی نارضایتی آنها است که بلاتکلیفی در سازمان بیمه گر و در هزار توی بروکراسی‌های اداری، خود شاهدی بر این نابسامانی‌هاست.

در کنار همه موارد مطروحه،  حفظ شأن و منزلت این قشر تأثیر گذار بر ساختار فرهنگی و اجتماعی جامعه نیز همواره مورد توجه و مداقّه آنها بوده است و غالباً قاطبه فرهنگیان نسبت به عدم حفظ این منزلت، ناراحت و معترض هستند.

 سوای همه مسائل ذکر شده، ناهماهنگی و عدم اشتراک نظر در بین مسئولان متولی امر پرداخت پاداش پایان خدمت نیز برگ دیگر از کتاب قطور زندگی فرهنگیان است تا به آنجا که هرچند صباحی وعده پرداخت‌ها، تاریخ‌های متفاوتی به خود می‌گیرد و هر مسئولی در این وزارتخانه، نشانی و زمان جدیدی را وعده می‌دهد.

آنچه امر بدیهی و مبرهن به نظر می‌رسد، این موضوع حیاتی است که دغدغه معیشت فرهنگیان خاصه بازنشستگان فرهنگی، شاه بیت غزل پریشان حالی و اعتراض آنها نسبت به وضع موجود است و به سختی می‌توان بازنشسته‌ای را پیدا کرد که از شرایط معیشتی و رفاهی خود، دل خوش داشته و نسبت به آن معترض و مغموم نباشد؛ به بیانی دیگر باید با قاطعیت گفت «حال بازنشستگان فرهنگی خراب است» و نیازمند نگاه فوریتی و ویژه از سوی مسئولان امر را دارد.

فرهنگیانی که هادیان بی‌ادعا، اما تأثیرگذار در تربیت نیروی انسانی بوده و هستند و تجارب گران سنگ‌شان خود کلاس درس تربیتی و اخلاقی برای درمان بسیاری از ناهنجاری‌های اجتماعی است و می‌توان با امعان نظری افزون‌تر، حال نزار آنان را التیام بخشید و مانع از این شد که بعد از فراغت از تلاش‌ مجدانه 30 ساله عرق شرم و خجالت از ناتوانی هزینه‌های روزافزون زندگی، پیشانی پرچین و چروک آنها را که مملو از هزاران خاطره و تجربه خوشایند و ناخوشایند است، به خود گیرد و «کاسه چه کنم چه کنم» را در ایام کهنسالی به دست توانایی دیروز و کم توان امروز آنها دهد.