مرد جوان دستبند به‌دست کنار سایر متهمان دراداره آگاهی تهران ایستاده بود، اما اتهام‌اش خیلی سنگین ترازدیگرمتهمان بود؛اتهام‌اش تیراندازی و اقدام به قتل همسرش بود.

شهرام گفت: «23 سال دارم و کارگر هستم. حدود یک سال قبل در بزرگراه قم - تهران، مادر و دختری را دیدم که منتظرماشین بودند و می‌خواستند به تهران بروند. از آنجا که هم مسیر بودیم، آنها را سوار کردم. در طول راه، هم صحبت شدیم تا اینکه زن میانسال شماره تلفنم را گرفت.پس ازمدتی تماس هایمان ادامه یافت ومن دلبسته دختراین زن شدم. مینا از همان اول گفت که تمام اعضای خانواده‌اش طلاق گرفته‌اند و دلش می‌خواهد من با این موضوع کنار بیایم.! من هم چون واقعاً او را دوست داشتم با اینکه 8 سال از من بزرگتر بود، قبول کردم و درنهایت دی ماه امسال عقد کردیم، اما از همان روزی که عقد کردیم بهانه‌های مینا شروع شد و گفت طلاق و مهریه را باهم می‌خواهد. مهریه‌اش 264 سکه بود. به مینا گفتم: «من یک کارگر ساده هستم چطور می‌توانم این همه پول را به تو بدهم. از طرفی من دلم می‌خواهد با تو زندگی کنم.» اما افسوس که حرفهایم فایده‌ای نداشت،چراکه مینا حتی حکم توقیف خودروی من را هم گرفت.

سیاوش ادامه داد: «درحالی که فهمیده بودم در دام بدی افتاده‌ام و هیچ راه فراری هم نداشتم تصمیم گرفتم اول او را بکشم بعد خودم را. برای همین 24 دی به سراغ مینا رفتم تا به دادگاه برویم و از هم طلاق بگیریم. داخل ماشین از مینا پرسیدم، هنوز می‌خواهی طلاق بگیری و زمانی که پاسخ اش را شنیدم، دیگر صبر نکردم و با اسلحه کلت به طرفش تیراندازی کردم. تیر به شیشه ماشین خورد و مینا که شرایط را این‌طور دید در خودرو را باز کرد و خودش را به بیرون پرتاب کرد. بعد از طی مسافتی هم مادرزنم که داخل نشسته و شاهد ماجرا بود پیاده شد. بعد از آن با مینا تماس گرفتم و حالش را پرسیدم که گفت خوب است،اما دیروز که به درخواست مینا برای طلاق به دادگاه رفته بودم، توسط مأموران دستگیر شدم و الان هم اینجا هستم.

صحبت‌های سیاوش به اینجا که رسید، مینا وارد اداره آگاهی شد. دختر جوان با دیدن سیاوش اشک ازچشم‌هایش جاری شد و  گفت: چطور خجالت نکشیدی که می‌خواستی منو بکشی و...

دقایقی بعد وقتی تازه متوجه حضورم شده بود گفت: بعد ازیک سال رفت و آمد ، خانواده‌ام به او جواب مثبت دادند. همان روزی که عقد کردیم دعوایی راه انداخت که بیا و ببین. سیاوش دست بزن دارد و سر کوچک‌ترین موضوعی کتکم می‌زند. در عرض سه ماه مرا 6 بار کتک زده اوایل اجازه نمی‌دادم خانواده‌ام متوجه شوند، اما مگر می‌شد؟ بالاخره خانواده‌ها فهمیدند و درنهایت خانواده‌ام ازمن خواستند که طلاق بگیرم. اول گفتم هیچی نمی‌خواهم، فقط طلاقم را بده. اما او تهدید کرد که تو را می‌کشم و فرار می‌کنم و به خارج از کشور می‌روم. من هم ترسیدم و از او شکایت کردم. روز حادثه به سراغم آمد و گفت می‌خواهد توافقی طلاقم بدهد. با مادرم سوار ماشینش شدیم اما در بین راه، مسیرش را عوض کرد. به او گفتم چرا راه را تغییر دادی، که یک دفعه اسلحه را به طرفم گرفت و شلیک کرد درحالی که ترسیده بودم، ناخودآگاه خودم را از ماشین بیرون انداختم و...

سیاوش که تا آن موقع شنونده بود گفت: «من تمام این کار‌ها را کردم فقط برای اینکه عاشقت بودم. خواهش می‌کنم برو و شکایتت را پس بگیر. باورکن نمی‌توانم بدون تو زندگی کنم .