مشروح میزگرد فارس با موضوع «بررسی اندیشههای شهید مطهری»
رابطه مطهری با تفکیکیها
مدیرگروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز، شهید مطهری را تئوریسین جمهوری اسلامی معرفی کرد و گفت: همه کسانی که تریبونی در جامعه دارند، به جای پرداختن صرف به نام و یاد مرحوم مطهری، اندیشه و رسم او را در جامعه تبلیغ کنند.
به گزارش پارس ، به نقل ازفارس، محمد حسین کلهر، سمیه نبی: با توجه به فرارسیدن دوازدهم اردیبهشت ماه سالروز شهادت استاد مرتضی مطهری، میزگردی با عنوان « بررسی اندیشه های شهید مطهری» را با حضور عزیزالله افشار کرمانی مدیر گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز و موسی ملایری استادیار این دانشگاه برگزار کردیم.
* شهید مطهری ۶ گروه « توده ای ها، مارکسیست ها، ملی گراهای افراطی، روحانیت سنتی، روشنفکران دینی و غرب گرایان» را به چالش کشید
چه عواملی موجب شد تا شخصیتی مانند شهید مطهری شکل بگیرد؟
افشار کرمانی: مرحوم استاد مطهری مرهون شرایط خاصی است که در آن زندگی می کرد این شرایطی بود که در حکومت قبلی وجود داشت. در حکومت قبلی جریان هایی وجود داشت که این جریان ها، متفکران را به چالش می کشید و اگر بخواهیم یک جریان شناسی نسبت به شرایط دوران قبل از انقلاب داشته باشیم باید گفت زمانی که مرحوم مطهری در حال درس خواندن بود چند جریان فعال وجود داشتند که یکی از آنها جریان « حزب توده» بود.
همانطور که می دانیم حزب توده در ایران بسیار فعال بود، در شهرهای مختلف، تشکیلاتی را برای خود درست کرده بود، تعداد زیادی از مردم کوچه و بازار را جذب کرده بود و آثار مختلفی را منتشر می کرد و در واقع دارای نشریات و کتاب های متنوعی بود که بر فضای آن روزگار، جوانان و تحصیلکرده های ایرانی اثر می گذاشت. مرحوم استاد مطهری از همان ابتدا که وارد تحصیلات حوزوی شد به آشنایی با این افکار و اندیشه ها پرداخت و خود ایشان نقل می کند که در اوان جوانی، آثار توده ای ها را می خواندم و خلاصه می کردم و درباره آنها فکر می کردم.
بنابراین یکی از عواملی که مرحوم استاد مطهری را برانگیخت که فکرهای تازه ای در ذهنش به وجود بیاید، این جریان بود و این سبب درگیر شدن با مسائلی شد که سایر افراد با آن درگیر نبودند. از این رو یکی از عوامل زمینه ساز برای ارائه تفکرات جدید، افکاری بود که مارکسیست ها در ایران به شکل خیلی جذاب و به زبان روز، تحت عنوان افکار علمی، فلسفی و اجتماعی مطرح می کردند.
عامل دیگری که بسیار بر استاد مطهری تأثیر گذاشت، جریان های فرهنگی بود که حکومت گذشته از آن حمایت می کرد؛ جریان ملی گرایی افراطی و بازگشت به ایران باستان، یکی دیگر از عواملی بود که ایشان با آن درگیر بود. استاد مطهری میان فرهنگ ایران و فرهنگ اسلامی قائل به داد و ستد بود و عقیده داشت ایرانیان نقش بنیادی در پیدایش علوم مختلف اسلامی داشتند و گرچه اسلام را به عنوان دین از خارج از فرهنگ ایران پذیرفتند ولی هرگز نقش منفعلانه نسبت به فرهنگ های دیگر نداشتند.
چالش دیگری که استاد مطهری داشت، درگیری با روحانیون سنتی و تحصیلکردگان حوزه علوم دینی بود. اگر چه مرحوم مطهری از متن حوزه علمیه برخاسته بود اما افکار و اندیشه های او در چارچوب افکار مرسوم در جو حوزه ها محدود نمی شد. وی همه علوم مختلف اسلامی را به کار می گرفت تا به مشکلات فرهنگی و اجتماعی جامعه خود پاسخ دهد. شهید مطهری حرف های تازه ای می زد تحلیل های جدیدی ارائه می داد و وارد مباحثی می شد که کمتر کسی به آن ها می پرداخت و این موضوع با فضای سنتی حوزه علمیه متفاوت بود.
نزاع با روشنفکران مسلمان، از جمله درگیری های فکری دیگر در زمان استاد مطهری بوداختلافاتی که با مرحوم دکتر شریعتی داشت، اختلاف فکری که با مرحوم مهندس بازرگان داشت و بعدها در سال های ۵۵-۵۸ اختلافاتی که با گروه فرقان پیدا کرد همگی از این جمله اند. گروه فرقان، تفسیرهای متعددی را درحوزه های مختلف از جمله قرآن، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و مسائل دیگر دینی چاپ کرده بود که مرحوم مطهری آنها را مورد نقد قرار می داد.
* شهرت اصلی شهید مطهری در درگیری فکری با گروه های مختلف اجتماعی بود
همچنین جریان غالبی که جامعه ایران را در آن زمان متأثر می کرد، فرهنگ غرب بود. جریانی که به شدت، ملیت را تبلیغ می کرد دعوت کننده به سوی افکار و آثار متفکران غربی هم بود و رژیم گذشته نیز به نوعی به تبلیغ آنها می پرداخت. بنابراین مرحوم مطهری در یک چارچوب و شبکه ای از روابط قرار گرفته بود که به عنوان یک انسان متفکر و اندیشمند، زمانی که می خواست با آنها تقابل کند، به ناچار باید آثار آنها را می خواند و سپس به آنها پاسخ می داد.
اگر بخواهیم استاد مطهری را بهتر بشناسیم باید دید که مطهری به چه جریان هایی پاسخ می داد و با آنها گفت و گو داشت. آثار شهید مطهری در گفت وگو با چپ ها، توده ای ها، روشنفکران دینی، هواداران ملیت گرای افراطی و متفکران سنتی و در گفت وگو با کسانی که مبلغ فرهنگ غرب بودند شکل گرفت.
در حالی که افراد دیگری که در آن دوران بودند اصولاً به این امور توجهی نداشتند و اگر هم توجه داشتند، تنها شامل یک بخش بود. بنابراین اگر چه شهید مطهری نبوغ خاصی داشت و تحصیلکرده حوزه بود و سال ها نزد علامه طباطبایی و امام خمینی (ره) درس آموخته بود اما درگیر شدن با شبکه های مختلف فرهنگی و اجتماعی باعث شده بود که مطهری به یک متفکری تبدیل شود که افرادی مانند او بسیار اندک بودند و گمان می کنم اگر بخواهیم بدانیم که شخصیت مطهری، چگونه شکل گرفت باید این حوزه ها و اختلافات را شناسایی کنیم.
* شهید مطهری از همان نوجوانی به مباحث فلسفی علاقه مند بود
با توجه به اینکه شهید مطهری متأثر از استاد خود، علامه طباطبایی بود و دیدگاه هایی همسو با ایشان داشت اما چه شد که رخلاف علامه طباطبایی (ره) که موضع سیاسی در قبال انقلاب اسلامی نداشت، ایشان حضوری فعال در عرصه پیروزی انقلاب داشت؟
ملایری: بیش از هر چیز استاد مطهری یک روشنفکر و متفکر دینی بود و پروژه های فکری اساسی برای خویش داشت. شهید مطهری بر اساس راهی که برگزیده بود و در راستای تفکری که داشت از محضر اساتید مختلف بهره می برد و بیشتر از کسانی کمک می گرفت که او را در آن پروژه کمک کنند. قاعدتاً متفکر دینی، با چالش های مختلفی در عرصه دین سر و کار دارد و ممکن است از فلسفه غرب، فلسفه شرق، از مکاتب و اندیشه های متکلمان و عرفا بهره بگیرد و در عین حال، خط فکری او به طور صد درصد با هیچ یک از آنها منطبق نباشد.
بنابراین ما می بینیم که از متفکران اهل تسنن اعم از فخر رازی و عرفایی که عرفان نظری را ترویج داده اند مانند ابن عربی و قیصری و متکلمین و عالمان اخلاق بهره می برد و ممکن است مخالفت های جزئی یا کلی نیز با هر یک از آنها داشته باشد اما به دلیل اینکه شهید مطهری دارای ایده خاصی است و برنامه اش را به جانب یک هدف خاصی تنظیم کرده و به سوی آن حرکت می کند، این موضوع باعث نمی شود تا او از کسی به خاطر این اختلاف فکری، بهره نبرد و یا اگر شاگرد کسی شد مرید او بوده و لزوماً در تمام حوزه ها از او تبعیت کند.
از این رو بسیار طبیعی است که شهید مطهری با اینکه شاگرد علامه طباطبایی است و عشق و ارادت فراوانی نسبت به او می ورزد، با این وجود در برخی از مسائل می بینیم که استادش را نقد کرده و یا با ایشان مخالفت می کند.
از این نظر که استاد مطهری بیش از هر چیز به جنبه های نظری تفکر دینی و به مبانی فکر دینی توجه دارد، می گوید: « از میان متفکران و اندیشمندان، بیش از هر گروه دیگری فیلسوفان، عرفا و متکلمان برایم عظیم تر و فخیم تر می نمودند» . استاد مطهری در جای دیگری می گوید: زمانی که طلبه بودم و تازه وارد شهر مشهد شده بودم (حدود سیزده تا شانزده سالگی) بیش از هر یک از اساتیدی که در آن جا وجود داشتند، مرحوم « میرزا مهدی شهیدی رضوی» که فلسفه الهی تدریس می کرد، توجه مرا به خود جلب کرد و دوست داشتم هر چه زودتر در محضر درس او حاضر شوم. اما این آرزو محقق نشد و او بعدها در قم این گمشده خود را در دروس فلسفه و عرفان امام خمینی (ره) و علامه طباطبایی یافت.
* شهید مطهری متفکری باطن گرا بود که می خواست جنبه های عرفانی اسلام را زنده کند
آقای دکتر ملایری از شهید مطری به عنوان « متفکر دینی» نام می برند، اما عده ای معتقدند که ایشان « مصلح فکری و اجتماعی» بود. آیا به کار بردن این عنوان درباره شهید مطهری مجاز است؟ در این صورت چه تفاوت هایی میان شهید مطهری و دکتر شریعتی می توان برشمرد؟
افشار کرمانی: متفکر دینی بودن با مصلح اجتماعی بودن، منافاتی با هم ندارند؛ متفکر دینی می تواند در زمینه مسائل اجتماعی، کلامی، فلسفی و… کار کند و نظر دهد و به طور کلی می توان گفت هر متفکری می تواند مصلح اجتماعی نیز باشد به شرط آنکه افکار خود را به نحوی مطرح کند که موجب تغییر در حوزه ای از مسائل اجتماعی شود.
شهید مطهری دغدغه آن را داشت که تفکر اسلامی را بازسازی کند و تفسیری به روز از اسلام ارائه دهد، همچنین تلاش می کرد فلسفه اسلامی را متناسب با مشکلات روز به میدان بیاورد و جنبه های اجتماعی اسلام را متناسب با جامعه آن روز بیان کند. شهید مطهری علاوه بر اینکه متفکر دینی بود مصلح اجتماعی و به یک معنای دیگر روشنفکر دینی بود.
البته این روشنفکر بودن به معنای خاصی بود، وی اختلافات زیادی با سایر روشنفکران دینی مانند مرحوم طالقانی، مهندس بازرگان، دکتر شریعتی و… داشت. بنابراین روشنفکر دینی بودن با مصلح اجتماعی بودن تنافی ندارد؛ از یک نظر دیگر نیز می توان گفت مرحوم مطهری متفکری باطن گرا بود؛ متفکری بود که می خواست جنبه های معنوی، باطنی و عرفانی اسلام را زنده کرده و آن را در جامعه و به ویژه در میان جوانان رشد دهد او کسی بود که دوست می داشت جنبه های مختلف سیره پیامبر (ص) ، روش امیرالمومنین و روش ائمه اطهار (ع) را زنده کند وقتی به آثارش نگاه می کنیم این موضوع به وضوح مشاهده می شود.
* عوامل حکومت میانه شهید مطهری با دکتر شریعتی را بر هم زدند
اما تفاوت شهید مطهری با دکتر شریعتی…
دکتر شریعتی تحصیلکرده جامعه شناسی و تاریخ تمدن بود و نگاهی که به اسلام داشت از منظر علوم اجتماعی بود اما استاد مطهری از منظر فرهنگ اسلامی یعنی کلام، فلسفه، عرفان، تفسیر، اصول و فقه به مسائل می نگریست پس چون از دو دیدگاه مختلف به امور نگاه می کردند از این رو ممکن بود تحلیل هایی که ارائه می دهند دارای اختلاف باشد البته این اختلاف دیدگاه به درگیری های سیاسی و مسائل عاطفی منجر نمی شد و این موضوع برای جامعه مفید بود اما متاسفانه عواملی که از همکاری استاد مطهری و دکتر شریعتی زیان می دیدند با طرح اختلافات و تشدید آنها اختلاف فکری را به درگیری عاطفی و عملی کشاندند و در نهایت این اختلافات موجب شد که رژیم گذشته جلسات حسینیه ارشاد را تعطیل کند.
* رابطه شهید مطهری با تفکیکی ها
با توجه به اینکه شهید مطهری در مشهد درس خواند و خاستگاه مکتب تفکیک نیز در مشهد قرار دارد، چطور می شود که شهید مطهری در عین اینکه در حوزه علمیه مشهد درس می خواند جذب فلسفه می شود؟ آیا ایشان اظهارنظری درباره تفکیکیان و یا نوتفکیکیان که قبل از شهادت شهید مطهری بروز می کرد داشت؟
ملایری: نخست باید توجه کنیم که مطهری سال ۱۳۵۸ به شهادت رسید و مکتب تفکیک به عنوان چیزی که اکنون مطرح است، در دهه هفتاد مطرح شد با این حال مطهری در دوران خود از اندیشه های بانیان این مکتب بی خبر نبوده است. اتفاقاً یکی از کسانی که با شهید مطهری در دوره هایی در قم هم درس بوده آقای « واعظ زاده خراسانی» از علمای مشهد و اهل مشهد است. ایشان در یادنامه شهید مطهری که در سال ۱۳۶۰ چاپ شده است نقل می کند: بنده، زمانی در درس های میرزا مهدی حاضر می شدم و مکتب فکری خراسان را می شناختم و آقای مطهری اگر چه در این کلاس ها حاضر نشده بود اما اطلاعات بسیاری را درباره آرا، اندیشه و افکار میرزا مهدی می گرفت و من هم اطلاعاتی را که اختیار داشتم به او منتقل می کردم، شهید مطهری بر آن بود که میرزا مهدی چنانکه باید از مباحث فلسفی با خبر نبوده است و تلاش می کرد آن ذهنیت نامساعدی که من نسبت به فلسفه داشتم را اصلاح کند.
شاید بزرگترین پروژه ای که استاد مطهری در طول تفکرش، یکسره پیگیری کرده و به هیچ وجه از آن غافل نبوده مسئله رابطه « دیانت و عقلانیت» است و شاید بتوان بیش از ۷۰ درصد آثار ایشان را متعلق به این قلمرو دانست.
استفاده هایی که استاد مطهری در زمینه فلسفه و کلام می کند همگی در خدمت فهم دین و ترویج تفکر دینی است. از تمامی این موارد می توان نتیجه گرفت که استاد مطهری این ایده را داشته است که اگر ما بخواهیم عقل را از دین جدا کرده و میان اندیشه های عقلانی و دستاورد های وحی تفکیک کنیم و دین را غیر عقلانی جلوه دهیم و حجیت و اعتبار عقل را در قلمرو استنباط، فهم و تفسیر دین به رسمیت نشناسیم آن گاه نه عقلی باقی می ماند و نه دینی « لا دین لمن لا عقل له» .
این موضوع می تواند بزرگترین ضربه را بر پیکره دین وارد کند از این حیث که انسان با عقلش با اشیا مواجه می شود؛ انسان با تفکر و اندیشه اش با امور روبرو می شود شاید ساختار فکری و روحی برخی از انسان ها این طور باشد که اصلاً اهل تحقیق نباشند و بیشتر، تقلید کردن را دوست داشته باشند از این رو شاید تفکر تفکیکی بتواند آنها را ارضاء کند اما قطعاً آنچه که مکتب تفکیک عرضه می کند از دید آقای مطهری مورد قبول واقع نمی شود. البته باید اذعان داشت که یکی از وجوه برجسته مکتب تفکیک یک بازگشت جدی به روایات و تفحص گسترده در مفاد آنها به ویژه در قلمرو استنباط عقاید است که چنین کاری در این حد و اندازه نه در آثار مطهری و نه در آثار دیگران انجام نشده است. اگر چه تفکیکیان در فهم و تفسیر روایات پیش فرض های دارند که که مستفاد از محکم روایات نیست.
* شهید مطهری معتقد بود که جنبه اجتماعی اقتصاد اسلامی بسیار قوی است
اگر بخواهیم دموکراسی را از دیدگاه شهید مطهری تعریف کنیم آیا همین حکومت جمهوری اسلامی مدنظر ایشان است؟
افشار کرمانی: شهید مطهری به یک معنا تئوریسین جمهوری اسلامی ایران بود و در سخنرانی هایی که ایشان در همان دوران انقلاب و پس از آن داشت جنبه های مختلفی از مسائل انقلاب را طرح و تحلیل می کرد.
بر اساس نظریه ایشان، حضور مردم و جمهوریت یکی از ارکان انقلاب بود. شهید مطهری مدافع دموکراسی متناسب با فرهنگ اسلامی بود و برای اکثریت افراد جامعه نقش اساسی در اداره جامعه قائل بود. شهید مطهری از نظر اقتصادی نیز نظریات خاصی داشت و در یکی از آثارش اقتصاد اسلامی را اقتصادی در خدمت جامعه می دانست و از « سوسیالیزم معنوی» در برابر سوسیالیزم مادی صحبت می کرد. و معتقد بود که جنبه اجتماعی اقتصاد اسلامی، بسیار قوی است و اقتصاد باید در خدمت آحاد جامعه باشد. بنابراین شهید مطهری از جنبه های مختلف از فرهنگ روزگار خویش تاثیر پذیرفته بود و می توان او را مدافع نقش مردم در حکومت و کارکرد اجتماعی اقتصاد دانست، در حالی که تفکرات دیگری هم بود که این مسائل را نمی پذیرفتند.
* بخشی از فلسفه اسلامی، حکمت عملی است و « سیاست» بخشی از این حکمت
اجازه دهید سؤال را اینگونه بپرسیم که شهید مطهری در قلمرو حاکمیت، چه دیدگاهی داشته است و چه نوع حاکمیتی را می پذیرفته؟ و آیا چنین دیدگاهی را از حکمای مسلمان به ویژه از ملاصدرا اخذ کرده بود یا خیر؟
ملایری: یک جریان فکری نه تنها از صدر المتألهین بلکه از فارابی شروع شده و اساساً بخشی از فلسفه اسلامی، حکمت عملی است و بخشی از حکمت عملی، سیاست است که طی آن بیان می شود.
تدبیر امور اجتماعی مردم و جامعه باید در دست چه کسی قرار گیرد، حاکمیت باید از آن چه کسانی باشد و آیا اساساً حاکمان می توانند آن را با فکر خویش پیش ببرند یا اینکه برای اداره آن باید دستوراتی را از منبع خاصی اخذ کنند؟
پاسخ از آن جا آغاز می شود که وقتی ما می آییم قائل می شویم که انسان با همه پرش و قدرت فکری که دارد نیازمند انبیاست و از همین راه بر ضرورت وجود انبیاء استدلال می کنیم، نخستین فرض برای این استدلال آن است که ما یک خلل و ضعف ذاتی در فکر انسان داریم که برخی از حوزه ها از قلمرو و تفکر انسان به دور است. مفهوم اینکه ما بگوییم نیاز است پیامبرانی بیایند و بشر را در قلمرو باید ها و نبایدها و رفتار اجتماعی و… کمک کنند دلیلی است بر اثبات حاکمیت دین بر رفتار فردی و اجتماعی کسانی که آن دین را پذیرفته باشند.
وقتی انبیا آمدند، به خودی خود انسان به حاکمیت آنها نیاز دارد. این موضوع که در تمام آثار فلسفی ما وجود دارد یک نوع نظریه ای در باب حاکمیت است که از فارابی شروع شده و پس از آن ابن سینا و در حکمت متعالیه هم با یک تقویت خاصی ادامه یافته است. ابن سینا در این باب به این آیه قرآن کریم استشهاد می کند که « ألا له الخلق والأمر» مفاد آیه این است که امر و نهی باید از آن کسی باشد که خلق کرده است. چرا که او به خصایل مخلوق خود از همه آگاه تر است.
در هر صورت، حاکم نمی تواند بریده از حکم خداوند حکم کند، این تفکری است که در فلسفه ما وجود دارد و شهید مطهری نیز در بسیاری از آثارش از جمله کتاب « نبوت» به آن پرداخته است به بیان دیگر می توان گفت از حیث فقه سیاسی از تفکری تأثیر پذیرفته است که بیش از همه ابداع فارابی است و تقریبا همه فلاسفه اسلامی آن را پذیرفته اند. اما به هر حال این نظریه از نگاه فیلسوفان مسلمان بیشتر ناظر به ماده حکمرانی است تا صورت و فرم آن. با سخنانی که استاد مطهری در باب جمهوری اسلامی دارد به نظر می رسد آن ماده فلسفی را با صورتِ مستفاد از فقها پوشانده اند.
* باید زبانی برای گفت وگو با فرهنگ و سنت موجود پیدا کرد
با توجه به اینکه شهید مطهری شخصیتی حوزوی بود اما در آن دوران برای مجله « زن روز» هم مطلب می نوشت و ابایی نداشت که مقالاتش در آنجا چاپ شود؟ شهید مطهری چه افقی را برای خویش ترسیم کرده بود که وارد این مقوله یا حتی مقوله کودک و نوجوان شد؟
ملایری: استاد مطهری از آن حیث که واقعاً شخصیتی بردبار، اهل تسامح و اندیشمند بود این موضوع را دریافته بود که اگر قرار است اصلاحی صورت گیرد این اصلاح باید از وضع موجود آغاز شود، چرا که در غیر از این، اصلاحگران نمی توانند به آن نقطه ایده الی برسند که می خواهند مسیر خود را از آن آغاز کنند.
نقطه آغازین اصلاح، « جامعه موجود» است پس باید زبانی برای گفت وگو با فرهنگ و سنت موجود پیدا کرد. اینکه ما می ینیم متفکرانی پیدا می شوند که نمی توانند با مردم زمان خود، گفت وگو کنند یکی از دلایل آن این است که شیوه های پیشبرد خروجی خود را به خوبی مورد توجه و دقت قرار نداده اند.
اگر قرار است یک روشنفکر یا متفکر دینی، معنویت را ترویج داده و معضلات فکری دینی مردم را مورد تحلیل و بررسی قرار دهد و باری از دوش مردم بردارد قاعدتاً باید پیوند محکمی با مردم برقرار کند تا بتواند آنها را همراهی کند. خداوند متعال کلام خود را این گونه آغاز کرده است که نشان می دهد با جامعه موجود در ارتباط است « وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ… » و پیغامی جز این ندارد که باید با زبان مردم بحث را شروع کنی و از این رو وقتی دین اسلام هم نازل می شود بسیاری از احکام موجود زمان خودش را امضاء کرده و مورد قبول قرار می دهد تا به تدریج بعدها بتواند در قالب همین سنت ها اهداف خود را پیگیری کند و طبیعی است که استاد مطهری برای اینکه عرصه ای برای گفت وگو و جذب مخاطبان پیدا کند از جامعه موجود و از مطبوعات موجود شروع کند.
* گاهی شهید مطهری را به مروج آزادی روابط میان زن و مرد محکوم می کردند
آقای دکتر افشار، فاکتوری که شما برای شهید مطهری در نظر گرفتید بحث نبوغ بود، اما می خواهیم بدانیم که غیر از این نکته چه مؤلفه هایی را می توان برای فردی که دغدغه دین دارد بر شمرد و اصولاً چه موضوعی باعث شده تا امثال شهید مطهری را در جامعه امروزی کمتر مشاهده کنیم؟ آیا افرادی مانند مطهری در جامعه امروزی وجود دارند که گمنام هستند و احیاناً بعد از مرگشان در جامعه شناخته می شوند؟
افشار کرمانی: تصوری که ما از شهید مطهری داریم ساخته اتفاقات پس از انقلاب است، مرحوم مطهری جزو اساتید دانشکده الهیات بود بیشتر کسانی که سر کلاس ایشان می آمدند از نظر وضع ظاهری و نوع تفکر به گونه ای بودند که با شرایط پس از انقلاب تفاوت بنیادی داشتند.
بنابراین نباید انتظار داشت شرایط قبل و بعد از انقلاب، یکسان باشد. اینکه مرحوم مطهری از حوزه به دانشگاه رفته بود سبب شد که برخی از روحانیون بر او خرده بگیرند و حتی کتاب هایی را علیه استاد مطهری، دکتر شریعتی و مهندس بازرگان منتشر کردند. یکی از روحانیون، کتابی را قبل از انقلاب نوشته و در آن به مرحوم مطهری، دکتر شریعتی و… اهانت کرده بود و حتی در کتاب « پاسخگویی به اشکالات حجاب» که بعد از شهادت استاد مطهری چاپ شده یکی از روحانیون، مرحوم مطهری را متهم می کند که شما می خواهید رابطه میان زن و مرد آزاد باشد!
قبل از انقلاب، دین حاکم بر جامعه نبود و اگر متفکری می خواست به عنوان یک متفکر دینی جلوه کند باید توان و قدرت فکری خود را نشان می داد. شهید مطهری هیچ بهره ای از رانت های حکومتی و تبلیغات دولتی نداشت و حکومت وقت نیز، هیچ دفاعی از مرحوم مطهری نمی کرد.
در حال حاضر نیز ما متفکران بزرگی مانند آیت الله جوادی آملی داریم که در بسیاری از زمینه ها مطالب بسیار تازه ای را ارائه کرده و همانند شهید مطهری به جنبه های اجتماعی، عرفانی و فلسفی اسلام توجه دارد و همان روش فکری استاد مطهری را ادامه می دهد.
* « زبان نرم» شهید مطهری موجب شد بیش از علامه طباطبایی نفوذ داشته باشد
ملایری: تفکر و تولید فکری، یک مسئله است اما عرضه فکر، پیگیری و سماجت و هنرمندی در ترویج آن مسئله ای دیگر، به گمان من مطهری اگر چه در بُعد اول بی نظیر نیست اما در بُعد دوم کم نظیر و حتی بی نظیر است و از همین جهت است که خلاء او حس می شود.
افشار کرمانی: البته نکته دیگری که می توان در این خصوص اشاره کرد « زبان» شهید مطهری است؛ اگر کتاب ها و سخنرانی های شهید مطهری را نگاه کنیم زبان او، زبان قابل فهمی است به طوری که اگر کسی حتی در حد مقطع دیپلم تحصیل کرده باشد، بسیاری از آثار مرحوم مطهری را می فهمد بنابراین ممکن است بسیاری از علما از این زبان ساده برخوردار نباشند. اگر ما توجه کنیم یکی از عواملی که موجب شد شهید مطهری بیش از علامه طباطبایی نفوذ داشته باشد زبان روان و توانایی سخنوری و سخنرانی کردن مرحوم استاد مطهری بود.
مسئله دیگر اینکه شهید مطهری بسیاری از سخنرانی های خود را در انجمن اسلامی پزشکان و در انجمن اسلامی مهندسان ارائه کرد لذا این طور نبود که تمام سخنرانی های شهید مطهری در مساجد باشد بلکه عموماً در انجمن هایی بود که مخاطبان آن پزشک، مهندس و دانشجویان رشته های مختلف بودند و خداوند متعال از این نظر نیز مزایایی به مرحوم استاد مطهری داده بود تا بتواند تاثیر فوق العاده ای بر اقشار مختلف داشته باشد.
ملایری: اینکه گفته می شود امروز افرادی مانند شهید مطهری که ذو ابعاد باشند نداریم از یک نظر، سخنی درست است؛ کسی که تمام اندیشه های خود و تمام سرمایه های فکری و علمی خود را بریزد وسط بازار اندیشه و کالای خویش را عرضه کند تا تمام خلایق بتوانند به آن دسترسی پیدا کنند و همه را به چالش بطلبد و افکار و عقاید خود را در مجامع مختلف به شیواترین زبان مطرح کند واقعاً با این خصوصیات کم پیدا می شوند.
برای شهید مطهری می توان چند ویژگی و امتیاز دیگری را هم برشمرد؛ یکی از آنها دردمندی ویژه و تکلیف سنگینی بود که احساس می کرد و در جای جای آثارش آن را نشان داده است. او به راستی دریافته بود که اسلام در آن دوران به عرضه، تقویت و به یک بیان شیوا و روان، گویا و جامع نیاز دارد این خصوصیت ذاتی در درون شهید مطهری وجود دارد و به تمام معنا، شهید مطهری یک خطیب توانمند بود. خطیبی که ما کمتر نمونه آن را سراغ داریم که تمام نوارهای سخنرانی او پیاده شده و با یک ویرایش اندک به یک کتاب علمی تبدیل شود؛ پس مشخص می شود که روی این خطبه ها اندیشه شده است.
قدرت بیان، روانی گفتار، احاطه فوق العاده بر آیات قرآن کریم و احادیث و نیز بهره وافی از ادبیات فارسی به ویژه حافظ و مولانا از دیگر نکات مثبت در خطابه های شهید مطهری است.
این دردمندی، سماجت، شوق عجیب به اصلاح گری و برخورداری از یک زبان ناطق و قدرتمند، از او متفکری ساخته که در بیان و عرضه اندیشه هایش فوق العاده توانمند است. شاید ما کسانی را در دوران استاد مطهری، قبل و بعد از ایشان داشته باشیم که به لحاظ دستیابی به نظریه ها و کشفیات علمی از آقای مطهری نیز برتر باشند. بنده شخصاً از حیث عمق فکری، آقای مطهری را در حد علامه طباطبایی نمی دانم اما به لحاظ عرضه و تاثیرگذاری، و گستره مخاطب و قلمرو نفوذ، برتری، از آنِ استاد مطهری است. یعنی خصوصیاتی در این شخصیت جمع شده که سبب می شود مطهری، مطهری شود.
* « شهید مطهری» دغدغه حقیقت داشت نه دغدغه قدرت یا شهرت
به پایان بحث نزدیک شدیم. قبل از جمع بندی بفرمایید اکنون به نظر شما کدام یک از ابعاد وجودی شهید مطهری بیشتر مورد غفلت قرار گرفته است؟
افشار کرمانی: من گمان می کنم بیشتر، جنبه های اجتماعی شهید مطهری مورد غفلت واقع شده است مرحوم آقای مطهری، کتابی به نام « پیرامون انقلاب اسلامی» و یک مجموعه سخنرانی هایی درباره « جمهوری اسلامی» دارد.
آنچه که دغدغه مرحوم استاد مطهری بود این بود که پس از انقلاب جامعه ای تشکیل شود که در این جامعه، معنویت، آزادی، عدالت و حاکمیت عقلانیت باشد. شاید ما از این لحاظ افکار مرحوم مطهری را به طور جدی مراعات نکرده ایم.
همچنین درباره بحث علوم انسانی باید گفت در جامعه ما بسیاری از افراد عقیده دارند علوم انسانی موجود در جامعه، علوم انسانی غربی است و ما باید آن ها را اسلامی کنیم. اگر تمام آثار مرحوم مطهری و حتی علامه طباطبایی را نگاه کنیم یکجا به این شکل برخورد نکرده اند که بگویند این علوم، علوم غربی است و مثلاً جامعه شناسی غربی، از اساس باطل است و باید دور ریخته شود و باید علمی جدید درست کنیم. آنها آثار منتشر شده در زمینه علوم انسانی را می خواندند و می کوشیدند تفسیری متناسب با جامعه اسلامی ایران از آن ارائه دهند. درست است که آن ها از این افکار تقلید نمی کردند اما از اساساً هم آنها را باطل نمی دانستند و معتقد بودند باید با این علوم برخوردی عقلانی و مبتنی بر شناسایی حق از باطل داشت.
بنابراین ما می بینیم که شهید مطهری از فیلسوفان، جامعه شناسان و روان شناسان مختلف، نکته های بسیاری نقل می کند و آنها را تایید و تقویت می کند این برخورد پویا و فعال داشتن در علوم مختلف، یکی از وجوه موفقیت مرحوم مطهری است؛ روش وی روش دغدغه حقیقت داشتن بود و نه دغدغه ثروت و قدرت و شهرت!
شهید مطهری دغدغه حقیقت داشت اما اگر ما حقیقت را فرو گذاشتیم و به دنبال قدرت و مقام رفتیم و نخواستیم از راه حقیقت، قدرت را حفظ کنیم، واقعا از راه مطهری دور شده ایم. اگر شهید مطهری توانست قدرت و نفوذ کلامی، در جامعه پیدا کند به دلیل این بود که او همواره به دنبال حقیقت بود و هر کس که سخن حقی داشت آن را می پذیرفت و فرقی نمی کرد که گوینده آن سخن حق از چه فرهنگ و گروهی باشد.
* همانقدر که اسم شهید مطهری را تبلیغ می کنیم، افکار و روش این استاد بزرگوار را نیز تبلیغ کنیم
نکته پایانی…
افشار کرمانی: نکته پایانی که باید به آن توجه کنیم این است که همه کسانی که تریبونی در جامعه در دست دارند به جای پرداختن به سوابق و آوردن اسم مرحوم مطهری، اندیشه و رسم مرحوم مطهری را در جامعه تبلیغ کنند نه اینکه ما فقط اسم او را آورده، کتاب هایش را چاپ کنیم اما نسبت به محتوای آثارش غافل بمانیم همان مقدار که اسم شهید مطهری را تبلیغ می کنیم بهتر است که افکار و روش این استاد بزرگوار را نیز تبلیغ کنیم تا بهره بیشتری از این متفکر و سایر متفکران ببریم.
* شهید مطهری علاوه بر پرداختن به مسائل نظری، توجه زیادی به مسئله عشق و طهارت روح داشت
ملایری: نکته ای که در پایان می توان به آن اشاره کنم این است: با وجود اینکه بنده گفتم مسائل نظری و بنیادهای فکری در مرکز و کانون توجه شهید مطهری بوده است در عین حال ایشان، فاصله ای هم با فیلسوفان ما دارد. بعد از فارابی و بر خلاف او همه فیلسوفان و از جمله صدر المتألهین رسیدن به معرفت و حصول علم را « غایت القصوای» انسانیت می دانند اما آقای مطهری علاوه بر پرداختن به مسائل فکری و نظری، مسئله عشق و طهارت روح، تقوا و پاکی نفس، و تهذیب را بسیار قدر نهاده است، این مسائل اگر چه در فلسفه ملا صدرا هم هست ولی صرفا به عنوان مقدمه و ابزاری برای کسب معرفت و شناخت تلقی می شوند و فی نفسه سعادت و حتی فضیلت هم نیستند. اما مطهری برای طهارت و معنویت، موضوعیت قائل است.
ارسال نظر