پارس؛
جناب گوگل میگه از صیاد بریم، خلوتتره!
. بنتام اسم این زندان را «سراسربین» گذاشت و میشل فوکو متفکر فرانسوی قرن بیستم نیز ایده او را بسط داد تا نقش فناوریهای نظارتی را در دولت مدرن و شهروندان مطیعش، توضیح دهد.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- محمد معماریان- شاید برایتان سؤال باشد که سرویس نقشههای شهری گوگل چطور ترافیک خیابانها و کوچهها را تشخیص میدهد؟ در چند ماه اخیر، هربار فرصت پیش آمد این سؤال را از شهروندانی که حداقل در تهران برای مسیریابی بسیار متکی به این ابزار شدهاند، پرسیدهام. اکثر آنها حدس میزدند که گوگل با تحلیل ماهوارهای ترافیک، اطلاعاتش را بهدست میآورد. ولی مهمترین منبع دادههای ترافیکی گوگل، موبایلهای هوشمندی است که در دست من و شماست. گوگل با رصد تحرک کاربران در کوچهها و خیابانها، متوجه میشود که هرکس با چه سرعتی حرکت میکند و با انباشت و تحلیل این دادهها که در ادبیات این حوزه به «انبوهسپاری» (Crowdsourcing) مشهور است، تصویر نسبتاً دقیقی از میزان شلوغی معابر بهدست میآورد. وقتی این نکته را به آن شهروندان میگفتم، واکنشها ترکیبی از بُهت، تحسین، تأمل، سردرگمی، نگرانی و عصبانیت بود. یکی از رانندگان هم پرسید: «یعنی وقتی جیپیاس من فعال هم نیست ازش استفاده میکنه؟»
پاسخ دقیق به این سؤال «نمیدانیم» است. ولی این «نمیدانیم» حداقل از جهاتی، هولناکتر از پاسخ مثبت قطعی است. سیاست رسمی و اعلامی گوگل آن است که فقط از دادههای کاربرانی که رضایت به استفاده از این دادهها داشته باشند، استفاده میکند و این استفاده نیز به گونهای است که پس از انباشتشان نشانی از تکتک کاربران بهجا نمیماند و در نهایت دادههای کاربران را فقط با دستور قضایی در اختیار مقامات آمریکا یا دیگر کشورها قرار میدهد؛ اما با افشاگریهای ادوارد اسنودن در سال 2013 درباره جاسوسیهای گسترده اینترنتی توسط آژانس امنیت ملی آمریکا که گاه با همکاری برخی غولهای فناوریهای جدید انجام میشدهاند، جای تردید معقول در تمامی این گفتهها باقی میماند.
چرا پاسخ «نمیدانیم» هولناکتر است؟ چون وقتی که ندانیم کجا و چطور تحت نظارت هستیم، یعنی وقتی دایره این نظارت روشن نباشد، خیال «تحت نظارت بودن» بهصورت دائمی و توسط افراد حقیقی و حقوقی معلوم و نامعلوم بر روح و روانمان چنبره میزند و در زندان این چشمان خیره نامحسوس گرفتار میشویم. این روش از قدیم ابزار قدرتمند و مؤثری در دست قدرتمندان بوده تا رعایای خود را مقید و مطیع کنند. جرمی بنتام، فیلسوف انگلیسی قرن هجدهم میلادی، طرح یک زندان خاص را برای تبیین اثر این نظارت نامحسوس مثال میزد: کافی است سلولهای زندانیان بهصورت مدوّر در چند طبقه گرداگرد یک بُرج استوانهای دیدبانی ساخته شوند، و داخل آن بُرج هم که مقر زندانبانهاست از بیرون معلوم نباشد؛ در اینجا، زندانیان همیشه تصور میکنند شاید کسی مشغول دیدنشان است و به همین خاطر رفتار درست و سنجیده نشان میدهند. بنتام اسم این زندان را «سراسربین» گذاشت و میشل فوکو متفکر فرانسوی قرن بیستم نیز ایده او را بسط داد تا نقش فناوریهای نظارتی را در دولت مدرن و شهروندان مطیعش، توضیح دهد.
با ظهور فناوریهای نوین ارتباطی، امکان نظارت گسترده بر همه شهروندان بهصورت بلادرنگ و لحظهبهلحظه فراهم شده است که مجری آن فقط دولتها و صاحبان قدرت نیستند بلکه حداقل بخشی از این وظیفه نظارتگری بر عهده جماعت انبوه مردم عادی است که به مدد این فناوریها قسمتهایی از زندگی یکدیگر را تحت نظر دارند. در این فضا، از وبگردی و تماسهای متنی و صوتی و تصویری با دوستان تا سابقه وبگردی و خریدهای آنلاین و مسیرهای رفتوآمد، همگی بالقوه میتوانند رصد و ذخیره شوند. دقیقاً دادههای کدامیک از این رفتارها ذخیره میشوند؟ نمیدانیم. چه کسانی به آنها دسترسی دارند؟ نمیدانیم. آیا ممکن است روزی روزگاری علیهمان استفاده شوند؟ نمیدانیم. آیا میشود جلوی این نظارت گسترده ایستاد؟ شاید، ولی دورنمای جریانهای مقاومت علیه این جنبه از بسط سلطه فناوریهای نوین بر ابعاد زندگی روزمره شهروندان، حداقل به گمان من، چندان امیدوارکننده نیست. از تصور حضور همهجاییِ مأموران دولت در نظامهای استبدادی تا دوربینهای مداربسته ترافیکی، مقدمههای تاریخی متعددی برای القاء خیال نظارت (به صورت محدود و موضعی) وجود داشته است؛ اما پیش از این، چنین نظارت گستردهای ممکن نبوده است. عادت به این وضعیت، تغییری بنیادین در سبک زندگی و حیات روانی بشر پدید میآورد؛ عادت میکنیم که چشم بینایی از جنس انسانی هست که تکتک لحظات و کارهای زندگیمان را میپاید و باید مراقب باشیم که «درست» رفتار کنیم. شاید یک نمونه بارز از تجلی این تسلیم، تعبیر یکی از رانندگانی بود که یکشب هنگام انتخاب مسیر به من گفت: «جناب گوگل میگه از صیاد بریم، خلوتتره!»
آفرين به علم و دانش.
اگر اين فناورى دست دولت مردان ما بود روش خيلى بدترى را براى اين فناورى پيدا ميكردند تاريخ
گوياى اين حقيقت تلخ هست كه سياستمداران ايرانى وقتى قدرت زيادى داشتند چه فجايعى رقم زدهاند