اگر آسیبهای اجتماعی «لخت» گفته نمیشد به رسمیت هم شناخته نمیشد
عضو شورای شهر تهران با انتقاد از نگاه صرفاً مردانه حاکم بر سیاستگذاریها، معتقد است خرید و فروش نوزادان و اجاره کودکان را حاصل تنگ شدن عرصه بر زنان آسیبدیده است.
تجربه دیدن شبهای شهر از پشت شیشه قدی پنجرههای پنتهاوس برجی در شمال تهران، جالب است؛ جالب است اینکه تمام تهران را با همه بزرگیاش یکجا زیر پایت ببینی؛ از نور کشدار چراغ ماشینهای در حال حرکت تا سوسو زدنهای کم رمق سفید و زردی که هر کدامشان تنها دلیل اثبات وجود خانههایی است که انگار تا بینهایت ادامه دارد.
جالب است اینکه وقتی از پشت شیشه چند جداره پنجرههای پنت هاوس به سیاهی شبهای تهران زل میزنی، تمام شهر قسمت محوی میشود که در پس انعکاس تصویر خودت روی شیشه نقش میبندد؛ از آن بالا، همه چیز یک جور دیگر است؛ خانهها یک مکعباند و آدمها، فقط یک نقطه؛ وقتی روبهروی شیشه قدی پنجرههای طبقه 14 برجی در شمال شهر میایستی سخت است نگاهت را از همه چیز بدزدی و بدوزی به زنها و بچههای پاتوقنشینی که از آن فاصله، حتی به اندازه سر سوزن هم دیده نمیشوند؛ به آدمهایی که هر جور بایستی، هیچ رقمه در افق زاویه بدنت قرار نمیگیرند؛ زنها و بچههایی که نه تنها در چشم مردم و مسئولان، که حتی در برنامهریزیهای شهری و سیاسی هم دیده نشدهاند؛ زنهایی که به واسطه اعتیاد و بیخانمانی، مجبور میشوند به همه چیز تن بدهند؛ زنهایی که خواسته یا ناخواسته مادرهایی میشوند که زندگی بچههایشان را با هروئین و شیشه پر میکنند؛ با درد...
فاطمه دانشور از آنهایی است که مدتهاست دغدغه زنان معتاد، نوزادان و بچههای آسیبدیده را دارد؛ بچهها و نوزادانی که حاصل زندگیهای بربادرفتهاند و زندگیشان بر لبه پرتگاه فروپاشی است؛ زنی که معروف به پولدارترین زن شهر است و در عین حال یکی از اعضای شورای شهر؛ زنی پر مشغله که علاوه بر مدیرعاملی یک شرکت، عضویت اتاق بازرگانی و عضویت در شورای شهر، مدیریت مؤسسه خیریه مهرآفرین را هم خودش بر عهده دارد؛ مؤسسهای که تمرکز فعالیتش بر روی زنان و کودکان آسیب دیده است. نخستین کسی که از موضوع فروش نوزادان پرده برداشت و از به دنیا آمدن تعداد قابل توجهی نوزاد معتاد خبر داد. زنی که به قول خودش سعی کرده از جنجالهای سیاسی دور باشد ولی در عین حال اخبارش از وضعیت اجتماعی، همیشه خبرساز بوده. کسی که گپ و گفت با او در دفتر کارش در پنت هاوس برجی در شمال شهر، قطعاً خالی از لطف نیست.
در بخش نخست این گفتوگو، دانشور با ارائه آماری تکان دهنده از تعداد زنان معتاد باردار شهر تهران و تشریح برخی از مشکلات زنان و کودکان آسیبدیده، هم از کمی و کاستیهای برنامهریزیهای شهری و سیاسی میگوید هم از اقداماتی که به بهبود شرایط منجر شده و در این بخش با انتقاد از نادیده گرفته شدن تجارب به دست آمده در برنامهریزیهای کلان شهر تهران در خصوص مسائل زنان و آسیبهای اجتماعی، از وجود 1500 زن بیسرپناه در شهر تهران خبر میدهد.
اگر آسیبهای اجتماعی «لخت» گفته نمیشد به رسمیت هم شناخته نمیشد/کودکان و زنان آسیبدیده در هیچ برنامهای دیده نشده بودند
- یکی از مشکلات موجود در بحث آسیبهای اجتماعی نادیده گرفتن این مشکلات بنا به مصلحتهایی است که برخی مسئولان به بهانه آن، سعی میکنند این آسیبها را آنقدر در لفافه بپیچند که دیده نشود. این وضعیت حتی در شورای شهر هم به چشم میخورد.
باورپذیر شدن آسیبهای اجتماعی شاید یکی از بزرگترین قدمهایی بود که در سالهای اخیر در شورای شهر برداشته شد و گرچه من به کرات بابت عریان گفتن موضوعات مورد نقد قرار گرفتم ولی معتقدم عمق آسیبهای اجتماعی در شهر تهران به اندازهای است که اگر عریان و لخت گفته نمیشد، کسی متوجه وسعت و عمق آن نمیشد؛ به طور مثال موضوع خرید و فروش نوزادان از جمله این موارد بود که تا زمانی که به صورت واضح و شفاف بیان نشد، هیچ اقدامی برای آن انجام نشده بود و حتی به رسمیت شناخته نمیشد.
- با وجود اینکه شوراهای شهر باید بیش از هر وجهی، به وجوه اجتماعی و مسائل و آسیبهای اجتماعی شهر بپردازد چرا هیچ وقت شورای شهر تهران کار مفصلی در خصوص این آسیبها که به وفور در پایتخت هم وجود دارد کاری انجام نداد.
وقتی برنامه پنج ساله شهرداری تهران ارائه شد، تمام فصلهای این برنامه را خواندم متوجه شدم که موضوع آسیبهای اجتماعی تقریبا هیچ وزنی در این برنامه ندارد و عمدهترین قشری که در این برنامه کاملاً مغفول مانده بود، کودکان و پس از آن زنان بودند. لذا در فصلی مجزا، این موضوع را مورد توجه قرار دادیم و حتی در زمان رایگیری برای تصویب این فصل هم مخالفتهای زیادی وجود داشت چراکه به عنوان مثال برخی از اعضا معتقد بودند که رسیدگی به موضوع کودکان و بچههای بیسرپناه وظیفه ما نیست و این در حالی بود که بهزیستی هم به این موضوع ورود نمیکرد و نهایتاً بچهها در خیابان میماندند؛ بالاخره با هر ضرب و زوری بود این فصل رای آورد و بعد از چند جلسه با خود آقای قالیباف، شهردار تهران ورود جدی به محله هرندی پیدا کرد؛ محلهای که به عنوان آسیبخیزترین محله در شهر تهران شناخته شده است؛ ورود آقای قالیباف به هرندی، نه تنها سر و صداهای رسانهای به همراه داشت، بلکه باعث همراه شدن دستگاههای مختلف به موضوع آسیبهای اجتماعی شد؛ دستگاههایی که هیچ وقت تا قبل از آن آسیبهای اجتماعی را تا این اندازه لمس نکرده بودند و در مجموع این معضل اجتماعی توسط دستگاههای مختلف کشور باور شد.
انتقاد دانشور از قالیباف و NGOهای حوزه اعتیاد / جای زنان با تجربه در جلسات سیاستگذاری دادستانی و پلیس برای «زنان و کودکان آسیب» خالی است
- خب پس چرا برنامههای اجرایی شده در این حوزه تا این اندازه شلخته است؟ مثلاً چرا مراکز بهاران با آن همه حمایتهای رسانهای و غیررسانهای، احداث میشود ولی کارکرد درستی پیدا نمیکند؟
یکی از عمدهترین اشکالاتی که در حوزه آسیبهای اجتماعی و در مدیریت شهری به آقای قالیباف وارد است این است که در برنامهریزیهای انجام شده، دقت چندانی به مطالعات اجتماعی نشده و آقای قالیباف در این حوزه مدیران متعددی را به کار گرفت و شاهد تغییر و تحول سریع مدیران در این بخش بودیم؛ مدیرانی که متاسفانه نه سابقه کار در این حوزه را داشتند و نه تحصیلات مرتبط؛ لذا این مدیران با آزمون و خطا برای حل آسیبهای اجتماعی راهکار ارائه دادند. آن وقت پس از کسب تجربه هم بلافاصله عوض شدند و میانگین عمر مدیران شهری در حوزه اجتماعی حدود 2 سال و یا کمتر است. مدیرانی که قطعاً آمدن و کارکردنشان هزینه هایی برای شهر داشته و زمانی که کمی با مسائل آشنا شدند، برکنار شده یا تغییر سِمت دادند. این موضوع یکی از آسیبزاترین موضوعاتی است که در حوزه اجتماعی و آسیبهای اجتماعی تحت مدیریت شهری با آن روبروییم.
البته در موضوع اعتیاد متاسفانه NGO ها و خیریههای فعال در این حوزه نیز در اغلب موارد نگاه سودگرایانه به آسیبهای اجتماعی دارند؛ مثلا نگاه کنید خیریههای فعال در حوزه بیماران سرطانی یا بیماران صعب العلاج دیگر، خدماتشان به مددجویان و بیماران را به صورت رایگان ارائه میدهند ولی خدماتی که NGOهای فعال در حوزه اعتیاد به معتادان میدهند در اغلب موارد رایگان نیست و اگر هم این هزینه را از معتادان یا مددجویانشان دریافت نکنند باید آن را از محل دیگری تامین کنند؛ مثلا کمپهای طرف قرار داد شهرداری، این رقم را از شهرداری میگیرد و این نگاه منفعت طلبانه به مددجویان توسط این خیریهها باعث میشود تا خدمات با کیفیت به آن ها ارائه نشود.
از سوی دیگر حتی در جلساتی که پلیس پایتخت، نماینده دادستانی و دیگر مسئولان شهری حضور داشتند و قرار بود برای زنان و کودکان آسیبدیده برنامهریزی کنند، جای زنانی که در این زمینه تجربه و اطلاع کامل داشتند خالی بود؛ یعنی حتی یک درصد احتمال نمیدادند که ممکن است یک متخصص با تجربه در این بخش نکتهای را ببیند که از دید آنها مغفول مانده. نتیجه آن نیز میشود مشکلاتی که در اجرا طرحها شاهد آن هستیم.
نگاه حاکم بر سیاستگذاریهای «مردانه» است/چرا باید دو دختربچه یک زن معتاد بستری در شفق، 6 ماه دست موادفروشها باشند
- مثلا چه اشکلاتی؟
بعد از گنجانده شدن موضوع آسیبهای اجتماعی و به خصوص آسیبهایی که متوجه زنان و کودکان معتاد در یکی از فصول برنامه پنج ساله شهرداری، با یک مشکل مواجه شدیم؛ اینکه دیدیم نگاه حاکم بر مصوبات و سیاستگذاریها در برنامهها کاملاً مردانه است؛ به عنوان مثال در موضوع کارتنخوابی، تمام نگاهها مردانه است و برنامه ریزانی که این سیاستها و برنامهها را تدوین کردهاند اصلاً تصوری از کارتنخوابی زنان نداشتند؛ این در حالی است که حتی بارداری و فرزندآوری زنان کارتنخواب را هم در برنامههای خود ندیدند. لذا شما شاهدید اکثر سامانسراها و گرمخانهها، مختص مردان ساخته شد و زنان و کودکان جایی در این بین نداشتند. حتی در مرکز شفق و مدیریتی که بر این مرکز در زمان درمان زنان معتاد خیابانی اعمال میشد نیز شاهد این اتفاقات بودیم.
- دقیقا چه اتفاقاتی؟
آن زمان ما شاهد بودیم که سیاستگذاران و پیمانکار این مرکز، برای زنانی که بچه داشتند فکری نکرده بودند؛ مثلا مواردی وجود داشت که مادرانی به این مرکز منتقل شده بودند که فرزندان و کودکان دخترشان در خیابان بودند و پیش مواد فروش مانده بودند خب شما فکر میکنید چه اتفاقی برای یک دختربچه 7 ساله و 9 سالهای که پیش مواد فروش غریبه مانده میافتد؟ یعنی حتی این سوال به ذهن مسئولان نرسیده بود که وقتی به یک زن نگاه میکنیم باید یک مادر را هم در وجود او ببینیم و احتمال دهیم فرزندی دارد و باید فکری هم برای نگهداری از فرزند او کنیم. این همان نگاه مردانهای است که میگویم.
هیچ مرکزی حاضر نیست شبها به زنان بیخانمان و فرزندانشان جا دهد/1500 زن بیسرپناه در تهران
- در مجموع مکانی برای نگهداری زنان بیسرپناه در تهران وجود دارد؟ زنانی که گاهاً کودکی هم همراهشان هست.
تنها یک مرکز لویزان وجود داشت که نهایتاً در فصل زمستان که بیشترین نیاز به سرپناه برای زنان بیسرپناه پایتخت وجود داشت، قادر به پذیرش 100 تا 120 زن بود. این در حالی بود که آمار این زنان بین 1000 تا 1500 نفر بود و مابقی زنان بی سرپناه شهر، باید شب را تا صبح در خیابانها سپری میکردند؛ علاوه بر این، مرکز لویزان هم تنها از زنان و مادران بدون فرزند و کودک، پذیرش میکرد و مادرانی که همراهشان نوزاد یا کودکی داشتند، جایی برای گذراندن شب نداشتند. از طرفی بهزیستی هم به عنوان تنها مرکزی که حق نگهداری از کودکان را دارد، به گشتهای شبانه مجهز نیست و تنها گشتهای شهرداری با چنین کیسهایی مواجه میشوند که زن و فرزندش در گوشهای از خیابان نشستهاند و این معمولا در ساعات نیمه شب اتفاق میافتد که در آن ساعات، بهزیستی پاسخگو نیست.
- حتی اگر پاسخگو هم باشد معمولا این زنان نگاه خیلی مثبتی به بهزیستی ندارند و تصور میکنند بهزیستی قصد جدا کردن فرزندانشان از آنها را دارد.
درسته؛ چون وقتی این مادران در اختیار بهزیستی قرار میگیرند، مادران و فرزندانشان را تفکیک میکنند و مادرانی که احساس وابستگی نسبت به فرزندشان دارند از ماموران بهزیستی میترسند و از دست آنها فرار میکنند. لذا به نظر میرسد در ایران هم مثل سایر کشورهای دنیا میبایست سازوکاری فراهم شود تا کودکان و مادرانی که سرپناهی برای زندگی ندارند، بتوانند در کنار هم بمانند.
به هر حال الان هم زنان بیسرپناهی که فرزند یا نوزادی دارند جایی برای ماندن در شب ندارند و هیچ مرکزی حاضر به پذیرش آنها نیست؛ البته آقای قدمی رئیس سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران قول مساعدی برای حل این مشکل دادهاند که مرکز زنان چیتگر، زنان بیسرپناهی که به همراه خود، فرزندشان را دارند پذیرش کنند که البته هنوز این امکان فراهم نشده.
تنگ شدن عرصه برای این زنان باعث خرید و فروش نوزادان میشود
- البته تصور میکنم مشکل قانونی هم در این بخش وجود دارد. درسته؟
یک مشکل قانونی وجود دارد و عنوان میشود که بر اساس قانون، تنها بهزیستی حق نگهداری نوزادان و کودکان در شب را دارد و اگر خدای ناکرده مادر در مراکز شهرداری، رفتار پرخطری با فرزند داشته باشد و اتفاق ناگواری برای کودکان رخ دهد، مسئولیت آن متوجه مرکز خواهد بود لذا این مشکل قانونی باعث شده تا این مراکز از پذیرش زنان و فرزندانشان سر باز زنند.
خب شما نگاه کنید وقتی هیچ برنامهریزی خاص و درستی برای این قشر از زنان و حتی نوزدان و کودکانشان نداریم، بالتبع عرصه برای آنها تنگ میشود و این تنگ شدن عرصه شاید یکی از دلایل برخی اسیبهایی است که امروز متوجه ما است؛ آسیبهایی مثل خرید و فروش نوزادان، رها کردن نوزادان و انداختن نوزاد به سطل آشغال.
لزوم طراحی یک وزارتخانه مستقل برای مسائل اجتماعی/ کمک ناچیز کمیته امداد عملاً مشکلی را حل نمیکند
- به عنوان آخرین سوال، چه راهکاری برای حل این معضلات اجتماعی در ابعاد کلان و کشوری وجود دارد و چرا اصلاً کمیته امداد یا چنین سازمانهایی ورود جدی به این مسائل ندارند؟
کمیته امداد خیلی کار مددکاری اجتماعی انجام نمیدهد و بیشتر در زمینههای حمایتی ورود میکند و مبالغ اندکی را در اختیار مددجویانش قرار میدهد که این مبالغ عملاً نمیتواند مشکلی از این خانوادهها را حل کند و از طرف دیگری چون موضوع زنان آسیبدیده را به عنوان موضوعی تخصصی نگاه میکند، چندان ورودی به این مساله پیدا نمیکند. البته بهزیستی در این موضوع ورود کرده ولی ساختار فعلی این سازمان، جوابگوی این همه ماموریت نیست.
متاسفانه بعد از تلفیق وزارت رفاه، کار و تعاون، مسائل اجتماعی در یک معاونت خلاصه شد که خروجی خاصی نداشت و از طرف دیگر هم سایر دستگاههای مسئول از جمله وزارت کشور، شهرداریها و ... در وقتهای اضافیشان نگاهی به موضوع آسیبهای اجتماعی و مسائل اجتماعی داشتند در حالی که مسائل اجتماعی، موضوعی نیست که بشود در وقت اضافه و به عنوان یک موضوع حاشیهای در کنار مسئولیتهای اصلی یک سازمان به آن نگاه کرد و مستلزم سازمان یا وزارتخانهای است که صرفاً نگاهش به صورت تمام وقت متوجه این موضوع باشد. لذا با توجه به شرایط فعلی، قطعاً زمانی که نیاز به یک وزارتخانه واحد در خصوص مسائل اجتماعی داشته باشیم دور نخواهد بود چراکه نه تنها بحث آسیبهای اجتماعی، بلکه موضوعات و مسائل اجتماعی جوانان و مردم یکی از موضوعاتی است که به صورت جدی میبایست برای آنها فکر شود. مثلا اینکه چرا ما تا این اندازه معتاد داریم؟ چرا هیچ پیشبینی برای تخلیه هیجانات جوانان نشده است؟ چرا زیرساختهای اجتماعی معقول برای جوانان در نظر گرفته نشده؟ تمام این مسائل از جمله عواملی است که باعث سوق داده شدن جوانها به تخلیه هیجانات در مسیرهای نامعقول و روی آوردن آنها به خوشیهای کاذب میشود که در وهله اول، اعتیاد یکی از بارزترین نمودهای آن است. شاهد این مدعا هم تعداد قابل توجه جوانهایی است که علیرغم تحصیلات عالی، درگیر معضل اعتیاد شدهاند و مواد مخدر را عاملی برای پر کردن خلاءهای زندگی خود میبینند. این وضعیت در موضوع طلاق نیز صادق است؛ لذا باید یک دستگاهی، وقت و هزینه اصلی خود را صرف مسائل و موضوعات اجتماعی کند و این خلاء پر شود.
ارسال نظر