در این میان باندهای قاچاق مواد مخدر از سادگی و اعتماد مردم سوءاستفاده کرده و آنها را اسیر قانون سخت مالزی می‌کنند. قانونی که «نفهمیدم»، «سادگی کردم» و «نمی‌دانستم» به خرجش نمی‌رود که نمی‌رود. ماجرا در عین سادگی، دردناک است. باندهای قاچاق مواد مخدر اغلب جوانان کم‌تجربه را که عشق سفرهای خارجی هستند، طعمه خود قرار می‌دهند؛ چمدان‌هایی که در اختیارشان قرار می‌گیرد با این نیت که در فرودگاه مالزی به دست صاحبش برسد. اما این چمدان‌ها در لایه‌های خود پر از مواد مخدر است؛ موادی که اندازه آنها به گرم ختم نمی‌شود و کیلویی جابه‌جا می‌شوند و نه فقط جوان‌های مجرد که حتی خانواده‌هایی را هم که جمعی سفر می‌کنند، اسیر زندان‌های مخوف مالزی می‌کند. اسارتی که پایانی روشن نمی‌شود برایش متصور شد و ته آن سیاهی طناب دار است. درست مثل دو دختر جوان که بعد از سه سال حکم اعدامشان صادر شد و پدر بینوا در دادگاه از حال رفت؛ حکمی که حتی التماس‌های دو خواهر جوان هم نتوانست آن را لغو کند.

اوضاع در زندان‌های مالزی طوری پیش می‌رود که اعدام برای بسیاری از زندانیان آرزو می‌شود. از غذای نامناسب و جای خواب بد گرفته تا دستشویی‌هایی که هیچ دیواری اطرافش نیست. اوضاع برای زندانیان این منطقه استوایی وقتی بغرنج‌تر می‌شود که بیماری پوستی سراغشان می‌آید: خارش شدید به همراه کورک و تاول. در حالی که در مورد این بیماری رسیدگی جدی هم صورت نمی‌گیرد و گویا برای مسئولان زندان فرقی ندارد این زندانی‌ها چطور بمیرند؛ از بیماری پوستی و عفونی یا اعدام.

پروسه پیچیده قضایی

پروسه رسیدگی به این پرونده زندانیان بسیار پیچیده، طولانی و طاقت‌فرساست، چه برای آنهایی که به عنوان زندانی در بطن ماجرا حضور دارند و چه خانواده‌هایی که جان عزیزشان در خطر است و باید علاوه بر هزینه‌های رفت و آمد به مالزی دستمزد زیاد وکیل‌های مالزیایی را هم پرداخت کنند، آن هم در حالی که این وکلا برای بهبود وضعیت عزیزانشان هیچ امیدی به آنها نمی‌دهند. بخش غم‌انگیز ماجرا هم آنجاست که بسیاری از این افراد ناخواسته و بدون این که بدانند چه می‌کنند و چه سرنوشتی منتظرشان است، چشم باز می‌کنند و می‌بینند در حال شمردن روزها برای مرگ هستند و چشم امیدشان به مسئولان است؛ امیدی که انگار دارد به نتیجه می‌رسد.

روز گذشته محمود عباسی، معاون حقوق بشر و امور بین‌الملل وزیر دادگستری از مذاکره با کشورهایی همچون مالزی، الجزایر، قزاقستان و پنج کشور از آمریکای لاتین به منظور انعقاد معاهده استرداد مجرمان و انتقال محکومان خبر داد؛ خبری خوش برای خانواده 380 زندانی ایرانی در مالزی. این خبر در حالی اعلام شد که 80 نفر از این زندانیان به اعدام محکوم شده‌اند و 300 نفر از آنها در زندان‌های مالزی محبوس هستند.

جزئیات خبر خوش

معاون وزیر دادگستری در این مورد گفت: معاهده انتقال محکومان در دستور‌کار قانونگذار کشور مالزی قرار گرفته و بزودی نهایی و زمینه انعقاد معاهده انتقال محکومان فراهم می‌‌شود. جمهوری اسلامی ایران هم اکنون با بیش از 80 کشور جهان معاهده استرداد مجرمان و انتقال محکومان امضا کرده و گسترش این روابط در دستور کار است.

او ضمن اعلام مذاکره با برخی کشورهای اروپایی در این زمینه گفت: بزودی با هماهنگی وزارت امور خارجه، هیأت نمایندگی ما به این کشورها اعزام می‌شود تا مذاکرات لازم را انجام دهد. در حال حاضر با کشور قبرس معاهده استرداد مجرمان داریم و با کشورهایی مانند آلبانی، جمهوری چک، ایتالیا و اتریش در حال رایزنی برای انعقاد معاهده و موافقت‌نامه هستیم.

رئیس کارگروه انتقال محکومان جمهوری اسلامی ایران یادآور شد: حدود 80 کنوانسیون بین‌المللی در جهان در ارتباط با احوال شخصیه، حقوق کودک، حقوق معلولان، حقوق زنان و ... به تصویب رسیده که جمهوری اسلامی ایران هنوز به این کنوانسیون‌ها نپیوسته است.

معاون وزیر دادگستری درباره اقدامات انجام شده برای 80 تبعه ایرانی محکوم به اعدام در مالزی که دادستان کل کشور نیز در دیدار با دادستان کل مالزی به وضعیت این افراد اشاره کرد، گفت: خوشبختانه انعقاد معاهده استرداد مجرمان با مالزی نهایی شده و در آستانه امضاست. قرار بود در سفر اخیر رئیس‌جمهور به مالزی، این اتفاق بیفتد ولی با توجه به این که طرف ایرانی این معاهده، وزیردادگستری است و آقای پورمحمدی در این سفر همراه هیأت ایرانی نبود، بنابراین امضا نشد اما مقدمات آن آماده شده و امیدواریم بزودی امضا شود. عباسی درباره انتقال محکومان نیز گفت: در خصوص انتقال محکومان از مالزی با یک مشکل مواجهیم و آن هم مشکل قانونگذاری در این کشور است. آنها قانونی راجع به انتقال محکومان ندارند ولی با توجه به حجم تقاضای کشورهای مختلف که الآن حدود 14 کشور بیشترین محکوم را در مالزی دارند و متقاضی امضای موافقت‌نامه انتقال محکومان هستند، این موضوع در دستور کار قانونگذار مالزی قرار گرفته و بزودی نهایی و زمینه انعقاد معاهده انتقال محکومان فراهم می‌شود. امیدواریم بزودی سفر وزیر دادگستری به مالزی انجام شود و بتوانیم محکومان‌مان در مالزی را به کشور منتقل کنیم.

دامی برای مسافران

سردار علی مویدی، قائم مقام دبیرکل ستادمبارزه با موادمخدر پیش از این درباره شگردهای قاچاقچیان هشدار داده بود: بررسی‌های ما نشان می‌دهد اغلب ایرانیانی که در مالزی به اتهام موادمخدر در بند افتاده‌اند، طعمه قاچاقچیان حرفه‌ای شده‌اند. قاچاقچیان با فریب افراد مبنی بر سفر رایگان به کشورهای جنوب‌شرق آسیا آنها را فریب داده و در مقابل پرداخت هزینه سفر از آنها می‌خواهند بسته‌های مشکوکی را با خود حمل و به فردی در آن کشور تحویل دهند. افراد نیز بی‌خبر از محتویات داخل بسته‌ها به طمع سفر رایگان این اقدام را انجام داده و در دام پلیس رفتار می‌شوند. اتباع ایرانی در داخل و خارج کشور باید از پذیرفتن بسته از افراد غریبه به عنوان امانت خودداری کنند و اگر بسته‌ای را پذیرفتند بدقت آن را بررسی کرده و از محتویاتش باخبر شوند. امروزه با استفاده از تجهیزات نوین الکترونیک در کشورهای مبدا و مقصد امکان ترانزیت مواد به صورت هوایی نزدیک به صفر است و بیشتر این محموله‌ها کشف و ضبط می‌شود؛ به همین دلیل قاچاقچیان از مسافران به عنوان طعمه استفاده می‌کنند. هشدار می‌دهم انجام چنین سفرهایی آینده خوبی در پی ندارد.

ناگفته‌های زندان مخوف

سه سال از بهترین سال‌های زندگی‌اش را بدون این که گناهکار باشد در زندان‌های مالزی گذرانده بود. حالا اما با تلاش بسیار سعی کرد در آرامش ماجرای تلخ آن روزهایش را تعریف کند. روزهایی که برایش حکم روزهای آخر زندگی را داشت و حس می‌کرد در آخر دنیا ایستاده است. مریم یکی از قربانیانی است که در زندان‌های مالزی روزهای سختی را تجربه کرده است؛ تجربه‌ای که با ما در میان گذاشت. «همه‌چیز از جایی شروع شد که یکی از دوستان مادرم به او پیشنهاد داد با تور گردشی آنها سوریه برویم. او به مادرم گفته بود که از راه زمینی اول به ترکیه، بعد به سوریه و سپس به مالزی می‌رویم. با وجود حرف‌های این زن، مادرم باز هم به حرف‌های او اکتفا نکرد و مسئول تور را ملاقات کرد و او که مردی میانسال بود خیال مادرم را از امنیت تور راحت کرد. تور دو مسئول داشت که دیگری خواهر همان دوست مادرم بود.

همه چیز خوب بود تا زمانی که به سوریه رسیدیم. ما قرار بود سه روز در سوریه بمانیم و بعد به سمت مالزی حرکت کنیم ولی بعد از گذشت یک روز دوست مادرم و خواهر کوچک‌ترش که مسئولان تور بودند نزد ما آمدند و گفتند بسرعت وسایل خود را جمع کنید تا به مالزی برویم. در فرودگاه ناگهان خواهر کوچک‌تر که مسئول اصلی تور بود خود را به زمین زد و آه و ناله کرد که پایم درد می‌کند. مسئولان فرودگاه برایش یک ویلچر آوردند تا او را به بخش مراقبت‌های پزشکی ببرند. خواهر بزرگ‌تر هم به بهانه هل دادن چرخ و مراقبت از او همراهش رفت و در همان حال به ما گفت اگر هواپیما خواست پرواز کند منتظر ما نمانید و بروید، ما خودمان را به شما می‌رسانیم. هواپیما پرواز کرد و این دو نفر نیامدند.»

دختر جوان در ادامه گفت: ما آن لحظه کمی استرس داشتیم. زمانی که پایمان به فرودگاه کوآلالامپور رسید ماموران به ما هجوم آوردند. هم مدارکمان ناقص بود و هم ویزا نداشتیم. آنها چمدان‌هایمان را با دقت بیشتری می‌گشتند که متوجه چیز مشکوکی شدند. حدود پنج کیلو و 700 گرم مواد مخدر از چمدان‌ها پیدا کردند و بدتر از همه آن بود که هفت عدد از چمدان‌ها که به دیگر اعضای گروه و آن دو خواهر تعلق داشت با نام من به هواپیما فرستاده شده بود و سه چمدان که متعلق به خودمان بود با نام پسری که همراهمان بود. همه ما را به یک‌زندان انداختند تا تکلیفمان مشخص شود. حدود یک سال تا دادگاه اول طول کشید. هیچ‌کدام از ما آنقدر پول نداشتیم که بتوانیم از وکیل خصوصی استفاده کنیم و وکیل‌های دولتی و تسخیری هم در دادگاه انگار که خواب بودند. اما در چمدان‌هایی که به نام من و در آنها مواد مخدر بود، هیچ اثر انگشت یا مو و به طور کلی هیچ چیزی از من وجود نداشت؛ ولی چمدان‌هایی که وسایلم در آن بود علاوه بر نمونه دی ان ای من چند دی ان ای دیگر وجود داشت. همچنین بعد از مدتی به دادستان کوآلالامپور خبر رسید که آن دو خواهر را که مسئول تور ما بودند، در ایران با مواد مخدر دستگیر کرده‌اند و خواهر کوچک اعدام شده و خواهر بزرگ‌تر نیز محکوم به حبس ابد است. همین خبر نیز تا حدودی برای اثبات بی‌گناهی من موثر بود و البته موضوعات ریز و درشت دیگری هم وجود داشت. در نهایت بعد از سه سال با کمک وکیلی که از طرف کنسولگری ایران برایمان گرفتند من آزاد شدم یا اگر بهتر بخواهم بگویم من را فراری دادند.»

دختر جوان که یادآوری آن روزها هنوز هم برایش ناراحت‌کننده است، در مورد رسیدگی در زندان گفت: «یک سال اول زندان و وضعیت رسیدگی‌شان خوب به نظر می‌رسید، ولی بعد از آن من را به زندان دیگر منتقل کردند. اگر بگویم نمی‌توانید وضعیت را درک کنید دروغ نگفته‌ام. در یک اتاق سه در چهار 12 نفر زندانی بودند که تنها منبع هوای آزاد این اتاق‌ها یک پنجره بسیار کوچک در بالای دیوار و نزدیک سقف بود. دستشویی و حمام در همین اتاق وجود داشت. آنجا از شدت کثیفی همه زندانی‌ها سیاه زخم داشتند. برای سرو غذا یک بشکه‌هایی داشتند که به سر آن شیر آب گذاشته بودند. شیر را باز می‌کردند و به اندازه سه یا چهار قاشق غذا داخل ظرف می‌ریختند و به ما می‌دادند.