زندگی تلخ زنی که توسط برادران شوهرش مورد اسیدپاشی قرار گرفت
زیور پروین، قربانی اسیدپاشی میگوید: «کینهای نیستم؛ اما توی دلم احساسی دارم که فراموش نمیشود، اگر حکم عادلانهای صادر میشد شاید آرام میگرفتم.»
روزها میگذرد اما ثانیههای تلخی که سال 1390 برای زیور پروین تجربه شد، از حافظهاش پاک نمیشود. زیور، زن جوانی است که سال 1390 در ایلام به همراه دختر 18 سالهاش، توسط دو برادر همسرش، مورد حمله اسیدپاشی قرار گرفت. دختر زیور، یثری نام داشت که تنها 18 روز پس از اسیدپاشی جانش را از دست داد. اما خاطره یثری هنوز که هنوز است با زیور همراه است. حتی حالا که چشمهایش نابینا شده، عکسهای او را همراه دارد و به دیگران نشان میدهد: «این دخترم بود؛ یثری».
زیور حالا بیناییاش را از دست داده، دخترش را از دست داده، شنواییاش کاهش پیدا کرده و آثار اسید به شدت روی صورتش باقی ماندهاند. با همه اینها، او هنوز امیدوار است. پسرهایش را دارد و میگوید به خاطر آنها هم که شده، زندگی را با تمام قدرت و توانی که دارد ادامه میدهد، چون اگر ادامه ندهد، چه کار کند؟
گفتوگو با این قربانی اسیدپاشی که دل پردردی از حمایت نشدن دارد بخوانید؛
چه شد که قربانی اسیدپاشی شدید؟
بعد از آن که همسرم فوت کرد به اصرار خانوادهاش به منزل برادرشوهر کوچکم رفتم تا در یکی از اتاقهای خانه او زندگی کنیم. میگفتند بعد از مرگ شوهرم نباید تنها بمانم. حتی تهدیدم میکردند که یا فرزندانم را از من میگیرند یا مجبورم که به عقد برادرشوهر بزرگ متأهل درآیم. برادر شوهر بزرگم مدام به ما سر میزد و از من خواستگاری می کرد و من هر بار به او جواب منفی می دادم تا این که یک شب با صدای جیغ دخترم از خواب بیدار شدم و سوزش شدیدی را احساس کردم و فهمیدم چه بلایی سرمان آمده است و آنها با اسید، انتقام جواب منفی خواستگاری را از ما گرفتهاند.
بعد از این اتفاق تلخ، چطور با خاطره آن کنار میآیید؟
به خوبی آن روزها را به یاد دارم. اصلا نمیشود لحظهای فراموش کرد که چه بلایی به سر من و خانوادهام آوردهاند. خیلیها ابراز همدردی میکنند اما تجربه ناخوشایند این اتفاق چیزی نیست که بتوان به راحتی آن را درک کرد. مثل این است که از بلندی به پایین پرت شده باشی. بیدار شوی و ببینی داری میسوزی. ما هم چشم داشتیم، سلامتی داشتیم، مثل مردم عادی در حال زندگی بودیم که این بلا سرمان آمد. من در جریان اسیدپاشی، علاوه بر این که نابینا شدم، دخترم را از دست دادم. اما دو فرزند دیگر هم دارم که باید به خاطر آنها به زندگی ادامه بدهم. ما مسئولیتهایی داریم که نمیتوانیم از آنها فرار کنیم. به هر حال زندگی بالا و پایینهایی دارد که هرقدر هم سخت باشد، چارهای جز پذیرش آنها نداریم.
پرونده قضایی به کجا رسیده است؟
کینهای نیستم اما توی دلم احساسی دارم که از بین نمیرود. من فکر میکنم کسانی که این کار را انجام میدهند بویی از انسانیت نبردهاند. کسی که ذرهای اخلاق و انسانیت داشته باشد، حتی در اوج عصبانیت این کار را نمیکند. من و خانوادهام بیگناه بودیم که این بلا سرمان آمد. حالا هم چیزی که میخواهم این است که به درستی مجازات شوند. این نیست که دوست داشته باشم اعدام شوند اما حداقل به مجازات کاری که کردهاند برسند. بر اساس حکمی که صادر شده، برادرشوهر بزرگترم به اعدام و ١٥سال زندان و دیه محکوم شده و برادرشوهر کوچکتر که مرا به این روز انداخته، تنها ١٠ سال زندانی میشود. این منصفانه نیست. من با خشونت مخالفم اما این که کسی که مرا به این روز انداخته تنها به چند سال زندان محکوم شود اصلا عادلانه نیست. چرا او نباید قصاص شود؟ چرا نباید بداند من در چه تاریکیای زندگی میکنم؟ قانون باید بیشتر از اینها حامی افرادی باشد که مورد اسیدپاشی قرار میگیرند. برای بهبود سلامتیمان که کاری انجام نشد، دستکم برای احقاق حق ما درست اقدام شود. اگر حکم عادلانهای صادر شود شاید کمی آرام بگیریم نه این که ببینیم همه چشمشان را بر وضعیت سخت ما بستهاند.
دولت یا نهادهای مختلف از شما حمایت درمانی انجام ندادند؟
ما به خیلی مراکز مراجعه کردیم ولی هیچ نتیجهای نگرفتیم. دولت هم کمک خاصی به ما نکرده. نمیدانم مگر چند مورد اسیدپاشی در کشور رخ میدهد که مسئولان نمیخواهند هزینههای درمانی آن را متقبل شوند؟ انواع جراحی و داروها بسیار سخت برایمان تامین میشود. در هر بار عمل جراحی، میلیونها تومان هزینه صرف میشود. همین الان من برای جراحی چشم به 150 میلیون احتیاج دارم که به آلمان بروم و شاید کمی بینایی یکی از چشمهایم را به دست بیاورم اما چطور باید این مبلغ را تامین کنم؟ هیچکس نیست که بگوید شما چطور زندگیتان را تامین میکنید. به جز کمی کمک مردمی که به دستم رسید، آن هم خیلی جزیی دیگر هیچ حمایتی از من صورت نگرفت. کمتر کسی میتواند درد و رنج ما را درک کند، درد ما یک روز و دو روز نیست و تا پایان عمر همراهمان است. هیچ مسئولی به دیدنم نیامد و هیچکس به من کمک نکرد. تا الان هم خودم هرجور بوده زندگیام را جمع و جور کردهام. ولی همیشه در سکوت بودهام و کسی از من حمایت نکرده است. اما کمک مالی مقطعی هیچ فایدهای برای ما ندارد. نمیشود به این کمکها دل خوش کرد چون یک روز هست و یک روز دیگر نیست. ما احتیاج داریم یک فکر اساسی برای کمک به قربانیان اسیدپاشی انجام شود.
انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی در حال شکلگیری است. چقدر امیدوارید این انجمن موثر باشد؟
این کار خیلی دیر در ایران در حال انجام شدن است. هیچکس نبود به ما کمک کند اما حالا خود قربانیان دست به کار شدهاند و با چند متخصص و حامی، قرار است این انجمن شکل بگیرد. امیدوارم این انجمن بتواند مفید و موثر باشد و نتیجه بگیرد. اینطور که من شنیدهام، در کشورهای دیگر هم حمایتهایی از طریق انجمنها از افرادی که در وضعیت مشابه ما هستند انجام میشود که در روحیه دادن به قربانیان اسیدپاشی بسیار موثر است. معتقدم ما قربانیان اسیدپاشی باید در کنار هم باشیم و با کمک به همدیگر، کسانی را که دست به چنین کارهایی زدهاند شرمنده و ناامید کنیم.
شما روزهای سختی را پشت سر گذاشتهاید و حالا در نمایشگاهی شرکت کردهاید که شامل آثار هنری قربانیان اسیدپاشی است. با مردم حرف میزنید و از مشکلاتتان میگویید، درواقع روزهای انزوا را پشت سر گذاشتهاید. حرفی برای دیگر قربانیان اسیدپاشی دارید؟
من با دیدن معصومه که چندسال پیش توسط پدرشوهرش مورد حمله اسیدی قرار گرفت و چشمانش را از دست داد، کمی روحیه گرفتم و معتقدم باید این پیام امید را به دیگران هم برسانیم. به تمام کسانی که این اتفاق برایشان افتاده، به تمام کسانی که به هر دلیلی ناامید هستند یا بیماری صعبالعلاج دارند میگویم جز با مرگ، زندگی پایانی ندارد. تا وقتی زندهایم باید با سختیها مبارزه کنیم و تسلیم نشویم.
ارسال نظر