به گزارش پارس به نقل از فارس، سوم اردیبهشت ماه روز بزرگداشت شیخ بهایی است، این عالم بزرگ شیعی که در ریاضیات و مهندسی سرآمد روزگار خویش بوده است، در فلسفه، شعر، منطق و عرفان نیز تخصص فراوانی داشته است.

محمد بن حسین حارثی معروف به « شیخ بهایی» در صبح روز ۲۶ ذیحجه سال ۹۵۳ قمری، از پدری روحانی و معروف به نام شیخ عزالدین عاملی در جبل عامل لبنان، به دنیا آمد.

اوضاع و احوال جبل عامل، آن زمان، در زیر فشارهای حکومت عثمانی، پریشان و بی سر و سامان بود و شیعیان در فشار شدید ظلم حاکمان زمان بودند؛ به عنوان نمونه، آن ها ظالمانه « شهید ثانی» را به شهادت رسانده و پس از آن، شیخ عزالدین حسین، پدر شیخ بهایی را مجبور به جلای وطن کردند، بنابراین شیخ بهایی در سیزده سالگی در سال ۹۶۶ قمری به اتفاق پدر ۴۸ ساله خود و مادرش، به ایران هجرت کرد.

شیخ بهایی، در دامن استادان معروف زمان خود، از جمله پدرش، بسیار سریع، مراحل رشد و تکامل علمی و معنوی خود را طی کرد، او تفسیر و حدیث را نزد پدرش و حکمت و کلام را در خدمت شیخ عبدالله مدرس یزدی و ریاضی را نزد ملا علی مذهب و ملا افضل قاضی و علم طب را نزد حکیم عمادالدین محمود آموخت.

وی در سنین جوانی توانست در بیشتر رشته های علمی زمان خودش، به کمالات بی نظیری دست یابد و در فقه و اصول نیز به مقام اجتهاد برسد و پس از آن به تربیت شاگردان زیادی پرداخت که هر کدام از آن ها بعداً از ستارگان آسمان علم و عمل، محسوب شدند.

همچنین او در بیشتر زمینه های علوم همچون اخبار و احادیث، تفاسیر و اصول و ادعیه و فقه و حکمت و ریاضیات و شعر فارسی و عربی، تألیفات معروفی دارد.

سرانجام آن حکیم و عارف فرزانه و عالم ربانی در سال ۱۰۳۰ قمری، در اصفهان، دار فانی را وداع گفت و جهان اسلامی را عزادار خود ساخت و در داخل منزلش که هم اکنون صحن حضرت امام رضا (ع) است، به خاک سپرده شد.

*چگونه راز کتاب منتشر نشده شیخ بهایی فاش شد

به مناسبت روز بزرگداشت این عالم ربانی نمونه ای از مکاشفه و کرامت شیخ بهایی را از کتاب « نامداران مکاشفه و کرامت» تألیف حجت الاسلام حمید احمدی جلفایی در ادامه می آید:

در روزگار شیخ بهایی، عالمی به نام « معزالدین محمد» زندگی می کرد، او از بزرگترین قاضیان شهر اصفهان بود، شبی یکی از امامان معصوم (ع) را خواب دید که به وی فرمود: کتاب « مفتاح الفلاح» را بنویس و طبق آن عمل کن.

قاضی شگفت زده از خواب پرید و صبح زود به دیدار عالمان اصفهان شتافت و در مورد کتابی به نام « مفتاح الفلاح» ، پرس و جو کرد. همه گفتند: ما کتابی با این نام ندیده ایم.

شیخ بهایی در آن ایام، همراه با اردوی شاه عباس در سفر بود و در همان سفر در شهر گنجه که هم ا کنون در آذربایجان شوروی است، کتابی با نام « مفتاح الفلاح» نگاشته بود؛ ولی هنوز هیچ کس از آن کتاب و نام آن خبر نداشت، وقتی شیخ از سفر بازگشت، معزالدین محمد قاضی اصفهان- به دیدار وی رفت و در ضمن گفت وگوها درباره کتابی به نام « مفتاح الفلاح» از وی پرسید.

شیخ بهایی گفت: من کتابی در همین سفر نوشته ام که در زمینه دعاهای رسیده از معصومین (ع) است و نام آن را هنوز به هیچ کس نگفته ام و نسخه اش هم هنوز در اختیار کسی قرار نگرفته است، شما این نام را از کجا شنیده اید؟

قاضی، جریان خواب خود را بازگو کرد و آن گاه شیخ بهایی بسیار گریست و نسخه اصلی کتاب را به قاضی معزالدین محمد داد و به این ترتیب دومین نسخه این کتاب ارزشمند، توسط قاضی نوشته شد.