سیناتهرانی را می گوییم مشاور تحصیلی ای که در واقع یک مربی مهارت های موفقیت فردی و شغلی است و خود را مشاور نمی داند. زیرا معتقد است مربی برخلاف مشاور مهارت هایی را به مراجع خود آموزش می دهد که بتواند در موقعیت های مختلف زندگی بخوبی از آنها بهره مند شود اما مشاور تنها مشکل را شناسایی و ارائه طریق می کند.
او و همکارانش با روش های جدیدی که برای بهبود روابط همسران و نیز رشد تحصیلی دانش آموزان و دانشجویان ارائه کرده اند، گروهی پیشتاز و موفق را در عرصه آموزش مهارت های زندگی طراحی نموده اند. بعد از استقبال خوبی که مخاطبین تابناک از مصاحبه قبلی ما با او تحت عنوان " برگ برنده دانش آموزان در کنکور چیست؟ " بعمل آوردند. تصمیم گرفتیم تا در مصاحبه ای متفاوت و فارغ از بحث کنکور، به گفت و گو با این مربی سرشناس مهارت های زندگی بنشینیم.
سیناتهرانی در این مصاحبه، به مسائل مختلفی از جمله تولید ثروت در دوران دبیرستان ، ماجرای خواندنی نحوه ورودش به مقوله مشاوره کنکور ، دیدگاهش برای حضور در برنامه های تلویزیونی، نگاهش نسبت به منتقدین و موضوعات دیگر پاسخ داده که در ادامه آن را می خوانید.
آقای تهرانی شما جزء معدود مربیان یا مشاورین تحصیلی و کنکور هستید که خود از رتبه های برتر کنکور سراسری در سالهای نه چندان دور بوده اید ، آیا آن زمان شما خودتان هم از مشاوره کنکور استفاده می کردید؟
زمانی که کلاس سوم دبیرستان بودم پدر مرحومم که نقش بسزایی در شکل گیری شخصیتم داشت، پیشنهاد کرد که از همان مقطع کارشناسی در یکی از دانشگاه های آمریکا که بطور مشخص دانشگاه استنفورد را تعیین کرده بودند، تحصیل کنم اما برای تحقق این امر یک شرط بزرگ قرار دادند و آن اینکه بتوانم در کنکور سراسری رشته ریاضی فیزیک رتبه زیر صد کسب کنم. خب راستش را بخواهید از پیشنهاد پدرم حسابی شوکه شده بودم زیرا آن پیشنهاد زمانی مطرح شد که در تابستان بعد از امتحانات سال سوم من هم کار می کردم و هم درس های سال بعد را می خواندم اما با این حال پیشنهاد او را پذیرفتم.
چرا کار می کردید؟ مگر نیاز مالی داشتید؟
نه نیازی مالی نداشتم، آن روزها یک همکلاسی داشتم که پدر و مادرش از هم جدا شده بودند، او به من گفته بود که برای امرار معاش خانواده اش کار می کند. روزی ایشان به من پیشنهاد داد که یک شرکت کوچک تولید نرم افزارهای کامپیوتری را بخرم. او می گفت این شرکت نوپا و موفقی است اما سهامداران شرکت قصد دارند تا از ایران بروند به همین دلیل می خواهند شرکتشان را واگذار کنند. من هم به پدرم پیشنهاد دادم که امتیاز آن شرکت را بخرد، پدرم هم اینکار را کرد. البته بعدها مشخص شد که آن دوست عزیز به من دروغ گفته و آن کسب و کار در حال ورشکستگی بوده و بالغ بر هشت میلیون تومان بدهی داشته است که در اواخر دهه هفتاد مبلغ کمی نبود ، بعدها متوجه شدم چون دوست من بازاریاب آن شرکت بوده برای حفظ موقعیت شغلی خود چنین پیشنهادی داده است.
وقتی متوجه شدید، سرتان کلاه گذاشته اند چه کردید؟
موضوع را با پدرم در میان گذاشتم او نیز گفت، برو بشین فکر کن چه کاری می توانی انجام دهی که شرکت را از آن وضعیت نجات دهی! من چند روزی کاملا گیج و سرگردان بودم و هیچ فکری به ذهنم نمی رسید احساس می کردم سرمایه پدرم را دور ریخته ام، تا اینکه به ذهنم خطور کرد بروم و چند کتاب در زمینه مدیریت کسب و کار از کتابفروشی های میدان انقلاب خریداری کنم ، در داخل یکی از آن کتابها که بیشتر بصورت حکایت های کوتاه از یک مدیر موفق آمریکایی بود ، نویسنده برای تزریق نقدینگی به شرکتش از پاکسازی انبار شروع کرده بود.
فردای آنروز به شرکت رفتم و به محض ورود به اتاقی که حکم انبار شرکت را داشت با انبوهی از سی دی های مختلف بازی و سرگرمی که در قفسه ها چیده شده بودند، مواجه شدم؛ همانجا این سوال را با خود مطرح کردم که چگونه می توانم در کوتاهترین زمان ممکن این سی دی ها را بفروش برسانم ؟ شب وقتی به خانه رسیدم این سوال را از پدرم پرسیدم و ایشان گفتند:
تنها راه شرکت در نمایشگاه کامپیوتر است. البته او اینرا هم گفت که دیگر زمان ثبت نام برای گرفتن غر
فه تمام شده زیرا دو هفته بیشتر به برگزاری نمایشگاه نمانده ولی فکر می کنم بتوانی در فضای باز غرفه ای بگیری .
پدرم درست فکر کرده بود من موفق شدم غرفه ای در فضای باز و در کنار یکی از سالن های پر تردد نمایشگاه بگیرم و
به کمک یکی از دوستانم که برای کمک به من پیوسته بود، در مدت سه روز بیش از سی هزار سی دی دپو شده در انبار شرکت را فروختیم که بعد از حساب و کتاب کردن مشخص شد بطور میانگین از هر سی دی چهارصد تومن سود کرده ایم که رقمی حدود دوازده میلیون تومان می شد که در آن زمان خیلی چشمگیر بود.
بله رقم قابل توجهی بوده
ما با بخشی از آن درآمد کلیه بدهی های شرکت را تصفیه کردیم و تصمیم گرفتیم با مابقی آن مبلغ بر روی تولید محصولاتی متفاوت متمرکز شویم، به همین دلیل تیمی از برنامه نویسان کامپیوتر تشکیل دادیم. به کمک دوستم یک آگهی استخدام در بین دانشجویان خوابگاههای پسرانه دانشگاه های شریف و امیرکبیر پخش کردیم و توانستیم چند برنامه نویس بسیار زبده و نخبه استخدام کنیم. من آن زمان نمی توانستم به آنها حقوق ثابت بدهم به همین دلیل پیشنهاد کردم در سود کار سهیم باشند. خوشبختانه بجز یک نفرشان که نپذیرفت و از ما جدا شد، مابقی این شرایط را قبول کردند. سپس برای اینکه بدانیم چه محصولاتی باید تولید کنیم یک فرم تحقیقات بازار آماده کرده و به سراغ مراکز کامپیوتری نظیر پاساژ رضا در چهارراه ولیعصر تهران رفتیم و با فروشندگان و مشتریانشان در این خصوص وارد صحبت شدیم.
نتایج آن تحقیقات؛ راه را برای تولید محصولات نرم افزاری شرکتمان باز کرد. محصولاتی که با استقبال بی نظیر فروشگاههای کامپیوتری معروف شهر و نیز مردم مواجه شد و در مدتی کمتر از شش ماه سودی بالغ بر صدمیلیون تومان را عاید شرکت کرد.
این خیلی عالی است، شما آن زمان مگر چند سال داشتید ؟ سهامداران قبلی شرکت چه شدند، آیا وسوسه نشدند که برگردند؟
من تازه هفده سالم شده بود، چرا برگشتند ، همان زمانی هم که تصمیم داشتم آن شرکت را بخرم به آنها پیشنهاد دادم که بمانند اما به دروغ گفتند که می خواهند از ایران بروند البته بعدها که شرکت به سوددهی رسید به سراغ من آمدند و از کار خود ابراز پیشمانی کردند اما من دیگر حاضر نبودم به آنها فرصت جبران بدهم زیرا به نظرم کسی که به فرصتها پشت می کند ، شایسته موفق شدن نیست.
درسهای مدرسه و کنکور را چه کردید؟ نمی خواهید بگویید که قید خواسته پدرتان را که همان کسب رتبه زیر صد بود، زدید؟
نه اصلاً مگر می شد چنین کاری کرد چون من هم پدرم را خیلی قبول داشتم و هم اینکه برای من بسیار مهم بود که توانایی هایم را در درجه اول به خودم و سپس به مادرم که خیلی مرا دست کم می گرفت، نشان دهم. ضمن آنکه پدرم همان زمانی که شرط رتبه زیرصد را گذاشتند، یک دانشجویی که رتبه یازده کنکور سراسری بود و در دبیرستان البرز هم تحصیل کرده بود را به من معرفی کرد که مهارت های موفقیت در کنکور را به من بیاموزد.
یعنی پدرتان معتقد بود رتبه های برتر کنکور می توانند باعث موفقیت دانش آموزان دیگر شوند؟
موضوع به این سادگی ها نبود. پدرم هیچ کاری را بدون تحقیق و مطالعه انجام نمی داد، وگرنه آن زمان رتبه های بسیار خوب دیگری هم بودند که اتفاقاً یکی از آنها همسایه روبرویی خودمان بود که رتبه دوم رشته ریاضی فیزیک را در سه سال قبل از آن کسب کرده بود، اما اینطور نبود که هر رتبه برتری قادر باشد به دانش آموزان دیگر مشاوره کنکور بدهد. کمااینکه بسیاری از رتبه های برتر کمپ کنکور درس زندگی ما نیز توانایی لازم برای انجام اینکار را ندارند اما در یادگیری از یک مشاور یا استاد بسیار فوق العاده اند.
پس پدرتان با تحقیق و تشخیص درستش آن رتبه یازده کنکور را انتخاب کرده بود.
بله دقیقاً . آن شخص پسر فوق العاده ای بود و در رشته مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف تحصیل می کرد. ایشان وضعیت مالی مناسبی نداشت، باورتان نمی شود حتی کیفی که همیشه همراهش می دیدم رنگ و رو رفته و پاره بود اما در نهایت اخلاص و تواضع هرآنچه که برای موفقیت در کنکور لازم بود به من می آموخت.
چون او دانشجو بود و بیشتر وقت خود را نیز به تحقیق در دانشکده برق می گذراند، من با هماهنگی یکی از دوستان پدرم که از مسئولین دانشگاه بود ، ساعات خاصی را برای مشاوره گرفتن به نزد او می رفتم .
و سرانجام شما توانستید با هدایت این فرد رتبه زیر صد کنکور سراسری را بدست آورید ؟
بله همینطور است. روشهای ایشان در مطالعه و تست زنی دروس مختلف حرف نداشت بطوریکه علیرغم تغییرات گسترده ای که در طی این سالها درکنکورسراسری صورت گرفته اما هنوز هم آن روشها کارآیی فوق العاده ای دارند و وقتی به شاگردانم می آموزم اثرات مثبت آنرا می بینند. اگر درصدهای تست زنی آن زمان مرا با نفر اول رشته ریاضی فیزیک امسال مقایسه کنید من با اختلاف بسیار زیادی نسبت به او رتبه اول را کسب می کنم.
یاد هم هست همان موقع به مشاورم گفتم بیا یک کتاب تست دین و زندگی با دیدگاه تو چاپ کنیم ؟ او گفت با وجود چند انتشارات معروف کنکور امکان ندارد کتاب ما فروش کند اما من اصرار داشتم که اینکار باید انجام شود
اتفاقاً به کمک یک انتشارات کتب فرهنگی که هیچ ارتباطی هم با کنکور نداشت، دوهزار نسخه کتاب تست دینی با نگرش بی نظیر ایشان و کمی هم اندیشه های خلاقانه من چاپ شد که خیلی زود همه آنها بفروش رفت حتی به چاپ سوم و چهارم هم رسید. شاید هنوز هم بتوان در انبارهای کتابفروشی های قدیمی میدان انقلاب نمونه آنرا یافت.
پس شما از هر فرصتی برای درآمدزایی استفاده می کردید؟
خب راستش را بخواهید در این مورد هدفم درآمدزایی برای شخص خودم نبودم بلکه بیشتر می خواستم مشاور نازنیم منبع مالی لازم برای ارتقای سطح زندگی خود و خانواده اش و نیز اجرای ایده های خود در زمینه برق الکترونیک را داشته باشد. زیرا او به شدت غرور داشت و بجز هزینه هایی که پدرم به او برای مشاوره هایش پرداخت می کرد، هیچ کمک مالی ای را نمی پذیرفت.
اکنون با مشاورتان در تماس هستید ؟
بله پدرم به پاس زحماتی که ایشان برایم کشید شرایط ادامه تحصیل او از مقطع فوق لیسانس را در دانشگاه ماساچوست یا همان M.I.T برایش فراهم کرد که به نظرم کمترین کاری بود که می شد به پاس زحمات خالصانه او انجام داد. ایشان اکنون شرکت خدمات مهندسی خودشان را در آمریکا راه اندازی و اداره می کند.
موسسه فناوری ماساچوست یا ام آی تی، برترین دانشگاه جهان براساس جدیدترین رتبهبندی QS در سال گذشته بوده است
بله همینطور است ، البته مشاور من شایستگی آنرا داشت که در آن دانشگاه ادامه تحصیل بدهد ضمن اینکه در رشته مهندسی برق الکترونیک دانشگاه صنعتی شریف نیز جزو بهترین دانشجویان بود.
شما مدیریت ارتباطات خوانده اید اما چطور شد که وارد مقوله مشاوره کنکور شدید ! آیا درآمد این حرفه شما را به این سمت کشانده است؟
نه ابداً . درآمد من از رشته تخصصی ام به ازای یک ساعت کار، دهها برابر درآمدی است که از کنکور و یا کمک به بهبود روابط همسران و افراد بدست می آورم ، شاید باورتان نشود اما یک کری خوانی ساده باعث شد در کنار کار تخصصی ام، در زمینه کنکور نیز فعالیت کنم.
جدی می گویید ؟ کری خوانی با چه کسی ؟
روزی در مجلسی یکی از مشاورین تحصیلی شناخته شده حضور داشت. ایشان در نزدیکی من نشسته بودند و داشتند با صدای بلند با تلفن همراه خود به دانش آموزی برای مطالعه درس فیزیک مشاوره می دادند. خب من روی این درس تعصب خاصی دارم زیرا زمانی که در سال آخر دبیرستان بودم روزی دبیر فیزیک مان که آن زمان اتفاقا دبیر صاحب نامی هم در سطح شهر تهران بود، اصرار داشت که کلمه به کلمه نکاتی که درس می دهد را بنویسم ، او تصور می کرد ارائه آنهمه فرمول تستی ناکارآمد باعث می شود دانش آموزانش در کنکور نتیجه خوبی کسب کنند اما من که از مشاورم آموخته بودم چگونه فیزیک بخوانم اعتقادی به آن فرمولها نداشتم ، ایشان هم مرا تهدید به اخراج از کلاس کرد.
البته اینرا هم گفت که اگر بتوانی از آزمون من سربلند بیرون بیایی دیگر کاری به تو ندارم و می توانی جزوات مرا ننویسی . من هم در کمال تعجب ایشان و بدون آنکه بخود زحمت نوشتن راه حلها را بر روی کاغذ بدهم بجز یک تست به همه سوالات آنهم تنها با فرمول های اصلی کتاب درسی پاسخ درست دادم.
همین موضوع باعث تعجب وی شد و هرچه اصرار کرد که بگویم چگونه به تستها پاسخ داده ام من خود را به بیراهه زدم.
سیناتهرانی در ادامه به تابناک گفت، در کنکور سراسری نیز من به کلیه سوالات فیزیک پاسخ درست داده بودم. حال تصور کنید بعد از سالها یک مشاوری که از رسانه ملی سردرآورده و همه در موردش حرف می زدند در آن مهمانی روشی اشتباه و کاملا منسوخ شده را پشت گوشی به شاگردش می آموخت همین امر باعث شد تا به او اعتراض کنم ایشان هم در پاسخ گفتند تو اگر عرضه داری بیا و روی مرا کم کن همه مرا می شناسند و من در اغلب برنامه های تلویزیونی و رادیویی حضور دارم .
من هم گفتم باشد من در مدتی کوتاه به تو نشان خواهم داد که بدون هیچ پشتوانه تبلیغاتی نیز می توان موفق شد. بعد از آن از طریق یکی از دوستانم که دبیر کنکور موفقی است ده شاگرد گرفتم و آنها را برای کنکور آماده کردم که اتفاقا یکی از آنها نفر اول رشته خود در سطح کشور شد و یکی دیگر نیز نفر چهارم و مابقی نیز در دانشگاههای تهران و در بهترین رشته ها قبول شدند. از آن به بعد هر ساله بر تعداد رتبه های خوب ما افزوده شد.
این یک شاهکار است ، آنهم برای سال اول . اما آن مشاور چه شد؟ آیا واکنشی به موفقیت شما و شاگردانتان نشان نداد؟
چرا برایش جالب بود که چگونه دانش آموزان من به این موفقیت دست یافته اند. من به او عرض کردم مشاوره کنکور که صرفاً حرفهای زیبا و انگیزشی زدن نیست ، اگر می توانی به آنها یاد بده چطور فلان درس را بخوانند، چطور ایده طراحان را تشخیص دهند و چطور با مطالعه کمتر اما هوشمندانه تر بهترین نتیجه را بگیرند. اما او حقیقتاً این چیزها را نمی دانست و تمرکزش بیشتر بر روی روشهای م
طالعه ای بود که مناسب کنکور سراسری نبوده اند و یا سعی می کرد بیشتر به آنها انگیزه بدهد تا راهکار عملی برای رسیدن به موفقیت .
آیا اگر روزی از شما بخواهند در برنامه های تلویزیونی شرکت کنید، می پذیرید؟
در بسیاری از کشورهای دنیا مرسوم است که از کارشناسانی در برنامه های خود دعوت می کنند که چهره هایی موفق و شناخته شده در جامعه هستند و از مقبولیت بالایی در میان عموم جامعه برخوردارند اما گویا در ایران شرایط کاملا متفاوت است، نمی خواهم بگویم همه، اما اغلب کارشناسانی که به شبکه های تلویزیونی و رادیویی دعوت می شوند در کار خود چندان موفق نیستند ولی از این فرصت برای مطرح کردن خود استفاده می کنند.
بارها از مراجعین خود شنیده ام که ما قبل از مراجعه به شما نزد متخصصینی رفتیم که در برنامه های تلویزیونی حضور دارند زیرا تصور می کردیم کارشان باید خوب باشد اما اینطور نبود.
ضمن آنکه در زمینه کنکور بعید می دانم که بخواهم در برنامه های صداوسیما شرکت کنم زیرا روشهای ما بصورتی است که قطعا با پخش آن ، دانش آموزان زیادی آنها را خواهند آموخت و لذا طبق تعهدی که در خصوص شاگردان خود داریم رقابت برای قبولی در رشته های پرطرفدار بهترین دانشگاههای کشور سخت خواهد شد. از طرفی قطعا طراحان سوالات کنکور نیز از بینندگان چنین برنامه های خواهند بود و این کار ممکن است باعث تغییر در شیوه سوالات آنها شود، هر چند روشهایی که ما در مطالعه دروس می آموزیم به اندازه ای علمی و مفهومی است که حتی تغییر نگرش طراحان نیز نمی تواند مانع موفقیت دانش آموزان شود.
من مطلب تاثیرگذار شما را در سایت رجانیوز خواندم برایم جالب بود که شما از شهید حسن باقری به عنوان یکی از الگوهای خود یادکرده اید؟
بله من ارادت خاصی به همه شهیدان این مرز و بوم و به ویژه شخص شهیدحسن باقری دارم . تصور کنید شما در زمانه ای حساس می زیستید که اطرافیانتان چندان توانایی های شما را جدی نمی گرفتند و تا سن 24 سالگی نیز چیز خاصی از خود نشان نداده اید اما وقتی زمینه برای بروز استعدادهای درونی تان فراهم می شود به یکباره از یک جوان گمنام و به ظاهر بی استعداد تبدیل می شوید به مغز متفکر جنگ ، خب من بارها با دانش آموزانی مواجه شده ام که خانواده هایشان آنها را باور نداشتند. حتی هنوز هم شاگردی که اکنون دانشجوی سال سوم پزشکی است، به من می گوید پدرم بعد از گذشت سه سال با طعنه می گوید: دخترم هنوز باورم نمی شوم تو دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران هستی !
این دانش آموز وقتی می فهمد در گذشته ای نه چندان دور، افرادی نظیر شهیدحسن باقری وجود داشته اند که فرماندهی جنگ را بدست گرفته و با قدرت درونی خود و اعتقاد راسخ به خداوند متعال در برابر دشمنی قدرتمند که توسط کشورهای زیادی حمایت می شد، جنگیده و به پیروزی های بزرگی دست یافته اند، با خودش فکر می کند اگر حسن باقری توانست پس من چرا نتوانم ! من هم می توانم و باید بتوانم که به اهدافم برسم!
من به مخاطبین خوب سایت تابناک پیشنهاد می کنم حتما مجموعه مستند نمایشی آخرین روزهای زمستان که در مورد زندگی این نابغه جنگ است را تماشا کنند زیرا درس های بزرگی در آن نهفته است که با خواندن صدها کتاب در مورد رازهای موفقیت آدمهای موفق تاریخ نیز نمی توان به آن دست یافت.
در مطلبی که در یکی از سایتها مطالعه کرده بودم ، شما بر روی ثروت آفرینی شاگردانتان تاکید زیادی داشتید ، به نظرم جای این مقوله در نظام آموزشی ما خالی است .
بله همینطور است ، ما همه ساله بعد از کنکور سراسری شاگردان خوب خود را مطابق استانداردهایی که داریم از بقیه جدا می کنیم. ملاک ما صرفاً کسب رتبه خوب در کنکور سراسری نیست، بلکه ارزش های اخلاقی و اعتقادی آنها در کنار رتبه خوب باعث می شود تا با نگاهی ویژه آنها را تحت حمایت خود قرار داده و تبدیل به انسان های کارآفرین نماییم. در میان همین شاگردان خود، اکنون طراح لباس موفق ؛ آرایشگر موفق ، کارشناس موفق آی تی ، مدیر رستوران و کافی شاپ موفق و ... داریم.
علاوه بر این ، ما اکنون در حال ایجاد تیم هایی از نخبگان عرصه های مختلف هستیم ، اکنون که با شما صحبت می کنم تیم سوارکاری درساژ و پرش ما با حضور بهترین های کشور در حال شکل گیری است که قرار است با نام گروه درس زندگی در مسابقات درساژ و پرش با اسب شرکت کند. همچنین بزودی سامانه آموزش مجازی ما نیز راه اندازی خواهد شد که کلیه مهارت های زندگی مورد نیاز یک خانواده ، اعم از مهارت های موفقیت در تحصیلات ، تربیت فرزندان ، روابط همسران ، موفقیت شغلی و ... را در آن بصورت مجازی آموزش داده خواهد شد.
عده ای می گویند شما مربی گرانی هستید و هرکسی توان آن را ندارد که از خدماتتان بهره مند شود؟
اگر در ظاهر بخواهیم قضاوت کنیم بله همینطور است چون ما آموزه هایی را به افراد می آموزیم که در جای دیگر نمی توانند آنرا بدست آورند.
ارسال نظر