به گزارش پارس،به نقل از مشرق« این یک گونه نادر در حیات وحش پارک ملی ...» «فقط با ضمانت سام سرویس» «ما هم‌اکنون در کویر لوت و در "گندم‌بریان" هستیم» ... اینها گوشه‌های از واژه‌های است که با شنیدن آن هر ایرانی به یاد لانگ‌شات‌های چهره شناخته شده سفر و ایرانگردی یعنی "محمد علی اینانلو" می‌افتد، مردی از دیار ایلیاتی‌ها و عشایر که با آن صدای گیرایش، سال‌ها مهمان خانه‌های ما بوده تا با نمایش ده‌ها برنامه طبیعت گردی‌اش که حاصل جوانی‌اش در پیمودن برهوت‌های ناشناخته ایران و مشق طبیعت بوده، درس‌های از عناصر پنج گانه طبیعت پارسی را نثارمان کند و چه زیبا در آموخته‌هایشان به چند نسل از شاگردانش این شعار را همیشه زمزمه می‌کند " ایران جهانی در یک مرز".

مرد 68 ساله داستان ما، که عاشق استکان قهوه‌خانه‌ای است که آدمی را به یاد سنت‌های گذشتگان می‌برد، برای پیمودن جای جای ایران تاکنون 11 خودرو شاسی‌بلند اوراق کرده؛ و برخی از این خودروها را به یادگار در مزرعه خود نگهداری می‌کند، پیمودن 4 میلیون کیلومتر در سرتاسر ایران‌زمین از کویر تا دریا؛ ره‌توشه‌ای برای این مرد شاهسونی به ارمغان آورده است که آن را خالصانه در موسسه طبیعت در اختیار نسل جوان کشور قرار می‌دهد و چه بسا که بسیاری از راهنمایان طبیعت‌گردی و فعالان توریسم امروز از شاگردانش هستند که در گوشه گوشه کشور راه او را می‌پیمایند.

آشنایی حرفه ای با اینانلو - مرد طبیعت کشورمان به زمان شاگردی در موسسه‌اش بر می‌گردد، وقتی که در جلسه نخست آشنایی با دانشجویان دوره طبیعت‌گردی با حالی خسته از روزگار وارد کلاس می‌شود، اما وقار در رفتارش را همانند سایه درختی کهنسال بر سر شاگردانش می‌گستراند، از هر دری سخن می‌گوید، از ناملایمتی‌های مردان این دیار تا شیرینی‌های سرزمین پارس؛ و به گفته خویش دیگر مرد شهر و خیابان‌های پایتخت نیست، او را باید در مزرعه‌اش بیابی، با کشت و زرع و تنهایی‌هایش که به نوشتن کتاب زندگی‌اش خلاصه می‌شود.

روزها می‌گذشت و دنبال بهانه ای بودی تا آقای شکارچی از لقب‌های که به او اعطا کردند را برای گفت‌وگویی در عرصه طبیعت و حیات وحش به خبرگزاری دعوت کنی، آسانترین کار تماس با او بود و وقتی هم بعد از مدت‌ها یادش می‌افتد که این دعوت از طرف یکی از شاگردانش است، بسیار استقبال می‌کند، اما مثل همیشه به زمان و ساعت تنظیم برنامه با دقت بسیار تذکر می‌دهد زیرا یکی از اصلی‌ترین مولفه‌های یک راهنمای گردشگری و توریسم را در وقت‌شناسی می‌داند، قرار حضورش در خبرگزاری نهایی می‌شود و در یکی از روزهای سرد پاییزی - زمستانی میزبان مردی از جنس طبیعت می‌شوی که القاب فراوانی را با خود یدک می‌کشد و به گفته خویش «به من القاب زیادی دادند از شکارچی‌ تا کشتارچی‌پیر - برخی‌ها هم می‌خواهند که نسلم منقرض شود».

مرد طبعیت ایران را به خوبی از آن سوی کوچه می‌توان با آن قد 190 سانتی‌اش رویت کرد، گام‌هایش آهسته و گام به گام قدم بر می‌دارد، حتماً عادتی از تجربه‌اش است زیرا از قوانین مهم کوهپیمایی گام‌به‌گام برداشتن قدم‌هاست، لباس‌های رنگی تنش که با نسیم سردی نیز همراه می‌شود، موی سپیدش را در هوا می‌رقصاند، به استقبالش می‌روی - مصافحه‌ای می‌کنی و مرد طبعیت را که زمانی حق استادی نیز بر گردنت دارد برای یک گفت‌وگو از جنس خودش به چالش دعوت می‌کنی.

در روزی که نخستین خبر از گفت‌وگویش منتشر می‌شود، واکنش‌های تُندی به دلیل یکی از اظهارنظرهایش درباره "زنان و طبیعت" در رسانه‌ها به وجود می‌آید. چند روزی از آن دعوت و مصاحبه گذشته بود که با او که حسابی نیز مکدر شده بود تماس می‌گیری و طبق معمول، با روی باز اما با طنز معمول کلامش، ما را هم بی‌نصیب نمی‌گذارد:

- «پسر این چه مطلبی بود که از من نوشته بودی، منو حسابی با جامعه نسوان درگیر کردی!»... پیدا بود که سوء تفاهمی پیش آمده و وی بار دیگر ادامه می‌دهد:

- «من اگر هم بخواهم نیز نمی‌توانم زن ستیز باشم چون در یک خانواده ایلیاتی به دنیا آمده و تربیت شده ام ، اونائیکه با فرهنگ ایلات و عشایر آشنا هستند به خوبی جایگاه و احترام زن را در ایلات و عشایر میدونن ، اگر چه در خفا اما حرف آخر تصمیم گیری های ایل به‌عهده زنان بوده، به عنوان مثال در مورد کوچ کردن که یکی از مهمترین تصمیم گیری‌هاست تصمیم آخر را "بی بی" یعنی مادر رئیس ایل یا "خانم" به‌عنوان همسر خان می‌گرفت بنابراین من چگونه می‌توانم زن ستیز باشم آن هم در کشوری که گرد آفریدها را در تاریخ خود دارند و دختر پیامبر و خواهر حضرت امام خمینی (ره) را در دین خود دارد، آن هم در کشوری که زنانش در همه زمینه‌ها از عرصه ورزش گرفته تا محیط زیست و تا عرصه علوم گوناگون این همه افتخار آفریدند.

خلاصه استاد بابت این سوء تفاهم پیش آمده ما را حسابی خجالت دادند اما در نهایت به نکته جالبی هم اشاره کردند: «من به عنوان یک روزنامه‌نگار مسئولیت تمامی گفته‌ها و نوشته‌هایم را می‌پذیرم، من گفته‌ام " عرصه حفاظت از طبیعت و حیات وحش ما گرفتار سوسول بازی شده است" باز هم تکرار می‌کنم ، عرصه حفاظت از طبیعت و به‌خصوص حیات وحش فارغ از جنسیت عرصه‌ای کاملاً مردانه است و فضای صورتی رنگ احساساتی سانتی مانتال در شرایط حاضر کارائی ندارد اگر علاقه به حفظ طبیعت ایران داریم می‌بایست مرد و مردانه وارد کار زار شویم، بنابراین گذاشتن پُست و کامنت و فیس بوک و تلگرام دردی را دوا نمی‌کند. متاسفانه به خاطر ندانم کاری‌ها کار از این حرفا گذاشته است، حرف من این است که جوان‌های احساساتی گرفتار نعل‌های وارونه و آدرس‌های عوضی نشوند و بدانند که گاهی هدف این آدرس‌های اشتباه و احساساتی کردن جوانان سرپوش گذاشتن به گند کاری‌های اساسی‌تر است.

خلاصه اینکه مجدداً مِهر استاد را به دست آوردیم؛ حال این شما و این مصاحبه مفصلی‌ که با "محمدعلی اینانلو" صورت پذیرفت که مهمترین بخش‌های این گفت‌وگویی از جنس طبیعت و حیات وحش پیش روی شماست.

به خاطر چندرغاز حــــــــــرفم، عقیده‌ام، و خودم را نمی‌فروشـــــم

یک کلام-ختم کلام؛عدم مدیریت،عامل اصلی نابودی محیط زیست

شکارچی یـــــکی یــــــــکی می‌کشد؛ سازمان محیط زیست هــــــــــــــزار هـــــــــــــــــــزار

بزرگترین تخریب‌ها توسط مردم به دلیل نداشتن احساس مالکیت و تعلق خاطر

یک جا مال شاه،یک جا برای برادر شاه،یک جا برای وزیر و وکیل،پس کجا برای مـردم؟

بگیر و ببند و جریمه و داغ درفش چاره کار نیست، اعمال قانون آری - ولی کـــــــــــافی نیـست

اگر مدیریت‌ها درست بود الان باید بالای دو میلیون قوچ، میش، کَل و بُز، گوزن و آهو می‌داشتیم

در تاریخ 500ساله شاهسون‌ها،نخستین شاهسونی هستم که تفنگ را گذاشتم و دوربین برداشتم

کسی که می‌خواهد به سازمان محیط زیست مدیریت کند باید یکسال در پاسگاه کویری خدمت کند

مردم را بسیار حساب شده به شکار حساس کردند تا عدم مدیریت‌شان در محیط زیست معلوم نشود

فلسفه وجودی محیط‌زیست در یک جمله خلاصه می‌شود،«حفاظت،تکثیر و رهاسازی در حیــات وحش»

روی تابلوی هر منطقه حفاظت شده یا پارک ملی جای گلــــــوله است یعنی مردم برایشان تره‌خورد نمی‌کنند!

کسی که در عمرش پوتین پا نکرده حق ندارد برای کسی که ماه‌ها پوتین از پایش درنمی‌آید قانون وضع کند

بزرگترین دلیل کشتار حیوانات به دلیل تخریب زیستگاه‌ها براثر مدیریت ناکارآمد سازمان محیط‌زیست

اینانلو: هر زمان صلاح دانستی می‌توانی درباره آن شکار من هم سئوال کنی.

س: همیشه این موضوع شکار شما مطرح است و یکی از سئوالات مهم ما نیز خواهد بود (خنده اینانلو)

اینانلو:یک چیزی هست که در مصاحبه نمی‌توان گفت؛ عبید زاکانی یک داستانی دارد و حیف که جوان‌های ما با او آشنا نیستند... ( داستان سال تیز شیخ)
مردم ایران چیزهای مثبت یادشان می‌رود ولی چیزهای منفی یادشان می‌ماند این است که حافظه تاریخی مردمان ما متمرکز شده است روی چیزهای منفی و این هم بیشتر به خاطر جبر جغرافیایی ما است که در این نقطه قرار گرفتیم.

متاسفانه یا خوشبختانه، بر اثر این جبر جغرافیایی و جبر تاریخی که بر ما حاکم شده است و یک موارد روانشناسی تاریخی نیز بر ما حاکم شده است که ما متاسفانه منفی‌ها را نگه می‌داریم ولی مثبت‌ها را می‌ریزیم دور!

س: یک بخش عمده هم مربوط به ادبیات‌مان است...

اینانلو: بله، در همه چیزها نیز ظهور می‌کند حتی در کاسبی‌ها – بقال محلتان به شما یک بار شیر فاسد داده باشد تا 10 سال دیگر بهترین جنس را برایتان بیاورد شما آن شیر فاسد یادتان نمی‌رود.

اینانلو خطاب به خبرنگار: من دیدم داشتی صحبت می‌کردیم تو همینطور مشغول بودی و دیدم چند تا سوتیتر خوب هم درآوردی. آره خوبه، بچه زبلی هستی خوشم می‌آید. قدرش رو بدونید (با خنده)

س: سئوالات را شروع کنیم؟

اینانلو:برو بریم- هر چی بپرسی من جواب می‌دهم – ببینید سه تایی هم بریزید سر من هیچ مانعی ندارد (باخنده) بنده کارم را بلد هستم.

س: مجدداً خیر مقدم عرض می‌کنیم خدمت شما، خیلی خوشحال هستیم در خدمت شما هستیم. ما اجازه می‌خواهیم که در حوزه شکار و طبیعت بیشتر با شما صحبت کنیم.

اینانلو: حیات وحش و شکار - در سه زمینه می‌توانید با بنده صحبت کنید، یک - طبیعت از دید حیات وحش، دوم - گردشگری و یک مورد هم برای جور بودن قضیه از ورزش هم می‌توانید سئوال کنید.

س:استاد در خصوص حیات وحش؛ اطلس حیات وحش ما به چه صورت است و حیات وحش کشور چه وضعیتی نسبت به سال‌های گذشته دارد؟ و به چه صورت است یعنی وضعیت آن قرمز است؟ خوب است؟ بد است؟ زیرا هر از گاهی ما می‌بینیم اظهارنظرهای درباره یوز پلنگ ایرانی می‌شود و یا گونه‌های در حال انقراض و حتی منقرض شده می‌شود، یعنی یک موج سواری می‌شود و بعد فراموش می‌شود – شما به عنوان یک کارشناس در این حوزه - وضعیت را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

اینانلو: در مورد یوز مشخصاً بنده یک توضیحی بدهم – چون این توضیح را به نسل جوان بدهکار هستم – که متاسفانه حافظه تاریخی‌شان را گم می‌کنند – یوز را خیلی‌ها با مقاصد گوناگون به نفع خودشان مصادره می‌کنند در حالیکه اصلاً این نوع مسائل اگر به فکر مصادرشان نباشیم بهتر است. اگر واقعاً دلمان بسوزد بهتر می‌توانیم موفق باشیم.

محض اطلاع شما و اطلاع نسل جوان بگویم که بعد از انقلاب، کسی که مسئله یوز ایرانی را مطرح کرد شخصی بود به نام "محمد علی اینانلو" – ما قبل از انقلاب حیات وحشمان خیلی خوب بود، بعد از انقلاب خیلی از گونه‌ها افتاد در خطر انقراض، از جمله یوزپلنگ ایران، این‌ها همه مدارکش است یعنی قضیه لاف در غربت و بازار مسگرها نیست؛ همه اینها را با مدارک دارم، در سال 1370 شمسی "بی بی سی وایلدلایف" یک گزارشی ارائه کرد از یوز آسیایی در جاهایی که یوز آسیایی زندگی می‌کرده و منقرض شده بود - در آن نقشه آورده بود، خُب یک زمانی یوز آسیایی از حدود مثلاً حتی لیبی و حتی این کشوری که حافظ اسد بود یعنی سوریه زندگی می‌کرد تا هندوستان – بی‌بی‌سی آورده بود که اینجا منقرض شده - اینجا منقرض شده و در نقشه‌اش آورده بود ایران را نیز جزو منقرض‌ شدها آورده بود.

خوشبختانه در همان سال دو نفر از دوستان بنده آقای "اسماعیل میران‌زاده" که هنوز هم در محیط زیست کار می‌کند به همراه "سرهنگ یوسفی"؛ یک عکسی گرفته بودند از دو یوز پلنگ در همین پارک ملی کویر (سیاه کوه – زیر ورامین)؛ عکس از یوز ایرانی گرفته بودند بنده به عنوان سردبیر مجله شکار و طبیعت این عکس را چاپ کردم و یک ریپورت (گزارش) نیز نوشتم برای "بی‌بی‌سی وایلدلایف" که این نقشه‌ای که شما کشیدید غلط است و یوز در ایران منقرض نشده است. زیرا بنده هم به عنوان یک شکارچی و هم به عنوان یک طبیعت‌گرد که آن موقع نیز شکار هم می‌رفتم – 25 سال پیش – هم با چشم خودم در طبیعت ایران یوزپلنگ دیدم و هم این عکس یوز ایرانی که دو هفته پیش گرفته شده است؛ که در نهایت بی‌بی‌سی عذرخواهی کرد  و نقشه را حذف کرد، یعنی تایید کرد که یوز پلنگ در طبیعت ایران هست.

بعد از آن سر قضیه جام جهانی، یک ایده‌ای پیدا شد که یک ایده جمعی بود مبنی بر اینکه یکی از گونه‌های در حال انقراض ایران را ببریم روی پیراهن تیم ملی برای تبلیغ و نشستیم و جلسه گذاشتیم – این ایده هم اولین بار از "آرش نورآقایی" بود – از بچه‌های همین موسسه طبیعت، در حالیکه بنده خبر نداشتم که "آرش" چنین ایده‌ای داده است، رادیو با بنده مصاحبه کرد که برزیل "آرمادیلو" را به عنوان نماد و سمبل جام جهانی انتخاب کرده است "آرمادیلو" یک پستان‌داری است شبیه خارپشت که زره دارد و خود را گرد می‌کند و در خطر انقراض است – رادیو پرسید: شما چه پیشنهادی داری؟ که گفتم یوز ایرانی روی پیراهن بگذاریم در حالیکه بنده اطلاع نداشتم که "آرش" قبل از ما این ایده را داده است.

س: که خیلی هم در آن زمان حواشی ایجاد شد...

اینانلو: آره – خیلی سر و صدا شد، که "اینانلو" می‌خواهد یوز را برای خودش مصارده کند و فلان .. در حالیکه "آرش نورآقایی" قبل از من این ایده را داده بود اما محض اطلاع شما و محض اطلاع نسل جوان؛ یوزپلنگ را برای اولین‌بار بنده به ورزش بردم، آن هم برای جام جهانی، نه این جام جهانی گذشته - بلکه دو جام‌جهانی قبل‌تر؛ بنده یوزپلنگ را معرفی کردم به جام جهانی – یعنی جام جهانی 1998 فرانسه – یک فیلم برای فدراسیون فوتبال آن موقع ساختم به اسم "گل زرین" که به انگلیسی هم ترجمه شده بود. بنا به درخواست فدراسیون فوتبال ساختم و منظورم از "گل زرین" نیز همان گل خداداد عزیزی بود.

در فیلم "گل زرین" که الان نیز فیلمش است یعنی مدارکش موجود است. من جایی که "علی دایی" پاس توپ را می‌دهد و "خداداد عزیزی" به سرعت توپ را می‌خواپد- و می‌رود و "بوسنیچ" دروازه‌بان استرالیا را دریبل می‌زند و می‌زند توی گل – همان جا یک صحنه یوزپلنگ را می‌آوردم که حمله می‌کند به خرگوش و خرگوش را می‌خواپد، یعنی "خداداد" عین آن یوزپلنگ عمل می‌کند.

بنابراین بدون اینکه قصد مصادره کردن "یوز" را به نفع خود داشته باشم عنوان می‌کنم که برای نخسین‌بار "یوز" را بنده در این مملکت مطرح کردم و "یوز" را در این مملکت به ورزش آوردم اما حالا هر کسی که آورده هیچ فرقی نمی‌کند و از آن تاریخ تاکنون NGO‌ها و جوانان ... توجه‌شان به "یوزپلنگ" بیشتر شده و الان من به دور افتاده‌ترین نقاط ایران می‌روم می‌بینم دخترها و پسرهای جوان مشغول این کار هستند و خیلی لذت می‌برم، جوامع محلی، چوپان‌ها و گله‌دارها متوجه شدند که این حیوان اصلاً به گله‌شان لطمه نمی‌زند چون تا آن موقع لانه این حیوان و خودش را آتش می‌زدند، نمونه آن، یوزپلنگ‌های بود که در یزد با چماق کشتند و یکی از آنها را به تهران آوردند.

خیلی خوشحال هستم که الان "یوز" مطرح شده و سازمان‌های بین‌المللی نیز به ایران کمک می‌کنند و الان مدیر خوبی هم دارد در محیط زیست؛ یعنی یکی از کسانی که درست سر جایش قرار گرفته است؛ _ به هر حال دیگر می‌خواهم حرف بزنم _ از قدیم برای کسانی که درست سرجایشان قرار نمی‌گرفتند حکما و فیلسوف‌ها خیلی حرف داشتند، از جمله اینکه ارسطو به شاگرد خودش اسکندر می‌گوید: اگر می‌خواهی کشوری را خراب کنی، آدم‌های کوچک را سر کارهای بزرگ بگذار، مولانا خودمان هم می‌گوید: عدل چه بود وضع اندر موضع‌اش ظلم چه بود وضع در ناموضع‌اش.

یکی از آدم‌هایی که در سازمان حفاظت محیط زیست درست سر جای خود قرار گرفته "هومن جوکار" است- من وی را از زمانی که یک دانشجوی جوان بود و در قشم زیر دست یکی از اسطوره‌های سازمان محیط زیست، دوست عزیزم مهندس "بیژن فرهنگ دره‌شوری" کارمی‌کرد "هومن جوکار" را می‌شناسم. بسیار فرد با دانشی است، بسیار فرد مسلطی است و الان هم سرجایش قرار گرفته و خوشبختانه خوب رفتار می‌کند و هر کسی هم که در رسانه‌ها و تلویزیون بخواهد به دلیل مسائل و مطامع سیاسی‌اش "جوکار" را بزند کار اشتباهی می‌کند زیرا "جوکار" به یوز پلنگ و حیات وحش ایران خدمت می‌کند.

این از مسئله "یوز پلنگ" ولی آن سئوالی که درباره شرایط اطلس حیات وحش ایران پرسیدید که آیا قرمز است یا هر چیز دیگر - باید بگویم حیات وحش ایران فراتر از قرمز است- قرمز پُررنگ است.

س: مثلاً کبود ...

اینانلو: بله؛ کبود... در درجه‌بندی انجمن جهانی حیات وحش، درجه‌بندی‌های مختلفی وجود دارد که این درجه‌بندی‌ها شامل عادی- خطر، درجه‌بندی خطر بالا و هشدار و درجه برلبه انقراض وجود دارد که حیات وحش ما بر درجه لبه انقراض قرار دارد که وضعیت فوق‌العاده خطرناکی است.

زمانی که خانم "ابتکار" برای نوبت دوم یعنی دو سال قبل روی کار آمدند- بنده مطلبی نوشتم و در روزنامه شرق چاپ شد. نوشته بودم چند نکته با "ابتکار"- بعد گفته بودم خانم "ابتکار" ضمن اینکه شما با بنده رابطه خوبی نداری و فکر می‌کنی که من جزو موجوداتی هستم که باید منقرض شوم اما من به شما خوش‌آمد می‌گویم و آمدن‌تان را به فال نیک می‌گیریم فقط به یک دلیل! به این دلیل که طبیعت ما بیش از این توانایی آزمون و خطا و تحمل آزمون و خطا را ندارد. شما چون در دو دوره مدیریتی‌تان دائم آزمون و خطا کردید به این دلیل آمدنتان را من ارج می‌نهم و امیدوارم دیگر آزمون و خطا نکنید و از همان اول؛ کار را درست انجام دهید از جمله آزمون و خطاهایتان در دو دوره گذشته‌تان انتخاب آدم‌های غلط بوده، امیدواریم در انتخاب‌هایتان دقیق باشید؛ ولی عملاً تاکنون دیدیم وی در انتخاب‌هایشان دقیق نبودند و بیشتر سیاسی رفتار کردند.

س: یعنی این آزمون و خطاها ادامه داد؟

اینانلو: بله؛ این آزمون و خطاها ادامه دارد - به سیاسی بودن اشاره کردم. مایلم در اینجا بگویم و در مطالبی که می‌آورید و حتی در سوتیترهایتان می‌آورید این باشد که من خیلی الان مایل نیستم نسبت به سازمان حفاظت محیط زیست البته نه محیط زیست - اظهار نظر کنم، برای اینکه قضیه سیاسی، جناحی و خطی شده است. بنده نیز جزو هیچ خط و خطوطی نبودم و نیستم و جز هیچ کادری هم نیستم، من اصلاً وجانتم نمی‌خورد و در هیچ کادری هیچ زمانی جا نمی‌گیرم و از سیاست هم به شدت می‌ترسم.

بنابراین الان هر نوع اظهارنظری راجع به سازمان محیط زیست خطی، جناحی و سیاسی برداشت می‌شود ولی راجع خود محیط زیست و طبیعت مملکتم اظهارنظر می‌کنم برای اینکه دلم می‌سوزد برای مملکت خودم.

برمی‌گردم به آن قضیه اطلس حیات وحش که سئوال کردید، بنابراین اطلس حیات وحش کشور فراتر از قرمز می‌دانم و این هم دلایل زیادی دارد که مسلماً - مسلماً و مسلماً شکار قانونمند برعکس آن چیزی که الان هم فکر می‌کنند چون این فکر به آنان تزریق شده! شکار قانومند جز دلایل در خطر بودن حیات وحش ایران نیست. دلایلی دیگری دارد که اگر پرسیدید بنده می‌گویم.

س: آن دلایل دیگر را بگویید ...

اینانلو: دلایل دیگر- حالا باز لابد خبرگزاری‌ها و دوستان احساساتی و اینها به بنده حمله می‌کنند که این شکارچی‌پیر که حتی تا کشتارچی پیر هم ارتقای درجه بهم داده‌اند باز از شکار دفاع کرد، اینجا خلط مبحث شده، این خلط مبحث را یک گوشه‌ای بنویس که بعد از من سئوال کنی که این خلط مبحث چی شد که به آن اشاره کنم.

مهمترین دلیل برای از بین رفتن حیات وحش ایران- از بین رفتن زیستگاه‌هاست، ما مدیریت زیستگاهی نداشتیم. شما روی اطلس مناطق حفاظت شده که حساب کنید فقط سازمان حفاظت محیط زیست آمده و یک مناطقی را بدون اینکه سیطره بر روی آنها داشته باشد به عنوان پارک ملی یا مناطق حفاظت شده و مناطق شکار ممنوع اعلام کرده در حالیکه با داشتن 3 هزار محیط بان که آنها نیز نصف‌شان مرخصی هستند، بعضی از آنها نیز بیمار هستند و بعضی‌هاشون نیز (اینانلو یک نفسی به داخل بینی می‌کشد) مُورد دارند (با خنده)؛ نمی‌شود با اینها بر تمام این مناطقی که محیط زیست دائماً می‌آورد در نقشه‌اش؛ سیطره داشت، بنابراین تابلوی خالی نصب می‌کنند که روی 80 درصد این تابلوها را ببینید جای گلوله شکارچی‌ها است. محض کُرکُری خوندن آنجا که نوشته شده – شکار و تیراندازی ممنوع-  یک گلوله هم به تابلو می‌زنند.

نصب کردن تابلو و آوردن در نقشه فقط به درد این می‌خورد که به مردم ناآگاه و به مجامع بین‌المللی آمار بدهیم. مثلاً الان 9 درصد از مساحت کشورمان یا 13 درصد یا 11 درصد جزو مناطق حفاظت شده است. یعنی فقط به درد این کار می‌خورد. کاربرد عملی ندارد. بنابراین از بین رفتن زیستگاه‌ها را باعث اصلی از بین رفتن حیات وحش ما است. به عنوان مثال ما 40 سال پیش که این آمار را خیلی وقت پیش دارم و اخیراً هم یکی از مشاوران خانم "ابتکار" تایی کرده - ما 40 سال پیش حیوانات قابل شکار یک میلیون و 300 هزار گوزن، قوچ، کل و بُز، آهو و جبیر داشتیم، الان در وضعیت خوشبینانه زیر 100 هزار از این دست حیوانات داریم، چرا؟ این چراها شاخه‌های مختلف دارد که مهمترین آن از بین رفتن زیستگاه‌ها است.

از بین رفتن زیستگاه‌ها نیز به دلیل عدم مدیریت نه در دوره خانم "ابتکار" بلکه همه دوره‌های بعد از انقلاب است حالا چرا این عدم مدیریت لاپوشونی می‌شود؟! و مردم به خصوص جوان‌ها را به شکار حساس می‌کنند، را توضیح می‌دهم ولی اول برگردم به اینکه چرا آن یک میلیون و 300 هزار حیات وحش به 100 هزار مورد رسیده است. به این دلیل که به خاطر آن جبر جغرافیاییی ما و جبر تاریخی همیشه همه چیز را یا مربوط به دربار شاهنشاهی دانستیم یا مربوط به شاه دانستیم حتی مربوط نه، بلکه متعلق به دولت دانستیم و هیچ جای برای مردم نگذاشتیم.

ما از زمان هخامنشیان و بعد ساسانیان "پردیس" داشتیم، "پردیس" همین Paradise به معنای بهشت است که در زبان لاتین از آن مشتق شده. "پردیس" حالا کجاها بود؟ یعنی همین پارک‌های ملی ما، یعنی یک جاهایی را قرق می‌کردند به عنوان پارک ملی شاهنشاهی و به عنوان قرق سلطنتی که فقط شاه و درباریان می‌توانستند آنجا بروند و شکار کنند، البته از بعضی جاها خوب بود زیرا دست‌اندازی کمتر می‌شد البته اسم آن بد بود. هی اینجا بگویند قرق سلطنتی، اینجا گفته شود برای برادر شاه است اینجا برای پسرعمو شاه است. اینجا برای دولت است. اینجا بگویم برای سازمان محیط زیست است، اینجا برای فلان ارگان دولتی است، پس برای مردم کجاست؟ مال مردم کجاست؟

به همین دلیل یکی از مهمترین دلایلی که مردم ما می‌توانند طبیعت خودشان را حفظ کنند از آنها گرفتیم. آن چی است؟! احساس مالکیت و تعلق خاطر است. من عین روحانیون شاخه به شاخه می‌کنم ولی بلدم حرف را جمع کنم. حالا احساس مالکیت و تعلق خاطر چیست؟ شما ببینید یک ماشین 500 میلیونی در جلوی شما حرکت می‌کند و یک دست که 10 میلیون طلا و جواهر بهش است از پنجره بیرون می‌آید و یک کیسه پلاستیک پُر از موز و پوست پرتغال پرت می‌کند بیرون! - چرا در داخل ماشین خودش نمی‌ریزد؟ برای اینکه ماشین خودش است و احساس تعلق خاطر دارد ولی آن بیرون برای او نیست، این حالا مثال شهری است.

در روستا نیز یک خانم مُسن حیاطش را جارو می‌کند و محتویات خاک‌انداز را به بیرون پرتاب می‌کند. این‌ور دیوار برای خودش است. آن ور دیوار برای او نیست – در طول تاریخ ما - به مردمان یاد ندادیم که این مملکت برای شماست – مملکت یا برای شاه بوده یا برای برادر شاه بوده یا برای دولت بوده! یا برای رئیس جمهور بوده یا برای رئیس مجلس بوده – و همیشه همینطور بوده. ولی برای مردم نبوده! – به همین دلیل زمانی که انقلاب شد مردمی که هیچ جا برای آنها نبود، در ذهن‌شان اعتراض کردند و ریختند به قتل و غارت حیات وحش!

من آدمی را می‌شناختم  از همین تهران خودمان – حالا محلش را نمی‌‌گویم که آدرس داده باشم، کامیون خاور می‌گرفتند و می‌رفتند پارک‌های ملی و شکارگاه‌ها – روز و شب – شب‌ها چراغ می‌کشیدند، روزها می‌زدند با خاور شکار می‌آوردند! بابا شکار می‌خواهی بزنی یک دونه بزن و بُخور؛ ریختند مردم در این مناطق حفاظت شده که فکر می‌کردند برای شاه بوده! – بابا برای شاه نبود اسمش را احمق‌ها اینطور گذاشته بودند، ریختند به قتل و غارت از خوزستان گرفته تا بلوچستان تا گرگان و تا پارک ملی گلستان تا آذربایجان و همه جا – شکار را اصلاً بردند به خط انقراض؛ یعنی حیوان قابل شکار را بردند به خط انقراض – در این وسط یک عده آدم‌های با ریشه دلسوز مانند "دکتر صدوق" هم که در مقابل آنها قد علم کردند کتک خوردند یا مضروب شدند. در نتیجه شکار آمد به تعداد 100 هزار حیوان.

"اکی" به قول همشهری‌های ما "اکی"– حالا می‌گوییم چرا شکار آمد به سطح 100 هزار حیوان – حالا که از دهه 60 به بعد سازمان حفاظت محیط زیست مدیر داشته – نیروی انتظامی نیز حاکم شده – سپاه نیز در خیلی جاها حاکم شده – چرا 25 سال پیش آمار دادند تعداد شکار 110 هزار شکار و الان هم آمار می‌دهند همان 110 هزار حیوان قابل شکال! – یعنی هیچ شکاری زاد و ولد نداشته! – داشته – مدیریت نداشته! – اگر مدیریت درست می‌شد ظرف 10 سال این آمار کم شکار بر می‌گشت به  آمار شکار یک میلیون و 300 هزار !– چرا؟ - برای اینکه تمام شکارچی‌ها – شکاربانها – طبیعت‌گردها  و بیابانی‌های قدیمی می‌گویند که حیوانان وحشی از جمله قوچ، میش، کل و بُز - یک به سه در سال زاد و ولد می‌‌کنند.

اگر 25 سال پیش 100 هزار حیوان داشتیم سال بعد باید می‌شد 130 هزار حیوان – بعدش نیز تصاعدی رشد می‌کرد و در مدت 10 سال به بالای یک میلیون حیوان می‌رسید – الان می‌بایست اگر مدیریت داشتیم بالای دو میلیون حیات وحش داشته باشیم! – چرا؟ یکی از مقامات عالی رتبه و از مشاورین خانم "ابتکار" می‌گوید ما 110 هزار حیوان قابل شکار داریم – یعنی بی‌عرضگی دوره‌های مختلف سازمان حفاظت محیط زیست بوده برای اینکه مدیریت نداشتند، زیستگاه‌ها را از بین بردند – دلایل دیگری هم دارد که اگر باز سئوال پرسیدید می‌گویم.

س: یک جا اشاره کردید که خلط مبحثی نیز رخ داده و می‌خواهید درباره آن نیز توضیحی ارائه کنید.

اینانلو: بذارید قبل از توضیح خلط مبحث یادتان نرود، نعل وارونه را براتون بگوییم. حالا بالاخره بشر باید نان بخورد – یک کسی با عنوان رئیس سازمان محیط زیست یا رئیس فلان جا در ماه فلان میلیون تومان می‌گیرد، یک کسی به عنوان مشاور در ماه یکی دو میلیون می‌گیرد – یک کسی هم به عنوان معاون یک مقدار بیشتر می‌گیرد – دقیق نمی‌دانم؛ چون من خودم کارمند دولت نیستم – نبودم – علاقه‌ای هم ندارم – دوست هم ندارم به خاطر گرفتن چندر غاز عقیده خودم– حرفم و خودم را بفروشم – ولی خُب خیلی‌ها به خاطر اینکه باید نان بخورند این فکر را نمی‌کنند – حالا برای اینکه نان بخورند و این آب باریکه‌ برایشان باشد کاری می‌کنند که عدم مدیریت به آنها نچسبد – اگر بچسبد یعنی قربان، شما باید بفرمایید و بروید!

حالا برای اینکه این مسئله به آنها نچسبد، نعل وارونه می‌زنند. اصلاً نعل وارونه می‌دانید یعنی چی؟ نعل وارونه در این سپاهی‌گری قدیم کاربرد داشت، نمونه آن مربوط به سردار لطفعلی‌خان زند بود – سپاه آغامحمدخان که در تعقیب او بود در جای نعل‌ها را از پای اسب‌ها درآوردند و برعکس زدند. سپاه آغامحمدخان که آمدند دیدند اینها به طرف شرق رفتند در حالیکه نعل‌ها به طرف غرب می‌رفت به این می‌گویند "نعل وارونه".

مدیران شکست خورده، نامدیر محیط زیست نیز نعل وارونه زدند! چه کار کردند؟ گفتند برای اینکه مدیریت‌مان زیر سئوال نرود توجهات عموم و جوان‌ها به‌خصوص الان که سمن‌ها آمده و این فضای اینترنتی آمده حساس کنیم به طرف دیگر- حساس کردند به کجا؟ به شکار – چرا اینقدر شکار مورد تنفر است!

یک جای بنویس شکار آری یا نه - و بعداً از من بپرس که شکار چه سودی دارد. حالا چرا شکار الان اینهمه مورد تنفر شده است! برای اینکه برای تنفر شکار تبلیغات خیلی زیادی شده – چرا تبلیغات زیادی شده برای اینکه حواس‌ها بیایید طرف شکار و ما متوجه خشک شدن دریاچه ارومیه نشویم، ما متوجه به باد رفتن پارک ملی "بوجاق" نشویم – ما متوجه انهدام پارک ملی کویر نشویم – ما متوجه انهدام پارک ملی گلستان نشویم – در حالیکه اگر شکارچی برود شکار، یکی می‌زند یا 10 شکار – ولی موقعی که شما دریاچه ملی ارومیه را خشک کنید میلیون‌ها گونه می‌میرند – ما موقعی که پارک ملی گلستان را انهدام می‌کنیم هزاران می‌میرند – سازمان حفاظت محیط زیست، تقصیر هزار - هزار کشته را انداخته گردن کسی که یکی یکی می‌کشد (شکارچی)

از مخاطبین شما می‌پرسم یکی‌یکی کشتن گناهش بیشتر است یا هزار هزار کشتن – ما موقعی که دریاچه‌های "بختگان و تشک" را خشک می‌کنیم هزاران فلامینگو – دُرنا و غاز می‌میرند – ولی اگر شکارچی برود یکی می‌زند یا 10 تا می‌زند، بنابراین نعل وارونه یعنی اینکه تقصیرها را انداختند گردن شکارچی! بنده هم شدم شکارچی بزرگ – شکارچی پیر – کشتارچی پیر – چرا؟ برای اینکه 15 سال پیش از همین شکارها یکی یکی می‌زدم– همان موقع که من شکار یکی‌یکی می‌زدم سازمان حفاظت محیط زیست هزار هزار تا می‌گشت.

س: خلط مبحث هم توضیح می‌دهید.

اینانلو:یک خلط مبحث شده –یعنی چی؟ یعنی اینکه نگهداری حفاظت محیط زیست، لطمه زدن به محیط زیست، حیوان آزاری، کشتار حیات وحش – شکار، شکار قانونی، شکار غیرمجاز – اینها خلط مبحث شده – همه اینها را ریختند داخل یک کیسه و یک حکم برای آنها صادر می‌کنیم – در حالیکه به قول این فروشنده‌های تره و بار شهرداری- آقا سوا کردنی نیست در هم است ولی اینجا در هم نیست سوا کردنی است – ما اگر می‌بایست و اگر می‌خواهیم درست قضاوت کنیم برای وانها – برای سمن‌ها و برای فضاهای اینترنتی، باید اینها را از این کیسه درآوریم و هر کدام را جداگانه آنالیز کنیم و قضاوت کنیم.

بنابراین از بین بردن آنها چیزی که هزاران کشتار می‌کند – از بین بردن زیستگاه‌هاست که مقصر آن سازمان حفاظت محیط زیست است، دوم - کشتار حیوانات هم تقصیر حفاظت محیط زیست است و هم یک عده آدم‌ سودجو؛ چه در زمینه‌ دام‌های اهلی و چه در زمیه دام‌های وحشی؛ ده‌ها و صدها کشتار می‌کنند – ولی همین الان ژاپن دارد نهنگ می‌کشد و سازمان ملل نیز به این کشور مجوز داده، پس ما باید این موارد را از هم جدا کنیم.

بنابراین این موارد را باید از هم جدا کرد و جداگانه مورد تحقیق قرار داد و حکم صادر کرد، می‌رسیم حیوان آزاری؛ هر جای یک حیوان کشته می‌شود فوری یقه شکارچی را می‌گیرند. من دیگر محض اطلاع‌تان بیش از 15 و 16 سال است شکار نمی‌روم و هیچ داعیه‌ای هم ندارم که به نفع شکارچی‌ها کار کنم. ولی واقعیت است که این کار - شکار نیست. الآن یک فیلمی را شروع کردم، ولی ماندم چطور تمام کنم! چرا؟ برای اینکه خودم دلش را ندارم آن آیتم‌ها را نگاه کنم. کفتار افتاده در تله، ریختند یک عده، لهجه‌شان را نیز تشخیص می‌دهم برای کجا هستند، ریختند یک عده با چماق می‌کوبند در گلوی حیوان، این کجای آن شکار است؟! یا مثلاً خرسی که شکم آن را زنده زنده پاره می‌کنند تا طحالش را بیرون بکشند، در تلویزیون نشان دادم و گفتم که این قسمت خرس را می‌گویند برای بواسیر خوب است اصلاً چرا کاری می‌کنید که بواسیر بگیرید که حیوان بدبخت را بکشید (باخنده)

بنابراین حیوان آزاری اصلاً جزو شکار محسوب نمی‌شود پس تا یک حیوان آزاری می‌بینید شکارچی‌ها را محکوم نکنید، یک درجه دیگر می‌آییم می‌رسیم به شکار غیرمجاز، شکارغیرمجاز هم ما به عنوان شکار نمی‌شناسیم، شکارچی که در غیر فصل، حیوان آبستن که دوقولو هم آبستن است می‌زند، حیوان غیرقابل شکار را می‌زند، تعداد زیاد شکار می‌کند، اینها جزو شکارچی‌ها محسوب نمی‌کنیم. مقولش از شکار به دَر است.

یک چیزی هم داریم به نام کشتن لج بازانه، سابقاً در سال 35-36 که کانون شکار تازه تاسیس شده بود، یک عده وکیل‌باشی ژاندارمری را آوردند گذاشتند گاردهای شکاربانی، اینها خیلی ظلم می‌کردند، شکارچی‌ها هم لج کردند! چیکار می‌کردند؟ می‌رفت 20 تا آهو می‌زد کله، پاچه، دست و پای آهوها را پُرمی‌کرد داخل گونی و می‌انداختند در حیاط شکاربانی، یعنی هیچ غلطی نمی‌توانی بکنی، من همه کاره هستم.

این فرهنگ چند سالی از بین رفته بود ولی با مدیریت غلط مدیران غیر اینکاره سازمان حفاظت محیط زیست که همه چیز را یا سیاسی می‌بینند یا احساساتی می‌بینند! این فرهنگ چند سالی است که دارد زنده می‌شود. در اصفهان 7 روباه می‌زنند، دم‌هایشان را می‌بُرند و می‌اندازند وسط خیابان، در دامغان، سمنان و شاهرود، قوچ و میش را می‌زنند. دست و پایش را عین سابق می‌اندازند در حیاط شکاربانی.

شکارهای لجبازانه متأسفانه شروع شده و ما حریفشان نیستیم، آقای معاون سازمان حفاظت محیط زیست موقعی که به خاطر کشته شدن گوزن زرد که اصلاً گوزن زرد جزو شکار نیست، به خاطر همین گوزن زرد شعار می‌دهد و اعلان جنگ می‌دهد به شکارچی‌ها! به او گفتم علیه چه کسی اعلان جنگ دادی؟ و با کدام نیرو اعلان جنگ دادی؟! شما علیه چند میلیون نفر که مسلح و در کوه‌ها هستند، در دهات هستند، نه رفتن‌شان معلوم است نه آمدنشان معلوم، نه لباسشان معلوم و نه ماشین‌شان معلوم است اعلان جنگ دادید؟

با چه قوای؟! با سه هزار محیط بانی که نصف‌شان مرخصی هستند، بعضی‌هاشون هم بیمار هستند، واقعاً حریف هستید که اعلان جنگ دادید؟! به جز اینکه شکار لج بازانه را ترویج بدهید نتیجه‌ دیگری ندارد.

از آن طرف اینجا در دفترتان می‌نشینید و حکم صادر می‌کنید و اعلان جنگ می‌‌دهید  و در اتاق‌های دربسته و نرم، مقررات و قانون می‌نویسید، چه کسی باید اجرا کند؟ شکاربانان در کوه که مسلح است، قندخونش افتاده پایین و شکارچی هم در کوه که بی‌سواد است و قند خون او هم افتاده و مسلح نیز است، هیچ کدام هم نمی‌توانند درست فکر کنند و به روی هم شلیک می‌کنند به همین دلیل است که بالای 113 محیط بان کشته دادیم.

همچنین آمار تأیید نشده‌ای هم است مبنی بر اینکه 200 تا 250 شکارچی کشته شده داریم، چند محیط زیستی شکاربان نیز در زندان و زیر حکم اعدام داریم که بدبخت‌ها هفته ای دو بار از زندان با بنده تماس می‌گیرند، "اسد تقی زاده و خالدی"، چرا؟ برای اینکه کسانی در محیط زیست در اتاق گرم و نرم قانون تصویب می‌کنند در حالیکه تا به امروز پوتین‌شان نیز گِلی نشده، پس برای چه کسی قانون تصویب می‌کنند؟! برای شکارچی و شکاربانی که یک ماه - یک ماه نیز پوتین از پایش در نمی‌آید، کسی که می‌خواهد برای شکار قانون تصویب کند باید حداقل یک‌سال برود پوتین بپوشد در پاسگاه کویری خدمت کند بعد بیاید قانون تصویب کند.

بنابراین یکی هم شکارهای لج بازانه بود. حالا شاخه‌های گوناگون هم دارد، حال می‌رویم به شکار، بنده به عنوان کسی که پدر و پدرجدم به خاطر ایلیاتی بودن، شکارچی بودن و چون شکار در ایلات و عشایر به عنوان فضیلت مطرح بوده و هنوز هم هست. اصلاً جوانی که شکارچی نبود، تفنگ نداشت و شکار نزده بود زن نمی‌دانند، الآن ارزش‌ها تغییر کرده، بنده اولین و تنها شاهسونی در تاریخ شاهسون‌ها از 500 سال پیش به این طرف هستم که تفنگش را گذشته زمین و دوربین برداشته و حالا من را محکوم می‌کنند به کشتارچی پیر!

بنابراین بنده با هر نوع شکار قانونی به عنوان بهره برداری موافق هستم منتها با صد هزار شکار موجود؟ با چه چیزی؟ با آن چیزی که سازمان شکاربانی و نظارت بر صید که بعد شد سازمان محیط زیست! این نکته خیلی مهمی است که فلسفه وجودی حفاظت محیط زیست اول این دو جمله بوده و به این خاطر نیز تشکیل شد. (حفاظت، تکثیر و رهاسازی حیات وحش) این فلسفه وجودی سازمان حفاظت محیط زیست بوده است.

یعنی شما حفاظت کنید طبق وظیفه‌ات؛ تکثیر بکنید و رهاسازی کنید آنگاه پروانه شکار هم بدهید، کاری که تمام دنیا دارند انجام می‌دهند، جمهوری‌های اروپای شرقی مانند مجارستان، لهستان و بلغارستان، از کرج ما کوچکتر هستند ولی 100 هزار پروانه "شوکا" می‌دهند، 100 هزار!!! میلیونی پروانه "قرقاول" می‌دهند، چرا؟ چون تکثیر کردند و بعد پروانه می‌دهند و پولش هم می‌آیید به جیبشان؛ کانادا میلیون‌ها تُن گوشت "کاریبو" می‌فروشد. "کاریبو" یک نوع گوزن شمالی است، یکی از درآمدهای کانادا شده است. آفریقا با اقتصاد شکار، گردشگری شکار و گردشگری اکوتوریسم زنده است.

همین آذربایجان الآن توریسم شکارش راه افتاده و ببینید چه درآمدی دارند، قوچ ارمنی که یک نوعی از قوچ ما است که در شمال غربی ایران زندگی می‌کند زیر گونه آن در ترکیه است و زیرگونه‌اش را می‌فروشند 250 میلیون تومان!! و ما اینجا نداریم. ببینید چه بهره برداری‌ها می‌کنند، تاجیکستان، قرقیزستان، ازبکستان، ترکیه، ... ترکیه از کجا رسید به 20 میلیارد دلار گردشگری، یکی از راه‌های مهمش همین است.

س: آیا در ایران شکارگاه‌ داریم؟ زیرا سازمان محیط زیست هر از گاهی اعلام می‌کند که شکارگاه نداریم.

اینانلو:بله هست، عرض می‌کنم. کشور ما کشوری جوان است، احتیاج به دو چیز دارد، درآمد ارزی و اشتغالزایی، شکار قانونمند به عنوان بهره برداری یکی از آن راه‌های اشتغال زایی برای جوانها است و یکی از درآمدهای ارزی برای کشور است، سازمان حفاظت محیط زیست امسال به شکارچیان خارجی مجوز نداده ولی سالی 20 - 30 تا پنجاه پروانه شکار می‌دادند که اصلاً چیزی نیست. چرا هیچ چیزی نیست؟ برای اینکه سازمان حفاظت محیط زیست به وظیفه خودش عمل نمی‌کند. وظیفه‌اش حفاظت. تکثیر و رهاسازی است بیایند مقامات سازمان محیط زیست و مشاوران و معاونان‌شان بگویند در 4 - 5 دوره گذشته چطور تکثیر و رهاسازی کردند، درحالیکه همه کارها شده بگیر و ببند، دستبند قپانی، قانون، جریمه!

آقا برو به وظیفه‌ات عمل کن. برو تکثیر کن، رهاسازی کن، پروانه بده، و درآمدزا باش، در اروپا چیکار می‌کنند منهای آن کارهای که گفتم، الان پروانه شکار "قوچ‌آر‌گالی" و "قوچ مارکوپولو" به 200 هزار دلار رسیده ... خیلی معمولی، خیلی معلومی ما الان بند کردیم به "فریدون‌کنار" که جزو مسائلی است که الان خیلی مطرح است.

بنده هم اینجا می‌گوییم که بنده به این نوع صیدها با تورهای هوایی بسیار مخالف هستم، تور هوایی چه جور چیزی است، تور هوایی توری است به عرض 50 متر تا 70 متر و ارتفاع 10 تا 15 متر، این اختیارش دست صیاد نیست. هر پرنده‌ای در این تور می‌افتد از "جُغد و قرقی" گرفته و تا "اردک‌های کمیاب" که زدن آنها غدغن است و در این تورها می‌افتند، بنابراین بنده با تور هوایی مخالف هستم. ولی با صیاد قانونمند به عنوان فرهنگ به ارث رسیده از نیاکان بسیار موافق هستم.

بیایید این نوع فرهنگ‌ها را گسترش دهیم. آن وقت به مانند ماهیگیری که ماهی را می‌گیرد و رها می‌کند این پرنده‌ها را رها کنند نه اینکه با نیروی انتظامی برویم آنها را بزنیم؛ به اکوتوریسم‌ها و به پرنده نگرها بگوییم امروز با فلانی که در فریدون‌کنار زندگی می‌کند برویم به صید دوما چال- 10 نفر، 20 نفر سوار کنی و از هر کدام 50 هزار تومان هم بگیری، مثلاً در کانادا از ما نفری 150 دلار گرفتند بردند یک جای دور - یک خرس گَر و کَچل نشانمان دادند که هیچ کاری هم نمی‌کرد و مثل احمق‌ها هم ما را نگاه می‌کرد. در حالیکه نفری 150 دلار هم از ما گرفته بودند، پس می‌توان نفری 50 هزار تومان گرفت و بگوییم امروز برویم به صید دوما‌چال. بعد آن اُردک را صید کنند و به جای اینکه بالاهایش را بپیچانند و بکشند و در بازار بفروشند، آن صید را رها کنند، تو هم یک سنتی را دیدی؛ یا امشب برویم به دیدن "تشت سو". فردا شب برویم به فلان جا، بیاییم همان کاری که جاهای با شعور دنیا انجام می‌دهند انجام بدهیم، آنها فرهنگ‌های قدیمی‌شان را زنده نگه می‌دارند و درآمدزایی می‌کنند.

شما الان می‌روید به تایلند، دیگر در تایلند مراسم اجرا نمی‌شود، در هندوستان هم همینطور، در هتل‌های که توریست‌ها هستند این نمایش‌ها اجرا می‌شود، آن وقت ما ایلات و عشایرمان را از بین می‌بریم. حالا به صورت ساده ترین حالت بگویم و این قضیه را تمام کنم، به صورت ساده ترین راه برای درآمدزایی کشاورزان در اروپا چیکار می‌کنند که ما باید در شمال خودمان انجام بدهیم و احساساتی نباشیم و این قدر "بامبی و خرس مهربان" نگاه نکنیم.

کشاورزان در فرانسه، بلژیک و در ایتالیا و کشورهای اروپایی برنج می‌کارند، شالیکاری دارند دو هکتار زمین دارد این دو هکتار را شالی می‌کارد یا چیز دیگری می‌کارد، پاییز برداشت می‌کند، حال پاییز زمان آمدن پرنده‌های مهاجر است، دولت به این آقای "جرج، ژرژ یا مایکل" اجازه می‌دهد این دو هکتار یا سه هکتار زمینی که برنج کاشته حالا از آن بهره برداری شکار کند، بنابراین چند صد هزار پرنده می‌آیند به تدریج در این سه هکتار شالیکاری این کشاور می‌نشینند و کشاورز پروانه می‌دهد به افراد شکارچی و از این پرنده‌ها 10 هزار شکار زده می‌شود و پول هم می‌گیرید و کمک به معیشت خانواده محلی می‌شود، "جرج" یک آدم محلی است مثل "مرتضی فریدونکنار" که این پرنده‌ها را می‌فروشد، حال برای آن کشاورز اروپایی این کار درآمد زایی می‌شود و دیگر نمی‌رود سیگار وینستون بفروشد، نمی‌رود کراک و شیشه بفروشد.

حال چه اتفاقی در زمین کشاورزی این فرد می‌افتد؟ هزاران پرنده مهاجر آمده‌اند و می‌روند جاهای دیگر می‌چرند و می‌آیند شب‌های خود را اینجا می‌گذرانند و اینجا را پُر کود می‌کند (باخنده) می‌بینید دو سَره است قضیه، برای اینکه شعور در کارشان به‌کار رفته اینجا را پُر کود می‌کنند سال دیگر کشاورز به جای 5 تُن - 11 تُن محصول بر می‌‌دارد.

حاشیه‌های یک مصاحبه:

زمانی که برای اینانلو چای آورده می‌شود، وی با دیدن استکان قهره‌خانه ای (کمر باریک) بسیار خوشحال می‌شود و تحسینی به آبدارچی می‌گویید که هنوز استکان "کمر باریک" را حفظ کرده است و در این زمینه درباره چای یک خاطره‌ای با مضمون شوخی نیز تعریف می‌کند.

قبل از مصاحبه وقتی صحبت ناهار به میان آمده بود اینانلو چنان تمایلی نداشت زیرا گلایه می‌کرد که همیشه ناهارها شامل "جوجه" است، با این وجود وقتی در شرایط اجتناب‌ناپذیر ناهار قرار گرفت عنوان کرد به هر حال خداوند دو دندان نیش به انسان بخشیده و باید گوشت خورد.