کاپیتان کشتی ربوده شده، دیگر به دریا نمیرود!
نوروز سال ۹۰ بود که دزدان دریایی سومالی به کشتی تجاری ایران حمله کردند و آن را ربودند. اما بعد از تلاش چند روزه نیروی دریایی توانست دزدان را دستگیر و کشتی را به سلامت به کشور بازگرداند.
فرمانده این کشتی، کاپیتان « مختار مرادی بود» که در این درگیری تیر خورد اما توانست کشتی را از دست دزدان نجات دهد. سال گذشته کاپیتان مرادی مهمان کافه خبر بود و حرف های شنیدنی داشت که نوروز ۹۲ در خبرآنلاین منتشر شده است.
حادثه حمله دزدان دریایی به کشتی چه زمانی اتفاق افتاد؟
ما ۷ فرودین از کشور برزیل به سمت ایران در حال حرکت بودیم که ساعت ۸ صبح قایق دزدان دریای به سمت کشتی ما حمله ورشدند. البته ما از قبل متوجه این موضوع شده بودیم برای همین به سمت کشتیهای نظامی حرکت می کردیم اما آنها زودتر به ما رسیدند. آنها ۱۲ نفر بودند که سوار کشتی ما شدند و ساعت ۳ بعدازظهرهمان روز کشتی را به سمت سومالی حرکت دادند. کشتی ما تجاری بود و تجهیزات نظامی نداشتیم. ما یک روز با نیروی نظامی فاصله داشتیم که دزدان به ما رسیدند و برای همین نتوانستیم موقع به نیروی دریایی برسیم.
تا سومالی چقدر راه بود؟
۵ روز راه بود.
چطور نیروی دریایی متوجه شد که کشتی توسط دزدان دریایی تصاحب شده است؟
رئیس دزدها خیلی محترمانه با من برخورد می کرد. من به او گفتم که تو دنبال پول هستی و من می توانم به شرکت زنگ بزنم تا کمک کند و او هم اجازه داد که این کار را انجام دهم. من به این بهانه تمام اطلاعات را به شرکت دادم و وفتی نیروی دریایی برای نجات ما آمد کاملا می دانست که دزدان چند نفر هستند ودر کجا قرار دارند.
در کشتی چند نفر بودید؟
ما ۲۳ نفر بودیم. ۱۱ نفر ایرانی، ۱۰ نفر فیلیپینی، یک نفر هندی و یک نفر اوکراینی. البته چون دزدان به هنیدیها حساس بودند و آنها را می کشتند ما بعدا اعلام کردیم که او بنگلادشی است و او را نجات دادیم.
چرا حساس بودند؟
چون هندی ها در یک درگیری چند نفر از دزدان دریای را کشته بودند و حالا سومالی ها به تلافی هندی ها را می کشتند.
چند روز بعد از اینکه دزدان به کشتی حمله کردند نیروی دریایی به شما رسید؟
بعد از سه روز و نیم نیروی دریایی خودمان رسید. آنها ابتدا درخواست کردند که دزدان تسلیم شوند اما آنها توجهی نکردند و در نتیجه درگیری پیش آمد. این جنگ سه صبح اتفاق افتاد و سه ساعت ادامه داشت.
جنگ بعدی کی اتفاق افتاد؟
جنگ دوم بعدازظهر همان روز حدود ساعت ۳ بعدازظهر بود. کشتی همچنان به سمت سومالی حرکت می کرد اما من هربار که صدای آلارم نیروی دریای را می شنیدم به سرعت دکمه ایست را می زدم و موتور خاموش می شد و کشتی حرکت نمی کرد و به این ترتیب نیروی دریایی سریعتر به ما می رسید. اما بعد از این جنگ دست ما را هم بستند.
جنگ دوم چقدر طول کشید و چه اتفاقی افتاد؟
ساعت ۹ شب هم جنگ دوم تمام شد. همه خسته بودیم و در اتاق رادیو خوابیدیم.
چرا نیروی دریایی وارد کشتی نشدند؟
ما گروگان بودیم و نمی خواستند به ما آسیب برسد. البته چند نفر از افراد نیروی دریایی ایران از روز قبل وارد کشتی شده بودند و پشت کنتور برق کشتی بودند و رئیس دزدان هم می دانست.
در این مدت شما را تهدید نمی کردند؟
با من محترمانه رفتار می شد اما به هرحال احتمال کشتن ما بود. برای همین من از رئیس دزدان خواهش کردم که تیر به قلب ما بزند تا در صورتی که جسد به ایران می رسید شناسایی شویم. یا اینکه قبل از اینکه نیروی دریایی به ما برسد، رئیس دزدان با قایق از کشتی خارج شد اما اعلام کرد اگر ۴۰ دقیقه دیگر برنگشتم فرمانده را بکشید، وقت گذشته بود اما هنوز نیامده بود، یک نفر می خواست من را بکشد و دونفر از خودشان نگذاشتند تا اینکه کاپیتان برگشت.
شما اصلا امکان فرار نداشتید؟
حین جنگ دوم آتش سوزی اتفاق افتاد که من به رئیس دزدان گفتم با ادامه آتش سوزی شما نمی توانید به سومالی بروید دست ما را باز کنید تا آتش را خاموش کنیم. به این ترتیب بعد از خاموش کردن آتش همه فرار کردیم، در واقع آتش را دیر خاموش کردیم تاهمه زمان برای فرار داشته باشیم. اما چون دنبال من بودند من را پیدا کردند. در این مدت من یک ساعت هم یک نفر را گروگان گرفتم اما آنها من را پیدا کردند، با چوب و مشت کتکم زدند و دوباره به اتاق فرماندهی بردند اما خوشبختانه عده زیادی از بچه ها فرار کرده بودند. اما بعد از جنگ دوم که همه خسته خوابیده بودند، حدود ساعت ۴ صبح یک ندای درونی من را بیدار کرد و گفت الان وقت فرار است. برق قطع شده بود وبرق ضروری هم همه جا را روشن نمی کرد. بعدا من فهمیدم که همه این موارد به نفع من بوده تا زنده بمانم. خوشبختانه هیچ کس نگهبانی نمی داد و یک نفر هم که آب می خورد، حواسش به من نبود. به بهانه تشنگی لیوان را برداشتم. در عرض ۲۰ ثانیه از پله ها پایین آمدم و روی عرشه رفتم.
من به سرعت به سمت نیروی دریایی که پنهان شده بودند رفتم اما کشتی تاریک بود و آنها من را تشخیص نمی دادند. برای همین از فاصله ۱۰ متری به من شلیک می شد. من پنهان شدم و هرچقدر داد می زدم فایده نداشت. دوباره برگشتم حالادزدان هم بیدار شده بودند و من بین دو طرف گیر کرده بودم و همین زمان تیر خوردم.
دزدان به شما تیر زدند؟
نمیدانم از کجا تیر خوردم اما نیروی دریایی گفت اگر تیر ما بود که زنده نمی ماندی. تیراندازی ادامه داشت تا ۹ صبح که دکتر آمد.
شما چند روز در آن وضع در کشتی بودید؟
دو روز و نیم در کشتی بودم بدنم کاملا سیاه شده بود.
به جز شما، کسی در این درگیریها آسیب ندید؟
در نهایت ۲ نفر فیلیپینی مردند. یک نفر که پنهان شده بود و در اثر خفگی مرد. نفر دوم هم تیر خورد. همان لحظه که این فیلیپینی تیر خورد من کنارش بودم اما همان موقع دزدان من را صدا کردند که بی سیم کارم دارد و من نجات پیدا کردم. جالب است همانی که تیر خورد روز قبل گریه می کرد انگار به او الهام شده بود.
بالاخره دزدان چگونه دستگیر شدند؟
چون خسته و گرسنه بودند و دیگر چاره ای نداشتند تسلیم شدند.
همان موقع که درگیری اتفاق افتاد عکسهایی هم در رسانه ها منتشر شد در آن شرایط می دوربین همراه داشت و عکس می گرفت؟
به هرحال با گوشی همراه، عکس گرفتن آسان شده است و البته بعد از اینکه همه چیز تمام شد، عکسها مخابره شد.
بعد از اینکه تیر خوردید و دو روز و نیم در کشتی بودید برای درمان کجا رفتید؟
دو روز و نیم هم در کشور عمان بودم و بعد به ایران برگشتم.
کاپیتان در این مدت خانواده تان از وضعیت شما خبر داشت؟ اصلا چه حس و حالی داشتند و چه روزهای را تجربه کردند؟
رئیس دزدان به من خیلی احترام می گذاشت و اجازه می داد که به خانه زنگ بزنم، من از روز دوم به منزلم زنگ زدم. جالب اینجا بود که روز اول من به همسرم چیزی راجع به این که کشتی توسط دزدان اشغال شده نگفتم و روز بعد همسرم از رسانه های ایران شنیده بود. و به من گفت که راستش را بگو شما در دست دزدان هستید بعد از آن هم مرتب در تماس بودم حتی وقتی دخترم گریه می کرد رئیس دزدها با دخترم صحبت کرد. من به شرکت هم زنگ می زدم و فارسی صحبت می کردم اما بعد از اینکه نیروی دریایی آمد، دیگر اجازه ندادند فارسی حرف بزنم یا به شرکت زنگ بزنم. برای همین من به خانومم اطلاعات را می دادم و از این طریق اطلاعات را منتقل می کردم.
چرا کشور سومالی دزد دریایی دارد؟ چون به نظر می رسد دزدان دریای دیگر داستان شده باشد.
فقر شدید در سومالی وجود دارد و حتی لباسهای ما را هم می خواستند چون لباس هم ندارند. آنها حدود ۳ هزار نفر گارد نظامی بودند که دزد دریایی شدند. همین گروهی که وارد کشتی ما شدند ۳۷ کشتی را در ۱۳ سال دزدیده بودند.
الان که به دریا بازگردید، فکر می کنید نسبت به گذشته چه تفاوتی کرده باشد؟
من دیگر به دریا نمی روم. به خاطر کم لطفی و بی توجهی که در حق من شد. کارهای من خیلی به نیروی دریایی کمک کرد. من موتور کشتی و سرعت کشتی را کم کردم تا کمک برسد و هربار هم که رئیس دزدان از من می پرسید چرا سرعت کم شده من باید یک بهانه می آوردم. ۱۰ بار نزدیک بود بمیرم اما در این شرایط فقط به فکر نجات کشتی و خدمه بودم. اما هیچ قدردانی از من نشد. شاید گفتن این حرف درست نباشد اما من حتی هزینه های درمانم را هم خودم پرداخت کردم.
حتی قدردانی معنوی هم از شما نشد؟
هیچ کاری برای من نشد. نه مادی و نه معنوی. هیچ کس صحبتی از من نکرد و تمام تلاشهای من نادیده گرفته شد. حتی بعد از این اتفاقات از تجربیات من هم استفاده نشد، به هر حال من می توانستم راهنما و کمک بسیار خوبی برای بقیه کاپیتانان باشم که آن ها هم در معرض خطر هستند. اما باور نمی کنید که اصلا دیگر هیچ سراغی از من گرفته نشد.
ارسال نظر